۱۴۰۱ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

 

پرسشی جدی از آن‌ها که همه چیز را می‌دانند و قضاوت می‌کنند، پاسخ به آقای فواد تابان، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgپوپولیسم فی‌النفسه کلمه بدی نیست. کلمه یا بهتر است بنویسم اصطلاحی که به تعبیر داریوش آشوری معنی مردم‌باوری می‌دهد: «باوری که خواست مردم را عین حق دانسته و خواست آن‌ها را برتر از همه‌ی خواسته‌ها و سازوکار‌های اجتماعی می‌شناسد. اعتقادی که با ایمانی ساده فضائل مردم را در برابر منش فاسد طبقه حاکم قرار می‌دهد.»

اما همین اصطلاح معنی دیگری نیز دارد و آن «توهم توطئه» است. اصطلاحی که پشت سر خود تاریخی طولانی دارد و به‌دفعات از طرف افراد، گروه‌ها و احزاب مورد استفاده و سوءاستفاده قرار گرفته است. اصطلاحی که عمدتاً وتاریخناً جریان‌های مارکسیستی دوآتشه‌ی چپ از آن برای کوبیدن رقبای خود در مبارزه اجتماعی استفاده کرده و می‌کنند.

اگر رهبری لنین باشد کلمه‌ای است مقدس و سازوکار آن درست. اما اگر کرنسکی و حتی پارلمان او باشد ارتجاعی و مردم‌فریب.

چه شد که باز رفتیم سراغ همان تاریخ و فرهنگ قدیمی مرسوم؟ اگر این تکیه به مردم توسط جریانی چپ یا فردی چپ صورت گیرد انقلابی است؛ اما اگر طرح آن و تکیه به مردم فرضاً از طرف آقای رضا پهلوی باشد که مطرح می‌کند «امروز بزرگترین اپوزیسیون و آلترناتیو جمهوری اسلامی، شما ملت ایران هستید که از همیشه متحدترید و بدون توجه به دسته‌بندی‌ها و گرایش‌های سیاسی، چپ و راست، جمهوری‌خواه و مشروطه‌خواه، دوشادوش هم برای آینده‌ای بهتر تلاش می‌کنید کسانی که در بطن اعتراضات قرار دارند، صلاحیت بیشتری را برای اتخاذ این نوع تصمیمات دارند»، از نگاه منتقد چپ فرصت‌طلبانه و مطرود، و هدف از گفتن آن مصادره‌ی مبارزه مردم است به‌نفع خود.

اما بیان همین جمله به‌گونه‌ای دیگر توسط آقای تابان نشانه صداقت انقلابی‌ست! «کارگران، معلمان، بازنشستگان، جنبش‌های اجتماعی در ایران همچنان مشغول کار خود هستند و نیروی واقعی مبارزه علیه حکومت در کشور را تشکیل می‌دهند». (برگرفته از مقاله «جنجال‌های پوپولیسم راست» به قلم آقای فواد تابان).

این دو پاراگراف چه تفاوت مضمونی با هم دارند که یکی از طرف ایشان مارک فریب‌کاری می‌خورد و دیگری که خود می‌گوید انقلابی صادق؟ چه کسی میزان به دست آقای تابان داده تا افراد را دسته‌بندی کند، عنوان بدهد و با نگاهی این‌چنین تحقبرآمیز توأم با تبختر چونان اربابی که همه چیز را در خشت خام می‌بیند و با قطعیت بر رعیت ناآگاه که آن‌ها را تأییدکنندگانی فاقد اندیشه، صف‌بسته پشت سر آقای رضا پهلوی می‌داند، می‌تازد؟

حمایت‌کنندگان از فراخوان آقای رضا پهلوی را در رابطه با ایجاد یک جبهه‌ی فراگیر ملی متشکل از تمام احزاب و گروه‌ها را افرادی هیجانی می‌دانند که به‌ جای سپردن عقل خود به‌دست ایشان و امثال ایشان «پشت سر رضا پهلوی به صف‌شده و یک «شبه‌جنبش» پوپولیستی راست‌گرا راه انداخته‌اند. کسانی که حتی یک نوشته قابل اعتنا ندارند:

«من در این مدت نقدهای خوبی از سوی متفکرین و صاحب‌نظران از جمله داخل ایران در نقد این شبه‌جنبش پوپولیستی راست‌گرا خوانده‌ام، اما در این سو حتی یک نوشته‌ی قابل اعتنا ندیده‌ام. هر چه هست، هیجان، عصبیت، تمسخر، تهدید و تحقیر مخالفان است. یعنی همه‌ی عناصر یک پوپولیسم راست!» (فواد تابان ـ همان‌جا)

با تأسف و تعجب از خود می‌پرسم شما انقلابی صادق که به مقالات و نقد‌های متفکران و صاحب‌نظران دسترسی دارید و به‌قول خودتان آقای رضا پهلوی و فراخوان ایشان هم برای شما مهم نیست و پشیزی ارزش ندارد، لطفاً براساس همان مقالات باارزش به من بگویید در این شرایط بحرانی که کارد به استخوان مردم رسیده چه باید کرد؟ بگویید پشت کدام حزب و سازمان جان‌داری باید صف کشید که من و شما ـ و آقای بهروز خلیق که صحه برنوشته شما نهاده ـ طی این ۳۰ سال پی افکندیم؟ به کدام شخصیت شناخته‌شده و قابل قبول مردم باید تکیه نمود؟ آیا واقعاً جامعه‌ی امروز ایران همان چیزی است که شما ترسبم می‌کنید؟ یا آتشفشانی است که می‌تواند هر دم منفجر شود و در گدازه‌هایش صد‌ها انسان ایرانی بسوزد و نابود شود؟ من و شما چه میزان این نسل جوان عاصی، پشت پا زده بر همه چیز را می‌شناسیم؟ چه میزان بر تفکر و خواست آن‌ها اشراف داریم؟ امری که در سایت شما به‌ندرت بر خواسته‌های واقعی آن‌ها تأمل می‌کنید.

آیا می‌دانید که الگوی آن‌ها ۱۸۰ درجه با الگوهای انتزاعی و به تاریخ پیوسته‌ی ما فاصله دارد. آن‌ها درست همان چیزهایی را می‌پسندند که شما نفی می‌کنید و مورد تمسخر قرار می‌دهید.

کله‌معلق زدن آقای رضا پهلوی برای آدم‌های جدی تربیت‌شده‌ی مکتب چپ امری است به‌غایت مسخره‌ که نهایت به فریب‌کاری پوپولیستی تفسیر می‌شود. حال آن‌که در بین میلیون‌ها خانواده ایرانی که تماشاگران دائمی تلویزیون «من وتو» و سایت‌های مختلف‌اند نشانه‌ی صمیمت و نوعی زندگی غربی ساده و بی‌شیله‌پیله و عاطفه‌برانگیز است.

چرا نمی‌خواهیم قبول کنیم. اکثریت قریب به اتفاق مردم روزانه ساعت به ساعت زندگی امروز خود را با گذشته مقایسه می‌کنند لعنت به انقلاب و انقلابیون می‌فرستند؛ چه آن‌هایی که دوران قبل را دیده بودند و چه نسل جوانی که از طریق «تونل زمان» تلویزیون «من و تو» به آن دوره متصل می‌شوند و آه حسرت می‌کشند.

آن‌ها مانند من و شما تحلیل انتزاعی و تاریخی نمی‌کنند. نگاهشان به آمریکا مانند شما نگاه ضدامپریالیستی نیست. کما این‌که فرزندان ما نیز مثل ما فکر نمی‌کنند. حتی خود من و شما.

اگر صادقانه در خلوت خود فکر کنیم و آزاد به انتخاب زندگی در یک کشور سوسیالیست و سرمایه‌داری شویم کدام را انتخاب می‌کنیم؟ به‌یاد بیاوریم سرودست شکستن روز‌های خروج از شوروی و رفتن به کشور‌های غربی را! رهبرانی که تقبیح می‌کردند رفتن به سازمان ملل و پناهنده‌شدن به غرب را، خود با افتخار مسافران هواپیمای سازمان ملل شدند.

هنوز بسیاری از ما حسرت این می‌خورند که چرا موقع خروج از شوروی سابق نتوانستند آمریکا بروند. کمتر کسی از خودمان دیدم که مشتاق تحصیل فرزندش در دانشگاه‌های آمریکا نباشد. می‌نویسی که نمی‌خواهی دیگران «دقیقاً آمریکا» برای ما ببرد و بدوزد. حال آن‌که جامعه‌ی امروز ایران هیچ اعتراضی به لباس آمریکایی و زندگی به شکل آمریکایی ندارد، چراکه تمام سلبریتی‌ها‌ی آمریکایی و اروپایی با سبک زندگی، آرایش و نگاه به جهان و مشابه ایرانی آن‌ها در اکثر خانه‌های ایرانی حضور دارد.

بالاترین میزان عمل زیبایی در بین همین جوانان صورت می‌گیرد. فکر نکن مختص طبقه متوسط است! بلکه فراگیر، از خزانه تا قیطریه! به هر بها و هر جان‌کندنی.

مدت‌هاست که غرب تفکر مردم را به‌دست گرفته و بن‌مایه تفکر این ملت غربی است! حتی آن پاچه‌ورمالیده‌ی بسیجی‌شده‌ی به‌ظاهر حزب‌اللهی! نسلی متنفر از هرچه آخوند و جامعه‌ی ایدئولوژک چینی، روسی و... که ما تصویر می‌کنیم و خود نمی‌دانیم چیست. انصافاً خود ما چه میزان به آن جامعه که قسمتی از آن را در اتحاد شوروی دیدیم اعتقاد داریم؟ رهبرانی که مزمت امپریالیسم آمریکا می‌کردند دستگیره کاخ خود از طلا می‌ساختند.

رهبران کوچکتری که کف بر دهان می‌آورند اما رگ، پی و شکل زندگی‌شان، چیدمان خانه‌شان، نوع مسافرت و لذت‌بردن‌شان با معیار‌های غربی است. تقبیح «بی‌بی‌سی» و «ایران‌اینترنشنال» می‌کنند که رسانه‌های غربی هستند در خدمت به رضا پهلوی، اما خود برای ساعتی ظاهرشدن بر پرده‌ی آن له‌له می‌زنند.

رهبرانی که تا لحظه‌ی آخر حاضر به دست‌کشیدن از مقام و منزلت خود نبودند اما خواهان این هستند که رضا پهلوی دهان به‌دشنام پدر و پدر بزرگ بگشاید تا قبول کنند که باب گفت‌وگو با او آغاز کنند.

«ایرج اسکندری از دبیرکلی کنار رفته بود. اما خواهش می‌کرد که میز منبت‌کاری‌شده او را که در زمان دبیراولی پشت آن می‌نشست از وی نگیرند.» (خاطرات احسان طبری).

کدام‌یک از رهبرانی که چند ستاره‌ی کار بر سینه ردیف کرده بودند حاضر به ترک مقام خود شدند؟ مگر زمانی که مرگ سراغ‌شان آمد.

مگر همان رهبران کمونیستی که یک پله بالاتر از رهبران سوسیال دمکرات قرار می‌گیرند جملگی در رأس کشورهای جداشده‌ی خود از بدنه شوروی قرار نگرفتند و حکومت نسلی خود بر مردم تحمیل نکردند؟

جمهوری، دمکراسی صرفاً کلماتی جهت پنهان‌شدن در پشت آن‌هاست خودت خوب می‌دانی!

جامعه‌ی آرمانی شما که برپایه انقلاب یا دگرگونی ـ یا هر چه نام آن می‌گذارید ـ می‌خواهید برپا کنید، مصالح‌اش را همین مردمی می‌سازند که نمی‌خواهند در جامعه‌ی انقلابی شما که همه را پس می‌زند زندگی کنند. آن‌ها رضا پهلوی را با همان ظاهر آراسته و به‌قول شما حمایت‌شده از غرب دوست دارند. در جامعه‌ی امروز ایران حمایت غرب نوعی امتیاز محسوب می‌شود که می‌تواند سایه‌ی این بختک را از سر جامعه‌ی خاکستری بردارد.

کسانی مانند من و شما، اگر از تک‌وتوک آشنایانِ شبیه خود بگذریم، شخصیت‌های محبوب و مورد قبولی در جامعه‌ی جوان امروز ایران نیستیم. طی این ۴۰ سال نه‌تنها بذری نیفشاندیم، حتی درخچه‌ی کوچکی هم از ما بر نرسته است.

کسانی که هنوز ادامه‌ی حکومت آخوندی را به بالا آمدن رضا پهلوی با هزار تئوری، فال‌بینی و نظرخوانی تفسیر می‌کنند، ترجیح می‌دهند به تراوشات فکری خود جامه‌ی واقعیت بپوشانند تا مانع از شکل‌گیری اتحادی شوند که آفای رضا پهلوی دست بالا را دارد: «دیگی که برای من نمی‌جوشد، بگذار سگ در آن بجوشد».

لطفا فکر خود را جای فکر این نسل نگذاریم!

لطفا بنویسید که آن نیروی وسیع دگرگونی شما متشکل از چه نیرو‌ها و افرادی است؟

من همیشه موافق با تشکل‌های حزبی خواهان سکولاریسم، دمکراسی، آزادی و عدالت اجتماعی بوده و هستم. اما برآورده شدن تمامی این‌ها را در نگاه کردن واقعی به صحنه‌ی مبارزه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی می‌دانم که هرکس با توان خود و قبول حق دیگری مبارزه می‌کند.

جایگاه هر جریان سیاسی را میزان اتوریته و سنگینی هر فرد یا تشکل معین می‌کند. اتوریته‌ای ملهم از خواست و حمایت مردم و خارج از اراده‌ی من که حول فرد یا جریانی صف بسته‌اند.

من نقطه‌نظرات خود بیان می‌کنم بدون آن‌که برکسی اجبار کنم و شرط قرارگرفتن در صف مبارزه را منوط به پذیرش نظرات خود کنم. تلاش می‌کنم نکات مشترک با دیگر جریان‌ها را در یک طرح دربیاورم، به‌هم نزدیک کنم و حل نکات مورد اختلاف را ـ که در حال حاضر برجسته کردن آن‌ها مسئله‌ای حل نمی‌کند ـ به آینده موکول کنم. مهم گرفتن سر حلقه‌ی رنجیری است که باعث پیوند می‌گردد.

امری که با بزرگ‌کردن وجوه فرعی موارد اختلاف عامل وحدت‌دهنده به سایه رانده می‌شود و جدایی از هم قوت می‌گیرد: وضعیت کنونی اپوزیسیون!

«آیینه سکندر جام جم است بنگر! / تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا»

نیک می‌دانم که برای گذر از جمهوری اسلامی وحدت تمامی نیرو‌ها حول یک شعار محوری با عنایت به رویکرد مردم در صحنه به این فرد یا آن فرد و جریان معنی می‌یابد.

من نمی‌توانم به مردم تحکم کنم که پشت سر این یا آن فرد بایستند یا نایستند. اگر در مبارزه‌ای جدی با جمهوری اسلامی هستیم و اعتقاد داریم که هیچ حکومتی ویرانگرتر و جنایتکارتر از او نیست و سر کار نمی‌آید، هرگونه کارشکنی، تنگ‌نظری، گروه‌گرایی و حسادت که باعث تعلل در امر شکل دادن به اتحاد ملی گردد گناهی است نابخشودنی.

چه عاملی باعث می‌شود که با وجود داشتن سال‌ها تجربه‌ی سیاسی هنوز قادر نیستیم سر یک میز بنشینم راه‌های نزدیک‌شدن بهم را جست‌وجو کنیم؟

من در چندین جلسه بزرگ دکتر نجیب‌الله در افغانستان که نسبت به آینده هشدار می‌داد و ریش‌سفیدان و رهبران سیاسی را به مصالحه‌ی ملی دعوت می‌کرد و از صمیم قلب خواهان تشکیل یک دولت فراگیر بود، به‌عنوان روزنامه‌نگار شرکت داشتم. می‌دیدم که با تصور به آینده چگونه وحشت می‌کرد؛ از راه رفته انتقاد می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که وجود و بازگشت ظاهرشاه را باعث وفاق و ثبات ملی می‌دید و خود آستین بالا زده به دعوت و استقبال او می‌رفت. امری که بسیار دیر بود! بر بیچاره مردم افغان آن رفت که امروز شاهد آنیم!

ما حکومتی بهتر از حکومت طالبان نداریم. متأسفانه اپوزیسیون عاقبت‌بینی نیز نیست که غم مردم بخورد و آینده‌ی تلخ را ببیند هر چند دیر به این تحلیل‌های تئوریک پایان‌ناپذیر و روشنفکرانه که هر روز از دل خود حزب و تشکل جدیدی تحت عنوان دفاع از اصول و پرنسیب حزبی بیرون می‌دهند نقطه پایانی بگذارد و یا حداقل برای دوره‌ای محدود کم‌رنگش کند و با عنایت به وضعیت سخت بحرانی و شکننده امروز در راستای شکل‌دادن به یک وفاق ملی حرکت کند و نقطه‌ی امیدی در دل مردم به‌وجود بیاورد.

فواد گرامی؛ من این «شبه‌جنبش» پوپولیستی خود را بر بی‌عملی حاصل از خردورزی شما که هرگز به نزدیکی و شکل‌گیری یک اتحاد ولو کوچک در راستای مبارزه‌ای فراگیر با جمهوری اسلامی منجر نگردید و منجر نخواهد شد ترجیح می‌دهم.

سئوال آخر: چرا در نشریه وزین شما هرگز جایی برای نشر نظر مخالف به‌بهانه‌ی «نشر در جای دیگر» نیست؛ حداقل در گوشه‌ای مانند تریبون آزاد «رادیو زمانه»؟

ابوالفضل محققی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فواد تابان، سردبیر [اخبار روز] سایت سیاسی ـخبری چپ است.

گویا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر