۱۴۰۴ مرداد ۱۶, پنجشنبه

آقای مصداقی, حدیثِ باد فروشان چه می‌کنی باور؟ 

آقای مصداقی گرامی

شنیدم در مصاحبه ای در نقد و رد مقاله من گفته اید دوشوکی فرق بین ارتشبد و سپهبد و تیمسار و سرلشکر و غیره را نمی داند. کاملا انتقاد شما وارد است. اما شکی نیست که شاه برای نجات خود و خانواده اش, بسیاری از سران و مقامات کشوری و لشکری (درجه ها را نمی دانم) را به زندان انداخت و برخی از آنها مثل هویدا اعدام شدند.>>>>>>

و یا فرماندهان ارتش بر پشت بام مدرسه علوی یا رفاه با حضور آقای نوری زاده اعدام شدند و نوری زاده بعنوان مدیر بخش سیاسی روزنامه اطلاعات با خوشحالی تیتز زد که رهبران منفور رژیم شاه اعدام شدند . و حال هر دو به منتقدین حمله می کنید.  بنده نه سربازی رفته ام و نه نظامی هستم و نه تخصصی در امور نظامی دارم. زمان شاه فقط دو بار به همراه یک آشنا در شرکت مهک (پیمانکار اصلی و غیر نظامی پایگاه) به سلف سرویس نهار باشگاه افسران نیروی هوایی شاهنشاهی در پایگاه دهم شکاری کنارک (در نزدیکی چابهار) رفتم و از بوفه بزرگ آنجا نهاری خوردم که تا به امروز نخورده ام ـ آنهم بعد از 35 سال سفر به بیش از 50 کشور (از هتل های پنج ستاره از استرالیا و ژاپن و چین و هند و سنگاپور و همه خاورمیانه گرفته تا همه اروپا و آمریکای شمالی و شمال آفریقا و  غیره . .) . بعد از آن بزرگترین غذای بوفه ای که خورده بودم در آگوست سال 2004 در هتل ام جی ام لاس وگاس (MGM Grand Hotel) بود که با یک پول ورودی می توانستی از بوفه های متفاوت, بزرگ و فراوان غذاهای تمام دنیا را میل کنی. چند سال پیش هم که در هتل مندله در لاس وگاس اقامت داشتیم در بوفه های بزرگ هتل بلاژیو (Bellagio Hotel) و هتل سزار (Caesars Palace) غذا خوردم که فکر کنم هتل سزار حدود ده تا بوفه بزرگ از انواع غذاهای دنیا را داشت که شاید اکنون بزرگترین باشد, و مرا یاد سلف سرویس نهار باشگاه افسران نیروی هوایی شاهنشاهی در سرزمین محروم بلوچستان انداخت .

 

اما هیچکدام از اینها با بوفه بزرگ پایگاه دهم شکاری کُنارک در سال 1356 شمسی هجری قابل مقایسه نیست. اما تلخی حقیقت آن دوران اینجاست که باور کنید تا شعاع چند صد کیلومتری آن پایگاه (با بودجه اولیه چند میلیارد دلاری)  در جنوب بلوچستان نیمی از مردم گرسنه بودند و یا علف (مثل شگوشگ, هپیتگ و همچنین علف حیوانی) می خوردند و اگر کسی اعتراض می کرد (مثل حاجی هونَک) معتمد و مسئول شورای کنارک, که یک شاهپرست به معنای واقعی کلمه بود و همیشه عکس شاه را بر روی جیب لباس بلوچی اش سنجاق می کرد, تنبیهش می کردند. او ساده لوحانه یکبار پرسیده بود چرا جاده 920 کیلومتری آسفالته دهه پنجاه شمسی از کرمان و ایرانشهر و سرباز که تا پایگاه دهم شکاری کنارک  ساخته شده بود, و از کرمان تا درب ورودی پایگاه آسفالت شده.  اما از درب ورودی پایگاه در مسیری ممتد تا تنها خیابان اصلی شهر کنارک (یعنی حدود پنج کیلومتر آن زمان جاده ممتد خاکی بود. حاجی هونک درخواست داده بود لطف کنید و این چند کیلومتر را هم آسفالت کنید. که ساواک چابهار او را گرفت و بهش گفت "پدرسگ علفخوار این جاده برای تو نیست, بلکه برای آرتش شاهنشاهی است و غلط اضافی کرده ای و باید تنبیه شوی؛ که بدجوری تنبیه شد.  حال شما که در ویدیو ضمیمه به درستی علیه نبود مبارزه سلطنت طلبان اعتراض می کنی, چرا اینگونه 180 درجه عوض شده اید و با مشتی بیسواد بددهن غافل از تاریخ به 57تی ها (یعنی حتی خودت) بد و بیراه می گویی که "از شکم سیری" انقلاب کردند. اینها مثل حزب اللهی ها بیسواد و متعصب هستند و نمی دانند که 57تی ترین 57تی ها خود شخص شاه بود که حتی دو حزب (بله قربان ! و اطاعت قربان! را برنتابید و کشور را به زور, مثل کشورهای کمونیستی تک حزبی کرد) و گفت صدای پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم و به خطاها و ظلم و فساد گسترده اعتراف کرد.

 

هر انسانی حق دارد "عوض" شود ـ  در ابتدا ضد شاه, سپس طرفدار خمینی, بعد طرفدار رجوی, و سپس طرفدار شاه و الی آخر.....   اما حق ندارد تاریخ را که شاهدان عینی آن هنوز زنده هستند "عوض" کند.

 

حال که در کنفرانس شما در مونیخ,  رضا پهلوی خود را "پدر" نامید؛ این مرا بیاد شعر زیبای شاملو درباره "پدر" می اندازد که حتما  چون من در دوران نوجوانی و جوانی این شعر  را خوانده ای و یا با صدای شاملو شنیده ای. اما من آن را از یاد نبرده ام یک سر. "مرا حکایتِ پیرار و پار پنداری / ز یاد رفته که با ما نه خشک بود نه تر؟.  حکایتی‌ست که تکرار می‌شود به‌کرر. تو کز معامله جز باد دستگیرت نیست / حدیثِ باد فروشان چه می‌کنی باور؟".  زیرا هر کاری هم که بکنی, از نظر این جماعت فحاش شما هم یک 57تی هستی. دیدم که متاسفانه شما را نیز چون من (به دلیل مقالات انتقادی اخیر بنده) مورد لطف و نوازش قرار داده اند.

 

با آرزوی بهترین برای شما و به امید آزادی ایران در زیر یک چتر فراگیر ملی و غیر حذفی 


دوشوکی


پ.ن.  از دوست مشترکمان و تلویزیونش درخواست کردم که شما را برای یک مناظره با بنده دعوت کند. اما ظاهرا ترجیح می دهید یک و تنها به بالای منبر بروید؛ که قابل درک است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر