جمهوریت منتسکیو و حکومت الهی خامنهای
جلال ایجادی
کتاب «یک کلمه» یوسف مستشارالدوله در سال ۱۸۷۴ میلادی سوءتفاهم میان قانون و دین را دامن زد و انقلاب مشروطه به قانون توجه کرد ولی از شفافیت کامل برخوردار نبود. در بستر تاریخی دینی ویرانگر، با سوء تفاهم و نبود شفافیت، جامعه ما به فاجعه انقلاب اسلامی درغلتید. اسلام شیعه به قدرت رسید و ولایت فقیه تمام جامعه را در تباهی و گندآب فرو برد. مدرنیته فکری و فلسفی راهنمای ما نبود و سقوط ما بسیار دردناک است.
مونتسکیو و قدرت سیاسی
در عرصه اندیشه سیاسی نظریه تفکیک قوا با نوشتههای «جان لاک» اندیشمند انگلیسی شکل گرفت. سپس، منتسکیو که اندیشمند دوران روشنگری است به جامعه شناسی قدرت سیاسی پرداخته و تئوری قدرت را کامل نموده، آنرا عمومیت بخشیده و با استفاده از تاریخ و با نقد نظام پادشاهی و استبداد مطلقه، نظریه جمهوریت یا دمکراسی را ارائه میدهد. کتاب روح قوانین در سال ۱۷۴۸ میلادی در پاریس منتشر شد.
اصلِ تفکیک قوا یا خودمختاری نهادهای مقننه، مجریه و قضاییه به شیوه کنونی، دستاورد نظری منتسکیو است. او در کتاب «روح قوانین» نظریه جدایی سه نهاد را به گونهای روشن تعریف کرد و این نظریه اثر انکارناپذیری بر سیاست، اندیشه، قانون اساسی و شکل گیری رژیمهای سیاسی در غرب داشت. هدف منتسکیو مقابله با استبداد و سوء استفاده از قدرت سیاسی بود. او با پیشنهاد خویش خواهان برقراری ساختاری استوار و هماهنگی نهادها در راه دستیابی به آزادی و کارایی دستگاه قدرت سیاسی بود.
قانونگذاران آمریکا برای تدوین قانون اساسی فدرال، از تئوری او درباره جدایی نهادها، جدایی کامل را برداشت کرده و بر این پایه رژیم ریاستی را در کشور خود پی ریزی کردند. همچنین انقلابیان فرانسوی با برداشتهای فلسفی از دیدگاه های منتسکیو، در زمینه قدرت و سرچشمه های آن نتیجه گرفتند که قدرت هنگام تعیین نمایندگان خود بخشی از حاکمیت را به نهاد قانون گذار، بخشی را به نهاد اجرایی و بخشی را به نهاد دادگستری واگذار میکند و باید با دیوارهها، بدنهِ هر کدام از نهادها را به شیوهای از هم جدا کنند که امکان مداخله هیچکدام در کار یکدیگر نباشد.
مونتسکیو به روحیه انسانها و فساد آنها آگاه است، او تاریخ ایران و روم و یونان و فرانسه خوب میشناسد، او از بیعدالتیهای حاکمان تحلیل دارد و در پی آنست تا در عصر روشنگری به انسانها نقش بدهد. انسان مدرن میتواند بازیگر سیاست باشد و سرنوشت خود را تعیین کند. کانت گفت انسان از نابالغی باید خارج شود. در دوران روشنگری عصر کشیشها و پادشاهان بسر رسیده و شهروندان و نخبگان با لیاقت باید وارد صحنه شوند.
قانون دارای سه خاستگاه است. یکم دین و سنت، دوم حکم و فرمان شاه و سلطان و بالاخره سوم قانون ناشی از خرد و تجربه انسانی و اومانیسم و ملاکهای حقوق بشری که توسط نمایندگان شهروندان تهیه میشود. قانون در فرهنگ مدرن متکی بر برابری شهروندی و حقوق و وظیفههای شهروند است. مونتسکیو بر آنست قانون حاکی از عقل انسانی است، قوانین سیاسی و مدنی هر ملتی باید ویژه هر ملت باشد، قانون باید شالوده و طبیعت حکومت را تنظیم کند و با اوضاع طبیعی کشور مانند خاک و مساحت و زندگی و نوع فعالیت تولیدی و حرفهای متناسب باشد و سرانجام قوانین باید با آزادی که اساس کار دولت است موافق باشد.
کتاب روح قوانین تاثیر فراوان روی جهان غرب گذاشت. در زمان انتشار اندیشه منتسکیو انتقادهای دشمنانه و مغلطه آمیز بپا شد و محافل دینی و کلیسایی به تکفیر او پرداختند زیرا این کتاب نفوذ دینی در جامعه را کاهش میداد. این کتاب در زمینه حقوق و فلسفه سیاست و اجتماع و اخلاق است و راز سربلندی و یا انحطاط ملتها را بیان میکند. این کتاب بشکلی اندیشههای ژان ژاک روسو، جان لاک و هوبس را در خود گنجانیده است.
منتسکیو کتاب خود را در دوره پادشاهی خودکامه لوئی چهاردهم که از ۱۶۴۳ تا ۱۷۱۵ میلادی به درازا کشید و در زمان قدرت کلیسایی و در زمان فرهنگ اجتماعی دینی و خرافه پروری کشیشان بود منتشر میکند. شاه از اراده مطلق خود میگفت و تکرار میکرد: «کشور منم». در زمان لوئی چهارده، روش گفتار رنه دکارت و اندیشههای پاسکال و نیز اثار راسین و لافونتن در جامعه پخش شده بود. راسیونالیسم و فرهنگ شهروندی بن بست جامعه را باز میکرد.
منتسکیو به سیاست و قدرت میپردازد و خواهان قدرت زمینی عقلانی است. او در روح قوانین میگوید سه نوع حکومت وجود دارد. حکومت جمهوری، حکومتی است که تمام ملت یا بخشی آنرا در دست دارد. حکومت مشروطه، حکومتی است که یک نفر حکومت میکند ولی قوانین ثابت و معین هستند، و حکومت استبدادی، حکومتی است یک نفری با اراده مطلق فرد و حکومتی که هوا و هوس دیکتاتور تعیین کننده است.
در حکومت جمهوری ملت باید با مجلس باشد، ملت باید افراد شایسته فرماندهی را انتخاب کند، ملت باید دادرسها را انتخاب کند که رشوه نگیرند، ملت باید متوجه شکوه و جلال و رفاه همشهریان خود باشد و باید بهترین شهردار و فرد سیاسی را انتخاب کند. در دمکراسی قانون گرایی و پرهیزکاری از ارزشهای برجسته بشمار میآیند. اگر پرهیزکاری و پارسایی از بین برود، فساد و هوسرانی جای آن را خواهد گرفت، خدمتگزاران دولت را از رعایت قانون دور میکند و آنها را آماده ساخته تا برخلاف قانون عمل کنند. بنابراین تفکیک نهادها و مسئولیت شهروندانه فرد و لیاقت سیاسیون و برابری افراد جامعه در برابر قانون، اساس تفکر مدرن است.
حکومت الهی خامنهای
در اسلام سه منبع «قانون» وجود دارد: کتاب قرآن، سنت پیامبر و روایت، اجتهاد آیت اللهها. این سه منبع از نظر قانون مدرن پذیرفتنی نیست. در اسلام تقدس قانون میآورد حال آنکه در قانون مدرن تجریه انسانی و اندیشه خردمندانه و رفاه و آسایش شهروندان، پایه قانون است.
برخلاف بینش منتسکیو، در نظام اسلامی خامنهای قانون اساسی الهی و دوازده امامی است و همه بندهای آن به آیات قرانی و روایات خرافی آلوده است. در تبعیت از قانون اساسی الهی، در کشور قوانین متکی بر فقه شیعه جاری است. سه نهاد مجلس و دادگستری و دستگاه دولتی در ایران زیر کنترل مسقیم ولی فقیه است. شورای نگهبان همه چیز را در خدمت خامنهای تنظیم میکند و نیروی سرکوبگر بسیج و سپاه برای تنبیه همیشه آمادهاند. خامنهای و افراد بیت او همه نقشهها را تهیه کرده و سازماندهیها را زیر کنترل دارند. ما با یک قدرت مطلقه دینی فردی سروکار داریم.
جمهوری اسلامی جمهوری نیست بلکه یک نظام استبدادی دینی فردی است. در چنین نظامی بقول مونتسکیو شهروندی و قانون بی معناست زیرا مستبد «هوسباز» است و هر لحظه قانونهای رسمی را زیرپاگذاشته و هر چه خود میخواهد فرمان میدهد. خامنهای قانون اساسی جمهوری اسلامی را مطابق میل شخصی بکارمی گیرد. بعنوان نمونه شورای نگهبان که ابزاری مستقیم در خدمت ولی مطلقه است از ۱۲ نفر تشکیل شده که ۶ نفر آنها توسط خامنهای و ۶ نفر دیگر توسط رئیس قوه قضائی انتخاب شده است. همانطور که میدانیم انتخاب رئیس قوه قضائیه توسط خامنهای میباشد و بنابراین خامنهای همه را تعیین میکند. حال همین شورای نگهبان قواعد و معیارهای خود را در باره تعیین کاندیداهای ریاست جمهوریاش رعایت نمیکند. تمام شورای نگهبان با چشمک مستبد و مطابق میل همان لحظه دیکتاتور عمل میکند. تعداد ۷ نامزد انتخابات نمایشی سال ۱۴۰۰ خورشیدی بدون کوچکترین توضیح اعلام میشوند و کسی مانند احمدی نژاد که دو بار رئیس جمهور خامنهای شده رد صلاحیت میشود. در این نظام ملت همیشه صغیر و نابالغ تلقی میشود و مانند یک امت گلهای و مقلد مطیع باید عمل کند.
ماهیت قدرت استبدادی در این است که یک نفر در راس جامعه تسلط یافته و فرماندهی اجرایی کل جامعه هم با اوست. این فردعاشق چاپلوسی خدمتگذاران است ومنتظر است تا افراد بگویند که او همه چیز است و دیگران جز تنبل و شهوت پرست و جاهل و غیرعاقل چیزی نیستند. زمانی هم که مستبد کاری را به چند نفر میسپارد، همه این افراد جدال و رقابت دارند و میخواهند ثابت کنند بهترین بنده حاکم مستبد هستند. این گونه حاکمان مستبد در بزمهای اندرونی و در حرمسراها به شهوت رانی خود مشغول هستند، از توطئه گری علیه دیگران و تقسیم منافع دست برنمی دارند، اختلافهای خودیها را تشدید میکنند و فرومایه ترین و ابله ترین و بی لیاقتها را پیرامون خود بسیج مینمایند.
خامنهای با آرامش ظاهری در رسانهها و سیرک دعای ماه محرم و رمضان نمایان میشود ولی او میداند بعنوان حاکم بزرگ باید آدم بکشد و خونریزی بکند و وحشت آفرینی نماید. در این حکومت میانجیگری وجود ندارد و فرمان دیکتاتور باید اجرا شود. در این حکومت انسان مخلوقی است که تابع اراده مخلوق دیگری است. انسان مانند حیوان نصیبی جز غریزه طبیعی و اطاعت و تنبیه ندارد. منتسکیو مینویسد:
«در ایران وقتی پادشاه کسی را محکوم کرد دیگر نمیتوان به او در این باب حرف زد یا استدعای عفو نمود و لو اینکه فرمانش در حال مستی و بدون تعقل باشد باید فورا اجرا شود. چه در غیر اینصورت نقض قول خواهد نمود و قانون را که امر شاه است نمیتوان نقض نمود. این طرز فکر در ایران همیشگی بوده است». (روح قوانین)
در کشور استبدادی، حاکم نیازمند افراد پست و چاپلوس و مذهب زده و خرافی میباشد. در چنین کشوری مردم باید بردگی و بنده منشی را پیشه کنند. اطاعت بی اندازه مستلزم این است که شخص مطیع و جاهل باشد تا بتواند خوب اطاعت کند. فرمانده هم باید نادان و خرافی باشد زیرا مشورت کردن و استدلال و تعقل و اظهار تردید در کارها موضوع ندارد. به گفته مونتسکیو تربیت در حکومت استبدادی عبارت از اینستکه ترس را در قلب افراد جایگیر نمایند و چند اصول مذهبی ساده به ذهن بسپارند زیرا دانش در انجاها خطرناک است و نتایج شوم در بردارد. (برگ ۱۳۱).
منتسکیو در سه سده پیش نکتهای را میگوید که امروز نیز در شرایط حکومت الهی درست است. یک ملت در زمان انقلاب به حمایت از قدرت خمینی بپاخواست و نخبگان چپ و ملی و دمکرات عقب مانده در برابر خمینی کرنش کردند. توده و نخبه مطیع نماینده امام زمان شدند. مبارزه بخش هایی از جامعه علیه خامنهای، این واقعیت را نمیتواند بپوشاند که ذهنیت دینی مشترکی میان بالائیها و پائینیها وجود داشته و نیز هنوز وجود دارد. همین خامنهای نماینده الله، همیشه برای نوحه خوانی و قرآن خوانی و تربیت اسلامی تلاش کرده زیرا ایدئولوژی اسلامی در کنار سرکوب، ستون پایداری حکومت است. خامنهای مبلغ اسلام است و چون دلش میخواهد خود را نیروی بالا دست و یکتا بداند و چون مشتی اوباش و آدمکش و چاپلوس را پیرامون خود دارد، تردیدی در سرکوب ندارد. پس از چهل سال حکومت جبار الهی، بخش مهمی از مومنان بنده زمان انقلاب اسلامی از قدرت جدا شدهاند ولی حکومت ایدئولوژیک شیعه به تبلیغ عوامفریبانه دینی ادامه میدهد، ایجاد ترس میکند و آنجا که لازم باشد قداره بندان را به خیابانها سرازیر میکند.
تمام مردان پیرامون هیتلر و استالین و پل پوت، به اشاره دیکتاتور عمل میکردند زیرا ایدئولوژی او را از خود کرده بودند. جمهوری اسلامی یک مرداب متعفن دینی است. جامعه با دین مدافع برده داری پیامبر اسلام و با ایدئولوژی کنیزداری امامان شیعه خو کرده است. برای بخش گسترده جامعه و بخش مهمی از نخبگان آن، روانپریشی ناشی از اسلام حالت عادی و نورمال جامعه تلقی میشود. در این وضع اجتماعی و ذهنی ایران، دیکتاتور یک وظیفه الهی به نقش خود افزوده است و قدرت فردی خود را قدرت الله و امام دوازدهم میداند. هیتلر خود را نماینده نژادبرتر میدانست و استالین خود را نماینده پرولتاریا قلمداد میکرد و خامنهای خود را نماینده الله میداند. این معرفی نامه ناشی از ایدئولوژی آنهاست. بطور مسلم دیکتاتور دستخوش مالیخولیای قدرت است و دین را برای توجیه خود در نزد مردم بکار میگیرد. ولی یک دیکتاتور و یک قدرت سیاسی دارای ایدئولوژی است و «ایدئولوژی اسلامی قرآنی شیعه گری»، ایدئولوژی هویت دهنده مستبد و نظامش میباشد. ایدئولوژی اسلامی مناسب ترین وسیله برای فساد طبقه آخوند و حاکمیت آن است. پیامبر اسلام و خلافای چهارگانه و سایر حاکمان بنی امیه و بنی عباس با پرچم اسلام و الله استعمار کردند و ملتها را به بردگی کشاندند. خمینی و خامنهای ادامه دهنده راه آناناند. در این فضای دینی اصولگرا و اصلاح طلب و نواندیش و روزنامه نگار اسلامی و ایدئولوگهای رسانهای دارای پیوندهای عمیق هستند و ایدئولوژی دینی را بازتولید میکنند. انسانهای اسلام زده نمیتوانند بسوی آزادگی روانی حرکت کنند.
همین ایدئولوژی اسلامی در جامعه جریان دارد و بخش مهمی از ملت ایران همین گندیدگی را با خود دارد. بندگی نسبت به امامان شیعه مانند علی و حسین و ایدئولوژی امام زمانی در نزد همگان وجود دارد. فاصله جامعه با خمینی و خامنهای کجاست؟ بطور مسلم خامنهای در دفاع از منافع و قدرت خود سنگدلانه میکشد و خون ریز است. ولی ایدئولوژی او در خانوادههای من و شما و گروهبندیهای اجتماعی سنتی و مدرن در گردش است. خامنهای یک مستبد است که بسیاری از فرزندان این خاک را نابود کرده است. نمیتوان این جنایتها را فراموش کرد. ولی اگر او برای اجتناب از سقوط قطعی، چرخشی در سیاست خود بیافریند چقدر از مردم در جامعه دو باره دلباخته او خواهند شد؟ و اگر چنانچه رقیب دیگری در برابر خامنهای بیاید و باز ادعای شیعه گری و امام دوازدهمی داشته باشد، چقدر مردم را به دنبال خود خواهد کشاند؟ واقعیت دهشتناک است. پس از چهل سال تجربه، هنوز اسلام و شیعه گری میتواند بین حاکم و «بنده» پل آشتی بیافریند.
امروز اکثریت ایرانیان مخالف حکومت خامنهای هستند. ولی هر مخالفتی بمعنای وجود شهروندان خودمختار و برابری طلب نیست. آیا این مخالفان از حقوق برابر زن و مرد دفاع میکنند؟ آیا این مخالفان به تبعیض نسبت به بهائیان و یهودیان و زرتشتیان و مسیحیان و اهل سنت و ناباوران اعتراض میکنند؟ آیا این مخالفان خواهان جدایی و استقلال سه نهاد و خواهان برچیدن ولایت فقیه و شورای نگهبان و مجلس خبرگان آخوندی هستند؟ آیا مخالفت ایرانیان بمعنای دسترسی به درک منتسکیو است؟ تا زمانیکه فرد از بندگی و تقلید دینی بیرون نیاید نمیتواند شهروند مدرن باشد.
چه پدیده ایی از این گرایش بندگی و وسوسه پیروی از حاکم دینی و جناحهای دینداران جلوگیری خواهد نمود؟ گسست قطعی از ایدئولوژی قرآنی و شیعه گری شرط شهروندی است. انسان شهروند نیازمند هویت مدرن است، او باید استعداد انتخاب کردن و لیاقت انتخاب شدن داشته باشد، او در تجربه اجتماعی باید با حزبهای گوناگون آشنایی داشته باشد، او باید برنامههای گوناگون حزبی و انتخاباتی را بشناسد، او باید برای دردهای جامعه و پاسخ به نیازها به عقل و هوشیاری خود و نمایندگانش تکیه کند. فردی که از امام صادق و امام حسین و امام مهدی و امام علی، شفا میخواهد و رستگاری میطلبد، فرد نابالغ و عقب ماندهای بیش نیست. با چنین انسانی نمیتوان جمهوریت را بپا نمود، زیرا برای جمهوریت ما به شهروند مدرن نیازمندیم.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از نویسنده: کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، جلال ایجادی، نشر مهری، لندن»، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، جلال ایجادی، انتشارات نشرمهری و دو کتاب دیگر «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن» و «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، جلال ایجادی، چاپ نشر مهری.
در برابر قوانین طبیعی قوانین انسانی. انسان باید خود را راهنمایی کند دچار هوس میشود فراموشی دارد
خدا انسان را با قوانین الهی و
فیلسوفان با اخلاق و ارزشهای معنوی
و قانونگذار بشر را با قوانین سیاسی و مدنی
گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر