نگاهداشت حرمت دین!
فیروز نجومی
هنوز بسیاراند، آنانی که رابطه ی دین را با
"دینکار" یا اسلام را با
مسلمان و یا باور و ایمان بیک چارچوب
ارزشی را با کنش آدمی، انکار میکنند. بعضا، ولی فقیه، آخوند خدا خامنه ای ، جانشین
امام سیزدهم، امام خمینی و پیروان وی را چیزی کمتر از جنایتکار بشمار نیاور اند.
اما، بندرت اتفاق میافتد که کنش او را نسبت بدهند، به آئین اسلام، به اصل و اصول و
احکام شریعت، دینی که بدان ایمان دارد و سراسر زندگی خود را در خدمت سروری و سلطه
آن بکار گرفته است، گویی که کیستی و چیستی، کنش و گفتار ولی فقیه، علما، فقها،
مجتهدین و مقلدان آنان، چندان ارتباطی با ارزش ها و باورهای دینی شان، ندارد. بر
افروخته دعوی کنند که باور به یکتایی و یگانگی الله، باور به لا الله الا الله،
بترجمه «او هست و بجز او کسی دیگری نیست،» یا آنکه الله، "اکبر" است چه
ربطی دارد به آدم کشی، به کین خواهی و انتقام جویی، به تجاوز و شکنجه و بازجویی و
بیرحمی، در کل به خشونت؟ که چگونه میتوان یگ باور ساده دینی را علت کنش جنایتکارانه
کسانی دانست که در منطر خود و دیگران مظهر "تقدس" و "تقوا" و
"زهد" و "طهارت" اند؟ که خونآشامانی همچون هیتلر و استالین و
پل پات، لیستی که بسیاری را میتوان برآن افزورد، آدمکشانی هستند که در دامن اسلام
پرورش نیافته بودند. پس کنش آنانرا باید به اراده معطوف به خواست قدرت و منافع مادی و طبقاتی نسبت داد، نه
به دین، به احکام شریعتی و باور و ایمانی دینی. بعضا، از مارکس امداد میطلبند که
این ذهنیات و شعور بشرنیست که هستی بشر را میسازد بلکه شرایط اجتماعی ست بر سازنده
آگاهی و شعور بشر . شر از فرد و افراد و از حفظ منافع مادی و قدرت بر میخیزد، نه
از دین. بدی در ذات دین نیست. سود جویان قدرت طلب از دین سوء استفاده نموده و آنرا
برای مقاصد جنایتکارانه خویش بکار میگیرند.
آنانیکه، بدینگونه از درگیری با اسلام اجتناب
میورزند، چه مارکسیت باشند و خدا ناشناس و یا "اصلاح " طلب و
"روشنفگر دینی،" بر آنند که دینداران حرفه ای، بعضا آیت الله ها و فقها
و علما هستند که "بد" اند. بدکاران را باید طرد نمود نه دین را. آیت
الله شریعتمداری هم مقدس و زاهدی برجسته بود، همچون او در حوزه های علمیه نادر
نیستند. تحصیل علومی الهی و جلوس بر قله "اجتهاد" تقدس و تقوا، آنها را
فاسد و جنایتکار نکرده است. تنها برخی از "روحانیون" هستند که برای کسب
قدرت و ثروت، از دین استفاده ابزاری میکنند و به دین شهرت بد میدهند. برخی دیگر
معتقدند که چون دین محور عقاید، باورها و ارزشهای مردم است باید حرمت آنرا
نگاهداشت. نفی و نقد دین، توده های مردم را با سیاست و تغییر ساختار قدرت بیگانه
میسازد. یعنی که بگذار دین همانجا بماند که بوده است. مصلحت آنست که پای دین را به
میدان سیاست نکشیم، اگر در پی براندازی نظام ولایت هستیم.
تحلیل گری که ادعا میکند که "مردم از خامنه ای
متنفرند،" او را از نظام ارزشی که بدان باور دارد جدا میسازد و نا خواسته
باور مردم را مبنی بر جدا ساختن دین خود از حکومت، مورد تایید قرار میدهد. که مردم
اسلام را مقدس و مطهر و عطرناک میپندارند و بدی و زشتی و پلیدی "مومن"
را مورد تایید قرار میدهد. این برهان، نه تنها حرمت روحانیت را نگاه میدارد بلکه
بار مسئولیت خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی را را از دوش خامنه ای بر گرفته و
نهادهای قهریه نظام همچون سپاه پاسداران انتقال میدهد، چنانکه گویی سپاه پاسدارن،
نهادی ست مستقل و قائم بذات، نه درند گانی که خود در دامن روحانیت پرورش یافته اند،
فرمانبرند و بفرمان عمل کنند. باینترتیب، در نهایت خام اندیشی، نهاد روحانیت، مظهر
اسلام شیعه مسلک را با بیش از سی صد سال تاریخ و نفوذ عمیق در فرهنگ و خلق و خوی
جامعه به حاشیه میراند، نه دشمن اصلی جامعه، خصم آشتی ناپذیر زمان و آزادی.
رژیم ولایت البته به تجربه نشان داده است که دین
اسلام چیزی نیست مگر آئین قدرت. که حرف قران، در نهایت چیزی نیست مگر حرف قدرت. که
ولایت چیزی جز جلوه ی الله، نیست. واقعیت آن است که در دین اسلام نمیتوان مقوله ای
یافت که سیاسی نباشد و از مقوله قدرت منشا نگیرد. "تسلیم " و
"اطاعت، " محوری ترین اصل اسلام، ذاتا مفاهیمی هستند سیاسی و بیانگر
رابطه ای ست بین حاکم و محکوم و یا در مفهوم دینی رابطه ای ست بین الله و بندگانش.
احکام شریعت، چیزی جز قواعد و مقررات اسارت و بندگی و برقراری نظام فرمانروایی و
فرمانبری نیست. ولی فقیه نیز به تبعیت از دوران رسالت، تسلیم میخواهد و اطاعت مطلق
از فرمان و اراده ی الهی. صاحبان دین و
قدرت، آیت الله ها و حجت الاسلامهای حاکم، برای فهم شرایط موجود و وقایع
سیاسی، مبارزات و رقابت هایی که در جهت خواست قدرت صورت میگیرد، به تاریخ رسالت و
دوران امامت علی و یاران و انصار آنان، روایات و احادیثی که از آنان بجا مانده است
باز میگردند. برای توجیه و یا نفی سیاستها، تصمیم گیری ها، تدابیر، مدیریت ها،
مشکلاتی که با آنها روی در روی میگردند، مذاکرات و معاملات و مصالحه هایی که در
پشت پرده صورت میگیرد، با رجوع به وقایعی که در دوران رسالت و آنچه پس از آن بوقوع
پیوسته و احکام و آیه هایی که بر پیامبر اسلام نازل گردیده است توجیه میکنند. مثلا،
در رد مذاکره و مصالحه با آمریکا، آخوند خدا خامنه ای بارها تکرار کرده است که
حکومت اسلامی در شرایط "بدر" و "خیبر"
است نه در شرایط "شعب ابی طالب." اولی بیانگر پیروزی وغلبه بر دشمن و دومی
نماد دفاع است و عقب نشینی. آئینه کنش امروز، کنشی است که در گذشته بوقوع پیوسته است.
آخوند معمار امروز است بر اساس دیروز، نه معمار آنچه باید و یا میتواند باشد.
بعضا، اصرار دارند که خون هایی که در رژیم دین
برهبری خمینی و خامنه ای ریخته شده است، نباید به پای دین و تعلیمات دینی نوشته
شود، چنانکه گویی که نظام ولایت، نظام حوزه ای، شاخ و برگ خشک و پژمرده و میوه ی
تلخ یک درخت تنومند، درخت اسلام نیستند؟ با این وجود نظم موجود، نظمی که بر اساس تسلیم و اطاعت مطلق
بر قرار گردیده است لزوما نه قرآنی خوانده میشود
و نه سازگار با اصل و اصول دین اسلام. اسلام خمینی و خامنه ای هرچه هست
"اسلام راستین " نیست. بدرستی روشن نیست که اگر اسلام راستین از آیت
الله ها و حجت الاسلام های مجتهد و عالم و فقیه بر نمی خیزد از چه کسی میتواند بر
میخیزد؟ اگر خواست قدرت از دین، یعنی اسلام بر نمی خیزد، چه چیزی بجز دین میتواند
مظهر قدرت باشد؟ در جامعه ای که قشری بنام روحانیت بر فرهنگ و سیاست سلطه افکنده
است، نمیتوان به الگوهای آشتی دین و قدرت
و روابط مسالمت آمیز شان امیدوار بود. تا چندی پیش ترکیه تحت حکومت رئیس جمهور
تمامیت خواه، رجب طیب اردوغان، الگوی اسلامی مسالمت جوی همگام با جهان مدرن تلقی
میشد.
در نص صریح قرآن است که الله، رسول خود را به "جهاد"
و "شهادت،" انتقام و خونخواهی علیه آنان که به یکتایی و یگانگی او شک و
تردید بخود راه دهند، توصیه و آنها را از تکالیف شرعی مسلمانان تعریف نموده است.
توصیه به جهاد و شهادت، توصیه به برپا داشتن ضیافت نیست، توصیه به خشونت است و جنگ
و خونریزی، کشتار تا آخرین قطره خون خویش. خشونت در ذات اسلام نهفته است. بهمین
دلیل وقتی سخن بخشونت میرسد دیگر نمیتوان تفاوتی بین داعش مداران و ولایتمدارن
قائل شد.
پیامبر
اسلام نیز از جهاد و شهادت در راه تحصیل رضای خدای خویش، از کشتار "مشرکان" و "منافقان،" در دفاع از یکتایی و
یگانگی الله،هیچ دریغ نداشته است. در دوران کوتاه ده ساله رسالت خود، محمد بیش از
60 بار دست به لشگر کشی زد و در دفاع از وحدت الله از فرود آوردن شمشیر بر هر
گردنی، ذره ای تعلل و کوتاهی ننمود. بنا براین، در دوران رسالت باور و کنش پیامبر
اسلام با هم یکتا و یگانه و جدا شدنی از یکدیگر نبودند. همان تراویده است که در
کوزه بوده است. اگر ما ایرانیان بیش از هر جامعه ی دیگری سر بزهکاران را بر چوبه های دار در معابر عمومی میبینم، به
آن دلیل است که نظام کیفری حاکم، ناشی از شریعت اسلامی ست. مجرم به آن دلیل به دار
آویخته نمیشود که به جامعه و جمع، خسران و زیان وارد آورده است بلکه به آن دلیل که
با الله به "محاربه " پرداخته است. میتوان حدس زد که بازجوی نظام ولایت،
بسیار سخت گیر و خشن و بیرحم تر از
بازجویان شاهنشاهی ست. بازجویان ولایت، خود را سربازان اسلام میدانند و اعمال
جنایتبار خود را مقدس و در دفاع از دین الله، بشمار آوردند. از اینرو بازجویان و
حکام شرع دارای وجدانی آسوده هستند. قاضیان مرگ که در سال 67، بیش از 4 هزار تن از
بهترین جوانان این سر زمین را به مرگ محکوم نمودند، قطعا دارای وجدانی آسوده
بودند. آخوند مصطفی پور محمدی، یکی از قاضیان مرگ، چندی پیش، زمانیکه نوار صوتی
آیت الله منتظری پس از گذشت نزدیک به 30 سال انتشار یافت، خاطر نشان نمود تا کنون
بواسطه جنایتی که مرتکب شده است لحظه ای دچار بیخوابی نشده است. چون فقط به ندای
پیشوای مقدس، امام خمینی، مظهر شریعت اسلامی، گوش فرا داده است. این بدان معنی است
که میتوان میزان بیرحمی و خشونت بازجو را در حکومت اسلامی با خدشه ناپذیری ایمان
وی به اصول دین، مورد سنجش قرار داد: هرچه "مومن" تر، بیرحم تر. وقتی بازجو بر این اصل که «او هست و بجز او کسی دیگری نیست» ایمان راسخ و تزلزل ناپذیر
دارد، تنها الله را ناظر بر اعمال خود میداند. وجدان بازجو ندای الله را میشنود و
نه ناله های درد آلود محکومی که زیر مشت و لگد، له و لو رده، میگردد. افزایش خشونت
و بیرحمی ها در زندان ها، بی تفاوتی به حق و حقوق انسانی آنان، تنها میتواند از
ایمان نقصان نا پذیر قاضی ها و بازپرس ها و بازجویان به یکتایی الله و احکام نهایی
وی، خبر دهد. هیچ طناب داری به گردن مجرمی انداخته نمیشود بدون قرائتی از سخنان
الله مبنی بر محتوم بودن اجرای کیفر الهی. این قرائت آیه های قرانی است، هرچند غیر
قابل فهم، که مراسم اعدام، مراسم قتل و جنایت را چنان توجیه کند گویی که الله خود
در آن مراسم حضور دارد.
در اینجا انتظار آن نداریم که مردم از دین و ایمان
خود دست بکشند، اما وظیفه مند هستیم که حقیقت را بیان بداریم. هر چند تلخ باید صریحاً
بگوییم که عبادات روزانه و روزه گیری و زیارت و نذر و نیاز ارتباطی به خدا پرستی
به تقوا و پرهیزکاری ندارد و لزوما هم به رفتار و گفتار و پندار نیک ، نمی انجامد.
که احکام شریعت، احکامی که بر اساس آن روحانیت حکومت خود را بر قرار ساخته است،
بدون استثنا، احکامی هستند که عقل و خرد انسان را به زنجیر میکشند و آزادی و خود فرمانی
و خود گردانی را به دار مجازات میآویزند. در همین راستا اگر در حکومت اسلامی، زنان
مورد حمله ی حیوانات وحشی قرار میگیرند به آن دلیل است که چشمان شان را غیرت و تعصبی که روحانیت در ذات آنها نهاده
است نا بینا ساخته است. چرا که آنان با رجوع به آیه های قرآنی، حجاب را با عفاف و
عفت یکی میدانند. حال آن که حجاب ابزار سرکوب و برقراری کنترل است، نه به عفت ربطی
دارد و نه به عفاف. زن اگر بخواهد به بیراهه برود، در زیر پوشش حجاب بهتر میتواند
زشتکاری ها را بپوشاند. حجاب ارتکاب به خیانت را صد ها بار سهل تر میسازد. پس از چهل
سال حاکمیت حجاب، جامعه دچار چنان فساد و زشتی و پلیدی ای گشته است گویی که آخرت
فرا رسیده و نشانه های خروج امام عج از غیبت را براحتی میتوان مشاهده نمود. اما،
شرایط برای ظهور وقتی آماده میشود که حرمت روحانیت و حجاب و احکام شریعت را بشکنیم
و تنفر نسبت به حکومت آخوندی را به انزجار از اصل و اصولی که بر اساس آن حکومت
میکنند، تبدیل نماییم.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر