۱۳۹۶ آذر ۷, سه‌شنبه

ت

تهمینه میلانی :
مردان ! لطفآ از حقوق نابرابر سوء استفاده نکنید


امروز ۲۵ نوامبر – روز جهانی منع خشونت علیه زنان – است؛ تهمینه میلانی، بانوی فیلمسازی است که در این سال‌ها به مبارزه‌ی فرهنگی با این خشونت در رابطه با زنان ایرانی مبادرت کرده و بارها فیلم‌هایی با این مضمون اجتماعی ساخته و کارگردانی کرده است. انصاف نیوز در این باره گفت‌وگویی را با این فیلمساز ترتیب داده است که در ادامه می‌آید:

انصاف نیوز: روان‌شناسان معتقدند دوران کودکی در شکل‌گیری شخصیت آینده افراد نقش بزرگی دارد. دوران کودکی شما چه تأثیری در شکل‌گیری شخصیت کنونی شما داشته است؟
تهمینه میلانی: کودکی من احتمالا از خیلی‌ از همسالانم بهتر بود. پدرم پزشک و مادرم دیپلمه و زنی به نسبت مهربان و مدّبر بود که هر دو تأثیر زیادی بر زندگی من و خواهر و برادرهایم گذاشتند. اسم شناسنامه‌ای  من یعنی «تهمینه» را پدرم با استفاده از شاهنامه انتخاب کرده بود، اما در خانه، «بیتا» صدایم می‌زدند. وقتی هشت ساله بودم از پدرم پرسیدم که چرا اسم مرا «تهمینه» گذاشته است و او برایم یک کتاب شاهنامه مخصوص خودم خرید تا با خواندن آن دلیل انتخاب اسمم را بدانم.
در همان سنین کودکی با شاهنامه آشنا شدم، شما کودکی را در نظر بگیرید که شاهنامه می‌خواند، سیمرغ را می‌شناسد، گردآفرید را می‌شناسد. کتاب‌های «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» که ده‌ها جلد بود و برخی از داستان‌های قرآنی مانند داستان حضرت یوسف را هم در یکی از کتاب‌های این مجموعه را خوانده بودم. بعدها که بزرگتر شدم کتاب‌های «صمد بهرنگی» را هم خواندم. این‌ها در مجموع کمک می‌کنند که شما در همان کودکی و نوجوانی دارای یک جهان بینی شوید و دنیا را متفاوت از دیگران ببینید.
با  این که در خانواده‌ای تحصیلکرده و روشنفکر بزرگ شده و پرورش یافته‌اید، چطور توانستید زنان آسیب‌پذیر فیلم‌هایتان همچون «مَلی در فیلم ملی و راه‌های نرفته‌اش» را درک کنید؟
بله! من در خانواده‌ای بزرگ شدم که نسبت به بسیاری از خانواده‌های ایرانی، از شرایط مناسبتری برخوردار بود. منظورم این نیست که مثلا پدر و مادرم تئوری‌های روانشناسی حفظ بودند و در تربیت فرزندان  بکار می‌بردند، اما شاید بتوان گفت صدمه‌ی کمتری نسبت به  بسیاری از بانوان هم‌نسل خود دیده‌ام. به طبع رنجی که زنان فیلم‎هایم می‎کشند را تجربه نکرده‌ام. از سوی دیگر در تشکیل زندگی مشترک هم آزادی انتخاب داشتم و ازدواج من با عشق و علاقه صورت گرفت و با میل و علاقه و همفکری با همسرم  تصمیم گرفته‎ایم که فرزند داشته باشیم. در مجموع می‎توان گفت مشکلات کمتری نسبت به برخی بانوان کشورم دارم، اما با این وجود انسانم و نمی‌توانم چشمم را به روی بسیاری از حقایق جامعه ببندم.
من زنان زیادی در جامعه می‌بینم که از مشکلات اقتصادی و فرهنگی رنج می‌برند و یا در ارتباط مستقیم با افرادی که به دفترم مراجعه می‌کنند حقایق بسیاری را در می‌یابم. آنها بدلیل موضوع فیلم‌هایی که درباره‌ی زنان ساخته‌ام مانند «دو زن»، «واکنش پنجم» «زن زیادی» به من اعتماد می‌کنند و حقایقی که شاید برای حفظ آبرو برای کسی بازگو نمی‎کنند را با من مطرح می‎کنند.حقایقی که گاه خطرناک است و با بر زبان آوردن آنها گاه می‌تواند پیامد بسیار بدی برای ایشان داشته باشد.
در ادامه با تحقیقات گسترده‌ای که بر روی آسیب‌های اجتماعی دارم به این نتیجه رسیده‌ام که ادامه‌ی این موقعیت نگران کننده در زندگی بخش مهمی از زنان جامعه، پیامدهای بسیار بدی برای همگان خواهد داشت. یکی از این مسایل و مشکلات عمومی که بانوان مطرح می‌کنند، مسأله‎ی خشونت خانگی پشت دیوارهای بسته‌ی خانه است که به چشم نمی‌آید. از جمله نکات تلخی که در تحقیقات خود به آن رسیدم میزان این خشونت است. طبق نظر کارشناسان ایرانی حداقل دو سوم خانم‌هایی که وارد ارتباط زناشویی می‌شوند، مورد خشونت قرار می‌گیرند از خشونت کلامی تا فیزیکی. خب! من نمی‌توانم نسبت به این مسایل بی‌تفاوت باشم؛ باید کاری کرد و در حیطه‌ی شغلی من باید فیلم ساخت.
آیا در تحقیقات انجام شده از طرف شما خشونت خانگی، در طبقه یا قشر خاصی اتفاق می‌افتد؟
خیر! گرچه بسیاری از مردم گمان می‌کنند خشونت خانگی تنها از سوی افراد بیسواد انجام می‌شود، اما چنین نیست. فرد خشونتگر می‌تواند باسواد یا بیسواد، فقیر یا غنی، مذهبی یا غیرمذهبی باشد. اگر از افرادی که مشکل بیماری روانی بگذریم، اغلب افراد خشونتگر در محیط خشن رشد یافته‌اند و اعمال خشونت در آنها نهادینه است. همانند موضوع فیلم که چرخه‌ی خشونت را به نمایش می‌گذارد، یعنی  انتقال خشونت از پدر یا مادر به فرزندان و از ایشان به فرزندان خود.
در نگارش فیلمنامه «ملی و راه‌های نرفته‌اش» همراهی یک جامعه‌شناس، یک روانشناس و حقوقدان مرا در ادامه‌ی راه مصصم‌تر کرد که این فیلم بطور قطع باید ساخته شود تا باب بحث باز  شود. شاید بتوان با ایجاد یک بحث گسترده‎ی اجتماعی صدمات آن را کاهش داد.
ریشه‌های خشونت خانگی علیه زنان در کجا است؟
ریشه‌ی خشونت خانگی در تربیت سنتی، قوانین حقوقی و عرف اجتماعی جای دارد. قوانین حقوقی و اجتماعی متاسفانه این وضعیت را تشدید کرده است. مرد خانواده از حقوقی برخوردار است که او را از دیگر اعضای خانواده برتر می‌کند . فرض کنید  در یک خانواده چهار نفره علاوه بر پدر و مادر یک فرزند پسر و یک فرزند دختر وجود دارد. نوع نگاه والدین به فرزند پسر و دختر زمینه ساز خشونت خانگی در آینده است؛ برای نمونه والدین به فرزند پسر خود عنوان می‌کنند مراقب خواهر خود باشد. این در حالیست که هیچ گاه به فرزند دختر خود عنوان نمی‌کنند که مراقب برادر خود باشد و در نتیجه از همین جا فرزند پسر دارای حقوقی می‌شود که می‌تواند حقوق انسانی فرزند دختر را  نابود کند؛ بویژه اگر تربیت او تربیت درستی نباشد. اولویت تحصیل، اگر خانواده درآمد محدودی داشته باشد، با پسر خانواده است و خیلی چیزهای دیگر که همه‌ی ما می‌دانیم . اغلب والدین به فرزندان دختر خود اتکای به نفس و خودباوری نمی‌دهند و او را از طفولیت برای پذیرش نقش دوم آماده می‌کنند که در آینده زندگی او را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ همانند «مَلی» که هیچ شناختی از حقوق حداقلی خود ندارد.
این چرخه‌ی خشونت تا کجا ادامه دارد، درمانی هم برای آن وجود دارد؟
خشونتگر لزوما بیمار روانی نیست. اغلب خشونتگران در جامعه‌ی ما قربانی تربیت و داده‌های غلط هستند که خشونت را در آنها نهادینه کرده است.  بیمار را می‌شود مشاوره و درمان کرد، اما با افرادی که خود را مالک زن و فرزند می‌دانند و طبق آموزه‌ها،  کتک زدن برای تربیت  آن‌ها را را عملی شایسته و لازم می‌دانند، بسادگی نمی‌توان  برخورد کرد . برای درمان ایشان باید کامپیوتر مغز را تخلیه و با اطلاعات علمی  پر کرد..
گاهی این انتقاد نسبت به شما مطرح می‌شود که می‌گویند مردستیز هستید و معمولا شخصیت‌های مرد در فیلم‌هایتان منفی هستند!
البته که مرد ستیز نیستم! من در نوشته‌ها و فیلم‌هایم، مردسالاری را نقد می‌کنم نه مردان را. پدر نسبتا خوبی داشتم و برادرانم انسان‌های متعادلی هستند. همسرم هم که جای خود را دارد. بیشتر همکاران من هم در زمینه‌ی معماری و هم سینما، مرد هستند و همان‌ها هستند که کمک می‌کنند تا عقایدم را به فیلم برگردانم، اما من منتقد مردسالاری هستم و معتقدم این روش سنتی اداره‌ی خانواده، شکاف بزرگی بین بین اعضای آن بویژه زن و مرد ایجاد کرده و خانواده را از تعادل خارج کرده است و روشی انسانی نیست. من مردانی شبیه آنچه شما در نقش «سیامک» و پدر سیامک در فیلم «ملی و راه‌های نرفته‌اش» را دیدید را نقد می‌کنم. مردانی که چون نبض اقتصاد خانواده را در دست دارند، خود را مجاز به تصمیم گیری بجای همه‌ی اعضای خانواده می‌دانند و در صورت عدم موفقیت، اقدام به خشونت می‌کنند.
همچنین نقد جدی به قوانین حقوقی دارم، چرا که آنها را مردان نوشته‌اند و چون طرف مقابل زنان هستند، در جای جای آن، خودشان را مورد لطف قرار داده‌اند که البته اگر علمی به آن نگاه کنیم، لطف هم نیست، بلکه فاصله‎گذاری است و از بین بردن رابطه‎ی انسانی بین مرد و زن. حرفم با مردان عزیز جامعه این است که شما لطفاً از این حقوق نابرابر که به شما اعطا شده است، سوءاستفاده نکنید و به همسرتان به چشم انسان همانند خودتان  نگاه کنید و هرگز با هیچ توجیه یا بهانه‌ای مانع رشد همسرانتان نشوید تا رابطه‎ی شما در خانواده رابطه انسانی باشد، نه فرادست و فرودست .
آیا لزوماً قدرتمند شدن زنان باید در تضعیف جایگاه مردان همراه باشد؟
البته که نه! بحث جنسیت یک چیز است و بحث توانایی چیز دیگر! اگر جنسیت را باید فراموش کنیم و به انسان با موقعیت برابر  فکر کنیم، مطمئنا جامعه متعادل‌تر خواهد شد. زن و مرد دو نیمه‌ی زندگی هستند و به یک میزان رنج می‌کشند. وقتی یک سوزن را در دست یک آدم فرو کنید چه زن باشد و چه مرد به یک اندازه درد می‌کشد. مسایلی مانند مرگ فرزند یا عزیزان زن و مرد را به یک اندازه متاثر می‌کند، پس احساسات انسانها با هم یکی است. اگر بر اساس آموزه‎ها معتقدیم که زن قلب خانواده است، نباید آن را بشکنیم و آزرده کنیم. قلب شکسته و آزرده بچه‎های بدی تربیت می‎کند و رفتار نامناسبی با همسرش خواهد داشت.
نقش همسرتان در این مسیر چیست؟
همسرم مدافع سرسخت حقوق زنان است و ما در حقیقت دو بال زندگی خودمان هستیم.
چرا در جامعه ما مشکلات زنان جامعه پنهان می‌شود و یا تلاش می‌شود که پنهان شود؟
در جامعه‌ی ما هنوز نوع تربیتی که تبلیغ می‌شود، بیش از آن که علمی و متناسب با نوع زندگی امروز ما  باشد، نوعی تربیت سنتی است که خشونت نیز در آن مستتر است. این روش تربیتی، کتک زدن فرزند و همسر برای تربیت او را بلامانع می‌داند. به مردان چنین القا می‌کند که مسوول محافظت از خانواده‌ی خود با هر روشی هستند. طبعا این نگرش در جامعه‌ای که زنان دوش بدوش مردان درس می‌خوانند و کار می‌کنند، جوابگو نیست و تنش ایجاد می‌کند. جامعه‌ی ایران در حال مدرن شدن است، اما روش‌های تربیتی هنوز مدرن نیست و به کارشناسان هم اجازه داده نمی‌شود تا تفکر سنتی را نقد کنند و روش‌های مناسبی پیشنهاد کنند.
البته جامعه راه خودش را می‌رود. این روزها بسیار شاهد رفتار مناسب برخی از پدر و مادرها به فرزندان دختر خود هستیم، اما این موضوع هنوز عمومی نیست که البته با فشار از پایین و با دادن قربانی چاره‌ای جز اصلاح نیست. نگاهی کوتاه  به برخی از قوانین حقوقی ما بفرمایید. این یعنی چه که اگر فردی با اتومبیل خود با یک بانوی جراح مغز و اعصاب تصادف کند که منجر به فوت شود باید نصف دیه یک مرد را بدهد و اگر با مردی معتاد که شاید همسر خود را برای تامین نیازهای خود بفروشد، تصادف کند همه‌ی دیه! این نوع قوانین چه سودی برای جامعه دارد؟ آیا زمان آن نرسیده این قوانین را کنار بگذاریم؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر