۱۴۰۳ مرداد ۶, شنبه

 خود-آئینی و خود-مختاری

راهی بسوی رهایی

 از حکومت آخوندی!


فیروز نجومی
چه خوب همگان آگاه اند، مشکلی که جامعه ما با آن روی در روی قرار گرفته است، آن است که بجای انکه به پیش برویم، که در اینجا منظور از پیشروی چیزی دیگری نیست مگر پیش رفتن بسوی آزادی. اگر هم بطول عرض تاریخ دور و دراز خود بنگریم، بخوبی مشاهده میکنیم، بتدریج، نه، نا گهانی بسوی آزادی به پیش رفته ایم.

آری، از پستی و بلندیهای بسیار باید گذر میکردیم، گاهی با نتایج مثبت و گاهی منفی. حال انکه، اگر به 45 سال گذشته بنگریم، در میبابیم که ما اگر چه در جهان مدرن زندگی میکنیم، بجای اینکه با زمان همسازی کنیم و پیشتاز شویم، علمدار بازگشت بگذشته ای پاک ومقدس شده ایم، گذشته ای افسانه ای، گذشته ای که الله، خداوند یکتا و یگانه، پیامبر برگزیده خود را حاکم بر بندگان خود نمود و جزئیات راه رسیدن، نه بسوی آزادی بلکه بسوی اسارت و بندگی رهنمون نماید، دستورات و فرامین لازم را برای اینکه بندگان، چه و چگونه باید باشند، همه را به برگزیده خود، محمد شبان مخابره مینمود، که شامل بر آیه هایی شود که بعدا در مجلدی بنام قرآن گرد آوری گردید. بخاطرمان باشد که الله کتابی بنام قران از آسمانها بر زمین نفرستاده است.


بنابراین، اگر منظور از پیشرفت، نزدیک گردیدن بآزادی ست، عقب رفت ما از رسیدن باین هدف، از 45 سال گذشته آغاز گردید، گریز از ازادی و شتاب بسوی اسارت و بندگی، بسوی ذلت و خواری، هم در عرصه زیر بنای مادی و هم در عرصه رو بنای فرهنگی. پس ازنزدیک به نیم قرن، نیز، بلحاظ مادی سرزمین ما در حال فروریزی و تخریب و ویرانی ست، نه میتوانیم به نگاهداشت هر چه که تا کنون بنا کرده ایم اقدامی موثر بکنیم و هر چه را هم که داریم اگر غیرتمداران دین پبشه بغارت نبرند و یا بویرانی نکشانند، پراکنده اند در هر ناکجا آبادی. در اینجا اگر بخواهیم از ویرانیهای محیط زیست، خشکی تالابها و رودخانه ها و دریاچه ها، از گسترش فقر و گرسنگی، بیکاری و گرانی و از تباهی و فساد و فحشا، از اعتیاد، قاچاق، از غارتها و چپاولگریهایی که در حکومت اسلامی اتفاق میافتاد، بمختصر هم بگوئیم، تردید مدار که از کتاب مثنوی هم سنگین تر شود.


منتقدین و تحلیلگران اگرچه بطور روزانه  به این شور بختیها اشاره میکئئد و بعضا در ویدیوهای روزانه، جزئیات ندانم کاریها و دعواها و مرافه های فرقه ای و قبیله ای را در درون نظام، مورد بحث قرار میدهند. با این وجود، جامعه شناسانی همچون دکتر محمد فاضلی و یا دکتر مصطفی مهر آئین، هر آنچکه در حال روی دادن است مورد نقد قرار میدهند. دکتر فاضلی برغم شناخت دقیق ناکارامدیها و ندانم کاریها، فساد و زد و بندها، عدم الویت شایستگی در گزینش مدیریت و متخصص و بسیاری از امراضی که گریبان بروکراسی نظام را گرفته، دقیقا مورد بر رسی قرار میدهد، اما، همه آن امراض شفاناپذیر را که جامعه را بمرگ نزدیک ساخته است، ناشی از ساختار سیاسی میداند، چنانکه گویی ساختاری چنین وسیع و گسترده ای بخودی خود حرکت میکند، بدون راننده و یا هدایت کننده ای. همه میدانیم که این خیالپروریست. در واقع راننده این ماشین عظیم ناکارآمد بروکراسی را شناسایی میکند و آنرا برخاسته از نظام سیاسی و از سیاست میداند. حال آنکه، دکتر فاضلی باین حقیقت آگاه است که در جامعه ولایت فقیه، سیاست، دین است و دین، سیاست. یعنی که هیچ سیاستی، بدون تایید و تبعیت ازو لایت و شریعت اسلامی رسما به ثبت نرسد. 


کم نیستند تحلیلگران و فضلائی، همچون، دکتر محمد فاضلی که از چند و چون آنچه در درون نظام میگذرد آگاهند، اما، بهیچ عنوان حاظر نیستند، پای دین را بمیان بکشانند. گویی تصمیم، اقدام، طرحی، برنامه ای، در جهتی بجز در تایید جهت اراده رهبر معظم میتواند، مورد بحث هم قرار بگیرند. در کمتر گفت و گویی در رسانه های اینترنتی، نقد حکومت سیاسی را به نقد نقش دین اسلام و اسلامیستهائی که بر تمامی دستگاه بروکراسی جامعه سلطه افکنده اند برکشانند. بعضا، خیلی مواظب اند تحلیلی معتبر از وضع موجود ارائه دهند و میخوهند اشاره ای هم بدین نموده و  از دین سخنی بمیان آورند، اما از آن بعنوان "ایدئولوژی" یاد میکنند. همچنانکه گفتمان آخوند خامنه ای ویا آخوندهای دیگر را ایدئولوژی میخوانند. یعنی که در باره دین نیست که سخن میگویند. جای نگرانی نباید باشد. برخی ، نیز، گفتمان رفتاری و زبانی، اخوندها، از جمله آخوند خامنه را به "اسلام سیاسی" نسبت میدهند، گویی که اسلام با قدرت و نیروی شمشیر بیگانه است. یعنی که همه کشتار و بیرحمی و انتقام ستانی و اعدام و قتل عامها که بر خاسته است از تعلیمات قرانی، باید باسلامی نسبت داد سیاسی. مسئله این است که از منابعی که اسلام برانها بنیاد گذارده شده است، بعنوان مثال، خدای سخنگو، قرآن، کتاب آسمانی، محمد، پیامبر برگزیده الله، داستانهائی اند که تحقیاتی بسیاری نشان میدهند، رسالت و امامت و فرامین آسمانی و وحی ها و روایت و احادیث،همه برخاسته اندیشه انسانهاس در طول تاریخ.


 البته که باید اضافه کرد که آقای مهر آئین که در دامن این نظام دکترای جامعه شناسی خود را بدست آورده است، تلویحا، مرزی بین گفتمان الهی و گفتمان دمکراتیک ترسیم نمود که اولی را بازدارنده تعریف میکند بآن دلیل که بآنچه هستیم اعتنایی ندارد، بما میگوید چگونه باید باشی، حجاب بسر کشی، اندازه مانتو کوتاه یا بلند، با چه کسانی میتوانی و یا نمیتوانی، باید و یا نباید در امیزی، این حرام و آن حرام... و بیشمار، مقررات دیگر. حال آنکه، گفمان دمکراتیک بر اساس مذاکراه، مصالحه و یا آنچه او "توافقسازی" مینامد بنیان گذاری میشود. که بنظرم چاره راه را در برقراری یک جامعه سکولار دمکراتیک می پندارند.


این در حالی ست که در واقعیت ما با یک هیولای دو سر روی در روی قرار داریم که فقط با یک سر آن بمبارزه میپردازیم. بی دلیل نیست که در مصاف با آن پیوسته شکست خورده ایم. چون فقط بیک سر ضربه وارد میکردیم، به سر سیاسی که از سر دیگر هیولا بدو تغذیه میرسید، این سر دوم هیولا، دین است که کمتر کسی آماده است که به مصاف با آن بپردازد. چون نهادین گشته است در فرهنگ و باورهای جامعه. باین دلیل، با سر دیگر هیولا، سر سیاسی، مبارزه چندان نیست، تا زمانیکه جامعه بارزشها و باورهایی ایمان و اعتقاد دارد که بر اساس انها نظام آخوندی حکومت میکند و از مشاهده هیولای دین و نقش اسلام فقاهتی امتناع میورد و یا و انمود میکنند که اگر نقشی هم دین بازی میکند چندان باری با خود حمل نمیکند. تداوم خرافه اندیشی بدون تردید به توسعه جنبش زن زندگی آزادی امدادی نمیرساند.


حال آنکه دین اسلام، ذاتا دینی ست سیاسی، رابطه الله با انسانها، رابطه ارباب است به بنده و رعیت. انسانها جنبندگانی هستند، حقیر و ناچیز، نیازمئد رهنمائی و هدایت. الله، آگرچه بخشنده است، انتقامگیر و کیفر دهنده هم هست اگر بفرمان آو گردن ننهی، دوزخ در انتظارت است. مبادا که هرگز از ستایش و شکر الله غافل بمانی. مبادا که از پنچ بار در روز از صبح سحر تا غروب آفتاب، از نماز گزاری، یعنی اعتراف به خواری و حقارت خویش هم بزبان و هم حرکاتی همچون تعظیم یا شکستن خویش تا نیمه (رکوع) و سپس سر زمین در آستان او می نهی(سجده) به نشان اعتراف ببزرگی و عظمت او و خواری و حقارت خویش و تکرار آن در 5 نوبت در روز. البته هستند مراسم دیگر دینی، اگر چه متفاوت بلحاظ شکل بیرونی، اما، در محتوی، بیانگر چیز دیگری بجز بیانگر رابطه ارباب و رعیتی بین الله و بنده گانش نبوده ست و نیست.


افزوده بر این، تحکیم باور به لا الله الا الله، هر چه بیشتر جامعه را باز میدارد از حرکت بسوی جلو، بمعنای، حرکت بسوی آزادی. چرا که آزادی نمیتواند سازگاری داشته باشد با آنچه مطلق است و تغییر ناپذیر و فرا سوی اندیشه و چون و چرای اسلامی، باور و مفهومی، شدیدا در تضاد و خصومت با تغییر و دگرگونی، دشمن آشتی ناپذیر زمان. بدان معنا که چنین باوری زمینه را برای رشد و نمو گفتمان دمکراتیک، پاک میسازد. زمین بارور حقیقت را میسوزاند و میخشکاند. باید بیاد داشته باشیم از زمان حمله تازیان در 1400 سال پبش از این نیاکان ما، برغم خواست و اراده شان، باید بقواعد و مقرراتی تن میدادند در سوی پذیرش ذلت و خواری. ناچیزی و حقارت خویش و اخلاق تسلیم و اطاعت، رفتار و باوری نهادین در فرهنگی که در آن باور بیک مطلق در طول تاریخ در مرکز آن قرار گرفته است، نباید انتظار هماهنگی با زمان بجای خصومت و ستیز را با آن داشت.. 


برغم این واقعیت، دینی بودن جمهوری اسلامی، چهره ایکه در عموم پنهان نگاه میدارد، که نقش خود را در گروگانگیریها و چپاول و غارتگریهای مزدوران خود در نقاط مختلف جهان نگاه دارد. با این وجود بعنوان یک ساختار سیاسی شناسایی شده و با آنها بر اساس روابط بین المللی به مذکره و مصالحه میپردازند. حال آنکه بعنوان جمهوری اسلامی، حکومتی ست متهم به جنایت علیه بشریت. در درون، نیز، نظام ولایت فقیه، اساسا نظامی دیده میشود سیاسی دارای تمامی نهادهای لازم برای موجودیت در نظام جهانی. 


اما، جامعه به خصلت فریبکار نظام آگاه گشته است که سبب شکاف بزرگی بین نظام و جامعه را به پیش آورده است. شکافی که هر روز عمیقتر میشود. و تسلیم و تبعیت کمتر در گفتار و رفتار عموم مشاهده میشود. مثلا، شعری که تماشگران هماهنگ با یدیگر در استادیوم فوتبال  سر دادند مبنی بر پرچم فلسطین... و نمونه های بسیاری را میتوان در زندگی روز مره مشاهده نمود. رفتار و گفتاری که با قتل مهسا، به جنبشی تبدیل گردید بنام زن زندگی آزادی که ناقوس مرگ نظام را بصدا در اورده است. جنبش زن زندگی آزادی، جنبشی ست که بر خلاف جنبشهای دیگر روی بازادی دارد. چون بندهای شریعت را برشکند و انسان را رهائی بخشد. مبارزه ای دشوار که زمانی به پیروزی میرسد که خود آئینی و خود مختاری را جانشین مطلق گرایی و خرافه اندیشی نمائیم.


فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر