در بازی تیمی که ولایتمداران حامی خامنهای در سال ۸۴ ناگزیر شدند احمدینژاد را یارکشی کرده و به اردوگاه خود وارد کنند، انتظار آنان از احمدینژاد آن بود که او ممنون و قدردان آنان باشد که به ترفند دروغ و دغل و تقلب به ریاستش رساندند ولی او قدردان که نشد هیچ؛ طلبکار نیز شد.
او خود را قهرمان صحنهای میدید که به یاری رهبر شتافت تا او را در رهایی از چنبره «اکبر شاه» و بعدتر «فتنه اکبر» (کنایههایی که برای اکبر هاشمی رفسنجانی استفاده شد) کمک کند. او نه تنها خود را مدیون رهبر نمیداند بلکه رهبر را نمکگیر خود میپندارد؛ رهبری که در روزهای آغازین از احمدینژاد با عنوان «رئیسجمهور دانشمند» و در روز پایانی از او با «خدا قوت» تقدیر به عمل آورده بود.وقتی او دید که در طول سالهای چپاولش از منابع کشور هیچ کسی جرئت نکرد به تخلفات او رسیدگی کند، مشکلات کشور را به گردن «برادران قاچاقچی» انداخت، به «بیحیثیت» کردن صادق لاریجانی (منصوب رهبر در قوه قضایئه) همت گماشت و نامه محرمانه صادق لاریجانی مورخ ۳۰ مهر ۹۱ به خود را علنی ساخت و در پاسخ به آن نوشت: «نامه شما موجب تشديد نگرانی اينجانب از نحوه اجرای اصول متعدد قانون اساسی از سوی رياست محترم قوه قضائيه گرديد. از آنجا که اين مکاتبات مربوط به حقوق اساسی ملت است ضرورتی به محرمانه بودن ندارد».
او حتی رویدادهای سال ۸۸ را به گردن رئیس قوه قضائیه منصوب رهبر انداخت و چنین نوشت که: «از "سال ۸۸" چندين بار با جنابعالی مکاتبه و مواردی از قانون اساسی را تذکر دادهام ليکن از علنی کردن آنها خودداری نمودهام.»
پس از نواختن صادق نوبت به علی لاریجانی رسید و در بیحیثیت کردن خاندان لاریجانی در مجلس اقدام به افشاگری علیه فاضل لاریجانی نمود تا نشان دهد که «رئیسجمهور دانشمند و مورد تأیید رهبر» حاضر است از همه قوای کشور آبرو ببرد مادم که رهبر را نمکگیر خود میداند.
انتخابات ۹۶؛ بازی با حیثیت رهبری
انتخابات ۹۶ با یک پرسش بزرگ همراه بود که اینک میتوان پاسخ آن پرسش را داد. پرسش این بود که چرا خامنهای بر تنور انتخابات ندمیده و چرا انتخابات را گرم نکرده است.
صریحترین اظهارات او درباره انتخابات ۹۶ در حد چند دقیقه سخنرانی آغاز سالش در روز نخست فروردین بیش نبود. چرا او از ماهها پیشتر نخواست تنور انتخابات داغ شود؟ مگر مشارکت گسترده مردم به نفع نظام جمهوری اسلامی نیست تا مشروعیت خود را به رخ جهانیان بکشاند؟ پس چرا این همه سکوت خامنهای؟
دست کم یک پاسخ را میتوان در نگرانیهای خامنهای از احمدینژاد یافت. او از رفتار «غیر قابل پیشبینی» احمدینژاد واهمه دارد. قانوناً احمدی نژاد حق مشارکت در انتخابات را دارد. اما، سهم احمدینژاد از سفره نظامی که خامنهای برای اعوان و انصار خود آراسته، اینک جز یک صندلی در تشخیص مصلحت نظام بیش نیست.
اما، از آن سو معاون اولش (محمدرضا رحیمی) به جرم فساد به زندان افتاده، مطلقاً هیچ یک از وزیرانش به گرد او نیستند. او و دولتش در رسانههای رسمی زیر نظر رهبر آماج ارقام نجومی اتهام و اختلاس هستند. «دانشگاه ایرانیان» را که میتوانست ممری برای درآمدزایی او باشد اجازه فعالیت ندادند، از او برای حضور در «جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی» یا «جبهه پایداری» دعوت به عمل نیامد و از همه بدتر آیتالله خامنهای در سخنرانی علنی (پس از تذکر پنهانی که مسموع واقع نشد) احمدینژاد را از ورود در انتخابات باز داشت.
او با توصیف احمدینژاد به عنوان «برادر مومن» گفت: «من به ملاحظه صلاح حال آن شخص و صلاح حال کشور به ایشان گفتم صلاح نمیدانم شما شرکت کنید...اگر وارد شدید "دو قطبی" در کشور ایجاد میشود. این مضر است... خوب آیا این باید مایه اختلاف بشود؟ یکی بگوید فلانی این حرف را گفته. یکی بگوید این حرف را نگفته. یکی بگوید چرا پشت بلندگو نگفته. خب این هم پشت بلندگو...»
با علنی شدن موضع خامنه ای توپ در زمین احمدینژاد افتاده بود تا ولایتمداری خود را ثابت کند. او بلافاصله نامهای به خامنهای نوشت و در آن خاطر نشان ساخت که: «در دیدار مورخ نهم شهریور ماه حضرت عالی فرمودید که در این دوره مصلحت نیست بنده در انتخابات شرکت کنم و اینجانب نیز تبعیت خود را اعلام نمودم... به استحضار میرسانم در عمل به منویات رهبر بزرگوار انقلاب برنامهای برای حضور در عرصه انتخابات سال آینده ندارم».
به رغم این همه صراحت در کلام خامنهای که حضور احمدینژاد را مضر به حال او و کشور میدانست و به رغم اعلام تبعیت او از رهبر، احمدینژاد نه تنها حمید بقایی را پیش انداخت تا به بهانه بقایی کارزار انتخاباتی را پیش برد بلکه خود نیز برای ریاست جمهوری ثبت نام کرده است.
به راستی هیچ دهن کجی از این آشکارتر نسبت آنچه احمدینژاد خود «منویات رهبر بزرگوار انقلاب» نامید متصور نبود. او بار دیگر نشان داد که به هیچ اصلی پایبند نیست حتی اگر آن اصل حفظ حیثیت رهبری باشد. او تعمداً بازی با حیثیت رهبری را آغاز کرده است. اما چرا؟
بازی باخت - باخت برای خامنهای
احمدینژاد سهم خود را از حکومت بیش از یک صندلی در تشخیص مصلحت نظام میبیند. همانگونه که گفته شد او خامنهای را مرهون کمک خود میداند نه خود را مرهون کمک خامنهای.
اینک روشن شده که او به طور تاکتیکی بقایی را جلو انداخت تا بتواند حضور میدانی خود را در کارزارهای انتخاباتی آغاز کند. او تصریح کرده بود که از همه توان خود استفاده میکند تا بقایی رد صلاحیت نشود. اما، پرونده تخلفات سنگینی که بقایی دارد و انتصاب او به گروه انحرافی (مشایی- احمدینژاد) این پرسش را همراه داشت که چگونه تأیید صلاحیت گرفتن از شورای نگهبان برای بقایی متصور است؟
او اینک با ثبت نام همزمان با بقایی تمام ثقل خود را به کار بسته تا این میان این دو حداقل یکی تأیید صلاحیت شود. ثبت نام هم زمان احمدینژاد با بقایی یک از اشکال زیر را به همراه خواهد داشت:
یکم؛ تأیید صلاحیت احمدینژاد و بقایی
در این صورت بقایی به نفع احمدینژاد به کنار میرود و احمدینژاد وارد گردونه انتخابات میشود. این یعنی دهنکجی به صلاحدید خامنهای که حضور احمدینژاد را به ضرر کشور دانسته است.
دوم؛ تأیید احمدینژاد و رد بقایی
عیناً مانند مورد قبل حضور احمدینژاد دهنکجی به صلاحدید خامنهای مبنی بر عدم حضور احمدینژاد تلقی میشود.
سوم؛ رد صلاحیت احمدینژاد و بقایی
در این فرض شورای نگهبان کسی را رد صلاحیت کرده که رهبر جمهور اسلامی در روز تودیع او را به پاس «تحمل کار شبانهروزی»، شایسته «خدا قوت» گفتن دانسته و گفته بود: «آنچه كه من امروز بايد به دوستان عرض كنم، در درجه اول «خداقوّتى» است؛ انشاءالله كه خسته نباشيد. هشت سال كار كرديد، تلاش كرديد، كارهاى خوبى انجام گرفت، تحمل زحمات كار شبانهروزى را شماها نشان داديد، يعنى ديده شد، احساس شد».
در حالی که قوه قضائیه حتی یک سطر مجرمیت برای احمدینژاد صادر نکرده و بنا بر ظاهر او مبرا از هر تخلفی است، چرا و چگونه شورای نگهبان میتواند رئیس دولت نهم و دهم را که مورد قدردانی رهبر نیز قرار گرفته رد صلاحیت کند؟
وانگهی اگر رد صلاحیت احمدینژاد صورت گیرد آیا او دست به افشاگری نخواهد زد؟ یک نمونه از افشاگریهای احمدینژاد آنچه بود که او در صحن علنی مجلس علیه فاضل لاریجانی افشاگری کرد. هزاران بدتر از این را او در آستین خود دارد حتی علیه خامنهای.
افزون بر اینکه رد صلاحیت احمدینژاد بار دیگر رد صلاحیت تمام ادوار عمر جمهوری است که بازرگان را پیر خرفت، بنی صدر را خائن، موسوی را فتنهگر، رفسنجانی را بیبصیرت، خاتمی را سرکرده فتنه و اینک احمدینژاد را فرقه انحرافی نامیده و مردودشان شمرده است. با این فرض، مثل معروف به یاد میآید که «علی میماند و حوضش».
چهارم؛ تأیید بقایی و رد احمدینژاد
در چنین فرضی احمدینژاد توانسته اراده خود را مبنی بر عبور دادن بقایی (یک از اعضای باند به اصطلاح انحرافی) از فیلتر شورای نگهبان به حاکمیت تحمیل کند. در این فرض تمام زیانهای ناشی از رد صلاحیت رئیس دولت مورد تقدیر رهبر بر جمهوری اسلامی تحمیل خواهد شد در حالی که بقایی خواهد توانست تمامی اقدامات ایذایی که احمدینژاد دارد به نیابت از او انجام دهد.
نتیجه
به شرحی که گفته شد با ثبت نام هم زمان احمدینژاد و بقایی در تمامی اشکال چهارگانه، احمدینژاد با بازی گرفتن حیثیت رهبر جمهوری اسلامی نوعی «بازی هوشمندانه و در عین حال هتاکانه» را بر حاکمیت تحمیل کرده که در همه اشکال باخت برای خامنهای تلقی میشود در حالی که فرض یکم، دوم و چهارم بُرد برای احمدینژاد تلقی میشود.
اگر سالها پیشتر احمدینژاد حیثیت رفسنجانی، ناطق نوری، خاندان لاریجانی، برادران قاچاقچی و بسیاری دیگر را به بازی گرفته بود، اینک نوبت به بازی گرفتن حیثیت رهبری جمهوری اسلامی فرا رسیده است. این در حالی است که در ادبیات جمهوری اسلامی، رهبر نایب امام زمان، ولی امر مسلمین جهان و فصل الخطاب تلقی میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر