یوسفی اشکوری
همراه انتقادهای آقایان مهدی خلجی و یاسر میردامادی و پاسخها
وبلاگ شخصی آقای اشکوری
معادل «ترور» در زبان عربی و روایی اسلام «فتک» و «اغتیال» است. فتک و اغتیال یعنی مرگ ناگهانی و پنهانی و اعلام نشده. هرچند در آیات قرآن در این مورد خبری و نظری دیده نمی شود اما در سنت نبوی حدیثی از نبی اسلام نقل شده که بعدها (حداقل در قرن نخست اسلام) در سنت صحابه و تابعین مورد توجه بوده و بدان عمل می شده است.
در باره پدیده تقریبا نوظهور «داعش» حرف و حدیث بسیار است. از آنجا که این گروه جدید خود را پرچمدار قرآن و اسلام می داند و مسلمانی ناب را جز برای فرقه خود روا نمی شمارد، طبعا سزاست که بیش از هرچیز از منظر دینی و حتی فقهی مورد پرسش قرار گیرد و به چالش کشیده شود. در چنین مجادله ای، به روشنی می توان نشان داد که حداقل غالب افکار و اعمال تهبکارانه و وحشیانه این گروه تروریستی، نه تنها با معیارها و قواعد اسلامی و شرعی سازگار نیست بلکه با مسلمات قرآنی و حتی فقیهی در تعارض است و البته در مواردی نیز از برخی آیات قرآن و یا روایات کهن مذهبی در سنت و سیره نبوی و خلفای راشده سوء فهم و یا سوء استفاده شده و می شود که یک نمونه آن «جهاد ابتدایی» است.
اکنون می خواهم به کوتاهی بگویم که به دلایل مستند قرآنی و شرعی، اقدامات تروریستی داعش با سه حرمت شرعی همراه است:
یکم. حرمت شرعی ترور
معادل «ترور» در زبان عربی و روایی اسلام «فتک» و «اغتیال» است. فتک و اغتیال یعنی مرگ ناگهانی و پنهانی و اعلام نشده. هرچند در آیات قرآن در این مورد خبری و نظری دیده نمی شود اما در سنت نبوی حدیثی از نبی اسلام نقل شده که بعدها (حداقل در قرن نخست اسلام) در سنت صحابه و تابعین مورد توجه بوده و بدان عمل می شده است. سخن پیامبر این است: «الایمان قیدّالفتک، المؤمن لایفتک». یعنی ایمان مانع از ترور است و مؤمن دست به ترور نمی زند. این سخن پیامبر، که در آن روزگار از فرط شهرت و مقبولیت به عنوان ضرب المثل هم در آمده بود، در عصر صحابه از چند شخصیت معتبر آن روزگار نقل و روایت شده است.
طبق منابع موجود در قرن اول و دوم، این روایت حداقل از هفت شخصیت دینی-سیاسی نامدار و موجه مسلمان روایت شده است.
نخستین اینان عباس بن عبدالمطلب (عموی پیامبر) است که در همان روزهای نخست درگذشت پیامبر، که وی در آن ایام در جریان اختلاف بر سر تصدی جانشینی سیاسی محمد در جناح علی بود، با پیشنهاد ترور برخی مخالفان مخالفت می کند و مستند نیز همان سخن پیامبر بود.
دومین شخصیت، فاطمه دخت محتشم نبی اسلام است که باز در همان ماههای نخست پس از رحلت پدرش طی سخنی صریحا با اغتیال و فتک مخالفت کرده و از آن تبرّی جسته است.
سومین شخصیت مهم و معتبر،علی بن ابی طالب است که روایت یاد شده را نقل و به آن استناد کرده است. او خود نیز به ویژه در دوران خلافت و اقتدار سیاسی اش به این قاعده اسلامی عمیقا وفادار ماند و هرگز نه دست به ترور کسی زد و نه اجازه داد دیگران چنین کنند.
شخصیت مهم چهام زبیربن عوام است. در آستانه جنگ جمل کسی به زبیر، که از رهبران جملی ها و در حال جنگ با علی بود، پیشنهاد داد که به شکلی در سپاه علی رخنه کرده و او را ترور کند اما زبیر همان روایت نبوی را برخواند و گفت هرگز چنین نخواهم کرد و فرمان رسول خدا را نقض نمی کنم.
دیگر شخصیت البته نه چندان معتبر (حداقل از منظر شیعی)، معاویه بن ابی سفیان است که همین سخن را از پیامبر روایت کرده است. در سال 51 هجری معاویه به عنوان خلیفه مسلمانان سفری به مدینه کرد و در این سفر با برخی از بزرگان این شهر مذهبی و از جمله ام المؤمنین عایشه دیدار و گفتگو کرد. در دیدار با عایشه (که به دلایلی از جمله ماجرای شهادت برادرش محمدبن ابی بکر والی علی در مصر به دست کارگزاران معاویه از او ناخرسند بود)، بیوه پیامبر از معاویه پرسید پروا نکردی که تو را در این نهانگاه بکشم؟ معاویه با برخواندن همان حدیث نبوی، پاسخ داد که نه، چرا که پیامبر فرموده است مؤمن دست به ترور نمی زند.
شخصیت ششم مسلم بن عقیل است. طبق نقل منابع، زمانی که مسلم به عنوان فرستاده حسین بن علی در کوفه بود، برخی شخصیت های مهم کوفی به او پیشنهاد کردند زمانی که عبیدالله بن زیاد، امیر خشن و ستمگر اموی کوفه، به عیادت هانی بیمار می آید، از نهانگاه اش در منزل خارج شده و عبیدالله را بکشد. اما مسلم با برخواندن همان روایت نبوی با این کار مخالفت می کند.
در قرن دوم نیز همان روایت (البته با جایگزینی «الاسلام» به جای «االایمان» در آغاز حدیث) از امام جعفر صادق (امام ششم شیعیان) نیز نقل شده است.
(منابع اخبار یاد شده: بلاذری، انساب الاشراف، ترجمه علی، ص 253؛ تاریخ طبری، جلد 4، ص 271؛ طوسی، تهذیب، جلد جلد 1، ص 214 ؛ کلینی، کافی، جلد 7، ص 375؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، جلد 1، ص 219، ابن کثیر، البدایه و النهایه، جلد 8، ص 60؛ قیومی، جواد، صحیفه الزهرا، ص 88؛ کدیور، محسن، مقاله حرمت شرعی ترور، منتشر شده در کتاب دغدغه های دینی ایشان).
حال روشن می شود که اقدامات تروریستی داعشیان مدعی مسلمانی تا کجا با معیارهای اسلامی و شرعی سازگار است.
حال که داستان ترور مطرح است بهتر است به یک نکته مهم تاریخی هم اشارتی بشود. در سیره ها به چند مورد اشاره شده که چنین می نماید که نبی اسلام ولو به تلویح به ترور برخی افراد فرمان داده است. هرچند در این باب سخن فراوان است و در جای خود باید بدان پرداخت ولی در اینجا فقط به اشاره می گویم که به دلایل متعدد چنین اقداماتی در زمان پیامبر هرگز نمی توانند رخ داده باشند. یکی از دلایل آن همان حدیث مورد بحث حرمت فتک و تأیید آن به وسیله شماری از شخصیت های مهم صدر اسلام و عمل به آن است. قابل توجه این که در میان هفت راوی یاد شده از رجال دینی و سیاسی معتبر و مقبول عموم مسلمانان به ویژه سنیان هستند.
قابل تأمل این که، جز روایت مورد بحث، سخنی از نبی اسلام نقل شده که به روشنی از حرمت و حداقل مذموم بودن ترور مخالفان در سنت نبوی و اسلامی خبر می دهد. در جریان فتح مکه پیامبر فرمان عفو عمومی صادر کرده بود اما چند نفر را مستثنی کرده بود. یکی از آنان عبدالله بن سعد بود که کاتب وحی بود و مرتد شد و به مکه گریخت و در آنجا ادعا کرد که او در کتابت وحی دستکاری و دخل و تصرف می کرده و محمد متوجه نمی شده و این خود دلیلی است بر عدم نبوت وی. در تاریخ یعقوبی (ترجمه، جلد 1، ص 419) آمده است که پس از فتح مکه و کعبه، عثمان، که برادر رضاعی عبدالله بود، او را نزد پیامبر آورد تا از وی شفاعت کند. پیامبر با دیدن عبدالله به عثمان گفت: چرا او را نکشتی؟ عثمان گفت: منتظر اشاره شما بودم. پیامبر فرمود: «انّ الانبیاء لاتقتل بالایماء». پیامبران با اشاره کسی را نمی کشند. اگر بتوان به این روایت اعتماد کرد، که دلیلی بر عدم اعتماد نیست، چگونه می توان اخبار مربوط به ترورهای افراد یاد شده را، که تقریبا قتل تمامی آنها به اشاره و به طور غیر مستقیم مورد تأیید پیامبر صورت گرفته، پذیرفت؟ این سخن پیامبر آشکارا در تعارض با آن اخبار است.
از این همه چنین استنباط می شود که ترور و قتل غافگیرانه تحت هر بهانه ای در شریعت اسلام حرام مؤکد است و همین دلیل استواری است بر حرمت دینی تمام ترورها از آغاز اسلام تا کنون. از ترورهای خلیفه دوم و چهارم (عمر و علی) گرفته تا ترورهای تا داعش و دیگران.
دوم. حرمت کشتار غیرنظامیان و بیگناهان
ایراد اساسی دیگر در کار داعشیان کشتن و گاه قتل عام افراد بیگناه و غیر نظامی است. اینان افراد بیگناه و بی دفاع را در خانه و در محل کار و در کنسرت و ورزشگاه و یا در یک فروشگاه به صورت جمعی و کور می کشند و این اقدام تهبکارانه خلاف شرع مسلم است. چنان که در تمام سیره ها آمده پیامبر اسلام بارها هنگام اعزام نیروهای نظامی برای انجام عملیات جنگی به فرماندهان و دیگر نظامیان به طور متحدالمأل سفارش می کرده است که متعرض غیر نظامیان، زنان، کودکان، پیران و از کارافتادگان، دیرنشینان (که می توان آن را پیروان ادیان دیگر ترجمه کرد) نشوند. تبهکاران داعش چنین جنایاتی را چگونه توجیه می کنند و با چه مجوز دینی دست به چنین جنایاتی می زنند؟ اگر داعشیان و همتایانشان (القاعده و طالبان و بوکوحرام و . . .) جنگ خود را با اشغال سرزمین های اسلامی مشروع بدانند، باز هیچ دلیل موجه شرعی برای کشتار غیر نظامیان خارجی و محلی وجود ندارد. حتی اگر در حملات خارجیان افراد غیر نظامی کشته شوند، باز مسلمانان حق ندارند مقابله به مثل کنند چرا که نمی توان جنایت را با جنایت جبران کرد و گناه را با گناه مشابه پاسخ داد. این درست مثل این است که کسی به زنی تجاوز کند و همسر و یا پدر و برادر او نیز مقابله به مثل کرده و به زن و یا خواهر و مادر متجاوز تجاوز کنند.
سوم. حرمت شرعی محاربه و ارعاب
موضوع مهم دیگر در کار داعشیان این است که اعمال تروریستی آنها مصداق روشن محاربه است. در آیه 33 سوره مائده چنین آمده است «انما جزاءالذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلّوا او یصلّبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی¬الدنیا و لهم فی الاخره عذاب عظیم» (کسانی که با خدا و رسول او می ستیزند و در زمین فساد می کنند، سزایشان جز این نیست که کشته شوند یا بردار شوند و یکی از دستهایشان به عکس یکدیگر بریده شود یا از سرزمین خود تبعید شوند، این رسوایی آنها در این دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ دارند).
با توجه به شأن نزول آیه و مقتضیات آن روزگار در مدینه، عموم فقیهان محاربه را خروج زنان و یا مردانی علیه مردم در دریا و خشکی و یا در شب و رور و یا در شهر و جز آن و گردش در معابر عمومی با سلاح و ایجاد ترس و ناامنی در جامعه دانسته اند و طبق آیه مورد اشاره مجازات محاربان نیز قتل و یا به صلیب کشیدن آنان و یا تبعیدشان تعیین شده است (از جمله بنگرید به رأی علامه حلی در شرایع الاسلام، جلد 4، ص 958-959). طبق نظر مفسران و فقیهان ایجاد اخافه و ارعاب و ناامنی در جامعه چندان سنگین است که در حکم جنگ با خدا و پیامبر و افساد در زمین است و به همین دلیل عقوبت تجاوز به حریم مردم چنین سنگین است (لازم به ذکر است که مراد دفاع از چنان عقوبتی در شرایط کنونی نیست بلکه صرفا یادآوری چنین قاعده ای برای کسانی است که متعصبانه خود را عامل به اسلام و مقید به شریعت می شمارند. نیز لازم به ذکر است که در جمهوری اسلامی مفهوم محاربه را توسعه داده و به هر نوع مخالفتی با حکومت تسری داده اند که مطلقا نادرست است و جز سوء استفاده از یک مفهوم حقوقی مشخص نیست).
در یک جمع بندی می توان گفت داعشیان و همتایانشان همزمان مرتکب سه عمل خلاف شرع مسلم می شوند:
اول. ترور .
دوم. کشتن بیگناهان و غیر نظامیان (شهروندان عادی).
سوم. ایجاد رعب و وحشت در جامعه که مصداق محاربه است.
پاسخی به نقد
آقای خلجی بر مقاله «سه فعل حرام شرعی در اقدامات داعش»
بدست حسن یوسفی اشکوری • ۳۰ آبان ۱۳۹۴
• دسته: مقالات
اشاره: انتشار مقاله «سه فعل حرام شرعی در اقدامات
داعش» من در سایت بی بی سی (مورخ ۲۹ آبان ۹۴) بازتاب هایی در
رسانه ها و در شبکه های مجازی داشت و افرادی در تأیید و حمایت و یا نقد آن سخن
گفتند. از آنجا که اهل فیسبوک و دیگر ابزارهای رسانه ای مجازی نیستم، از این واکنش
ها و اظهارنظرها چندان اطلاع نداشته و ندارم. همین اندازه اطلاع نیز عمدتا مرهون
برخی دوستان است که مرا در جریان ماوقع گذاشته اند. در این میان آقای مهدی خلجی در
فیسبوک شان مطلبی نوشته است که اندیشیدم ضمن انتشارش در وب سایتم، پاسخی بر آن
بنویسم. زیرا چنین نقدی از چنین دوست فاضلی کمی عجیب می نماید و از این رو درخور
توجه و پاسخ است. ابتدا نوشته ایشان را می خوانید و آنگاه نقدی بر نقد ایشان می
نویسم.
—-
ا
آقای یوسفی اشکوری در مقالهای در بیبیسی آورده است
که دستکم سه فعل داعش شرعاً حرام است: ترور، کشتن بیگناهان و محاربه.
کوششهایی مانند نوشتهی ایشان بیشک از نیتِ نیکو برمیآید،
ولی به نظر میرسد هم از لحاظ تئوریک قابل دفاع نیست، هم در عمل راهی نمیگشاید:
آیا نظریهی ولایتِ فقیه و سپس مصلحت نظام به روایت و
تفسیر آیت الله خمینی و آیت الله خامنهای از نظر اغلب فقیهانِ شیعه مقبول است؟
البته که نه. آیا این امر نظریهی آقای خمینی را «غیراسلامی» میکند؟ نه. اجتهاد
همانطور که میتواند به فتواها و نظرهای مطابق میل یک گروه بینجامد، میتواند
فتواها و نظرهای مطابق میل مخالفان آن گروه نیز تولید کند. مشکل این یا آن فتوا
نیست؛ مشکل اساسی اصل صناعت و صنعت فتوا و فقه است. ابوبکر بغدادی و همردیفان و
پیشینیان او مانند ابوالاعلی مودودی و سید قطب چه چیزی کمتر از آقای خمینی و آقای
خامنهای دارند که نتوانند از دستگاهِ الاهیات و فقه اسلامی آراء جدیدی استخراج
کنند و از قضا خود را مسلمانتر از مسلمانان ندانند؟
خوب است کمی به تاریخ بنگریم و صدها نمونه از این دست را
ببینیم. کسانی چون حجه الاسلام شفتی در اصفهان عهد قاجار همین بسط ید فقیه را برای
خود قائل بود.
علاوه بر این، اگر یک فرد یا گروه یا حکومتی کارهایی
خلاف شرع کرد، نامسلمان میشود؟ آیا جمهوری اسلامی را میتوان به دلیل ارتکاب
اعمالی که از نظر برخی فقیهان خلاف فقه است، نامسلمان دانست؟ یا حکم به نامسلمان
بودن آقای خامنهای و هواداران او داد؟
مشکل اصلی در فقه است. فقه، دستگاهِ نظری بشری و ساختهی
فقیهان است. این دستگاهِ فتواپرداز، استوار بر تبعیض سیستماتیک است. نظامهای
استوار بر تبعیض خشونتزایند. فقه، مولد خشونت و منبع مشروعیتبخش به آن است. هر
گونه تلاش برای خشونتستیزی در جهان اسلام، بدون مشروعیتزدایی از فقه و جایگزینی
آن با نظام حقوقی سازگار با حقوق بشر و شهروندی ناکام خواهد بود.
پاسخ نقد:
نخست از دوست عزیزم جناب خلجی تشکر می کنم و به دلیل این
نقدنوشته سپاس می گویم.
خوشبختانه پاسخ جناب خلجی خیلی ساده است و آن این که نقد
و ایراد ایشان به کلی خارج از موضوع است و در واقع مدعیاتشان درست و یا نادرست ربط
موضوعی با مدعیات من ندارد. بدین ترتیب می توانم به همین پاسخ بس کوتاه بسنده کنم
و ادامه ندهم ولی به احترام ایشان شرحی می آورم.
مگر من گفته ام که قرائت داعش از اسلام و فقه و شریعت (و
هر گروه و فرقه دیگر) خارج از ظرفیت قرائت پذیری هرمنوتیکی اسلام و متون و منابع
اسلامی است که از باب تمثیل ایشان می فرماید دیدگاه خاص مدافعان ولایت فقیه آنها
را از دایره مسلمانی خارج نمی کند؟ مگر من ادعا کرده ام که داعشیان از جرگه
مسلمانی خارج اند و یا به طور کلی این گروه یکباره از آسمان افتاده و هیچ ربطی به
تاریخ و متون و آموزه های اسلام ندارند؟ در هیچ جای مقاله من ولو تلویحا نیامده
است که اینان با تمام افکار نادرست و اعمال تبهکارانه و خلاف شرع مسلم شان (حداقل
به زعم عموم فقیهان اسلام) مسلمان نیستند و یا نباید آنان را مسلمان دانست تا در
برابر گفته شود که به هرحال اینان مسلمان اند. حرف اصلی من در این مقاله این است
که اقدامات تروریستی داعش، دست کم در سه مورد معین، خلاف شرع مسلم است. بیش از این
ادعایی نداشته و ندارم. حال جناب خلجی می تواند مدعای مرا با استدلال نقد و رد کند
و مثلا بفرماید ترور جایز است و یا کشتن افراد غیر نظامی و زنان و کودکان و . .
.خلاف سیره نبوی و اسلامی نیست و یا ادعا کند که اقدامات تروریستی آنان مصداقی از
اخافه و محاربه (ایجاد خوف با شهر سیف) نیست. با این همه، منکر نیستم که منابع
موجود اسلامی ظرفیت تفسیرهای دیگر را هم دارد. مثلا ممکن است کسی به استناد برخی
گزارش های تاریخی مبنی بر وقوع ترور در زمان پیامبر مدعی جواز ترور بشود (چنان که
من نیز در مقاله به آن توجه کرده و تلویحا پاسخ شبهه مقدر را داده ام). در این
میان دیگر پای رقابت علمی و میزان اعتبار وثاقت گزارش ها و میزان قوت استدلالها به
میان می آید و طبعا هرمحقق و مفسری بر اساس معیارهای پژوهشی اش نظریه مختارش را
ارائه می کند و پای در رقابت علمی می گذارد و در نهایت غالب و یا مغلوب می شود.
در هرحال مدعا این است که فلان فعل داعش حرمت شرعی دارد
و صد البته وفق مبانی کلامی ما ارتکاب این نوع افعال موجب خروج فاعل از جرگه
مسلمانی نمی شود (هرچند از آغاز اسلام و به ویژه در قرون میانه اسلامی این که چه
چیزهایی موجب خروج مؤمن از جرگه ایمان و اسلامی می شود محل بحث و مناقشه بوده و
هست). حداقل این است که ارتکاب فعل حرامی حتی در حد جنایات داعش و القاعده و
طالبان و . . . نیز موجب تکفیر و خروج از ربقه مسلمانی نیست. چنان که در همان نیم
قرن نخست شخصیتی چون علی که با سه جنگ بزرگ و خونین مواجه شد، نه طلحه و زبیر و
عایشه را تکفیر کرد و نه معاویه و عمروبن عاص را و نه خوارج را که افکار و اعمالی
شبیه داعش امروزی داشتند. تروریست هایی چون ابولوءلوء (قاتل عمر) و ابن ملجم (قاتل
علی) و نیز کشندگان عثمان به وسیله عموم صحابه تکفیر نشدند.
اما این که فرموده اید اشکال اصلی در فقه و فقاهت است،
با شما موافقم و مخالفتی نیست. اما محور انتقادی شما در این زمینه، بلاموضوع است
چرا که متن مورد انتقاد شما به این مسئله حتی اشارتی نکرده است. مگر من در باب
ماهیت و نقش فقه سخنی گفته بودم و یا آن را بی ارتباط با داعشیسم دانسته بودم؟ این
را می گویند سر بی صاحب تراشیدن!
بازگردیم به مدعای نخست جناب خلجی. ایشان فرموده است
مدعیات مقاله اشکوری نه نظرا قابل دفاع است و نه عملا راهگشاست. با توجه با گفته
های پیشین، من مدعی ام که مدعیاتم در مقاله مورد بحث هم به لحاظ تئوریک قابل دفاع
است و هم در عمل مفید است و راهشگا. من مستندات خود را آورده ام و منتقد محترم حتی
یک دلیل و سند برای رد آنها ارائه نکرده است؛ این گوی و این میدان، هاتوا برهانکم!
می توانیم بحث طلبگی کنیم و در نهایت هم به منطق و استدلال گردن نهیم. اما چنین
تلاش هایی عملا هم مفید است چرا که اولا میزان بی اطلاعی (البته با حسن ظن)
داعشیان و یا میزان تقید دینی شان را به نمایش می گذارد و نشان می دهد که این گروه
یک گروه تبهکار و قدرت طلب بیش نیست که البته مانند موارد مشابه دیگر در تاریخ
اسلام (و با در تاریخ دینهای دیگر) از آموزه ای دینی (آموزه های واقعی و یا توهمی)
ابزاری تئوریک برای افکار و اعمالشان برساخته است. چنان که سال گذشته شیخ الازهر
نیز داعش را محارب دانست. ثانیا حداقل نشان می دهد که در برابر اسلام داعشی و
داعشیسم نوعی و یا انواعی دیگر از اسلام هم وجود ارد و می تواند وجود داشته باشد و
از قضا همان اسلام غیر داعشی و ضد داعشی اسلام غالب مسلمانان در طول تاریخ بوده و
همین اکنون نیز در جهان است. سکوت در برابر این افکار و اعمال عملا به معنای تأیید
و در نهایت غلبه داعشیسم است و این نه اخلاقا مجاز است و نه عادلانه است و نه حق
طلبانه و نه به سود صلح جهانی.
با این همه، موافقم که این باده ها به مستی ما کفاف نمی
دهد و با این چند جمله و حتی هزاران مقاله مشابه نمی توان در برابر توفانی ایستاد
که داعشیسم (البته با تکیه بر عوامل قریب و بعید اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و
سیاسی از جمله برخی رفتارهای خود غربیان) به مثابه یک گفتار و یک گفتمان در جهان
ایجاد کرده است. زیرا مشکل در ریشه های تئوریک و تاریخی و اجتماعی عمیق تری دارد
که در بعد تئوریک بی گمان یکی از آنها همان فقه و فقاهت مرسو است که جناب خلجی به
درستی بر آن انگشت تأکید نهاده است.
ملاحظاتی پیرامون نوشتارآقای یاسر میردامادی در واکنش به مقاله « سه فعل حرام ....... »
بدست حسن یوسفی اشکوری • ۱ آذر ۱۳۹۴ • دسته: مقالات
اشاره: متن زیر نوشته ای است به قلم آقای یاسر میردامادی در واکنش به مقاله «سه فعل حرام . . .» که در فیسبوک ایشان منتشر شده و اکنون در اینجا منتشر می شود. با ملاحظات ایشان نیز موافقم چنان که در نقدنوشته ام بر آقای حلجی نیز بدانها تصریح کرده ام
این نوع نوشتهها، که نشان میدهد فهم خشونتآمیخته از متن و میراث دینی تنها فهم ممکن نیست و فهمی خشونتگریز نیز میتوان ارائه کرد، بسیار ضروری و لازم است و از این جهت من کاملا با این نوع نوشتهها همدلام. با این حال، به نظرم در این میان به دو نکتهی مهم باید توجه داشت: ۱- فهم خشونتگریز از متن و میراث دینی نه تنها یگانه فهم «ممکن» از متن و میراث دینی نیست، بلکه احتمالا تنها فهم «موجه» از این متون و میراث نیز نیست. فهم خشونتگرا نیز میتواند به بخشهای قبل توجهی از متن و میراث دینی برای توجیه خشونت ارجاع دهد و داده است (کافی است نگاهی به مجلهی حرفهایِ «دابغ» از انتشارات داعش بیندازید و یا به سخنرانیهای مصباح یزدی در پیش از خطبههای نماز جمعهی تهران در اواخر دههی هفتاد شمسی). از این جهت دست تقدیسگران خشونت به هیچ عنوان خالی نیست. ممکن است گفته شود که اگر دو فهم متناقض از یک متن را موجه بینگاریم به دام نسبیانگاری هرمنوتیکی افتادهایم. پاسخ این است که حتی اگر به فرض به چنین دامی هم افتاده باشیم، مادامی که این نسبیانگاری محلی (local) است و به نسبیانگاری جامع و شاملی (universal) منتهی نشده (یعنی به طور خاص به نسبیانگاری فراگیر معرفتی نینجامیده) هنوز راه حلی برای آن میتوان جست و این ما را به نکتهی دوم میرساند. ۲- راه حل این است که بگوییم تا جایی که به متن دینی باز میگردد هم میتوان خشونتستیزی را توجیه کرد و هم خشونتگرایی را، پس ما نیاز به معیاری برونمتنی برای ختم این اختلاف داریم و از آنجا که شهودهای جاافتادهی اخلاقی ما (مثل: علی الاصول ممنوع بودنِ کشتن بی گناهان) مستقل از دین و حاکم بر آن است، آنگاه تلقی خشونتستیز ترجیح اخلاقی بر تلقی خشونتگرا دارد حتی اگر تلقی خشونتستیز ترجیح درونمتنی و هرمنوتیکی بر تلقی خشونتگرا نداشته باشد (بلکه هر دو تلقی از نظر هرمنوتیکی علی السویه باشد). به تعبیر دیگر، خاتم دعوا در اینجا نه هرمنوتیک که اخلاقشناسی ما (به ویژه برداشت ما از نسبت دین و اخلاق) است، و هرمنوتیکی خشونتستیز شرط لازم اما نه کافی برای به دست دادن فهمی خشونتستیز از دین است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر