حسین علیزاده :
احمدی نژاد ؛ « داغی بر پیشانی » رهبر
یادداشت ، ارکان قدرت در جمهوری اسلامی از سه پایگاه اجتماعی شکل گرفته است: بازاریان، سپاهیان و روحانیان. این سه به ترتیب نماد زر، زور و تزویر هستند. محمود احمدینژاد در حالی به سطح یکی از مقامات عالی جمهوری اسلامی ارتقا داده شد که از اساس فاقد حتی یکی از این سه پایگاه اجتماعی بود. او تنها به لطف تعارض دو جریان اصلی حاکمیت در انتخابات ۸۴ قرعه به نامش افتاد تا با تقلب به ریاست دولت برگزیده شود.
در تمام سالهای ریاست احمدینژاد به جز دو سال پایانی که او آشکارا از رهبر شنوایی نداشت، مورد حمایت آیتالله خامنهای بود. حمایت آشکار خامنهای از احمدینژاد در پی انتخابات ۸۸ بر همه روشن است.او گفت که نظرش به احمدینژاد نزدیک تر است تا نظرش به رفسنجانی. خامنهای در روز پایانی دولت نهم و دهم (۲۳ تیر ۹۲)، دولت احمدینژاد را به پاس «تحمل کار شبانه روزی»، شایسته «خدا قوت» گفتن دانسته و گفته بود: «آنچه كه من امروز بايد به دوستان عرض كنم، در درجهى اول «خداقوّتى» است؛ انشاءالله كه خسته نباشيد. هشت سال كار كرديد، تلاش كرديد، كارهاى خوبى انجام گرفت، تحمل زحمات كار شبانهروزى را شماها نشان داديد، يعنى ديده شد، احساس شد.»
احمدینژاد در چهار سال اول محبوب خامنهای بود. در اواخر چهار سال دوم مغضوب خامنهای شد (از جمله با مخالفت خامنهای برای معاون اولی مشایی و یا ابقا وزیر اطلاعات که احمدینژاد عزل کرده بود) ولی طنز تاریخ است که عزیز دُردانه رهبر که روزگاری خامنهای همه حیثیت خود را پای او خرج کرد اینک مطرود رهبر است.
به دنبال خیز دوباره احمدینژاد برای کرسی ریاست جمهوری، خامنهای یک بار خصوصی و بار دیگر علنی او را از از این اقدام بازداشت. او گفت که این اقدام احمدینژاد موجب دو قطبی شدن انتخابات می شود. اگر تذکر خصوصی خامنهای کارگر افتاده بود او نیازی به علنی کردن آن نداشت. اما، سرپیچی ها (بخوانید دهن کجی های) احمدینژاد از رهبری که دوست پنجاه ساله خود (رفسنجانی) را در برابر عموم مردم وانهاد تا از احمدینژاد حمایت کند، به درجه ای از تمرد رسید که خامنهای ناگزیر شد مخالفت خود با نامزدی دوباره احمدینژاد را علنی کند. مشابه این اقدام هنگامی رخ داد که خامنهای در نامه ای خصوصی مخالفت خود با معاون اولی مشایی را به احمدینژاد کتبا تذکر داد ولی از آنجایی که احمدینژاد بر سرپیچی ( بخوانید دهن کجی) از فرمان رهبر اصرار داشت، نامه خامنهای به احمدینژاد علنی شد و او ناگزیر از معاون اولی مشایی صرف نظر کرد.
از دستبوسی تا دهنکجی به رهبر
در دوران نقاهت پس از عمل جراحی آیتالله خامنهای در حالی که بسیاری برای عیادت او به بیمارستان می رفتند، از حضور محمد خاتمی برای عیادت از خامنهای ممانعت به عمل آمد. اما محمد خاتمی (مغضوب خامنهای امروز) با تعمد بر حفظ جایگاه رهبری، با ارسال نامه ای آرزوی سلامتی و بهبودی برای کرد.
طرفه حکایتی است که فردی همچون احمدینژاد که در آغاز با دستبوسی رهبر جایگاه خود را در نظام تثبیت کرد و در پایان «خدا قوت» او شنید، در دهن کجی به رهبر جمهوری اسلامی بار دیگر چنان اصرار می ورزد که به رغم ممنوعیت خودش، حمید بقایی را نامزد کرده و تمامی فعالیت های تبلیغاتی را، اما، این بار برای بقایی انجام می دهد. او گفته که این بار نخواهد گذاشت همچون سال ۹۲ که مشایی رد صلاحیت شد، تیغ رد صلاحیت بقایی را از حضور در انتخابات باز دارد. (با توجه به پرونده مفاسدی که برای بقایی گشوده است و با توجه به مخالفت خامنهای با طیف احمدینژاد موسوم به «جریان انحرافی» اگر بقایی بخواهد از رد صلاحیت گذر کند، ناگزیر باید انتظار داشت که احمدینژاد از طریق تهدید به افشاگری سران نظام، از رد صلاحیت بقایی جلوگیری به عمل آورد.)
آنچه مهم است اینکه احمدینژاد برای بار دیگر مایل است سرپیچی از فرمان خامنهای مبنی بر عدم ورورد به انتخابات را علنی کند. چه نامزدی احمدینژاد و چه حمایت او از نامزد دیگر از نگاه خامنهای انتخابات را به انتخاباتی دو قطبی (احمدینژاد-غیر احمدینژاد) تبدیل خواهد کرد. گو اینکه چنین وضعیتی مطلوب خامنهای نیست ولی از قضا مطلوب احمدینژاد است. او با این اقدام می خواهد به مخالفانش در درون حاکمیت از صدر تا ذیل بفهماند که همچنان قدرت جریانسازی در کشور دارد. اما، واقعیت چیست؟
احمدینژاد تنهاتر از همیشه
گفته شد که احمدینژاد فاقد پایگاه اجتماعی در میان بازاریان، سپاهیان و روحانیان است. افزون بر این او به رغم یدک کشیدن عنوان «دکتر» چنان فاقد بضاعت علمی است که خبری مبنی بر فعالیتهای علمی- دانشگاهیاش به گوش نمیرسد. «دانشگاه ایرانیان» که او در صدد راه اندازی آن بود در نطفه خفه شد. بر خلاف او، محمد خاتمی حتی پس از پایان ریاست جمهوری اش مدعو مجامع خارجی است. اندیشه «گفتگوی تمدنها»ی او همچنان دستمایه فعالیتهای اوست.
چه انتظاری از رییس دولتی که در طول هشت سال ریاستش یک بار به سفر دوجانبه اروپایی دعوت نشد و هیچ رهبر اروپایی نیز به دیدار او در تهران نیامد. او فقط راه کاراکاس را بلد بود و نیویورک را که آنهم برای صندلیهای خالی سخنرانی می کرد.
اما، در وصف تنهایی احمدینژاد همین بس که اینک از مجموع صدها تن از وزیران و معاونان و همراهان دولت نهم و دهم احمدینژاد اینک کمتر کسی را می توان یافت که هنوز گرد او باشند. برای مثال صادق محصولی یار میلیاردر او (وزیر کشور)، کامران باقری لنکرانی و مرضیه وحید دستجردی (وزیران بهداشت)، محسنی اژه ای و مصلحی (وزیران اطلاعات)، منوچهر متکی و علی اکبر صالحی (وزیران خارجه) و بسیاری دیگر اگر امروز در طیف دشمنان قسم خورده احمدینژاد نباشند یا در کنار او نیستند یا به جبهه پایداری و جمنا (جمعیت مردمی نیروهای انقلاب اسلامی) پیوسته اند. در این میان، مرتضی آقا تهرانی (معلم اخلاق در کابینه احمدینژاد) نیز به کلی از احمدینژاد فاصله گرفته است.
به بیان ساده تر اگر بخواهیم بدانیم از خیل بسیار مدیران و همراهان احمدینژاد کدامیک باقی مانده اند همین بس که ببینم اینک کدامیک حاضر به حمایت از او هستند. تا اینجا گویا جز مثلث احمدینژاد-مشایی- بقایی چیز بیشتری باقی نمانده است.
بنگرید وضعیت بر طیف احمدینژاد تا کجا تنگ آمده که مشایی (عقل منفصل احمدینژاد) طی نامه ای دست دوستی به سوی خاتمی دراز کرده است. اما، خود احمدینژاد از فردای ریاست جمهوری اش جز یک صندلی در مجمع تشخیص مصلحت چیز دیگری ندارد. این در حالی است که دیگر روسای جمهور (به استثنای بنی صدر و رجایی) یکی همچون خامنهای به رهبری رسید ویکی همچون رفسنجانی و خاتمی همچنان در سپهر سیاسی ایران و حتی تا اندازه ای در فراتر از مرزهای ایران نقش آفرینی داشتند.
احمدینژاد داغی بر پیشانی رهبر
احمدینژاد گفته است که مانع رد صلاحیت بقایی خواهد شد. اما، با پرونده فسادی که بقایی دارد و انتساب او به «جریان انحرافی» چگونه احمدینژاد می تواند مانع رد صلاحیت بقایی شود؟
قابل پیش بینی است که این آرزو در مجاری قانونی جمهوری اسلامی که شخصیت هایی مثل رفسنجانی و حسن خمینی را رد صلاحیت کرده، نامتصور است. این هدف احمدینژاد برای بازگشت به قدرت تنها از یک راه ممکن است: به چالش کشیدن شخص رهبر.
از قضا اخیراً احمدینژاد در یک سخنرانی تبلیغاتی به نفع بقایی سخنان را بر زبان آورده که اگر منصفانه بنگریم ممکن است مخاطبی جز خامنهای نداشته باشد. او گفته که: «بذارید حرف دل مردم ایران را بزنم! هر کی فکر میکنه ملت نمیفهمند؛ خودش نفهمه!...این چه استکباریه؟ این چه «سلطنتیه» پیدا شده است؟...اصلاً تو کی هستی؟ میشه بگی از کجا تشریف آوردی؟ تو چه اختیاری داری، رفتی اون بالا نشستی؟!...بابا ملت «انقلاب» کرد که دیگه این آدمها را نبینه! وگرنه اون قبلی [اشاره به شاه] که بود.»
این سخنان اگر حتی حمله به روحانی باشد (که از محتوای سخن این فهمیده نمی شود)، سخنان دو پهلویی است که می تواند مخاطبش خامنهای نیز باشد. احمدینژاد تعمداً از صنعت ادبی ایهام استفاده کرده است. افزون بر اینکه او در صدد برنیامده از ایهام سخن خود که خامنهای را هم شامل می شود، فاصله بگیرد. علاوه بر اینکه چنین رفتاری در حمله او به «برادران قاچاقچی» (اشاره به سپاهیان)، برادران لاریجانی، رفسنجانی، ناطق نوری و... پیشنیه دارد.
مهم این نیست که احمدینژاد بگوید مخاطبش خامنهای نبود مهم این است که او بی پروا جانب «احترام» رهبر را نگه نمی دارد وقتی از او می خواهد مشارکت فعال در انتخابات نداشته باشد ولی او سرپیچی (بخوانید دهن کجی) می کند.
در یک کلام رابطه خامنهای - احمدینژاد را می توان چنین خلاصه کرد که خامنهای در حمایت از او همه سرمایه خود را مصروف کرد ولی احمدینژاد در نقض احترام رهبر جمهوری اسلامی آشکارا تعمد دارد. احمدینژاد هچون داغی بر پیشانی رهبری است که از دستبوسی او آغاز کرد و تا دهن کجی به او پیش رفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر