۱۳۹۷ تیر ۳۰, شنبه

نجات در رهایی ست از هژمونی دین!


فیروز نجومی
نزدیک بھ چھار دھھ است کھ دین، خود شمشیر برگرفتھ و بدون واسطھ ی شاھان بر جامعھ سلطھ افکنده است. یوغ شریعت را بر گردن مردم آویختھ، آنھا را از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی محروم ساختھ و تا حد "رعیت" و "بنده" تنزل داده است.
با این وجود، ھنوز ھستند بسیاری کھ دین را در آفرینش شرایط موجود در ابتلای ملت بھ فقر و محنت، بھ تیره بختی و سیھ روزی، بھ مصیب و نکبت، در مرکز بررسی ھا و تحلیل ھای خود قرار نمیدھند و نقش آنرا فرعی تلقی میکنند، چنانکھ گوئی میتوان جامعھ ای دمکراتیک و سکولار، آزاد و آباد بر پا داشت، بدون اینکھ آنچھ مرکزی ست، تغییر و دگرگونی بپذیرد. معضل آن جا ست کھ آنچھ مرکزیی ست تغییر نخواھد کرد و دگرگونی نپذیرد اگر محیط پیرامون آن تحول نیابد. یعنی کھ تا زمانیکھ خود را رھا از سلطھ ی دین نسازیم، حکومت دین ھرگز ما را رھا نخواھد ساخت. آنچھ رھایی را مسئلھ بر انگیز میکند آن است کھ اسطوره ھا و افسانھ ھای دین، احکام و فرائض دینی در وجود ما نھادین گردیده و آنھا را بدیھی و طبیعی ساختھ است. در نتیجھ بدان تعصب میورزیم،. این ھمآنقدر برای شخص دینی مسلک صادق است کھ برای کسی کھ خود را دینی نمیداند و بھ احکام شریعت توجھی نشان نمیدھد. یعنی برای مسلمان بودن، نیازی نیست کھ بھ مسجد بروی و نماز بخوانی و روزه بگیری. زیرا کھ ما مسلمان نمیشویم، بلکھ مسلمان پا بھ عرصھ وجود میگذاریم. نیاکان ما ھمچنانکھ شناسنامھ فیزیکی خود را بھ ما انتقال میدھند "ھویت دینی" خود را نیز در نھاد ما میکارند. بدینترتیب، ما وقتی پا باین دنیا میگذاریم، در دنیایی زاییده میشویم کھ دین اسلام برای ما (تقریبا) ھمھ چیز را تعریف و تعیین نموده است. خوب و بد، زشت و زیبا، درست و نادرست، حرام و حلال. و غیره... نھ تنھا در زمینھ "اخلاق" بلکھ در زمینھ رفتار و کردار، ازجملھ طھارت و نظافت، زناشویی و مراودات جنسی و در موارد بسیار دیگر. بنابراین، ما در خلاء زائیده نمیشویم بلکھ در فرھنگ و سنت، عادات و رسم و رسومی زائیده میشویم کھ قرنھا پیش از ما موجود بوده اند و اجداد ما بدان اعتقاد داشتھ و آنرا برای زیستن ضروری میدانستھ اند. پدران و مادران مان، در واقع نطفھ ما را بنام الله بستھ اند و ما را بھ مثابھ یک مسلمان پرورش داده اند. آنھا ما را حلال زاده و مشروع بھ این جھان میآورند درست ھمانگونھ کھ نطفھ خود(شان) بستھ شده و پرورش یافتھ اند. ھم چنانکھ رشد میکنیم و از طفولیت بھ بلوغ میرسیم با حسن و حسین و علی و نقی و تقی و عباس دوست و آشنا و ھمکار، ھمسایھ و ھمشھری و ھموطن میشویم. ھمراه با آنھا در مدرسھ آداب نماز و روزه و قرائت قرآن را میآموزیم. در روزھای عاشورا در دستھ ھای سینھ زنی و زنجیر زنی شرکت نموده و بھ نوحھ ھای دل انگیز و سوزناک گوش فرا داده و ھماھنگ با دیگران بھ خود زنی پرداختھ ایم و یا حداقل ناظر بر آنھا بوده و تماشاگری منفعل بوده ایم. میتوان موارد بسیاری را در رفتار و کردار خود شناسایی کنیم کھ یا ریشھ در دین دارد و یا تحت تاثیر آن بخود شکل گرفتھ است. چرا کھ ھیچ امر رسمی و یا غیر رسمی، خصوصی و یا عمومی، وجود ندارد کھ بنام الله آغاز نگردد. و نیز ھیچ نامھ ای و یا کتاب و سندی نوشتھ نشود، و یا عقد و عروسی و معاملھ ای سر نگیرد اگر با نام الله مزین نشود . دین در سرشت و فطرت مان، البتھ زمانی کاشتھ میشود کھ از این جھان چندان آگاھی نداریم. یک طفل نا آگاه و ناتوان و محروم از گزینش ھستیم. دینی شدن ما نھ ربطی بھ دین دارد و نھ بھ پروردگار یکتا. دین یک پدیده اجتماعی ست ھمچون زبان انسانی. تکلم و مکالمھ آنقدر طبیعی و عادی بشمار میآید کھ ھرگز بھ صرافت ش نیفتیم کھ زبانی کھ با آن مکالمھ میکنیم و در نوشتن بکار میگیریم، زمانی زبان دیگری بوده است و از دیگری بوده است کھ زبان را آموختھ ایم. یعنی کھ زبان قبل از آنکھ در درون نھادین شود، دارای موجودی خارجی و عینی ست. بھمین دلیل؛ دین نیز بمانند زبان از بدیھیات زندگی میگردد. آنقدر با آن آشنا ھستیم کھ پیوستھ بھ حضور دایمی و کنترل کننده آن در ذھن خود بیگانھ میمانیم. در پاسخ حال شما چطور است حمدِ الله را میگوییم و الله را شکر میگذاریم بدون آنکھ متوجھ حضور دین در گفتار خود باشیم. در شرایط کنونی ھر الله ای کھ بزبان میآوریم چھ در حال قیام باشد و چھ در حال رکوع و سجود، سخنی بزبان رانده ایم کھ دارای بار سیاسی ست. اگر در تایید و تصدیق رژیم نباشد، بدون شک بھ تداوم رژیم دین امداد میرساند. تا زمانیکھ دانستھ و یا نا دانستھ بھ آئین اسلامی عمل میکنیم، چھ حجاب باشد و چھ وضو، و چھ نذر و نیاز باشد و چھ سفره اندازی و زیارت، نظام ولایت، شمشیر شریعت را بر کشد و سکوت و ھراس بدل آورد. این بدان معناست کھ دین در ناخود آگاه ما تمرکز یافتھ است. یعنی کھ دین، ھستی و کیستی ما را تعریف و تعیین میکند بی آنکھ خود بدان آگاه باشیم. در قاموس فرویدی دین «فرا خودی» میشود کھ «خود» را بھ حاشیھ میراند و رشد و استقلال آنرا بھ تعویق انداختھ مستقیما غرایز خفتھ و بیدار ما را کھ در «نھاد» مان تمرکز یافتھ، سرکوب و تحت کنترل خود در میآورد. سرکوب «خود» (ایگو) مقدمھ ایست برای تن دادن بھ رعیتی و بندگی، بھ زیستن در محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، ناتوان در دفاع از خویشتن و نھ گفتن و مقاومت در برابر قدرت. بعنوان مثال "وضو" میگیریم کھ نجاسات را از خود بزداییم بی آنکھ خود را نجس بدانیم. در منظر الله بشر باید نجس و ناپاک باشد کھ او را تنھا زمانی بھ مناجات در درگاه ش راه دھد کھ بھ تمام مقررات و قواعد وضو تن داده باشد. این در حالی است کھ تشریفات وضو ھیچ ارتباطی با نظافت و پاکیزگی ندارد. برای وضو نھ بھ اندیشھ نیازمند یم و نھ تعقل. وضو تشریفاتی است کھ تنھا بھ تقلید و تبعیت، آموختھ میشود. طبری، از نخستین تاریخ نویسان دوران رسالت، از محمد بن اسحاق روایت میکند کھ پیغمبر خود وضو کردن و نماز گذاری را بھ تقلید از ). تشریفات وضو ھیچ ھدفی دیگری ندارد مگر آموختن و نھادین ساختن 954جبرئیل آموختھ است(جلد سوم، ص اطاعت در ذات انسانی، کھ خود مقدمھ ای ست برای تسلیم کامل خویشتن بھ الله. در سجده ھای طولانی سر بر آستان ش میساییم بی آنکھ خود را حقیر و خوار پنداریم. بنا بر مولف تفسیرالمیزان، آیت الله محمد حسین طباطبایی، مفسر و تاویل گر کلام الھی، قرآن، کتاب آسمانی، در تاویل سوره ی حمد کھ قرآن با آن آغاز میشود، میگوید الله در این سوره امر فرموده است کھ او را حمد و ستایش کنیم و بھ دعا و مناجات برخیزیم ھمانگونھ و بر اساس ھمان روش کھ چگونگی آنرا الله خود در سوره ی حمد بھ بشر آموختھ است. یعنی کھ الله حمد و ستایش انسان را آنگونھ کھ خود بھ بیان آن علاقمند است نمی پذیرد و در شان خود نمیداند کھ مخلوقش بزبان خویش خالق خود را ستایش نماید. یعنی کھ الله بشر را از یک طوطی ھم کمتر میداند. کھ الله، بشر را حتی در حمد و ستایش نیز مختار نساختھ است. او را «رب العالمین» میخوانیم بدون آنکھ خود را رعیت و بنده بدانیم. چون رعیت بودن و بندگی بر نھاد ما سلطھ افکنده است و بدان آگاه نیستیم. محرومیت از حق و حقوق انسانی کھ از ویژگیھای رعیت و بنده در یک جامعھ استبدادی ست، یک امر عادی و طبیعی ست. بندرت بھ محرومیت خود آگاه میشویم و بمنظور کسب آن دست بفعالینی میزنیم. افزوده بر این، در خلق و خوی ما یکتایی و یگانگی الله در صدر بدیھیات زندگی قرار میگیرد. «او ھست بجز او ھیچکس دیگری نیست» میشود حقیقتی غائی و نھایی. باور باین حقیقت ھرگونھ انعطافی را در تار و پود ما خشک و منجمد میسازد. در نتیجھ خود را بزرگ و زورمند می بینیم. ھرگز این اندیشھ از مخیلھ مان خطور نمیکند کھ بھ آنچھ ایمان داریم، ممکن است از کذب و دروغ ساختھ شده باشد. شک و تردیدی در کار نیست ھرچھ ھست "یقین" است. این است کھ خود را بعنوان یک "مومن" برتر از دیگران میدانیم و میخواھیم بر جھان حکم برانیم نھ بھ آن دلیل کھ میدانیم و ھمچون غربیان توانستھ ایم قوانین طبیعت را شناسایی نمائیم و بر نیروھای آن سلطھ افکنیم، بلکھ بھ آن دلیل کھ فریب خورده ایم، متعصب و خشک اندیش گردیده ایم. اسطوره ھا و افسانھ ھا را، "توحید" و "نبوت" و "امامت" را حقیقتی مطلق میپنداریم. این است کھ بھ احکام اسارت بار شریعت تن میدھیم و احساس سعادت و خوشبختی میکنیم. بھ استقبال "جھاد" و "شھادت" می شتابیم کھ ھستی و زندگی را در نیستی و نابودی بیابیم. حجاب را بر سر زن میکشیم مبادا کھ موھای افشان، رخ زیبا و برجستگی ھای اندامش، ما را از انسانیت ساقط نموده بھ حیوانیت باز گشت دھد. با نبود حجاب، بھ ندای شھوت و لذت کھ با رویت زن بیدار گردیده اند، گوش فرا داده بھ تصاحب او بر خیزیم و از «صراط مستقیم» منحرف شویم. روزه میگیریم، رنج گرسنگی را بر خود تحمیل میکنیم. خمس و ذکات میدھیم و حج میرویم و گوسفند قربانی میکنیم کھ خاطر الله را راضی و خشنود سازیم. نذر میکنیم و سفره ھای رنگ وا رنگ میاندازیم و زیارت میرویم بھ آن امید کھ خواستھ ھا و آرزوھای مان برآورده شده و در آخرت نیز خشم و خشونت الله را نسبت بھ خویشتن، تخفیف داده باشیم. با این وجود بھ شنیدن کلمات قرآنی، تار و پود مان بھ لرزه در آمده و ھراس بدل مان می نشیند، بی آنکھ بدانیم آیا الله از "رحمت" است کھ سخن میراند یا از "کیفر،" از مھر و عطوفت است و یا از کین خواھی و انتقام .جویی؟ چھ حاجت ھا کھ از قرآن نخواھیم و چھ معجزه ھا کھ بھ آن نسبت ندھیم. چرا کھ ایمان آورده ایم کھ قرآن خود آخرین معجزه ی الله است. بعبارت دیگر، خود را بھ احکام، قواعد و قوانینی تسلیم میکنیم و یا ایمان داریم کھ از قرائت و فھم آن ناتوانیم. باینترتیب نادانی و نا بینایی، نیز امری بدیھی میگردد، یعنی چیزی طبیعی و عادی ست اگر وابستھ و نیازمند بھ عصا باشیم تا گامی بھ پیش برداریم. یعنی کھ باید "مقلد" باشی و از آنی بیاموزی کھ دانا و آگاه است از امیال الھی، ھمچنانکھ رسول الله بھ تقلید مراسم نمازگزاری را از جبرئیل آموخت. در نتیجھ فراموش میکنیم کھ ما انسانیم و عقل و خرد داریم و میتوانیم بیاندیشم و برگزینم. لاجرم بساط عقل و خرد را در وجود خود تعطیل مینماییم و آنرا تنھا بھ شکل ابزاری و برای رفاه و مایحتاج مادی، بکار بریم. از آموزشھای دین و حوزه ھای علمیھ است کھ ظلم وقتی وقوع میابد کھ بدر گاه الھی تسلیم نشوی و از فرمان الھی سرپیچی نموده اطاعت بجا نیا وری ، یعنی اگر تن بھ بندگی و حقارت و خواری ندھی و وجود آفریننده را نفی و انکار کنی. یعنی کھ ظلم وقتی واقع میشود کھ بخود نسبت بھ حقایق دین شک و تردید ورزی. پس ظالم آن کسی نمی تواند باشد کھ شمشیر ذوالفقار بدست میگیرد صدھا نفر را بنام الله و در راه الله و رضا و خشنودی او با یک ضربھ بدو نیم میسازد. یعنی کھ از خشونت نیست کھ ظلم بر میخیزد بلکھ از شک و تردید و بد ایمانی ست کھ منشا خشونت است. کنش امام سوم را می ستائیم کھ بان دلیل برای رضای الله "شھادت " را پذیرفتھ و تا زمانیکھ خون در رگھایش روان بود ، تا آخرین قطره اش خون دیگران بریخت. بدین ترتیب ما سالیانھ طی برگزاری مراسم عاشورا خشم و خشونت و بیرحمی را مورد تایید و تصدیق قرار میدھیم. پس چھ تعجب اگر خشونت ھم بیکی از بدیھات زندگی تبدیل شود. چھل سال است کھ تحت حکومت دین شاھد قتل عام مخالفین و دگراندیشان، کشتار اقلیت ھای مذھبی، از جملھ کرد و بلوچ و سنی و بھایی و اعدام ھای روزانھ در جامعھ خود بوده و ھستیم بدون آنکھ سکوت را بشکنیم. چرا کھ آوختھ ایم کھ خشونتی کھ از تقدس بر میخیزد، خشونتی کھ در تحصیل رضای الله و در دفاع از یکتایی و یگانگی او ریشھ بر گیرد مورد تایید و تصدیق الله ست. کشتاری کھ مرد مقدس اسلام، امام خمینی در آغازین لحظات جلوس بر فراز منبر قدرت، بدان دست زد، از تقدس بر میخواست، چنانکھ ، امام مقدس، در 57گویی دستھای امام، اگرچھ آلوده بخون است، اما، بھ گناه ھرگز آلوده نیشود. در اوائل انقلاب توجیھ جنگ با کفر و باطل تا قیامت، اظھار میداشت کھ کشتار خدا ناشناسان، یک رحمت الھی ست بآن دلیل کھ آنان با بار سبک تری از گناھان بان جھان رھسپار و در نتیجھ دچار "عذاب " کمتر ی شوند. امام خمینی بخوبی .آگاه بود کھ مردم مسلمان براحتی پذیرای خشونتی ھستند کھ از تقدس برخیزد. چھل سال است کھ حکومت دین این فرصت استثنایی را بھ وجود آورده است کھ دین را از عرصھ ناخود آگاه خارج ساختھ بھ سپھر خود آگاه وارد ش نماییم. و یا بھ زبان فرویدی «خود» را قھرمان سازیم و بر «فرا خود» غلبھ نماییم. شریعت الھی را بر اندازیم و یو غ اسارت و بندگی را از گردن بر گیریم و خود را رھا کنیم. ما نباید ھرگز چیزی کمتر از رھایی از شریعت و نھاد ھای شریعتی بخواھیم، اگر صادقانھ" آزادی" را آرزومند یم و چیزی جز عدالت نخواھیم. چرا کھ حکومت اسلامی نشان داده است کھ ھمھ بی عدالتیھا و فساد فراکیر و عمیقی کھ سراسر جامعھ را پوشانده و آنرا بھ ویرانی کشانده است، از ھژمونی شریعت اسلامی بر میخیزد. آگاھی باین حقیقت است کھ با خو رھایی بارمغان آورد. یعنی کھ رھایی ھمراه است با دانایی و بینایی. ھیچ جنبشی نمیتواند امیدوار بھ آینده باشد اگر در سوی رھایی حرکت نکند، مھم نیست کھ چھ نامی بر خود نھاد و یا چھ رنگی بخود گیرد. اما، باید ترسید از آنروزی کھ بار دیگر بدست آخوندھایی آزاد شویم کھ از درون حوزه ھا و نفی ولایت برخیزند. شاید زمان آن رسیده باشد کھ دوستان چپی، پیروان مارکس و لنین، از آنچھ لویی آلتوسر «اقتصاد گرایی خام» میخواند، دست بر دارند و این واقعیت را نیز مورد تامل قرار دھند کھ رو بنا ھمیشھ بازتابی از روابط زیر بنایی نیست. بعبارت دیگر، ارزشھا، باورھا و راه روش زندگی، دین و نظام اخلاقی لزوما ھمیشھ و در ھر زمانی بازتابی از روابط تولیدی و اقتصاد ی نیستند. ارزشھا و باورھای دینی در جامعھ ما کھ فرضا از جنس روبنایی ست، علیرغم تغییر و تحول و رشد و تکامل مناسبات سرمایھ داری، بلا تغییر مانده اند. نھ تنھا تضعیف نگردیده بھ اوج اعتبار و منزلت خود رسیده، بر مسند قدرت جلوس یافتھ و نظم و انضباط شریعت را 1357اند، بلکھ در بر قرار نموده است. بعضا مسئولیت ظھور حکومت دین را بھ قدرت طلبی ھا و یا فرصت طلبی ھای احزاب و سازمانھای انقلابی و ضعف لیبرال دموکراسی نسبت میدھند و نقش دین را در شکل بخشیدن بھ آرمانھا و آرزوھا و تعیین و تعریف چیستی و کیستی ما نھ در چھل سال گذشتھ بلکھ در طول تاریخ طولانی خود نادیده میگیرند. بعبارت دیگر، شرایط و ساختار سیاسی و اجتماعی کھ بوجود آورده ایم، بازتابی است از خلق و خوی، عادات و رسم و رسوم و راه و روش زندگی ما نھ فرایند دگرگونی در نظام تولیدی جامعھ. در خاتمھ، آنچھ با انسانیت ما در ستیز و خصومت است، نھ سرمایھ داری ست و نھ حتی استبدادی سیاسی. ما با ھژمونی دین است کھ روبرو ھستیم. استبداد سیاسی وقتی پایان میگیرد کھ بساط استبداد دین و نھاد ھای آنرا بر چیده باشیم. ما وقتی میتوانیم بھ ایرانی آزاد و آباد، سکولار و شکوفا امیدوار باشیم کھ تکلیف خود را با شریعت روشن ساختھ و بھ حقیقت توحید و نبوت و امامت و غیره، شک و تردید ورزیم. تنھا در آنزمان است کھ میتوانیم رھایی یابیم و بسوی جامعھ ای سکولار و آزاد گام بر داریم. 

فیروز نجومی Firoz Nodjomi fmonjem@gmail.com
 https://firoznodjomi.blogspot.com rowshanai.org

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر