۱۳۹۷ بهمن ۶, شنبه

Ali_Mirfetrous.jpg

ایدئولوژی، سُلطه گرائی و سرکوب، 

علی میرفطروس

* یکی از ویژگی‌های رژیم‌های توتالیتر، مخالفت آنان با روشنفکرانِ دگراندیش است. باسرکوب این دسته از نویسندگان و روشنفکرانِ، تلاش می‌شودتا نوعی همسانی یا «توحیدعقیدتی» ایجادکنند، لنین روشنفکرانِ مستقل و دگراندیش را «غایط (مدفوع) ملّت» می‌دانست وبه تَبَعِ او، استالین نیز به سرکوب و ترورِ آنان پرداخت.
* جدا ازفتواهای دینی و لنینی، دربحران‌های اجتماعی و درشرایط سقوط معیارهای اخلاقی (مانندجامعهء کنونی ایران) بسیاری از روشنفکرانِ غیردینی نیز برای کسب «پیروزی» یا «بی اعتبار کردنِ حریف»، ازسلاحِ بُهتان وُ افتراء استفاده می‌کنند.

***
- «قلعه‌بانان
این حُجّت با ما تمام کرده‌اند
که اگر می‌خواهیم در این سرزمین اقامت گزینیم
می‌باید با ابلیس قراری ببندیم».
احمدشاملو
نمایشِ فیلم مستندِ «بُهتان برای حفظ نظام»، ساختهء حسین باستانی در بی بی سی بهانه‌ای است برای تأمّل براین پدیدهء شوم درعرصهء سیاست وفرهنگ ما.
بُهتان به مخالفان یا اهل «بدعت» و «تجدیدنظرطلبان» ازموضوعات مشترک درنظرات بیشترفقهای اسلام سیاسی و ایدئولوگ‌های نظام‌های فاشیستی و استالینیستی است. ۳۰سال پیش، ضمن یک مقایسهء تطبیقی به این وجوه مشترک پرداخته‌ام (۱).

درسال ۱۹۷۰، فیلم «اعتراف» ساختهء کارگردان بزرگ

، گوستا گاوراس (با بازی درخشان «ایو مونتان» و «سیمون سینیوره») جایگاه اعتراف‌های اجباری ودادگاه‌های فرمایشی در رژیم‌های استالینی را دربرابرچشم جهانیان به نمایش گذاشت.

در۴۰ سال اخیر برای رژیم جمهوری اسلامی نیز، شکنجه، اعتراف ودادگاه‌های فرمایشی، ابزاری برای نشان دادنِ «اقتدار» بود، فیلم اعترافات اسماعیل بخشی ودیگران آخرین نمونهء این تلاش‌ها وتبلیغات است.

فیلم مستندِ «بُهتان برای حفظ نظام» ساختهء حسین باستانی، به موضوع بُهتان و بدنام کردنِ مخالفان جمهوری اسلامی پرداخته و دراین کار، ازفتواها ومستندات فقهی (مکاتبه بامراجع تقلید) و مصاحبه باافرادی چند بهره برده است، هرچندکه حضورافرادمصاحبه شونده -ازافق‌های فکری دیگر- می‌توانست به غنای فیلم بیفزاید.

حسین باستانی بازمینه قراردادن خبری ساختگی برای بی آبروکردنِ یکی ازمخالفان رژیم درسایت خبری «ایرانیان کانادا» (که توسط جمهوری اسلامی شبیه سازی وجعل شده) و انعکاس آن خبرِساختگی درحداقل ۱۰شبکهء رسانه‌ای، فیلمِ «بُهتان» را آغازمی کند و بااستنادبه سخنرانی‌ها و فتواهای آیت الله خمینی و دیگرمراجع شیعه، جایگاه و اهمیّتِ «بُهتان» و «بی آبروکردن مخالفان» درنظام اسلامی را بازگو می‌کند، تلاشِ حسین باستانی قابل ستایش است بااینهمه، درگفتگوبامحسن کدیور، عبدالکریم سروش و یوسفی اشکوری چنین وانمود می‌شودکه نظراتِ «روشنفکران دینی» فاقد و ناقدِ سُلطه گرائی و سرکوبِ دگراندیشان است درحالیکه جوهرِنظریِ عملکردهای آیت الله خمینی را درعقایدبرخی پیشگامانِ «روشنفکران دینی» نیزمی توان دید، ازجمله، دکترعلی شریعتی می‌گفت:
- «امام در کنار قدرت اجرائی نیست. هم پیمان و هم پیوند با دولت نیست، نوعی همسازی با سیاست حاکم ندارد. او خود، مسئولیت مستقیم سیاست جامعه را داراست و رهبری مستقیم اقتصاد، ارتش، فرهنگ، سیاست خارجی و ادارۀ امور داخلی جامعه با اوست یعنی امام، هم رئیس دولت است و هم رئیس حکومت و... مسئولیت امام (رهبر)، ایجاد یک انقلاب شیعی است... مسئولیت گستاخ بـودن در برابر مصلحت‌ها، در برابر عوام (مردم) و پسندِ عوام و بر ذوق و ذائـقه و انتخابِ عوام شلاق زدن...امام، مسئول است که مردم را بر اساس مکتب (اسلام) تغییر و پرورش دهد حتی علیرغم شمارهء آراء ... رهبری باید بطور مستمر، به شیوهء انقلابی -نه دموکراتیک- ادامه یابد ... او هرگز سرنوشت انقلاب را بدست لرزان دموکراسی نمی‌سپارد».
شریعتی دربارهء آزادی و دموکراسی‌های غربی معتقدبود:
- «آزادی، دموکراسی و لیبرالیسم غربی، چونان حجابِ عصمت بر چهرۀ فاحشه است».
درفیلم «بهتان» سخنان صریحِ مدیرمسئول سایتِ صلح نیوز (یکی ازناشران اتهام و بُهتان علیه مخالفان حکومت) بازتاب نظرات آیت الله خمینی است. مدیرمسئول سایتِ «صلح نیوز» می‌گوید:
- «سیاست این است که ما باید ضدانقلاب را بی حیثیت کنیم... من دربرابر ضدانقلاب و معاندان هیچ خط قرمزی ندارم. این را در رسانه‌ام تعریف کردم، حال، خبرسازی باشد یا هر چیز دیگری...ما مملکت را که نمی‌توانیم به این‌گونه اداره کنیم که برای هر چیزی سند رو کنیم. اینطوری سنگ روی سنگ بند نمی‌شود...ما در صلح نیوز خط قرمزی در برخورد با ضدانقلاب نداریم».
روزنامه نگارشجاعی تهدیداتِ دوتن از عاملان اینگونه رسانه‌ها را چنین بازگو می‌کند:
- آن دو با تهدید به این که: «ما بلَدیم چطور پودرَت کنیم و بلَدیم چگونه داغ به دل تو و زن و بچه‌ات بنشانیم و توی صدتا سایتِ خبری وغیرخبری آبرو برایت نگذاریم»، از خودرویِ من پیاده شدند و رفتند... (۲).
این امرنشان می‌دهدکه درنظرِمسئولانِ رسانه‌های حکومتی هیچ چیزِاخلاقی وجودندارد و دستگاه اخلاقی‌شان دریک جمله خلاصه می‌شود:
- «آنچه به هدف اصلی نظام خدمت می‌کند، اخلاقی، و آنچه که درتحقّقِ این هدف مانع ایجادمی کند، غیراخلاقی است».
درنظرِ این ایدئولوگ‌ها معیارِهمهء ارزش‌ها (ازجمله آزادی، اخلاق و انسانیّت) مبتنی برتفسیرها یا تصمیم‌های فردیِ «رهبر» (پیشوا) است که ازطریق یک ایدئولوژیِ تمامیّت خواه، با تفتیش عقاید، تکفیرمذهبی، قهر و خشونت، ارعاب و ترورِمخالفان تبلیغ می‌شود.
سلطهء ایدئولوژی-به عنوان یک حقیقت برتر- به این معنانیست که محتوای ایدئولوژی، «نصّ» یا مقوله‌ای مشخّص، ثابت و پایدار است بلکه-برعکس- درمواقع ضروری و به بهانهء «مصالح عالیهء نظام»، ایدئولوژی می‌تواندبه ضدیا «نقیض» خود تفسیرشود، تأکیدبرخی مراجع مهم شیعی به ضرورت بهتان و لزوم دروغگوئی، هتک حُرمتِ مخالفان، جاسوسی و...نمونه‌ای از این مدّعا است. کارنامهء ۴۰سالهء حکومت اسلامی ایران، بیانگراین تراژدی هولناک است.
نمونه هائی ازاین تفسیربه رأی را درعقایددیگر رهبرانِ نظام‌های توتالیتر می‌توان ملاحظه کرد، هیتلردرکتاب نبردمن نوشته است:
- «برای بسیاری ازپیروان، جوهرجنبش ما، درنصِّ برنامه‌ها و اساسنامهء مانیست بلکه درمعناهائی است که که ما می‌توانیم به آنها بدهیم».
تئوریسین‌های ادبی استالین نیزدربارهء آثارپاسترناک وبولگاکف می‌گفتند:
- «مهم نیست که پاسترناک و بولگاکف چه می‌گویند، مهم اینست که این آثارتاچه اندازه به تحقّقِ هدف‌های آموزگارکبیر (استالین) خدمت می‌کنند».
یکی ازویژگی‌های رژیم‌های توتالیتر ایحادِ رُعب وُ وحشت ومخالفت با روشنفکرانِ دگراندیش است. این دومسئله با سرکوب زنان نیز پیونددارد.
باسرکوبِ زنان، نویسندگان و روشنفکران دگراندیش، تلاش می‌شود تا نوعی جامعه بی طبقهء توحیدی و همسانی یا توحیدعقیدتی ایجادکنند، لنین روشنفکرانِ مستقل و دگراندیش را «غایط (مدفوع) ملّت» می‌دانست و به تَبَعِ او، استالین نیز به سرکوب و ترورآنان پرداخت. قتل عام هزاران زندانی سیاسی درتابستان ۶۷، طرح سقوط اتوبوس نویسندگان و شاعران ایران به درّه درسفرارمنستان (در ۱۶ مرداد ۱۳۷۵)، قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان و روشنفکران ایران درسال۱۳۷۷ و... نشانهء دیگری از وجوه مشترکِ سرکوب دینی و سرکوب لنینی بود.
کتاب دست نوشته‌ها نمی‌سوزند، اثرِ میخائیل بولگاکف (نویسندهء بزرگ روسی در دوران استالین) روایت دیگری ازسُلطهء ایدئولوژیک و سرکوب است. دربارهء کتاب میخائیل بولگاکف درجائی-مفصّلاً -سخن گفته‌ام. دریادداشت‌های «بیداری‌ها وبیقراری ها» (به تاریخ ۳۰خردادماه۱۳۹۵ / ۲۰دسامبر ۲۰۱۶) نیزنوشته‌ام:
این کتاب نشان دهندهء سوخت وُ سازهای روحیِ بولگاکف درهیاهوهای منتقدانِ گُستاخ است. همسرِبولگاکف دربارهء شرایط روحیِ وی درمواجهه با «وَزَغ‌های ادبی» و «سوسماران رسانه ای» می‌نویسد:
- «بولگاکف درتمام این سال ها-به بهای نابودکردنِ تدریجیِ خویش، مشغول دفاع ازخود بود» (ص۳۹۱).
درآن شرایط دشوار بولگاکف نوشت:
- «همهء کارهایم نقدهای نامطلوب و سُخره آمیزی دریافت کرده‌اند، و نام من نه فقط درمطبوعات ادواری که حتّی درکتاب‌های دائره المعارف کبیرشوروی و دائره المعارف ادبی شوروی لجن مال شده است...روز به روز نقدهای مطبوعات بی رحمانه ترشده بطوری که الان -خیلی ساده-این نقدهامبدّل شده اندبه فحش وُ ناسزاهای عنان گسیخته ...من هیچ توانی برای دفاع ازخودم ندارم...» (ص۱۵۶).
در وضعیّتی که همهء امکانات مالی و مطبوعاتی ازبولگاکف سلب شده بود، دوست و دشمن به اوتوصیه می‌کردندتا با نوشتن یک نمایشنامهء کمونیستی درهای رفاه و دوستیِ استالین را به سوی خود بازکند و از اذیّت وُ آزارِمنتقدانِ گستاخ، خودرا نجات دهد. بااینحال، اوباپذیرفتن تنهائی، عُزلت وعُسرت به حقیقتِ تاریخ و ادبیّات وفادار ماند.
جدا ازفتواهای دینی و لنینی، دربحران‌های اجتماعی و درشرایط سقوط معیارهای اخلاقی (مانندجامعهء کنونی ایران) نیزبسیاری ازرهبران سیاسی و روشنفکرانِ غیردینی برای «بی اعتبار کردنِ حریف»، ازسلاح بُهتان وُ افتراء استفاده می‌کنند آنچنانکه فضیلت به رذیلت، مخالفت به دشمنی و انتقاد به انتقام سقوط می‌کند و شخصیّت‌های برجسته‌ای مانندمحمدعلی فروغی، سیدحسن تقی زاده، خلیل ملکی، دکترمظفربقائی، دکترشاهپوربختیارودیگران مورد شدیدترین دشنام‌ها قرار می‌گیرند. درمقالهء «دشنام: آسیب شناسی یک عارضهء تاریخی» به زمینه‌های تاریخی-اجتماعیِ پیدایشِ این پدیدهء شوم اشاره کرده و ازجمله گفته‌ام: باشکست جنبش مشروطیّت و استیلای بحران سیاسی، بدبینی و ناامیدی درجامعه، نوعی ادبیّات درعرصهء سیاست و مطبوعات ایران رواج یافت که می‌توان آنرا ادبیّات دشنام نامید. وحیددستگردی، ادیب و روزنامه نگارِ آن دوران در مقالهء مفصّلی بانام «ایران، از فحش ویران است» به رواج این پدیدهء شوم پرداخته است.

سقوط استالینیسم و شکست اسلام سیاسی نشان دادکه با وجودِ بُهتان‌ها و هیاهوهای «سوسمارانِ رسانه ای»، قدرتِ حقیقت از حقیقتِ قدرت (استالینیسم، فاشیسم و اسلامیسم) قدرتمندتراست!
_____________________

پانویس:
۱-نگاه کنیدبه کتاب ملاحظاتی درتاریخ ایران، علی میرفطروس، چاپ چهارم، صص۹۷-۱۵۵؛ همچنین نگاه کنیدبه
http://mirfetros.com/fa/?p=24710
۲-این تهدیدات وتبلیغات یادآورِ تبلیغاتِ حیرت انگیز علیه نگارنده مبنی بر «حمایت ازحملهء نظامیِ آمریکا و اسرائیل به ایران» است!!. اتهامِ بی شرمانه و ناجوانمردانه‌ای که حتّی در رسانه‌های برخی «اپوزیسیون» درخارج ازکشورنیز منتشرشده بود!.
http://mirfetros.com/fa/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر