۱۳۹۶ فروردین ۲۱, دوشنبه

ج

نواندیشان دینی ، مبلغ خرافات و علیه مدرنیته


جلال ایجادی
رفتار انسان تنها متاثر از عقل و تجربه نیست، بلکه عوامل ایدئولوژیکی و دینی مانند سیاست مذهبی و احساس و تبلیغ و هیجان و سمبول گرایی و آرمانگرایی و خشونتگرایی و خرافات کف بینان و شفادهندگان و ساحران و فال گیران و آیت الله ها و امامان سرقبر و افسانه سازی نواندیشان یا اصلاحگران دینی نیز بر رفتار انسانی تاثیر گذار هستند. 
افزون بر آن، عوامل روانشناختی و روانکاوانه مانند عقده های انقلابی و جنسی و هیستریک و واکنش های بیمارگونه اجتماعی و ازخودبیگانگی نخبگان جامعه و رسانه های انحصاری قدرت دینی و رفتاری های روانی ناشی از تکنولوژی های دیجیتالی جهانی، نیز بر انسان تاثیر گذارند. از دیرباز است که تمامی این عوامل گوناگون، مرزهای میان واقعیت و تصور، دنیای محسوس و دنیای فراطبیعت، جهان زندگان و دنیای مردگان، دنیای احساس و عاطفه و عقل را بهم ریخته اند. پیروزی تاریخی بینش دینی در جامعه، تاثیر دستگاه روحانیت بر ذهن توده و نیز نفوذ نواندیشان بر ذهن جوانان و تحصیلکردگان و روشنفکران و نیز محرومیت ها و پاتولوژی های دین خویی، باور دینی و خرافه را علم وعقل معرفی نمود و توهم دینی را فرهنگ مترقی نشان داد و دروغ و جعل را به واقعیت و حقیقت تبدیل ساخت. وارونه شدن پدیده ها در یک روند تاریخی و اجتماعی صورت گرفت. تعرض ایدئولوژیکی با اتوماتیسم روانی و چندگانگی شخصیتی و بهم ریختگی رفتاری نزد انسان ایرانی، پیوند تنگاتنگ داشته و در روندی پیچیده و دردناک، سقوط شخصیتی و یا از خودبیگانگی او را ممکن می سازد. افزون بر آن، این مجموعه عوامل، به استقلال و خودمختاری عقل، آسیب ساختاری رساند و انسان ایرانی را در اسارت ایدئولوژی دینی قرار داد.
نواندیشان دینی علیه دوران روشنایی

در اینجا بحث بر سر نقش ایدئولوژی نواندیشان دینی است. رفتار و طرزفکر و احساس انسان ایرانی زیر سلطه ایدئولوژی اسلامی و شیعه گری است زیرا حاملان ایدئولوگ این ایدئولوژی زیانبار یعنی آیت الله ها و نواندیشان دینی، ذهنیت ایرانی را مورد تعرض دائمی قرارداده و ازخودبیگانگی را دامن زدند. نواندیشان دینی که بدور از اندیشیدن فلسفی هستند دنیای ایرانی را به اسلام و شیعه محدود کردند تا فرهنگ تاریخی و ایرانیت محو شود. ایرانیت که در برگیرنده میترائیسم و مانیگری و زرتشت و شاهنشاهی هخامنشی و معماری تخت جمشید و زبان و سنت ها و جشنواره ها و نوشتارها بود و پس از حمله عرب، ایرانیتی که دربرگیرنده تمامی بزرگان تاریخ و اسطوره و محتوای شعر و ادبیات و فرهنگ است، مورد تعرض یا بی توجهی اسلامگرایان و از جمله نواندیشان دینی قرارگرفت. تمام تلاش نواندیشان دینی به پخش خرافات شیعه و جعل تاریخ ایرانیان و اشاعه قرآن و سنت سامی و طرح اعتقادات منحط سنت امامان خلاصه شد. هدف آنان نه تنها محروم کردن ایرانیان از فرهنگ و تاریخ خود بود بلکه بعلاوه هدف نواندیشان محروم کردن ایرانیان از اثرات فرهنگ عصر روشنائی و مدرنیته و فرهنگ جهانی کنونی نیز بود. نواندیشان دینی همین تخریب فرهنگ ایرانی را و آسیب رساندن به فرهنگ مدرنیته و دستاوردهای تاریخ جهانی را ادامه می دهند. تمام همت نواندیشان دینی نشاندان برتری دین، بی اهمیت یا خطرناک جلوه دادن فلسفه و دانش و مهارکردن ما در اسلام و فقه شیعه بوده است. سراسر نوشته های این افراد جعل و رازگوئی و خرافه پسندی و قرآن پرستی و ستایش استعمار عرب است. ما می خواهیم آزادانه و فیلسوفانه و علمی و جهانی بیاندیشم، آنها ما را در ایدئولوژی فرتوت و مرتجعانه شیعه محبوس می کنند. 

انقلاب های علمی و فلسفی و اجتماعی سده شانزدهم تا نوزدهم در غرب، یک گسست چشمگیر در بینش جهانی بوجود می آورند زیرا این دگرگونی ها بستر مدرنیته و اندیشه خردگرایی است و از این پس جهان با چالش ساختاری و بنیادی جدیدی مواجه می شود. فلسفه دوران روشنایی بشریت را در آستانه دوران جدیدی قرار میدهد، بدون آنکه گذشته محو گردد. چرخش تمدنی، ما را وارد پارادایم تازه می کند. انسان مدرن زاده می شود و رجوع به عقل جنبه محوری بخود می گیرد. دوران رنسانس و عصر روشنایی دورانی است که جهان خدا را از دست می دهد.(رجوع شود به «اومانیسم در قرون وسطا و رنسانس» از اتین ژیلسن، ۱۹۳۰). 
البته گاه فلسفه راسیونالیسم قرن ۱۸ و ۱۹ ادعای بینش کامل و تمام خواه داشته است، ولی امروز میدانیم که بینش کامل ناممکن بوده و تاریخ نیز سرشار از روندهای بدون سوژه بوده است و گیج و درهم بوده است. بقول شکسپیر داستانی که توسط یک ابله حکایت میشود سرشار از سروصدا و خشم است، ولی فاقد معناست. در تاریخ هم سروصدا بی معنا وجود دارد، شکست و بازگشت به عقب وجود دارد. عقل هگلی تاریخ را یک خطی میخواهد و روشنایی عقل را بدور از دشواری و بهم ریختگی می داند. ولی در این تاریخ، پیچدگی ها فراوانند، هم صدای گنگ وجود دارد و هم صداهایی که معنا دارند ولی بلافاصله قابل تشخیص نیست. به این لحاظ وظیفه تاریخ نگار توضیح «نگفته ها» می باشد و همچنین توضیح حقیقت گفته های کسانی که در متن تاریخ نوشته اند. همه نوشته ها انعکاس رویدادها و سیر افکار نبوده اند ولی خود نیز جزو حوادث تاریخ شده اند. تاریخ نگار خود را به واقعیت رویدادها نزدیک می کند، جامعه شناس عوامل ایجاد کننده را توضیح می دهد و فیلسوف معنای زندگی و «پارادایم» و الگوی هستی را می نمایاند. فلسفه روشنگری پارادایم مدرنیته را می گشاید و بشریت را به آن فرامیخواند.
«تامس کهن» در اثر خود «ساختار انقلابهای علمی» از مفهوم پارادایم صحبت کرده و آنرا سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی تعریف می کند. پارادایم مجموعه‌ای از الگوها و نظریه‌هایی است که دانش، فرهنگ یا یک جامعه را شکل می دهد. پارادایم مجموعه‌ای از فرضیه ها، مفهوم ها، ارزش‌ها و تجربه هایی است که سبک و روشی را برای مشاهدهٔ و بررسی واقعیت جامعه‌ای که در آن سهیم هستند ارائه می‌کند. بر اساس ایدهٔ تامس کوهن، پارادایم اصطلاح فراگیری است که همهٔ پذیرفته‌های کارگزاران یک رشته علمی را دربر می‌گیرد و فضا و چارچوبی را فراهم می‌سازد که دانشمندان برای حل مسائل علمی در آن محدوده پرسش و استدلال کنند. فیزیک نیوتونی پس از سیصد سال توسط تئوری نسبیت انیشتن زیر سئوال رفت، تئوری داروین کل افسانه های دینی در باره آفرینش جهان و انسان توسط خدا را بهم ریخت و راه علم جدید بیولوژی و آنتروپولوژی باز شد. اندیشه دوران روشنایی با برآمد سکولاریسم اجتماعی و سرعت یافتن روند دمکراسی و آزادی نقد و بالاخره، فرارسیون مدرنیته و انسان مدرن مشخص می شود. این انسان دیگر اسیر دین نیست بلکه عقلانیت و تجربه و دانایی بشری راهنمای او میباشد. روشن است که این پارادایم پایان سلطه و حقیقت دینی است. 
حال دینداران و بطور مشخص نواندیش دینی مدافعان نظام دینی بوده و تمام تلاششان جلوگیری از توسعه رفتارها در چارچوب پارادایم عصر روشنایی است. نواندیش دینی حافظ نظم کهن دین می باشد و تمام همت او نگه داشتن جامعه ایران در نظم دینی است. دین اسلام و قرآن که تباه کننده اندیشه است، هویت فرهنگی ما را تخریب کرد و ذهنیت منقد و اندیشه گر را به ویرانی کشاند. نواندیشان دینی مانند آل احمد، علی شریعتی، عبدالکریم سروش و مجتهدشبستری، علیرغم تفاوت ها، در یک امر توافق قاطعانه دارند و آن حفظ اسلام و فضای قرآنی است. اینان همچون یک دستگاه ایدئولوژیک و رسانه ای خواهان به بند کشاندن مغزها در زندان شیعه گری می باشند. همه نواندیشان زنده دارای نوستالژی برای آیت الله خمینی هستند و تسلیم نظم آیت الله ها میباشند و به همین دلیل هیچگاه انتقادی محکمی نسبت به کل دستگاه روحانیت حوزوی و رساله های ارتجاعی آنان ندارند. جامعه ایران نیازمند آموزش فرهنگ عصر مدرنیته است ولی این نواندیشان همیشه جامعه را به منبع ضدعقل فقه شیعه و قرآن رجوع می دهند.





نواندیشان دینی، افسونگران جامعه
اندیشمند و فیلسوف فرانسوی «رمی براگ» که متولد ۱۹۴۷ می باشد و در دانشگاه سوربن پاریس و نیز دانشگاه مونیخ درس داده است در کتابهای خود «مدرنیته معقول» و «تاریخ به کجامی رود؟» به این پارادایم اشاره می کند. او که یکی از متخصصان فلسفه یهود مانند ابن میمون و فلسفه در دنیای اسلام مانند فارابی و رازی و نیز فلسفه غرب مانند هایدگر است، میگوید «فلسفه اسلامی» و «تمدن اسلامی» قادر نیستند با مدرنیته کنار بیایند و تنها می توانند مانند هانری کربن با التقاط دین و فلسفه «تئوزوفی» بوجود آورند. او می پرسد آیا منطقی و خردمندانه است که «اعتقاد» داشته باشیم؟ او می گوید مسئله مهم اینستکه در فلسفه مدرنیته باید باقی ماند. "براگ" بر آنست که مدرنیته قابل انتقاد است ولی بدامان دین نباید افتاد. او می گوید مدرنیته به یک انسانگرائی همه جانبه نیانجامید و در جامعه فرهنگی رشد یافته رفتارهایی موجودند که با وحشی گری دمساز است. او می افزاید رویداد اساسی در دوران مدرنیته، سرآغاز دمکراسی است و از این پس بشریت جهت و قطب نمای خود را یافته است. دوران مدرنیته دوران چرخش است. دنیای کهن ادامه دارد ولی بشریت وارد یک فضای نوین می شود و با پارادایم جدید پرسش ها دگرگون می شوند. جای خدا و فرمان الهی و سرنوشت محتوم انسان، عقل و دانش می نشینند و چگونگی استفاده از عقل برای بهبود سرنوشت انسان مطرح می شود و انسان موتور تحولات قلمداد می گردد. مرکز قدرت از آسمان به زمین انتقال می یابد. علیه کلیسا و قدرت خدایی و قدرت پادشاه مبارزه شکل می گیرد تا انسان به جمهوریت برسد، دمکراسی را تجربه کند و قانون را برپایه خرد و تجربه و منافع انسان تنظیم کند. تلاش روشنفکر و سیاستمدار متوجه تدوین راه حل برای جامعه است. از خدا نه تنها هیچ انتظاری نیست، بلکه کوشش در آن است تا خدا از مسائل زمینی و مدیریت زمینیان دور باشد. 
حال آیا ما در قرن ۱۸ هستیم؟ نخیر. مدرنیته ادامه دارد، روند دمکراسی ادامه دارد، مطالبه حقوق شهروندی و خواست مبتی بر سکولاریسم ادامه دارد، ارزش خردگرایی و آزادی اندیشه ادامه دارد. قرن بیستم قرنی سرشار از انقلاب های سوسیالیستی و مارکسیستی گشت و ایدئولوگهای مارکسیستی گفتند که دوران روشنایی پایان یافته و عصر علم مارکسیستی و ایدئولوژی مارکسیستی فرا رسیده است. تجربه راه سوسیالیستی و قدرت ایدئولوژی سوسیالیستی به افول گرائید. این تجربه و این ایدئولوژی با تراژدی های سیاسی و اجتماعی و انسانی، یکبار دیگر نشاندادند که اصول آزادی و دمکراسی و نقد و قدرت سکولار، خواست ساختاری عصر ماهستند و ایدئولوژی و دین در راستای عقلانیت آزادانه انسان عمل نمی کنند. اگر یکی از اهداف انسان مبارزه علیه ازخودبیگانگی و وابستگی روانی جهت ارتقای شخصیت انسانی است، دین و ایدئولوژی به او یاری نخواهد کرد. ما در قرن هیجدهم نیستیم ولی در فضای آن و در فرهنگ و دانش آن قرار داریم، هرچند که مرتجع ترین ایدئولوژی ها و نیز ادیان به کار خود ادامه می دهند. حال نواندیشان دینی ایران چه می خواهند؟ آل احمد در «غرب زدگی»، عرب زدگی و اسلام زدگی را برای جامعه پیشنهاد کرد و در «خسی در میقات» قدرت «شرع» و هویت دینی را مطرح و به این ترتیب بازگشت به سقوط را دورنمای خود ساخت. علی شریعتی با ایدئولوژی شیعه و سیاست تهیجی، دین جدید ساخت و عقاید انحطاطی چون اقتصاد ابوذر و الگوی فاطمه و قدرت امام را به جامعه عرضه نمود. شریعتی زمینه ساز انقلاب خمینی شد. عبدالکریم سروش بدنبال انقلاب فاشیستی در دانشگاه، به ساخت «رویاهای رسولانه» دست زده و پیوسته تلاش دارد تا ذهنیت ایرانی را از علم دور نموده و ایدئولوژی عرفانی شیعه را به جامعه تحمیل کند. مجتهد شبستری هرمنوتیک را جعل کرده و خواهان مدرن سازی فقه شیعه و طلاب شده و در پی آن است تا حقوق بشر را با ایدئولوژی تبعیض قرآنی آشتی دهد. این نواندیشان خواهان یک جامعه کور و بی فرهنگ بوده و دورنمای پیشنهادی آنان جز انحطاط چیز دیگری نیست. پارادایم جامعه ایران دمکراسی جوئی و مدرنیته طلبی است ولی «نواندیش» و اصلاحگر دینی در برابر اندیشه گری ایستاده و جامعه را با طرح اعتقادات شیعه و ایدئولوژی امامیه، آلوده می کند و در کارزار تبلیغاتی و پروپاگاند، بیشترین امکانات رسانه ای خارج کشور در اختیار او است. این افراد با رانت رسانه ای تلویزیون ها و رادیوها و سایت ها خبری، فضای جامعه را با اعتقادات مذهبی و تفسیر های شیعه و آیات قرآنی و روایات جعلی پر کرده و روزنامه نگاران بسیاری موجوداند که تقویت کنندگان قدرت نواندیشان مذهبی هستند. در کنار نظام دینی حکومتی، این دستگاه عظیم شیعه گری بظاهر «مدرن» افسونگر، همچونی ماشینی سنگین، علیه خردگرایی و روحیه علمی و خودمختاری روشنفکری و انسان متمدن عمل می کند.

پارادایم های عصر ما

جهان ما بسیار پیچیده است و در خود پارادایم های اساسی چندلایه بوجود آورده است. مرکز توجه ذهن انسانی در بستر تاریخی عصر روشنایی،، درگیر پارادایم های تازه اکولوژیکی، دیجیتالی، جامعه شناختی، ژنتیکی، آنترپولوژیکی و کیهان شناسی میباشد. در عرصه جهانی، فلسفه و جامعه شناسی و آنتروپولوژی و بیولوژی و دانش فیزیک مهمترین مسائل امروزی را به پرسش کشیده و نوشتارهای بسیار زیبایی تولید شده و ذهنیت دانشگاه و جامعه را آبیاری می کنند. ولی در جامعه ما چگونه است؟ از نظر تاریخی اسلام منشا گسیختگی فرهنگی و انجماد گردید و قدرت شیعه دیوار سنگینی در برابر مدرنیته فکری کشاند. در این بستر نواندیشان دینی با جامعه چه میکنند؟ نواندیشان در جامعه دین خو و با حمایت روشنفکران چپ و راست و خیل روزنامه نگار و رسانه ها، مراکز تبلیغ و خبررسانی متعددی را کنترل کرده و ایدئولوژی بازدارنده خود را پخش می کنند. این افراد با طرح اعتقادات دینی خود، با تفسیر دینی از آیات قرآنی خود، با کشاندن ذهنیت به روایات فقه شیعه، با تراژدی سازی حسین، با افسانه مذهبی امام دوازدهمی، با تبدیل مولوی به ایدئولوژی عرفانی، با طرح رویاهای محمد یا آیات رحمانی اللهی، با جعلسازی «مدرن سازی» دین، با الگوی ابوذر و علی ابن ابی طالب، با جعل در تاریخ تجاوز قوای عرب به سرزمین ایرانیان، با افتخار خود به فتوحات اسلام، با تخریب و ایجاد آشفتگی در تحقیقات علمی در باره اسلام، با ستایشگری از طالقانی و شریعتی و منتظری، با برقراری مراسم پاتولوژیک عاشورا و رمضان، با برگزاری دعاگویی و هزاران رسوم دینی و اعتقادی، با تعرض تبلیغاتی علیه روشنفکران سکولار منقد، ذهنیت ایرانی را در فضای اسلام و شیعه محبوس کرده اند و به تمام کردارها و رفتارهای موجود در جامعه معنای فطری دینی می بخشند. 

نواندیشان سقف پرسش ها و گفتگوها را به سقف و افق فقه شیعه محدود کرده اند و پیوسته می کوشند جامعه و روشنفکران را از پرسش های جهانی و تمدنی عصر حاضر محروم کنند و تمام جهان را در ایدئولوژی شیعه خود به حصار بکشانند. در این تلاش علیه خردگرایی، روشنفکران فرصت طلب چپ و ملی گرا و راست، همراه نواندیشان دینی می باشند. نواندیشان شیعه با رانت عظیمی که در رسانه های خارج کشور بدست آورده اند و با حمایت روشنفکران «اسلاموفیل»، به تعرض خود علیه فرهنگ روشنائی و فرهنگ اکولوژیکی و فرهنگ برابری و در تناقض با سکولاریسم و لائیسیته ادامه می دهند. 
ما نباید مرعوت نواندیشان دینی گردیم و باید ابتکار نظری در نقد قرآن و شیعه گری را تقویت کنیم. ما نباید سقف نظردهی خود را به گفتمان مذهبی محدود کنیم. ما باید اندیشه خود را با پارادایم های عصر مدرن آموزش دهیم. ما باید در عصر روشنایی بمانیم و آگاه باشیم که انتقاد به جهان کنونی و نظام دمکراتیک فکر ما را تقویت خواهد کرد. جامعه ما از اسلام ضربه مهلک و ساختاری خورده است و نقش نواندیشان دینی بسیار زیان آور است زیرا آنان مدافع شیعه گری و خرافه پرستی می باشند. دین اسلام و حکومت آیت الله ها و نواندیشان دینی مجموعه ای را تشکیل می دهند که در تناقض با فلسفه روشنگری و حقوق بشری بوده و ایدئولوژی اشان انحطاط اندیشه را دامن می زند.



جلال ایجادی

جامعه شناس دانشگاه فرانسه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر