خاتمی و درهایی که بر پاشنه سابق می چرخد
دوم بهمن ماه نود و شش گفتگویی با بیبیسی فارسی داشتم. موضوع گفتگو، اظهارات خاتمی در مورد اعتراضات دی ماه همان سال بود. چند روز قبل از آن – دوازدهم دی ماه- مجمع روحانیون مبارز، به ریاست محمد خاتمی تشکیل جلسه داده و بیانیهای خشمآلود در مورد اعتراضات صادر کرده بود. در بخشی از این بیانیه – که هیچ تفاوتی با اظهارات عقدهگشایانه رهبر جمهوری اسلامی و حامیان اصولگرای او نداشت – آمده بود: ”بلافاصله پس از بروز اولین تجمعات و اعتراضات مردمی، دشمنان قسم خورده و کینهتوز ملت ایران و در رأس آنها آمریکا و عوامل زبون آنان همچون تروریستهای منافق و برخی مزدوران منطقهای آنان به حمایت و تشویق آشوبگران و اقدامات خشونت بار آنان پرداختند و عمق فریبکاری خود در ادعای دموکراسی و دلسوزی برای مردم ایران را به نمایش گذاشتند.
” این بیانیه مبتذل و غیر منصفانه، واکنشهای فراوان به دنبال داشت تا جایی که خاتمی را به تلاش برای جبران وادار کرد.
او روز دوم بهمن ماه نود و شش در دیدار با اعضای انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها، عملکرد قوای گوناگون به خصوص قوه قضائیه و نیز نفرتپراکنیهای صدا و سیما را از عوامل اعتراضات دی ماه دانست. او در عین حال در همان سخنرانی، در همنوایی آشکار با سرکوبگران، حساب براندازان را از معترضان جدا کرد و نام براندازان را در کنار اغتشاشگران قرار داد. همان روز در گفتگو با تلویزیون بیبیسی، یک پرسش مطرح کردم: ”رفع موقت ممنوعیتهای خاتمی، بر چه اساسی است و چرا در مواقع ویژه و برای بیان مواضع خاص، خاتمی از حصر تصویر و صدا، در میآید؟”
” این بیانیه مبتذل و غیر منصفانه، واکنشهای فراوان به دنبال داشت تا جایی که خاتمی را به تلاش برای جبران وادار کرد.
او روز دوم بهمن ماه نود و شش در دیدار با اعضای انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها، عملکرد قوای گوناگون به خصوص قوه قضائیه و نیز نفرتپراکنیهای صدا و سیما را از عوامل اعتراضات دی ماه دانست. او در عین حال در همان سخنرانی، در همنوایی آشکار با سرکوبگران، حساب براندازان را از معترضان جدا کرد و نام براندازان را در کنار اغتشاشگران قرار داد. همان روز در گفتگو با تلویزیون بیبیسی، یک پرسش مطرح کردم: ”رفع موقت ممنوعیتهای خاتمی، بر چه اساسی است و چرا در مواقع ویژه و برای بیان مواضع خاص، خاتمی از حصر تصویر و صدا، در میآید؟”
پرسش فوقالذکر، اکنون پاسخ خود را یافته است. خاتمی، محبوبترین شخصیت منفور برای رهبر است که وظیفه خود در برابر حاکمیت را به موقع انجام میدهد؛ اگر چه نفرت رهبر از او هیچگاه کاهش نمییابد. تردید ندارم که پیام صریح دی ماه نود و شش – اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا – خاتمی را نیز مانند رقبای ظاهری او در جناح اصولگرا، نگران ساخته و او را به صرافت کاهش فاصله با جناح های دیگر حکومتی انداخته تا شاید در تدبیری جمعی بتوانند ” تمام شدن ماجرا ” را به عقب بیندازند. اما آیا آنگونه که عدهای میگویند، دی ماه نود و شش، نقطه عطف در زندگی سیاسی خاتمی و عامل اصلی تلاش او برای نزدیکی به جناح مسلط حکومت بوده است؟
برای پاسخ به این پرسش، باید قدری به گذشته خاتمی نظر انداخت. او زمانی به ریاست جمهوری رسید که رابطه کشورهای اروپایی با ایران، در نازلترین سطح بود. اغلب بانک های معتبر جهانی از همکاری برای انجام تجارت با ایران خودداری میکردند. برخی از مقامات عالیرتبه نظام، تحت تعقیب دادگاههای خارجی بودند و گزارشگران ویژه سازمان ملل، گزارشهای علنی از نقض گسترده حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی منتشر میکردند. در داخل کشور نیز تورم بیسابقه – در مرز پنجاه درصد – شرایط نامناسبی برای ملت و دولت فراهم کرده بود.
مجموعه این شرایط، نظام را نیازمند تغییر چهره ساخته بود. محمد خاتمی چیزی نبود جز چهره تغییر یافته نظام. اعتراف میکنم که من نیز مانند میلیونها ایرانی دیگر، آمدن خاتمی را موجب اصلاح اساسی در ساختار حکومتی می دانستم. کارشکنی ها در برابر او نیز باور من به متفاوت بودن خاتمی را محکم تر می ساخت. اما همه ما از یک واقعیت غافل بودیم: خاتمی، رفسنجانی، خامنه ای و…در هر چه اختلاف داشتند در یک موضوع متحد بودند : ”حق انتخاب مردم تا جایی محترم است که اساس نظام به خطر نیفتد”. این امر در سالهای ریاست جمهوری خاتمی، بارها در برابر چشمان ما قرار گرفت اما خودمان نخواستیم واقعیت را ببینیم و باور کنیم. هنگامی که خاتمی بر وزارت اطلاعات فشار آورد تا به دست داشتن در قتلهای زنجیرهای اعتراف کند دل خوشیها به اصلاح و خوشبینیها به خاتمی به اوج رسید در حالی که بسیاری از ما، نیمه کاره ماندن پیگیری قتلها و عدم شناسایی آمران قتلها را عمدا نادیده گرفتیم. اما امروز که کار نیمه تمام خاتمی در برخورد با قتل های زنجیره ای را در کنار سایر مواضع و اقدامات او می گذاریم می توانیم به ” رابطه واقعی خاتمی با جمهوری اسلامی” پی ببریم. کمتر از یکسال بعد از افشای قتل های زنجیره ای، ماجرای کوی دانشگاه پیش آمد و خاتمی، آن فاجعه را ” تاوان افشای قتلهای زنجیرهای” دانست. اما پیگیری آن حادثه در دولت خاتمی، تفاوتی با رفتار نهایی او در مواجهه با قتلهای زنجیرهای نداشت. شاید آن روزها، نحوه برخورد خاتمی با آن دو فاجعه، تعجب بر انگیز مینمود اما امروز هیچکس از آن رفتارها تعجب نمیکند زیرا برای خاتمی نیز حفظ نظام از احقاق حقوق مقتولان، زندانیان، کتک خوردگان و شکنجه شدهها مهم تر است. حفظ نظام، گاه مستلزم چشمبستن بر جنایات حکومت است و گاه نیازمند نادیده گرفتن فسادها، ناکارآمدی ها و اشتباهات مهلک نظام و رهبر.
اجازه بدهید دوران هشت ساله ریاست جمهوری احمدینژاد را کنار بگذاریم و بر سالهای بازگشت خاتمی به عرصه سیاسی ایران، متمرکز شویم.کمتر از سه ماه پس از تکیه زدن حسن روحانی بر کرسی ریاست جمهوری، روزنامه گاردین مقالهای از سید محمد خاتمی منتشر نمود. در این مقاله که روز دوم مهرماه نود و دو در گاردین به چاپ رسید خاتمی، روی کار آمدن روحانی را فرصتی برای حل منازعات جهانی و منطقهای دانست. او با اشاره به تاریخچه مذاکرات هستهای، نوشت : ” فرصت حل و فصل دیپلماتیک مسائل ایران و غرب، از جمله مسأله هستهای ایران سالها پیش در دوران ریاست جمهوری من فراهم آمد و از دست رفت….شکست دیپلماسی علیرغم طلوع افق توافقِ بیش از یک دهه پیش، دو علت اصلی داشت: یکی، فشار همان سیاستهایی که آمریکا را پس از فاجعه یازدهم سپتامبر به تکرار فاجعه در قالب دو جنگ خسارتبار در افغانستان و عراق کشانده بود، بهویژه در عراق به بهانه کاذب مقابله با سلاحهای کشتار جمعی که کذب آن بعدا خیلی زود برهمگان آشکار شد. علت دیگر، فشار و نفوذ کشورهایی بود، خصوصا اسرائیل، که استمرار رونق و نفوذ منطقهای و جهانی خود را در گرو تداوم تیرگی روابط میان ایران و غرب، خصوصاً روابط با آمریکا، و تنش در خاور میانه میدیدند”. خاتمی در مقاله خود، به عمد نقش رهبر جمهوری اسلامی در تغییر ریل مذاکرات و حتی اتهام افکنی های رسمی علیه خود و همکارانش در مورد روند مذاکرات هسته ای را نادیده گرفت. این تجاهل، علیرغم حملات مکرر رهبر جمهوری اسلامی به روند مذاکرات هسته ای در دوره خاتمی، نشان داد که او ترجیح می دهد بازتاب دهنده مواضع رسمی جمهوری اسلامی باشد نه حقایق تاریخی. خاتمی در حالی در مقاله خود، همه تقصیرها را متوجه امریکا و سایر عوامل بیرونی دانست که رهبر جمهوری اسلامی تا دو روز قبل از انتخاب روحانی به ریاست جمهوری، به تخطئه مذاکرات هسته ای مشغول بود. احمدی نژاد نیز حداقل طی شش سال از هشت سال ریاست جمهوری، همه تلاش خود را مصروف تخریب آن مذاکرات کرد. در اینجا به دو نمونه از تلاشهای رهبر جمهوری اسلامی برای تخطئه مذاکرات هسته ای در دوره خاتمی، اشاره می کنم . علی خامنهای روز سوم مرداد سال نود و یک، در دیدار مسئولان نظام با ادعای عقب نشینی در مذاکرات هسته ای دوره خاتمی، اظهار داشت : ” در آن دوره بواسطه همراهی با غربی ها و عقب نشینی هایی که انجام گرفت، آنها آنقدر جلو آمدند که من مجبور شدم شخصاً وارد میدان شوم.” آخرین طعنه خامنه ای به روند مذاکرات هسته ای در دوره خاتمی نیز تنها دو روز قبل از انتخاب روحانی به ریاست جمهوری صورت گرفت . او با تاکید بر لزوم ایستادگی در برابر دشمن توسط منتخب ملت، در اشاره ای آشکار به مذاکرات قبلی گفت : ” گاهی به خاطر مصلحت، بعضی حرفها را قبول کردیم، اما دشمن پا روی حرف خودش گذاشت و با جسارت بیشتر جلو آمد. بنابراین باید در مقابل خواستههای نامشروع بیگانگان باقدرت ایستاد”.
نگاهی به مواضع آشکار رهبر جمهوری اسلامی در فاصله سال های هشتاد و چهار تا نود و دو، نقش انکار ناپذیر او در ناکامی مذاکرات ایران و غرب به ویژه در موضوع هسته ای را آشکار می سازد. اما خاتمی در مقاله گاردین، تلاش کرد همه تقصیر را به گردن عوامل خارجی بیندازد. خاتمی شش سال بعد یعنی در تیرماه سال نود و هشت نیز مقاله ای در گاردین نوشت تا باردیگر چهره ای بیگناه از رهبرِ مشکل آفرین جمهوری اسلامی ترسیم کند و همه تقصیرها را به امریکا نسبت دهد.او هم زبان با علی خامنه ای، تحریم های اعمالی علیه سپاه و رهبر جمهوری اسلامی را ” تحریم علیه ملت ایران ” نامید.
مجموعه مواضع خاتمی از سال هفتاد و هشت تا کنون نشان میدهد دغدغه اول او حفظ نظام است. علیرغم همه اتفاقات داخلی و خارجی، درها برای خاتمی بر پاشنه سابق میچرخد . او اخیرا رودربایستیها را کنار گذاشت و با خائن خواندن براندازان، نشان داد خط قرمز او نه مردم و ایران، بلکه حفظ نظام است و او در این راه حتی حاضر است آبروی خویش را قربانی کند. خاتمی حق دارد. زیرا او و همراهانش تنها در چارچوب جمهوری اسلامی و در رقابت با جناح بدنامتر، شانس رسیدن به مناصب حکومتی را دارند .به عبارت دیگر، با نابودی جمهوری اسلامی، دوران سیاست پیشگی خاتمی و دوستانش به پایان میرسد. اصلاح طلبان حکومتی و رهبر آنها، رفتار سیاسی خود را بر مبنای این واقعیت، تنظیم کردهاند که هر موضوعی موجودیت نظام جمهوری اسلامی را به خطر بیندازد باید اصلاح طلبان را در کنار اصولگرایان و در پشت سر رهبر جمهوری اسلامی قرار دهد؛ حتی اگر آن موضوع، مبتنی برخواسته اکثریت مردم و در مقابله با فساد، بیکفایتی و ظلم روزافزونِ جمهوری اسلامی باشد. اصلاح طلبان این واقعیت را پذیرفته اند اما متاسفانه هنوز گروهی از مردم، برای تحقق آمال خود به اصلاح طلبان امید بسته اند. اغلب رسانه های فارسی زبان در خارج از ایران نیز در کار فریب مردم و حفظ امید آنان به اصلاح طلبان هستند.در این شرایط، وظیفه رسانه های مستقل، آشکار سازی نقش فریب کارانه اصلاح طلبان حکومتی و تکرار مکرر این واقعیت است که برای اصلاح طلبان، مردم و خواسته های آنان تا جایی ارزش دارد که کوچکترین تعارضی با منافع جمهوری اسلامی نداشته باشد.
از: دیدگاه نو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر