آغاز رهايى از دامِ اصلاح طلبان حكومتى
نیکروز اولاد اعظمی
"سياست مداران، نخبگان و روشنفكرانِ" ما، به روال نوع فرهنگ ارزشى اى سياست پيشه مى كنند كه اين فرهنگ، حامل و حاوىِ روش نقد نبوده و نيست و هر استثنايى را در اين زمينه بى خاصيت مى كند. اين را مى توان از نازا بودن فرهنگ ما در توليد انديشه هاى سياسى دريافت آنگاه كه پنداشته شود كه توليد انديشه هاى سياسى در يك جامعه معطوف است به روش علمى/سياسى نقد.
و اگر خواسته باشيم نمونه اى تاريخى عرضه كنيم همانا سطح روش نقد در انقلاب مشروطه است كه از جانب برخى روشنفكران خصوصاً فتحعلى آخوندزاده دنبال شد. وى با وجودى كه اسلام را بعنوان ارزشى مُخل به ارتقاء شئون زندگى ايرانيان مى پنداشت(نقد ارزشها) در عين حال به تلاشى بيهوده در "پروتستانيسم" كردن اسلام دست زد و عملاً به همان ارزشى رويكرد مثبت نشان داد و بذر اميد در اذهان مى افشاند كه متعاقباً بيهودگى آن را نشان مى داد. اينچنين ضعفى، بى قاعدگىِ روش نقد را در فرهنگ ما نشان مى داد. در اين زمينه، امروزمان بدتر از ديروزمان است. نمونه روشن و گويايش شكست سياسى اصلاح طلبان اسلامى در حاكميت اسلام بود كه اين شكست، در مضمون شعارهاى ساختارشكنانه معلوم گرديد اما نمى توان شخص يا گروهى را از حاميان اصلاح طلبان درون حكومتى سراغ داشت كه اين شكست سياسى سنگين را، حتى به روى مباركشان آورده باشند رويكرد به تحليل و نقد پيشكش شان. گرچه بطور عموم بيان داشتند از خيزش سراسرى حمايت مى كنند اما در بررسى شعارهاى ساختارشكنانه آن، به قول معروف يك گوش را در، و گوش ديگر را دروازه كردند تا صداى رساى آن را نشنيده گيرند و به خيال خام خود وانمود كنند كه اين صرفاً مطالبات اقتصادىِ بر زمين مانده بود و نه بيشتر از اين و مضمون شعارهاى سياسىِ ساختارشكن كه ارتباطى به آنها ندارد. چونكه كسى بخواهد محتواى شعارهاى ساختارشكنِ معترضين دى ماه را بطور جدى بربرسد به حتم و يقيين نمى تواند از بار شكست سياسى اصلاح طلبان حكومتى كه بيش از دو دهه مردم را در معجزه يك حكومت دينى وانهاده بودند، شانه خالى كند. بارى، تظاهرات و اعتراضات سراسرى دى ماه در ايران بحران ناكارآمدى ساختار حكومت را برملا ساخت. سهم اصلاح طلبانِ اسلامىِ حكومت كه دو دهه در ساخت قدرت حضور فعال داشتند و برايش فرصت خريدند، در ايجاد اين بحران تا چه حد بوده؟ از اين پرسش بنيان كن و توضيحش به سبب دستيابى به پاسخ درست، گريز نباشد.
علم سياست كه به علوم اجتماعى مربوط است، بيان توضيحى از سامانه سياسى در شكل دولت، حكومت و نهادها و ساختارهايش و بطوركلى قدرت و همچنين كنش ها و واكنشهاى سياسى، مى باشد. جامعه ايرانيان فاقد چنين علمى است و علم سياسى مدرن مختص فرهنگ غرب است و در آنجا باب شده است. بى قاعدگى و بى نظمى سياست در نزد ما باعث سترونى توليد انديشه هاى سياسى به قدمت فرهنگ ما بوده است. ما با فقدان سيستمى كه ميزان و ملاك ارزيابى ها از رفتارهاى سياسى را معلوم كند روبرو هستيم و همين خود منشأ نازايى انديشه هاى سياسى است و سياست در ايران عموماً در رفتارهاى سياسى و نوع مديريتى حاكمان تشخيص داده مى شود و فراتر از دستگاه حكام مستبد نمى رود و بطور عموم بر نوع اعتقاد مذهبى استوار است. تلاش هاى پهلوى اول و دوم در جدا كردن سياست و ساختار دادگسترى و نهاد قضايى از ارزشهاى دين پس از پنجاه سال به شكست كشيده شد و دين و سياست بطور رسمى بهم عجين شده و در نظام اسلامى ايران بهم متناسب گشتند.
جنينى كه نه متولد مى شود و نه سقط:
تطابق و ممارست سياست و دين در ساختار نظام دينى ايران، آن اصلى ست كه مانع تحول حوزه سياست و دگرگونى سياسى مى شود و هر نوع نفوذ سياسى خارج از اين محدوده و نيز در محدوده خود را بى اثر و منفعل مى كند. بسيارى از سران "جمهورى" اسلامى بعلاوه اصلاح طلبانش خواسته و ناخواسته از برخى مفاهيم همچون آزادى سخن بر زبان مى آورند و حتى مضمون ارزشى حكومت خويش را آزاد معرفى مى كننداما كيست كه نداند كه در اين چهاردهه چه بر آزادى گذشت. در اين چهاردهه از حكومت اسلامى، سياست طلق مطلق دين و در خدمت آن بوده و همچنين اساس جامعه و ساختِ قدرت به تناسب آن پى ريزى شد. و بتبع، آزادى نمى توانسته در چنين ساخت و سامانه ى دينى جايى داشته و جايگير باشد. آزادى و دين، آنهم دينى مانند اسلام كه انسان در آن گناهكار و بنده است هيچ قرابتى بهم نداشته و نافى همند. نشان به همان نشانى كه، در سراسر عمر اين "جمهور" اسلامى بود كه هيچگاه كُشتار دينى و دگرانديشى در آن قطع نشد و بدينصورت آزادى را فرومايه كرد و به تناسب بسته بودن فضاى سياسى، كشتار زندانيان سياسى به فتواى مزورى بيسواد و نادان و نابلد در زبان فارسى، بلافاصله پس از پايان جنگ هشت ساله ايران و عراق، به اجرا در آمد تا هر صدا و زمزمهء بهبود وضعيت موجود را در نطفه اش خفه سازد. مؤلفه و مشخصه هاى انقلاب مى بايست بتدريج ذات خود را مى نماياند. كشتار زندانيان سياسى يكى از اين مشخصه ها بود كه از ذات اين "جمهور" دينى سرريز شد و همه طرف هاى حاضر را از دم تيغ گذراند. اين اعمال ننگ آور از سوى خمينى و حكومتش، از خوف زمزمهء بهبود وضع موجود در سطح جامعه و اذهان مردم، ناشى و عملى شد.
با كشتار سال ٦٧ زندانيان سياسى، فضاى آزاد كه هنوز بطور جدى نطفه نبسته و باز نشده بود سير قهقرايى و روند بسته شدن را طى كرد و جاپاى روحانيت شيعى و اعوان انصار و كسانى كه خويشاوندى با آنها داشته اند را سفت كرد. از سوى ديگر نمى توانستند زمزمه اصلاحات و عمران و آبادى در سطح جامعه را براى هميشه خاموش كنند و به نياز جامعه خط بطلان كشند. آلودگى سيستم موجود به ارزشهاى اسلامى و بى كفايتى و نالايقى و بموازات آن بگير و ببند و غل و زنجير و جو خفقان و ديكته كردن مردم به نوع خاص الگوى اجتماعى و سياسى، نمى توانست نفس موضوع اصلاحات را در جامعه منتفى سازد و از طرح آن براى هميشه ممانعت كند. مطرح بودن اصلاحات و عمران و آبادى پس از جنگ بعلاوه وعده هايى كه خمينى در زمينه رعايت حقوق زنان و حقوق بشر و آزادى ها داده بود تحقق پيدا نكردند و مردم بتدريج نسبت به تحقق اين وعده ها و توانايى مديريتى آنها در جامعه از طريق مشاهده به جا انداختن ارزشهاى اسلامى در شئونات زندگى كه حكومت مبلغ و مساعى آن بود، مشكوك مى شدند. و بالاخره بحران فزاينده اين ساخت قدرت را در نورديد و مسئله راهكار سياست اصلاح طلبى جهت غلبه بر اين بحران را در ساختار نظام اسلامى مطرح ساخت و نطفه بسته شد و جنين اصلاح طلبى در شكم اين "جمهور" شكل گرفت. وليكن تا كنون نه توانست متولد شود و نه سقط. چهره "ملايم و معتدل" رفسنجانى در موقعيت و جايگاهى كه قرار گرفته بود ريشه در موضوع اصلاحات در جامعه و بهبود وضع موجود داشت و تا دوره اصلاح طلبان و اعتداليون به شكل هاى گوناگون استمرار يافت. اما به همان دليلِ بى كفايتى و نالايقى اصلاح طلبان كه علتش ماندن و جا خشك كردن در محدودهء ناتوانى نظام اسلامى كه اصلاح امور را به دليل نياز فضاى باز نمى توانسته محقق كند، چنين استمرارى در جهت "حفظ نظام اسلامى" صرفن بازتابى بود براى فرصت خريدن اين "جمهور" دينى.
اعتراضات سراسرى دى ماه كه اصل نظام را نشانه گرفت نقب بود بر استمرار طلبى اصلاح طلبان:
اصلاح طلبان حكومتى معتقد به "دموكراسى دينى" در "حفظ نظام اسلامى" كوشيدند و مى كوشند و رهبرشان محمد خاتمى در سخنرانى هايش همواره از "دموكراسى دينى" داد و سخن گفت و در مقابل دموكراسىِ سكولار غرب ايستاد. به تعبير آنها تنها موفقيت در ايجاد "دموكراسى دينى" مى تواند محافظ نظام اسلامى باشد. اما چنين امرى و الگويى ناممكن است زيرا ارزشهاى دينى بر خلاف انديشه هاى سكولار گسست ارزشى ايجاد نمى كنند تا به فراخور زمان و مكان انديشه هاى سياسى پشتوانه نظام و هنجارهاى سياسى گردند. دموكراسى در غرب نوع خاصى از الگوى سياسى برآمده از چنين گسست هاى ارزشى است و پشتوانه اش سكولاريسم فكر است كه هر دم در روند پالودگى اش، انديشه سياسى و سامانه سياسى نيز از قِبل آن پالوده مى شوند. درست به همين ترتيب كه در غرب جريان دارد. دين اصولى متعين شده و سرمدى است. اصولى كه به همه چيزِ مرتبط به انسان و هستى از قبل پاسخ داده و لايتغير است و قابليت گسست ارزشى ندارد. بنابراين دموكراسى در اين قد و قواره، در واقع يعنى همان حاكميت مطلق دين كه بر خلاف حاكميت ارزشهاى سكولار، هويت فرد در آن مطلقيت معنا پيدا كرده و آزادى اش را سلب مى كند در حاليكه هنجارهاى الگوى سياسى سكولار مبتنى است بر آزادى فرد؛ در يك جمله، در "دموكراسى دينى"، دين هويت فرد را مى سازد و از اينرو آزادى وى و آزاد زيستن را سلب مى كند و اين يعنى ضديت با آزادى. در حاليكه آزادى بمفهوم مدرن آن در الگوى دموكراسى اى محقق شد كه ساختارهايش هيچ پيوندى با ارزشهاى دين نداشته بلكه، ارزشهاى فكرى/ انسانى در گسست هاى خود چنين الگويى را ميسر ساختند.
دموكراسى مربوط است به اصل مفهوم ارزشهاى بشرى، نظام و الگوى سياسى شهروندى در غرب كه در همانجا زاده و پرورده شده. خيره سرى رئيس جمهور اسبق ايران در قبال دموكراسى غرب در حاليست كه وى سرخود اين واژهء مفهومى غرب را براى نجات اسلام و نظام اسلامى بكار مى برد و همزمان بر ضد سكولاريسم كه پايه اصلى دموكراسى ست، در ساحت قدرت اسلامىِ نظام خود خطبه وعظ مى كند! اسلام و نظام اسلامى اى كه، هر دو از روز ازل با كُشتار دينى عجين بوده اند. از تمايزات ميان دين اسلام و مسيحيت درز مى گيرم كه در گذشته بدان پرداختم و گفتم كه در اسلام انسان همواره گناه كار است و در مسيحيت با قربانى شدن مسيح گناه آدمى بخشوده شده. اما "دموكراسى دينىِ" رئيس جمهور اسبق ايرانِ اسلامى كه اساس ايدئولوژى اصلاح طلبان را مى سازد و در همين محدوده به سياست مى نگريستند آن اصلى بوده كه نمى توانسته اصلاح امور را بعنوان نياز شئون زندگى ايرانيان، به پيش برد. زيرا روند اصلاحات جدى كه باعث دگرگونى هاى اجتماعى مى شود، انرژى جامعه را آزاد مى كند و اين آزادسازى منجر به هنجارهاى جديد با برآمدى از نيروهاى جديد اجتماعى مى شود، روندى كه نيازمند فضاى باز سياسى است. اما چنين فضايى از زمان رفسنجانى تا كنون به دليل همان محدوديت هاى اسلامى كه توضيحش كرديم مأمنى نيافت. در نتيجه جهل "دموكراسى دينى" و جعل "دموكراسى" غرب از سوى اصلاح طلبان را از طريق برآمد بحران فزاينده "نظام اسلامى" كه منجر به عبور از چهارچوب نظام از سوى اعتراضات خيابانىِ سراسرىِ مردم ايران شد، نماياند.
تفاوت ها ميان جنبش معروف به سبز و جنبش اعتراضى دى ماه:
جنبش سبز قطعاً بيانى از ضرورت موضوع اصلاحات در جامعه ما بوده، اصلاحاتى كه نياز جامعه و همسو با ارتقاء شئون زندگى اجتماعى مى باشد. اهميت روند اصلاحات مستلزم بازسازى نيروى انسانى است و اين خود به فضاى باز، بسته است. جنبش سبز بالحاظ رهبرى سياسى كه اين رهبرى خواب دوران طلايى امام را مى ديد و نوع مطالبات كنترل شده، نمى توانسته ستون هاى ستبر ايستادهء ساختارهاى ارزشىِ اسلامى را كمترين تكانى دهد بالعكس در راهپيمايى ميليونىِ سكوت، اين ستون ها را در ايستادگى اش مقوم كرد. در حاليكه خيزش خودجوش سراسرى دى ماه، از ساختارهاى ناكارآمد در تحقق مطالبات مدرن مردم و نهادهاى غير پاسخگو عبور كرد و خود را از شّر سياست "بد و بدتر" كنترل شدهء حكومت و اصلاح طلبانش رهانيد و ضرورت ايجاد نيروى سكولار خارج از دستگاه دينىِ اين حكومت شيعى را در محتواى شعارهايش مسجل كرد. علاوه بر اين به سياست خارجى "صدور انقلاب اسلامى" كه منابع مالى هنگفت و مصالح ملى ما را به هدر و خطر داده و خط قرمز اين حكومت بوده و اصلاح طلبان اسلامى به تمام قد آن را مراعات مى كردند، نقب زد؛ نمونه چنين مراعاتى را مى توان بوضوع در تحليل "حزب ملت ايران اسلامى" در خصوص خيزش مردمى دى ماه مشاهده كرد كه، راجع به سياست ايران بر باد ده "صدور انقلاب اسلامى" در دو بُُعد آن، يكى بر باد دادن منابع و سرمايه هاى مالى به قيمت فقر و فلاكت مردم و ديگرى به خطر انداختن مصالح ملى ايرانيان به جهت حفظ مصالح اسلام، كمترين سخنى در آن نرفته.
چاره چيست؟:
دموكراسى كه مفهومى غربيست در اسلام بيگانه است بعبارت ديگر اسلام و دموكراسى دو مفهوم ضد هم و از هم بيگانه هستند و اصولاً دموكراسى و آزادى با دين هيچ ساخت و پاختى ندارند. "حفظ نظام اسلامى" و سياست اسلاميزه كردن در بيرون از مرزهاى ايران كه خط قرمز حكومت و اصلاح طلبان است و حداقل اينكه اصلاح طلبان در سياست اسلاميزه كردن اين حكومت شيعى زبانشان بريده و دهانشان چفت شده است، نمى تواند به اصلاحاتى رويكرد نشان دهد كه ته آن آزاديست. روند اصلاحات جدى در هر جامعه اى با كنار نهاده شدن ارزشهاى دين در سياست ممكن مى شود و نه اينكه "سياست به خدمت دين" و در محدوده تنگ آن باشد و انديشه سياسى نتواند توليد شود. اصلاحات در ساختارها و هنجارهايى مطرح مى شود كه آنها محافظ آن و محافظ توليد انديشه سياسى هستند. محتواى شعارهاى تظاهرات سراسرى در ايران كه حاكى از عبور از محدوده ساختارهاى كهنه و فرسوده "نظام اسلامى" است، بيانى از آزاد شدن نيروى سوم سكولار در جامعه ايران بوده كه اركان نظام اسلامى را به لرزه در آورد و به سياست حكومت دينى و اصطلاح طلبى دينى و ناكارآمدى شان، تمام قد پشت كرده است. با تقويت همين نيروى اجتماعى و سياسىِ اعتراضى مى توان قال قضيه نظام ناكارآمد دينى را كَند. اينكه بسيارى از اصلاح طلبان غير حكومتى طى بيانيه ها و تحليل هايى از اعتراضات سراسرى مردم حمايت كردند اما فرصت طلبانه- كه اين ناشى از هويت ايمانى شان است - از تحليل سياست ورشكسته اصلاح طلبى دينى درز گرفتند و نشان دادند كه عزم شان در تمشيت اصلاحات به سبك دينى همچنان در همان محدوده نظام ارزشىِ اسلامى جزم است و در آن لهيده اند و فراتر از آن در كتشان نمى گنجد.
نيكروز اعظمى
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر