۱۳۹۶ تیر ۱۹, دوشنبه

رضا پهلوی ، مجاهدین خلق و دو اتفاق مرتبط به آیندهء ایران

رضا تقی زاده
سیاست خارجی دولت ترامپ در رابطه با جمهوری اسلامی و آینده ایران هنوز شکل نهایی نگرفته و خطوط اصلی آن انتشار نیافته، با این وجود سخنان روز چهارشنبه 24 خرداد،رکس تیلرسن، وزیر خارجهء آن کشور را در کمیتهء روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا پیرامون حمایت از «تغییر رژیم در ایران» می‌توان عنصر کلیدی در تدوین نقشه راه آینده کاخ سفید تلقی کرد.

اندکی بعد از اظهارات خبرساز و بی سابقهء وزیر خارجه آمریکا، که طی آن موارد بسیار حساس دیگری، از جمله توافق اتمی 15 ژوییه سال 2015 و معرفی آن به عنوان «توافق ضعیف»، همچنین امکان قرار دادن مجموعه پاسداران در سیاهه سازمان‌های تروریستی نیز مطرح شد، رضا پهلوی با تمهید قبلی در کنگرهء آمریکا حضور یافت و با تعدادی از قانون‌گذاران آمریکایی دیدار و گفتگو کرد.

نقطهء اوج حضور یک روزه شاهزاده در کنگره ملاقات او با سناتور جان مک‌کین، عضو ارشد سنای آمریکا بود که بالاتر از حزب جمهوری‌خواه، بخشی از «دولت عمیق» و «قدرت نهادینه» واشنگتن محسوب می‌شود.

سناتور مک‌کین که یک بار نامزد نهایی حزب جمهوری‌خواه در رقابت‌های رییس جمهوری آمریکا نیز بوده، به خاطر دیدارهای جنجالی خود با چهره ‌های غیر متعارف سیاسی و تروریستی از سوریه، تا لیبی و اوکراین و آلبانی، شهرت خاص یافته است.

دیدار فروردین ماه سال جاری مک‌کین از تیرانا پایتخت آلبانی که میزبان اردوگاه مجاهدین خلق بعد از تعطیل «اردوگاه اشرف» در حاشیه بغداد شده است، و اعلام پشتیبانی از «تغییر رژیم در ایران» حین حضور در جمع رهبران و اعضای این سازمان، انعکاس گسترده ای یافت.


لشکر بدون رهبر

اگر عینک‌های خود را که رنگ کینه و انتقام از پشت آن تیره‌تر از معمول قابل دیدن است برداریم و به مجاهدین آنطور که هستند نگاه کنیم، بجز عیب، در آنها خوبی هم می‌توان دید.

پایداری و ماندگاری مجاهدین مثال‌زدنی است. آنها ده سال در دوران اوج ترورهای پیش از انقلاب، دو تصفیه داخلی و فشار نیروهای امنیتی را پشت سر گذاشتند و بعد از انقلاب دو دوران تیرباران‌های فله‌ای ابتدای دهه شصت و انتهای دهه شصت و قتل عام در زندان‌ها، همزمان با مراحل پایانی جنگ ایران و عراق و هجوم نظامی مجاهدین به خاک ایران پس از اعلام آتش‌بس با عراق (عملیات فروغ جاویدان- عمیات مرصاد، مرداد ماه سال 1367) را تحمل کردند و باقی ماندند.

در دوران 35 سالهء اقامت در عراق شدیدترین شرایط زندگی اردوگاهی به آنها تحمیل شد. همیشه یک ماشین تبلیغاتی موثر از سوی حکومت انقلاب اسلامی و البته ضد انقلاب ملی‌گرا، علیه آنها به کار مشغول بوده. با این وجود مجاهدین باقی مانده و بضاعت‌های تشکیلاتی خود را توسعه داده‌اند.

در حال حاضر قدرت بسیج و تدارکات مجاهدین به تنهایی یک سر و گردن از مجموعه اپوزیسیون داخلی و خارجی جمهوری اسلامی بلندتر است. مجاهدین خلق تنها اپوزیسیون جمهوری اسلامی است که قادر به سازمان دادن و تدارکات و حتی انجام عملیات علیه جمهوری اسلامی است.

نکات تاریک در مورد مجاهدین تنها محدود به گذشته تروریستی و ترکیب عقیدتی اسلامی- مارکسیستی آنها نیست. یکی از مشکلات اصلی مجاهدین اصرار در پرهیز از پوست انداختن است. شاید اگر مسعود رجوی باقی بود و زندگی سیاسی فعال داشت، می‌توانست مجاهدین را با موفقیت بیشتری از این مرحله عبور دهد، چنانکه چرخش از یک سازمان تروریستی- نظامی به یک سازمان سیاسی هم با تلاش‌های مقدماتی او صورت گرفت و به نتیجه رسید.

درس ‌های ارتش آزادی ‌بخش ایرلند، تصمیم جری آدامز در زمین گذاشتن اسلحه و داخل کردن «شین فین» به عنوان یک سازمان غیرنظامی در زندگی سیاسی ایرلند شمالی، به جای ادامه ترور کور، به عنوان الگو در دگردیسی گذشته مجاهدین موثر بود.

ولی آنها در طول ده - یازده سال گذشته در همان قالب کهنه رسوب کرده‌اند. نگاهی به عکس‌ های اجتماعات مجاهدین نشان می‌دهد که از صف نخست تا انتها، همه زن‌ها چارقدپوش، در روپوش نشسته و ایستاده‌اند. مریم رجوی با روسری ابریشم در کت تنگ یراق‌دوزی شده و دامن توری بلند هم‌رنگ و جوراب‌های ضخیم به پا، بیشتر شبیه زن اول حاجی‌های شهرستانی است که به عروسی زن دوم حاج آقا رفته است، تا زن آزادی ‌طلبی که آزادی از قید حجاب اجباری مطلوب طبع میلیون‌ها دختر و زن جوان ایرانی را از روستاهای کوچک تا دانشگاه‌های بزرگ نماد و نشانه شود.

مریم رجوی در کنار مرد ها روی صندلی آنقدر جمع و جور می‌نشیند که خدای ناکرده شانه‌اش به شانه نامحرم مک‌کین ساییده نشود در حالی که دختران کرد نسل امروز سال‌هاست کنار مردها اسلحه در دست درازکش می‌شوند.

الگوی دوست داشتنی زن ایرانی مریم رجوی نیست، گلشیفته فراهانی، انوشه انصاری و پردیس ثابتی است که همه در ایران به دنیا آمده و از حکومت ملاها گریخته و در نقاط آزاد دنیا زیسته‌اند. مریم رجوی با ظاهر التقاطی که بین حجاب و بی حجابی سرگردان است ضد الگو است و نماد جمود فکری گروه خود.

عیب دیگر مجاهدین پرهیز از دیگران است که شائبه و یا حقیقت زندگی فرقه‌ای و پادگانی را در مورد آنها تقویت می‌کند. آنها که امروز تا این درجه دور از تغییرات اجتماعی و تحولات درونی جامعه ایرانی باقی مانده‌اند، بجز زور با کدام ترفند و تدبیر می‌توانند سهم قابلی در اداره فردای ایران آزاد عهده‌دار شوند؟

همانطور که دیگران کینه مجاهدین را از دل پاک نکرده‌اند، مجاهدین هم هنوز با عشق انتقام زندگی می‌کنند، در حالی که ایران فردا، ایران همگرایی، بخشش و تلاش همگانی برای سازندگی و جبران خرابی‌ها است. مجاهدین دلبری از مردم ایران را فراموش کرده‌اند، از دیگر مخالفان حکومت اسلامی هم به قوت تبری می‌کنند. سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت که یک اسم بی محتوا است نیازمند یک انقلاب فکری در درون و پوست انداختن بیرونی است.

رهبر بدون لشکر

در نقطه مقابل مریم و مجاهدین، رضا پهلوی ایستاده است؛ فرزند پادشاه سابق ایران که بعد از انقلاب، با وجود همه تلاش‌های تبلیغاتی حکومت اسلامی، هواداری از او و اقدامات او، در ایران از میان نرفته است.

برخلاف مجاهدین، در ایران نه تنها کسی منتقد رضا پهلوی نیست، که بسیاری او را نماد زندگی از دست رفته و امید تجدید آن می‌بینند. رضا پهلوی به روز ظاهر می‌شود. به روز حرف می‌زند، شلوار جین می‌پوشد و هر از گاهی با کوله پشتی جوان‌ها به اینجا و آنجا می‌رود. شکل ظاهر و رفتار رضا پهلوی در چشم مردم عادی ایران غریبه نیست و گفته می‌شود که داخل ایران طرفداران نسل جوان او از میانسال‌ها بیشتر هستند.

کمبود رضا پهلوی اهرمی است که با کمک آن بتواند نیروهای پراکنده‌ی همسو با خود را در داخل و خارج از ایران جلو براند.

اهرم غایب در دست ولیعهد سابق ایران سازمان و تدارکات است که دقیقا نقطه قوت مجاهدین به شمار می‌رود. شورای ملی شاهزاده که قرار بود در جهت رفع این کمبود کار کند به یک شوخی سیاسی تبدیل شد.

فصل مشترک بسیار با اهمیت رضا پهلوی و مجاهدین خلق شهرت و شناسایی عام از آنها در درون ایران است؛ در ایران شاید از یکصد هزار پیر و جوان، نود درصد نام رضا پهلوی فرزند شاه و نام سازمان مجاهدین خلق را شنیده‌اند در حالی که شگفت‌آور خواهد بود اگر حتی یک درصد از وجود و نام و نشان و تلاش‌های گروه‌های دیگر اپوزیسیون شنیده باشند، چه رسد تاثیر پذیری از آنها.

پرسش بسیار حساس این است که تلفیق نقاط قوت این دو نیروی شناخته شده و حذف نقاط ضعف آنها در آینده‌ای قابل پیش‌بینی، و بخصوص در دوران انتقالی حکومت اسلامی ایران ممکن است؟

در سیاست همه چیز امکان‌پذیر است و هیچ گزینه‌ای ردکردنی نیست، چنانکه سیهانوک، پادشاه پیشین کامبوج در مقطعی، بر خلاف انتظار، با خمرهای سرخ ائتلاف کرد و در یک مقطع تاریخی دیگر، باز هم برخلاف انتظار، گروه کوچک بلشویک‌ها در روسیه‌ای که اقتصاد کشاورزی داشت، انقلاب کارگری را به ثمر رساند و قدرت را در شرایطی به دست گرفت که حتی برای ترکیب دولت نفرات کافی در اختیار نداشت.

اگر بر خلاف همه پیش‌نگری‌ها خمینی از حومه نجف در کمتر از شش ماه قادر شد در تهران پادشاهی 2500 ساله ایران را کنار زده و عمامه خود را به جای تاج قرار دهد، هر اتفاق دیگری نیز در جهان ممکن است. برای رسیدن به هدف باید حرکت کرد!

16 تیر 1396
برگرفته از جنبش سکولار دموکراسی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر