زندانی بزرگ به نام ایران! کشتی که در مسیر غرقشدن است
جعفر بخشی بی نیاز - نویسنده و روزنامه نگار
نقل است و در حافظه ی تاریخ هم ثبت شده که وقتی دشمن پشت دروازههای اصفهان در کمینِ شهر گشایی بود تا اصفهان را بگیرد و دمار از روزگار مردم درآورد ؛ در دربار شاه سلطان حسین بحث بر سر حلال یا حرام بودن کشمش داخل پُلو بود. بی آن که ماجرای دشمن دغدغه ای برای شاه و اطرافیان باشد. تاریخ اما تکرار می شود و از مکانی و زمانی به زمانی و مکانی دیگر تغییر می یابد. در تاریخ ما در سالی که در آنیم از این تکرارها بسیار است.
تکرارهایی
عجیب مثل همان رخداد که آیا حلال است یا حرام. مثل مجلسی که وسط بحرانِ
فقر ؛ تورم ؛ گرانی های سرسام آور ؛ ناترازی انرژی ؛ بی آبی ؛ تحریم های
گسترده و آلودگی هوا و ده ها و صدها معضل دیگر دغدغهاش اجرای قانون حجاب
است و این که چه کنیم تا حجاب باشد؛ حتی اگر تورم و فقر و بیچاره گی از سر و
کول مردم بالا برود. مهم نیست که سفره ها نان ندارد. مهم این است که
گرسنگانِ توی سفره با حجاب باشند.>>>>>
انگار همه ی ما در یک زندان بزرگ اسیر شده ایم و به بند رفته ایم. نه توان و اختیاری برای رهایی و آزادی از این مصیبت را داریم و نه یارایِ تغییر وضعیت در ما هست. در این زندان هر روز داریم محدودتر و ضعیف تر و رنجورتر می شویم. زندانی بزرگ که آزادیِ ما را تسخیر کرده و ما را به زنجیر بسته است. حتی اصحاب کهف هم این تغییر را چنین فجیع به تماشا ننشستند که ما دیدیم. ما از بعضی کالاها فقط نامشان و شکل شان و اندازه و قیافه شان یادمان مانده ورنه طعم و مزه هایشان را به کل فراموش کرده ایم. آقایان هم که جای پرداختنِ به الویت های مهم و راحت کردنِ زندگیِ مردم تمامِ فکر و ذکرشان شده حجاب و برخی امور فرعی.
که البته نانِ برخی ها دقیقا در همین مسئله ی طرح حجاب است. در همین به هم ریختگی. آشفتگی. بی سر و سامانی. همین گرانی. همین تورم. تا بعضی ها بتوانند از آب گل آلود ماهی بگیرند و به نیت ها و خواسته هایشان برسند. همان هایی که ایران را برای ما جهنم کردند و از ایران برای خود بهشت ساختند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر