این
یادآوریهای متفاوت را احمدرضا احمدی چندین سال پیش درباره رفیق سالهای دیرینش،
آیدین آغداشلو در مجلسی بر زبان آورد که کتابی از این نقاش، طراح و نویسنده برجسته
ایران زمین رونمایی شده بود. احمدی به سادگی اشاره کرد، آیدین هیچ گاه طلبکار
نبوده و هیچگاه غوغای رسانهای به راه نیانداخته که چرا به او نشان در شانش
ندادند و یا چرا جایزهای به بزرگی و اعتبار جایگاه هنریاش دریافت نکرده است و
این یکی از تفاوتهای کوچک این هنرمند خوش چهره با بسیاری از هنرمندان همعصرش است.
آیدین
آغداشلو، فرزند محمد بیک آغداشلو (حاجی اوف)، در سال ۱۳۱۹ در رشت، به دنیا آمد.
یازده ساله بود که پدرش را از دست داد و پس از آن به همراه مادرش به تهران آمد و
در سال ۱۳۳۲ وارد دبیرستان جم در محله قلهک شد و همداستان عباس کیارستمی شد. سخت
زندگی کرد و همین سختی او را در مسیری انداخت که در همان دوران آثاری متفاوت خلق
کند.
آیدین
درباره این دوران در گفت و گویی که میان او و کیارستمی برای مرور خاطرات آن سالها
گذشته بود، یادآور شده بود: «جایی داشتم میگفتم که همیشه گرسنه بودم. آن موقع
درختی بود به نام «تَه» در خرابهای نزدیک مدرسهمان که میرفتیم و میوههای آن را
میخوردیم! میوههایش کمی بزرگتر از یک دانه لپه بود و کل میوه فقط هسته بود و
قشر دورش به نازکی کاغذ! از درخت بالا میرفتیم و این میوهها را میخوردیم و کیف
میکردیم!»
اولین
اثر نقاشی آیدین آغداشلو زمانی که او ۱۴ ساله بود به فروش رسید. ۲ سال بعد، او
طراحی گرافیک را در موسسه تبلیغاتی آشنا آغاز کرد و چندی بعد در بخش تبلیغاتی
روزنامه اطلاعات مشغول به کار شد. آغداشلو در ۱۹ سالگی به دانشکده هنرهای زیبای
دانشگاه تهران رفت و در سال ۱۳۴۶، از ادامه تحصیل منصرف شد. اولین مقالهاش را در
زمینه نقد هنری در مجله اندیشه و هنر انتشار داد و از آن پس نگارش نقد هنری و ادبی
را ادامه داد.
آغداشلو چه سرنوشتی خواهد یافت؟
این
هنرمند تاثیرگذار از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ در هنرستان هنرهای زیبای پسران و دانشکده
هنرهای تزئینی به تدریس مشغول بود و در طی همین سالها در انجمن ایران و آمریکا در
تهران یک نمایشگاه انفرادی نقاشی برگزار کرد. آغداشلو مجموعهای از کتابها و نسخههای
خطی را که جمع آوری کرده بود در موزه نگارستان به نمایش گذاشت و چندی بعد برنامه
ای با عنوان شیوههای دیدن برای تلویزیون ملی ایران ساخت.
او
به نگارش، طراحی و اجرای فیلمنامهای به نام رنگین کمان پرداخت که شامل نقاشیهای
متحرک بود و نویسندگی و اجرای دو فیلم مستند درباره خوشنویسی و کاشیکاری در
معماری کهن ایرانی را بر عهده گرفت. آغداشلو در تأسیس موزه رضا عباسی در سال ۱۳۵۶
نقش مؤثرى داشت و به سرپرستى آن منصوب شد. مشارکت در تاسیس و برنامهریزی موزه
هنرهای معاصر تهران، موزه کرمان و موزه خرم آباد از دیگر فعالیتهای او در این
زمینه است.
او
یک سال پس از انقلاب اسلامی کار گرافیک را از سر گرفت و از سال ۱۳۵۹ در دانشکده
هنر دانشگاه الزهرا، دانشگاه آزاد و دانشگاه کرمان تدریس کرد و در ضمن به ایراد
بیش از ۲۰۰ سخنرانی در ایران و خارج از کشور پرداخت. آغداشلو از سال ۱۳۵۹ نقاشی را
در سطح وسیعی آغاز کرد و از آن پس در بیش از ۳۰ نمایشگاه گروهی شرکت کرد. سال ۱۳۶۰
کلاسهای نقاشی کارگاه آزاد «هنرکده آزاد» توسط آیدین آغداشلو تاسیس شد.
آغداشلو
در زمینه نوشتن و ساخت فیلم مستند درباره هنر ایران نیز فعالیتش را ادامه داد و
مجموعه ۱۳ قسمتی با عنوان به سوی سیمرغ را درباره تاریخ نقاشی ایران تا قرن
چهاردهم هجری برای صدا و سیما ساخت. او تا سال ۱۳۸۵ چندین کتاب منتشر کرد که از آن
جمله میتوان به تک چهره ها، این دو حرف، آقا لطفعلی صورتگر شیرازی و سالهای آتش
و برف اشاره کرد.
او
پس از این راه پرفراز و نشیب در قله نشسته و یکی از معدود برجستگان هنرهای تجسمی
ایران است که مردم به چهره میشناسندش و به همین سان او را میستایند و شاید همین
قدرشانی مردم است که سالها آیدین را در این دیار نگه داشته است اما حال این
پیرمرد موسپید با این کوله بار تجربه، قصد ترک وطن را به دیاری دیگر دارد و بدین
سان دیگر فرصتی پیش نخواهد آمد تا چهره جذاب این هنرمند شاخص را در تهران مشاهده
کرد و پیش از رفتن، قلم را بر زمین خواهد گذاشت و دیگر اثری تا اطلاع ثانوی خلق
نخواهد کرد.
اینکه
او قصد ندارد اثری خلق کند، تلخترین واقعهای است که در این سالها در هنرهای
تجسمی رخ داده اما رفتن آیدین از ایران از آن هم تلختر است و یک نهیب به همه
مسئولان فرهنگی این مملکت از صدر تا ذیل است. برای آغداشلو پس ۶۰ سال نقاشی، حتی
یک نوبت نمایش آثارش در موزه هنرهای معاصر نیز فراهم نشد، چه رسد به قدردانی
منزلتش و جایگاه هنریاش که در سراسر جهان خریدار دارد و این اتفاقی است که
هنرمندان جوانی را مایوس خواهد کرد و با خود خواهند گفت: «اگر آیدین آغداشلو چنین
سرنوشتی مییابد، ما چه سرنوشتی خواهیم یافت؟»
باید
همچون احمدرضا احمدی نگران دستهای آغداشلو بود که پس از نمایش کارنامه اعمالش، به
سنجابها و گنجشکهای بوم و بر دیگری دانه داد. او رفتنش از این دیار و توقف قلمش
بر بوم نقاشی -هر دو تا زمان نامشخص- را نه اتفاقی شگرف که به برخواستن گنجشک از
قله تعبیر میکند اما بعید نیست که حتی لرزش برخاستن یک گنجشک، بهمنی را روی سر
ساکنان دامنه کوهستان روان کند و یا حداقل نوای خوش الحانش در این کوهستان نپیچد و
ساکنان این گوشه از دنیا را غمگینتر سازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر