۱۳۹۹ خرداد ۳, شنبه


آخوند پناهیان و درک توحش غرب!
فیروز نجومی
واقعیت آن است که در نطام ولایت فقیه جدا سازی دین از قدرت و سیاست، آب را در هاوان کوبیدن است. اهمیت فهم این واقعیت در آن نهفته است که نقد قدرت ویا نقد سیاست، در تمامی عرصه ای اجتماعی از نقد دین میگذرد، از نقد شریعت اسلام. چرا که در این نظام نه برنامه ای ریخته شود و نه تصممی اتخاذ گردد، اگرریشه از دین، از شریعت اسلامی بر نگرفته باشد.
نقد قدرت در واقع میتواند سپر بلای ولایت گردد. مثلا نقد رئیس جمهور، نقد از ولایت را امکان ناپذیر میسازد که در این میان ریاست دولت، نماد قدرت و سیاست، مسئول انگاشته میشود و ولایت، نماد دین مصون از نقد و مسئولیت میماند که مانده است.
در حالیکه ولایت تبلور هم دین است و هم قدرت. بعید بنظر میرسد که اگر آخوند خامنه ای خرقه دین را از تن بر میکند و به آلایش و پالایش چهره خویش می پرداخت، هنوز میتوانست بر فراز منبر قدرت ظهور یافته و خطبه دینی و سیاسی بخواند، چنانکه گویی پیامبر زمان است؟ اگر چه ولی فقیه و همه آنانیکه خرقه تقدس پیامبری بتن دارند، غرق در این توهم هستند که خود پیامبر زمان اند و بگونه ای سخن میگویند که همین چند لحظه پیش در منظر الله بوده اند و آنها، بویژه ولی فقیه را از اخبار ماورایی با خبر ساخته است.

پیوند ناگسستنی دین و قدرت، ادعایی از سر تعصب و عدم علاقه به دین نیست. گفتمان روحانیت حاکم بازتابی ست از وحدت و یکتایی و یگانگی دین و قدرت، از جمله گفتمان حجت الاسلام پناهیانّ، شاگرد یکی از نظریه پردازان حوزه های علمیه، آخوند آیت الله مصباح یزدی. وی در بامداد یکشنبه، 28 مرداد خطبه ای به مناسبت لیالتی قدر در مصلای تهران بر فراز منبر قدرت ایراد نمود که بر ماهیت سیاسی دین اسلام از جمله “مبعث” تاکید میورزد تا بلکه به دغدغه  تاخیر خروج امام عج از غیبت در شرایط بحرانی امروز، در شرایط بلای آسمانی بصورت ویروس کرونا و آفت زمینی، بشکل تحریمات آمریکا پایان ببخشد و توجیه و توضیحی نیر برای ای سوال فراهم آورد که اگر امام عج در این شرایط فقر و فلاکت و نابرابرها و ظلم و بی عدالتیها، از غیبت خروج نمی نماید، پس کی زمان نجات فرا میرسد؟ سوالی که هماکنون در ذهن بسیاری نقش بسته است.
وی اعلام میدارد که بر آن باور است تا زمانی که مردم فکر کنند که غرب، جامعه خوب و صالحی است، امام زمانّ ظهور خود را بتعویق میاندازد. وی میگوید که مشکل اساسی جامعه ما آنست که: 
 در ذهن مردم و برخی روشنفکران حوزه و دانشگاه جوامع غربی جامعه خوبی است، تاوقتی که این تصور در جامعه ما قوی باشد که جوامع غربی خوب هستند ظهور واقع نمی شود،
بعبارت دیگر، حجت الاسلام پناهیان ظهور امام زمان را از یک باورفردی و دینی به یک باور سیاسی و اجتماعی تبدیل نموده و  خروج آمام زمان از غیبت را یک کنش و اقدام سیاسی جلوه میدهد. در ادامه میافزاید که:
انسان نمی‌تواند منتظر فرج باشد و توحش غرب را درک نکرده باشد
برای اینکه انتظار فرج داشته باشیم، حجت الاسلام توصیه میکند که :
سیاستمداران ما باید به صورت سیاستمدارن غربی بزنند و بگویند شما وحشی هستید.
اما حجت السلام باین سادگی هم باینجا نمیرسد. صغرا کبرای هایی را ردیف میکند تا مخاطب را بانفعال بکشاند. بدین منظور اول به چالش دین بمثابه یک باور فردی میپردازد و میگوید ظالمان دین را فردی معرفی می‌کنند. اینان البته که به تحریف مبعثپرداخته و آنرا روز اخلاق میخوانند در حالیکه، حجت الاسلام پناهی بر آن باور است که مبعث را باید روز سیاست خواند. و در ادامه میافزاید که:
 ما اخلاق را نفی نمی‌کنیم اما هدف بعثت احیا جامعه و نه اخلاق فردی است.
بعبارت دیگر، دین قدرت است سیاست است نه بر عکس، برای کسب قدرت آمده است، برای احیای جامعه آمده است و نه رستگاری فرد و یا  برای مدارا و رواداری، برای برقراری نظام فرمانروایی و فرمانبری آمده است، نظامی که در آن نه آزادی معنایی دارد و نه انسان. حق کاملا با حجت الاسلام است که غرب وحشی ست. اما نمیگوید چرا غربیها انسانهای وحشی هستند و الله باوران انسانهای اهلی.
روشن است که در منظر دینی که سیاست است و نه اخلاق، انسان در اطاعت و فرمانبری ست که به تعالی و کمال میرسد، انسانی که در بند شریعت و در اسارت دگم چون چرا ناپذیر اشهد است که در این جهان سعادتمند و در آن جهان دیگر رستگار گردد. اما، انسان غربی، انسانی است وحشی، درمنظر دین اسلام، دین سیاست وقدرت، انسان غربی، انسانی ست رها از قید و بند و بایدها و نبایدها، حلال ها و حرامها، مستقل است و قائم بذات و دارنده عقل و خرد. تاریخ نشان میدهد که انسان هرچند وحشی، اما، آزادی در نهادش نهفته است.
آری انسان وحشی در تاریخ چه بسیار که به بند کشیده نشده است اما پیوسته بسوی آزادی حرکت کرده است. برخی گامهای بلند و بسیار اموزنده بسوی بعینت در آوردن فطرت انسانی بر داشته اند و بعضی آزادی را دون شان انسان پندارند. چه در منظرر عالم اسلامی، حیوان چون از قواعد و مقررارتی تبیعت نمیکند آزاد است که وحشی بماند. یعنی که انسان وقتی بانسانیت خود میرسد که باحکام خدایی تن دهد. حال حجت الاسلام از این ادم اهلی میخواهد که برود بیخ گوش انسان وحشی غرب بنوازد و باو هر انچه که اسلام بدان افتخار میکند بیاموزد، قهر و قدرت، خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی. همین بس که بیاد بیاوریم که پایه این دین سیاسی، دین حاکم، در خون و خشونت بنیان گذارده شده است. ترسم که در نهایت برای براندازی ساختار قدرت اول باید تکلیف خود با دینی که سیاست و قدرت است صاف و روشن نمایی.
Firoz Nodjomi

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر