پاسخ یا سکوت و
پذیرش ذلت و خواری!
فیروز نجومی
حمله اسرائیل به ساختمانی در دمشق که تابلوی کنسولگری جمهوری اسلامی بر سر در آن نصب شده است و کشتار هفت تن نظامی که سه تن از آنان از فرماندهان سپاه قدس در منطقه بوده اند، هم اکنون، در این لحظه از تاریخ، مرکز توجه، بحث و گفتگو و مصاحبه ها در رسانه های اینترنتی قرار گرفته است که پس از گذشت چند روز هنوز ادامه دارد و در آینده، نیز، ادامه خواهد یافت.
در اکثر این بحثها و گفتگوها، کنشگریها، اراده و تصمیم گیریهای حکومت آخوندی بلحاظ سیاسی و اقتصادی و دیپلماسی، بویژه در سطح بین المللی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرند تا بلکه به کیفیت ان بیشتر آگاه شوند. تحلیلاتی که فهم کنشگریهای فقیه و آخوند و طلبه، تعریف و تعین کیفیت آن مبتنی است بر تبعیت از قواعد و قوانین جهانی، قراردادها، توافقنامه های منطقه ای؛ و پاسخ به این سوال که آیا سیاستهای برآمده از جهان بینی آخوندی، میتواند نقش مهمی را در خدمت به ثبات و تداوم بخشیدن بروابط بین المللی، امدادی برساند؟
حال آنکه جهانیان بعد از 45 سال باید فهمیده باشند حکومت اسلامی برهبری آخوندهای مقدس که در حوزه های علمیه درس پیامبری آموخته اند، از این قاعده کلی مستثنی است. یعنی که فقیه و آخوند، بینشی از روابط انسانی کسب کرده اند که لزوما مبتنی بر معیارهای منطقی و عقلانی تمدن غربی نیست. بنابر باورهای آخوندی و فقاهتی، منشا علم و دانش، کلام الهی ست، قرآن مقدس، کتابی تبلور اراده و امیال الله، دربرگیرنده حرف آخر و غایت و نهایی که بزبان عربی به یکی از برگزیدگانش بنام محمد انتقال یافته است با ابزار "وحی،" تکنولوژایکه عقل بشر از فهم آن همچنان حیران است. بگذریم. بی دلیل نیست آخوندهای مقدس با ثروتی هنگفت، خود را برتر و شایسته حکمرانی میانگاراند. چون آنها خود را آگاه بدانش الهی میدانند، بدانش مطلق و نهائی دو عالم، هم این جهان و آن جامعه راز انگیز ماورایی. ولایت فقیه که بعضی اوقات الله بزبان او سخن میگوید نماد بی نظیر عقل و خرد الهی ست.
البته میتوان تصور نمود که بسیاری از رهبران کشورها به شناخت قابل پذیرشی از حکومت اسلامی رسیده اند. چون پس از 45 سال ارتباط با جمهوری اسلامی دیده اند که جامعه ایران دو رهبر بخود دیده است یکی از انان ده سال حکومت کرده است و دیگری بیش از 35 سال است، که بدون وقفه بر حامعه حاکم است. عدم دگرگونی در مرتبه ولایت، راس دین-قدرت، تبلور واحد آندو، خود گواهی بر کیفیت سیاستمداری ست در جمهوری اسلامی، که راس دین و قدرت، آخوند خامنه ای، نهایت است و غایت، همه هرچه در کنار اوست ظاهری ست.
شاید، از سر ضرورتهای سیاسی است که رهبران دیگر کشورها چگونگی احساسات خودر را در روابط با فقها و آخوند ها نادیده میگیرند. بعضا، ممکن است معامله با کسانی که دست بدانش نهایی دارند و به منبع آن، قران مقدس، کتابی که الله، خداوند یکتا و یگانه، آن احکامی که "بندگانش" بدان نیازمند است صادر کرده است، سود هنگفت بیند. آیا کسی میتواند تخمییی بدست بدهد از سودی که چین و روسیه از رابطه با حکومت اسلامی عایدشان میشود؟ فقط باید فرص کرد که سر به میلیاردها میزند. آنهم هنگامیکه بسیاری در کشور دچار فقر و گرسنگی اند، جمعی که هر روز در حال رویش است. بگذریم که از آغاز صعود بر منبر قدرت، ادعای خدایی بر جهان در گفتمان اسلامی فقیه و آخوند و طلبه نهفته بود، واقعینی که شرایط اجتماعی تحمل آشکار سازی آنرا نداشت. عام هنوز غرق در فریب آخوند بود.
البته، این نخستین باری نیست که حمله اسرائیل به عناصر مهم حکومت اسلامی، همچون سردار سپاه حاج آقا قاسم سلیمانی و محسن فخری زاده و بار زدن اطلاعات و پرونده ها ی دسته بندی شده هسته ای و انتقال آنها باسرائیل، ضعف و نا توانی حکومت آخوندی را در میدان مبارزه با قویتر آشکار میسازد. در واقع، نه ضعف و ناتوانی بلکه ذلت و خواری نظام را بمنصه ظهور در آرد، آنهم در میدان مبارزه با دشمنی که ولی فقیه، برگزیده الله، یاوه نابودی آنرا بیش از 45 سال سر داده است. اما، حکومت آخوندی، حکومت است با ابزار حرفهای پوچ و تو خالی وسراسر رجز خوانی. پس از گذشت چندین روز، هنوز واکنشی به حمله اسرائیل از طرف حکومت آخوندی دیده نشده است. اگرچه، رهبر معظم انقلاب در اخرین سخنرانی اش در 15 فروردین باسرائیل هشدار داد که "سیلی" آنرا خواهد خورد. کیست که بخود نلرزد در یافت سیلی از یک موجود ماورایی، آیا ترسناک نیست؟
اما، گویا ولی فقیه، بر آن باور است که دست خدا بی صداست. یعنی که آخوند ضربه انتقامجویانه را بگونه ای بر دشمن وارد میسازد که مورد شناسائی قرار نگیرد. چنانکه گویی کسی متوجه نشده است که آخوند دو رو ست و فریبکار که با بکارگیری مزدوران در نقاط مختلف منطقه، طرح های انتقامجویانه خود را بر علیه دشمن بعمل در آرد و اقتدار الهی خود را بمنصه ظهور رساند. چنانکه گویی قصد انتقال این پیام به دشمنان است که در هر کجا که باشند و در هر شرایطی، خصم خود را نظام اسلامی، از پای در میآرود، سیاستی که در ترور و کشتار مخالفین داخلی صدق میکند، اما، نه در ارتباط و یا رو در رویی با نیروهایی قویتر و پر زورتر، همچون امریکا و اسرائیل.
اگرچه، تا کنون حکومت اسلامی با مزدوران استخدامی توانسته است، چند ضربه ای هم بر دشمن خود و یا منافع آن در مناطق مختلف جهان فرود آورد. اما، کیست که نداند که منشا اکثر خرابکاریها در عرصه های گوناگون جهان، از جمله حمله حماسی ها به کیبوتس های مرزی در اسرائیل، در هفتم ژانویه سال جاری، طرح آخوندهای فریبکاری ست که رویای سلطه بر جهان را در سر میپرورانند.
در جبران این ضعف، دیر زمانیست که حکومت آخوندها برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای، کوشیده است، از در وحدت با قدرتهای بزرگ درآید با رهبرانی از یک جنس واحد، جنس استبداد مطلق. آنچه از این وحدت بر میآید آنست که حکومت اسلامی ممکن است مورد استفاده قدرت های بزرگ، چین و روسیه، قرار بگیرد. ولی، بسیار بعید بنظر میرسد که هیچیک از رهبران چین و روسیه به حمایت حکومت آخوندی برخیزد اگر با خصم هایی همچون امریکا و اسرائیل و انگلیس درگیر شود.
ویرانسازی کنسولگری جمهوری اسلامی بدست اسرائیل کنشی ست قابل درک و ساده و روشن: صیانت نفس و بقای وجود خویش بعنوان سرزمینی که یهودیان بر آن حکومت میکنند. آیا هست کسی که در برابر تهدید به نابودی که حکومت اخوندی بیش از 45 سال است که در بوق و کرنا میدمد، سکوت و سکون برگزیند و جنب و جوشی از خود نشان ندهد؟ این، البته، بدان معنا نیست که صیانت نفس میتواند توجیه گر گذشتن از مرزها و شکستن هنجارهای تعریف شده در روابط بین المللی باشد. مثلا، در عرصه روابط سیاسی و بین المللی، کنسولگری یک کشور جزئی از خاک همان کشور محسوب میشود. قاعده و یا هنجاری که در شکستن آن اسرائیل در حفظ و صیانت خویش هرگز ابائی از خود نشان نداده است. روشن است که کشتار فرماندهان نظامی بدست اسرائیلیها که در محلی بنام کنسولگری گرد هم آمده بودند، در خدمت صیانت نفس بوقوع پیوسته است و بس. آیا فرماندهان سپاه قدس بصرف چای در آن محل دعوت شده بودند. در این مورد تا کنون اطلاعی پیدا نشده است.
بعضا، ممکن است که عنوان کنند که کنشگریهای رهبران اسرائیل بی شباهت به کنشگریهای حکومت ولایت فقیه و یا حکومت خدا نیست: شکستن مرزهای تعریف شده، بخاطر دست یافتن به هدف و یا آرمانی مقدس. با این وجود، تفاوت بسیاری میتوان بین کنشگریهای دو طرف مشاهده نمود. اول آنکه حکومت اسرائیل یک حکومت سکولار دموکرات است که در ان یهودیان با فرهنگهای گوناگون و حتی اعراب هم میتوانند شرکت کنند، همچنین یهودیان متعصب، از جمله آنان که تمام منطقه را بازمانده نیاکان و متعلق بخود میدانند. ولی در نظام دموکراتیک و آزاد است که جبهه ارتجاع و تعصب و خود برتر بین، میتواند سر از گریبان بر آرد و اظهار وجود کند در میان گرایش ها و باورهای دیگر. یعنی که حمله اسرائیل به کنسولگری حکومت اسلامی، نه در دفاع از دین و اصل و اصول باورهای یهودیت، بلکه در دفاع از سر زمینی بوده است که همکیشان یهودی متعلق بخود میدانند و برای دفاع از انست آماده جنک میشوند، هدفی که ممکن است مورد استفاده جناحهای برتری طلب ساختار سیاسی اسرائیل هم قرار بگیرد. عملی که اگر باجرا در آید، جناح راست یهودیان، نخستین نخواهند بود. شبیه این پرگویان را تردید مدار که میتوانی در جناح راست هر گرایشی بیابی.
اگر انگیزه حمله اسرائیلیها به کنسولگری حکومت آخوندی، صیانت نفس بوده است، که ظاهرا تعلل و کوتاهی در این امر حیاتی به حمله حماسی ها در هفتم ژانویه 24 انجامید، آما انگیزه حکومت آخوندی در استخدام مزدوران در نقاط مختلف منطقه و جهان با صرف هزینه گزاف، کمتر سوال برانگیز نیست؟ که براستی حکومت آخوئدی در پی رسیدن بچه هدفی است، هر چند مقدس، که تنها با ابزار جنگ و تخریب و ویرانی و خونریزی میتوان بدان دست یافت؟ اینروزها از هدفی سخن میگویند که "محور مقاومت" نامیده اند. آیا، ولی فقیه، آخوند خامنه ای بر آن باور است که پس از گذشت 45 سال رهبران کشورهای دیگر، دستهای آلوده بخون او و پیروان آنرا مشاهده نمیکنند و سخنانش را باور میکنند؟
واقعیت آن است که حکومت فقیه و آخوند و طلبه، نه درکی از ملت دارند و نه از سیاست و نه علاقه خاصی ببزرگی و سعادت و سرافرازی ملت ایران. آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه از آغاز در صدد جایگزین نمودن ملت بوده اند با "امت،" جماعتی وسیع که محور باور به یکتائی و یگانگی خداوند و یا الله سازمان مییابد. بر خلاف ملت که هنوز گوناگونی خود را بلحاظ مراتب مادی و باورها و ارزشهای فرهنگی حفظ میکند. در امت جایگاهی برای تولد، رشد و تکامل فرد وجود ندارد. همه چیز در خدمت بارور ساختن، عظمت و وسعت بخشیدن بدین اسلام است. تقدس این هدف در نزد آخوند چون و چرا پذیر نیست و اساس ان تسلیم است و اطاعت و فرمانبری، ارکان یک امت منسجم.
این بدان معناست که بر خلاف جامعه اسرائیل، جامعه اسلامی بر اساس روابطی مقدس و قرآنی بنیان گذاری شده است، روابط فرمانروائی و فرمانبری، نظامی که شان انسان را تا حد یک حیوان تنزل میدهد. چه اگر عقل و خرد انسان در باور به یکتائی و یگانگی الله، شک و تردید کند سزوار مرگ است. لا الله الا الله حقیقتی است فنا ناپذیر. خدائی ست که از انسان جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری، چیزی دیگری نمیخواهد. یعنی که جائی برای استقلال و آزادی انسان نیست.
پس اگر بگوئیم انگیزه جمهوری اسلامی از استخدام مزدوران در نقاط مختلف منطقه بر قراری امپراتوری اسلام "ناب" محمدی برهبری آخوند خامنه ای و حمله به فرهنگها و به نظام ارزشهای دیگر و سر انجام برقراری نظام فرمانروایی و فرمانبری ست در سراسر جهان، نظامی که در آن رهبر نقش چوپان را بازی میکند و ملت و ملتها نقش یک گله گوسفند که سر پائین افکنده و گیاه برچیند که در اوقات فراقت به نشخوار خود را مشغول سازد.
اما، اگر امروز حتی کشورهای اسلامی هم از بر قراری ارتباط نزدیک با حکومت آخوندی خود داری میکنند، بآن دلیل است که پس از 45 شناخت بهتری از حکومت آخوندی کسب کرده اند. چه بخوبی دریافته اند که جمهوری اسلامی در استخدام نیروهای تبه کار قصد اسلامیزه کردن منطقه تحت رهبری آخوندهایی که رویای سلطه بر جهان را در سر میپرورانند، آخوندهائی که درس فرمانروایی را از کتاب مقدس قران فرا گرفته اند. همین بس که به 45 سال حکومت اسلام برهبری قشر آخوند، نماد تقوا و پرهیزکاری، صداقت و درستکاری، بنگری تا بدانی جامعه ایران تحت حکومت دین در چه منجلابی از مصیبت و نکبت، فساد و فحشا، دزدی و جنایت و دروغگویی در حال غرق شدن است.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر