عماد بهاور
با تاسیس حزب اتحاد ملت ایران
اسلامی، نسل جدیدی از اصلاح طلبان به طور رسمی فعالیت خود را آغاز کرده اند. اگرچه
بیشتر اعضای این حزب سابقا در دیگر احزاب اصلاح طلب فعالیت داشته اند اما به دلیل
تغییر در وضعیت سیاسی کشور و تجربیات انباشته شده در طی سالیان گذشته، قطعا کنش
سیاسی ایشان متفاوت از قبل خواهد بود و به دلیل همین تغییر در تاکتیک ها و رفتار
است که می توان آن ها را نسلی جدید و متفاوت نسبت به پیشینیان خود خواند.
سه نسل اصلاح طلبان
پس از انقلاب، سه نسل از نیروهای
سیاسی اصلاح طلب در ایران بوجود آمدند. نسل اول اصلاح طلبان، یعنی مهندس بازرگان و
یارانشان، اولین کسانی بودند که در ابتدای دهه ۶۰ در محافل رسمی و غیررسمی از لزوم
اصلاحات در کشور سخن گفتند. شانزده سال پس از آن، نسل دوم اصلاح طلبان در دوم
خرداد ۷۶ به طور رسمی پا به عرصه
سیاسی ایران گذاشتند. شانزده سال دیگر که گذشت، نسل سوم اصلاح طلبان که تحت تاثیر
تحولات و تجربیات سال ۸۸ بودند پس از انتخاب روحانی به ریاست جمهوری فعالیت رسمی و علنی خود
را آغاز کردند.
در واقع، پس از انقلاب ۵۷، حدودا هر شانزده سال یکبار یک
نسل از نیروهای اصلاح طلب در ایران متولد شده اند. نسل های جدید از حمایت نسل های
پیشین برخوردار بوده اند. نسل اول اصلاح طلبان به طور استراتژیک تا روز آخر از
دولت اصلاحات حمایت کرد و اکنون نیز هر دو نسل اول و دوم حامی نیروهای جوان تری
هستند که در فضای سیاسی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ قصد دارند تا ادامه دهنده راه
اصلاحات باشند.
وجود نسل های متفاوت اصلاح طلبان
در ایران به معنای تغییر در ماهیت و معنای اصلاح طلبی نیست. این گونه نیست که
اصلاح طلبی نسل سوم با اصلاح طلبی نسل های اول و دوم تفاوت ماهوی داشته باشد. به
طور کلی اهداف و استراتژی ها یکی بوده اند. آن چه تغییر کرده تاکتیک ها و الزامات
عمل است که متناسب با شرایط و وضعیت روز تعیین می شوند.
اصلاح طلبی ایرانی
اصلاح طلبی معادل دموکراسی خواهی
است. به عبارتی دیگر پروژه اصلاح طلبی همان پروژه «دموکراتیزاسیون» است.
دموکراتیزاسیون تلاشی است برای افزایش هرچه بیشتر نقش شهروندان در اداره امور کشور
خویش. دستاوردهای دموکراتیزاسیون به طور نسبی سنجیده می شوند. یعنی ارزیابی می شود
که در هر زمان نسبت به زمان قبل تر چه میزان بر توان جامعه مدنی در استیفای حقوق
خویش افزوده شده یا هر انتخابات نسبت به انتخابات دور قبل چقدر سالم تر و آزادتر
برگزار شده است. میزان موفقیت در پیشبرد پروژه (project) دموکراتیزاسیون با سنجش پیشرفت نسبی فرآیند (process) گذار به دموکراسی ارزیابی می شود.
ویژگی های دیگر اصلاح طلبی در
ایران را می توان به اختصار این گونه برشمرد:
۱- اصلاح طلبی به دنبال تغییر در ساختار حقیقی (تغییر مسئولان و یا
تغییر در رفتار مسئولان) است و اولویت را به تغییر در ساختار حقوقی (به طور مشخص:
قانون اساسی) نمی دهد. اصلاح طلبان خود را ملزم به عمل در چارچوب قانون اساسی می
دانند. هر چقدر هم که مخالف و منتقد وضع موجود باشند اما هیچ گاه راه حل های
فراقانونی و ساختارشکن را در پیش نمی گیرند.
۲- همانطور که در بالا ذکر شد، پروژه اصلاح طلبان دموکراتیزاسیون است و
این بدان معناست که اصلاح طلبان بر توسعه سیاسی نسبت به سایر وجوه توسعه اولویت
قائلند. ضمن آنکه اساسا توسعه گرا هستند و در چارچوب برنامه توسعه متوازن، توسعه
اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را نیز در دستورکار دارند، اما با جدیت معتقدند که
سایر وجوه توسعه بدون توسعه سیاسی ثمری نخواهد داشت یا اگر هم داشته باشد تداوم
نخواهد داشت. بنابراین توسعه سیاسی باید پا به پای سایر مظاهر توسعه (حتی یک گام
نیز جلوتر) به پیش رود.
۳- اصلاح طلبان، مدرن، تجددگرا و مدافع مدرنیزاسیون (نوسازی) هم هستند.
اما از طرفی با غربی سازی و غرب زدگی مخالفند. مدرنیزاسیون اصلاح طلبان با
وسترنیزاسیون (غربی سازی) کاملا تفاوت دارد. شاید بتوان گفت که اصلاح طلبان همواره
به دنبال بومی سازی مظاهر مدرنیته بوده اند.
۴- از آن جا که در طی یکصد سال اخیر تغییرات سیاسی همراه با تغییر در
نگرش ها و رهیافت های دینی بوده است، لذا اصلاحات سیاسی پس از انقلاب همواره با
اصلاحات دینی همگام و همراه بوده است. نسل اول اصلاح طلبان همان نسل اول روشنفکران
دینی نیز بوده اند. در میان نسل های بعدی اصلاح طلبان نیز چهره های شاخصی از
روشنفکران و نوگرایان دینی حضور داشتند و عمدتا بدنه نیروهای اجتماعی ایشان متعلق
به جریان روشنفکری دینی بوده اند.
۵- نکته مهم دیگر که ضرورت دارد به طور جدگانه از موارد فوق تمییز داده
شود این است که اصلاح طلبان مدافع سکولاریسم سیاسی هستند و البته به دلیل اعتقادات
مذهبی و دینی خود طبیعتا با سکولاریسم معرفتی میانه ای ندارند.
نسل سوم اصلاح طلبی
آنچه در فوق آمد، بخشی از ویژگی
های مشترک میان نسل های مختلف اصلاح طلبان بود. اما همانطور که گفته شد دلیل تمایز
نسل ها از یکدیگر، تفاوت در تاکتیک ها و الزامات عمل به دلیل تفاوت در وضعیت سیاسی
کشور در دوره های مختلف بوده است. به طور مشخص، برخی از ویژگی های متمایزکننده نسل
سوم از نسل های پیشین از قرار زیر است:
۱- نسل سوم عملگراتر و واقع گراتر شده است و فارغ از ایده آل های ذهنی،
راه حل هایی را که به هر طریق می تواند در پیشبرد دموکراتیزاسیون موثر باشد به کار
می گیرند. سه ویژگی دیگر عملگرایی این نسل عبارت است از:
۱- بر لزوم دستیابی به اهداف عینی و ملموس در کوتاه مدت و میان مدت
بیشتر تاکید دارند. ۲- بر نقش عاملیت ها و کارگزاران در پیشبرد دموکراسی آگاه اند و
ساختارهای سیاسی را مطلقا صلب و تعیین کننده نمی دانند. ۳- عملگرایی را متفاوت از فرصت طلبی
می دانند.
۲- یکی از نتایج عملگرایی آن ها این است که در تعیین نسبت خود با
کارگزاران و رهبران سیاسی، به «نقش و جایگاه» ایشان بیشتر توجه دارند تا شخصیت و
سوابقشان. میزان حمایت یا عدم حمایت از یک شخصیت سیاسی یا یک کاندیدا فارغ از
سوابق یا شخصیت فردی اش بستگی به نقش و جایگاه او در مناسبات قدرت و میزان تاثیر
او در پیشبرد پروژه دموکراتیزاسیون دارد. حمایت از هاشمی و روحانی در چارچوب چنین
نگرشی صورت گرفته است.
۳- حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ باعث شده است که ۱- این نیروهای اصلاح طلب تجربه «کنش جنبشی» بیابند؛ ۲- در فعالیت درون شبکه های اجتماعی
مجازی و واقعی تبحر پیداکنند؛ ۳- نقش لابی ها را به اندازه احزاب موثر بدانند و به این نتیجه برسند که
شبکه ای از افراد و لابی های قوی می تواند در برخی از مواقع موثر تر از احزاب عمل
کند (یا اینکه مکمل فعالیت حزبی باشد.)
۴- مرزبندی ها، اختلافات و شکاف هایی که سابقا در میان برخی گروه های
اصلاح طلب وجود داشت اکنون در میان نیروهای جوان در نسل جدید کمرنگ تر شده است.
این نیروها ضمن حفظ چارچوب های فکری و اعتقادی، در ارتباط با سایر نیروهای سیاسی
با تساهل بیشتری عمل می کنند.
نسل جدید اصلاح طلبان بدلی
همزمان با ظهور نسل جدید اصلاح
طلبان دموکراسی خواه، طیفی دیگر از جوانان نیز در عرصه سیاسی ظاهر شده اند که با
اصرار خود را نسل جدید اصلاح طلبان می خوانند. تفاوت ایشان با نیروهای فوق الذکر
این است که اصلاح طلبی را قلب ماهیت کرده و اصلاحات را بدون دموکراسی خواهی و
توسعه سیاسی مطرح می کنند. در واقع تفاوت نسلی این ها تفاوتی ماهیتی است نه تفاوتی
در تاکتیک و عمل. اصلاح طلبی بدون دموکراسی خواهی و بدون تاکید بر توسعه سیاسی،
اصلاح طلبی نیست و حداکثر و در خوشبینانه ترین حالت می توان آن را «بهبودخواهی»
نامید. بسیاری از نیروهای شایسته و موثق سیاسی با تفاوت نگرشی که با اصلاح طلبان
دارند، اولویت را با توسعه اقتصادی و اصلاح ساختار بروکراتیک می دانند. آقای
روحانی و تیم ایشان نیز از همین دسته اند. ایشان آگاهانه خود را اصلاح طلب نمی
نامند. اگرچه این طیف را اعتدال گرا نامیده اند اما دقیق تر آن است که ایشان را به
قول برخی صاحبنظران سیاسی «بهبودخواه» بنامیم. به طور خلاصه می توان گفت که در
برنامه ریزی برای توسعه کشور، اصلاح طلبان اولویت را به توسعه سیاسی می دهند و
بهبودخواهان اولویت را به توسعه اقتصادی و بروکراتیک.
اشکال کار در این است که اصلاح
طلبان بدلی بر بهبودخواهی نام اصلاح طلبی نهاده اند و سخنی از دموکراسی و توسعه
سیاسی بر زبان نمی آورند. چنین نیروهایی هرقدر از اصلاحات سخن بگویند و خود را
منتسب به رییس دولت اصلاحات بدانند، تا زمانی که بر دموکراسی، حق حاکمیت ملت و
حقوق بشر تاکید نکنند، نمی توان آن ها را اصلاح طلب واقعی به حساب آورد (حتی اگر
بنا بر مصلحت به عضویت در جبهه اصلاحات درآیند.)
***
حزب اتحاد ملت ایران مظهر تولد
نسل سوم اصلاح طلبان دموکراسی خواه است. بدون شک تجربه های دو نسل اول و دوم بسیار
به کارشان خواهد آمد تا دچار بن بست های پیشین نشوند. هرقدر که توان و تجربه
اقتدارگرایان در حذف مخالفان و منتقدان افزایش یافته، به همان میزان نیز بر تجربه
اصلاح طلبان در مقابله با جریانات ضدتوسعه و ضددموکراسی افزوده شده است. پس از سی
و پنج سال چالش میان نسل های مختلف اصلاح طلبان و نسل های مختلف اقتدارگرایان،
اکنون به نظر می رسد هر دو طیف به این نتیجه رسیده اند که امکان و توان حذف یکدیگر
را ندارند. این شاید نقطه آغازی بر شکل گیری ساختارهای دموکراتیک باثبات در ایران
باشد.
منبع: مهرنامه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر