یک بام و دو هوای سکولاریست ها!
آذر ماجدی
از آغاز "جنگ دو قطب تروریست" فضای جامعه در غرب برای مسلمانان بسیار تنگ تر و سخت تر شده است. تبعیض و خشونت علیه مسلمانان، بدلیل مذهب، افزایش یافته است. تبلیغات رسمی و حاکم عملا تروریسم را با مسلمان تداعی می کند. طی سه ماه اخیر تحریکات ضد مسلمان گسترش یافته است. در تلاش برای توجیه نسل کشی اسرائیل در غزه، هیات حاکمه غرب، بعضا، رسما و علنا قربانیان را نیمه انسان نامیدند. (نخست وزیر دانمارک رسما اعلام کرد که همه انسان ها یکی نیستند؛ نخست وزیر سوئد هم با یک اشتباه لپی اعلام کرد که اسرائیل حق نسل کشی دارد!) اکثریت این قربانیان "مادون انسان" مسلمان هستند؛ این مادون انسان به مسلمان تعمیم می یابد. مساله تبعیض علیه مسلمانان یک مساله جدی است که باید با آن مقابله شود.
مسلمان ستیزی، اسلاموفوبی؟
ترمی که در جامعه برای اشاره به مسلمان ستیزی استفاده می شود، اسلاموفوبی نام گرفته است. این ترم اشتباه برانگیز است. نقد و مخالفت با یک ایدئولوژی، سیاست یا نظر امری کاملا مجاز است. هر کس حق دارد هر نظر، ایدئولوژی یا جنبش سیاسی را نقد کند. آنچه مجاز نیست و نباید باشد، تبعیض سیاسی، اجتماعی و قانونی علیه کسانی است که پیرو آن نظر هستند.
اسلاموفوبی اشتباه برانگیز است، از اینرو که عملا هرگونه نقد اسلام را بعنوان تبعیض جلوه گر و ممنوع اعلام می کند. اسلاموفوبی سلاحی است در دست جنبش اسلامی برای خفه کردن هرگونه صدای منتقد. جالب اینجاست که استفاده از کلمه اسلاموفوبی به جمهوری اسلامی بر می گردد. اما، باید توجه داشت که نقد با تحریک متفاوت است. شاید بعضا تمیز دادن میان نقد مذهب و تحریک مذهبی مشکل بنظر آید.
زمانیکه حکومت یا بخشی از آن به نقد یک مذهب معین می پردازد و پیروان آنرا انگشت نما می کند، این نقد نیست، این تحریک است؛ تحریک تخاصم. بحث نقد مذهب بطور عام و تبلیغ جدایی دین از دولت نیست. بطور نمونه، نخست وزیر ایتالیا، خانم موسولینی اعلام کرد که اسلام با تمدن غرب خوانایی ندارد. این نقد نیست. این تحریک تخاصم در جامعه علیه یک گروه معین است. این شیطان سازی از یک گروه معین است. بیادمان باشد پدر بزرگ ایشان بر این نظر بود که یهودی گری با تمدن غرب خوانایی ندارد.
همچنین در تابستان یک حرکت قران سوزی بویژه در دانمارک و سوئد با همراهی و پشتیبانی کامل دولت و پلیس براه افتاد. این حرکت فضای جامعه را بشدت ملتهب و انفجاری نمود. دولت متبوع این دو کشور قاطعانه از این حرکت پشتیبانی می کردند تا با تهدید بایکوت اقتصادی از طرف دولت های کشورهای مسلمان نشین روبرو شدند؛ بلافاصله تغییر لحن دادند و برای ممنوعیت این کار لایحه تهیه و تصویب کردند و سریعا قران سوزی ممنوع اعلام شد! جالب است وقتی سود کمپانی ها قران سوزی شان را متوقف کرد، اعلام کردند که سوزاندن کتاب سنت فاشیست ها بوده، کار خوبی نیست! سوالی به ذهن خطور می کند، آیا رابطه ای میان کمپین سازمانیافتۀ قران سوزی و پاکسازی "مادون انسان ها" در غزه توسط "دولت یهودی" وجود نداشته است؟ آیا این حرکت تلاشی برای گسترش تنش و شیطان سازی وسیعتر از "مسلمانان" در غرب برای آماده سازی ذهنی پذیرش نسل کشی نبوده است؟
اکنون بیش از یک دهه است که یک کمپین سازمانیافته از طرف هیات حاکمه براه افتاده که هر نوع نقد از اسرائیل و یهودیت را بشدت تکفیر و مجازات می کند. بسیاری به دلیل نقد اسرائیل از کار یا دانشگاه اخراج شده اند. در همین شرایط حملات به مسلمانان گسترش یافته است. این شرایط بسیار خطرناک است. تاریخ مملو از جنایات سازمانیافته بر مبنای نژاد، ملیت و مذهب بوده است. در دوران بحران اقتصادی – سیاسی هیات حاکمه جامعه را تکه تکه می کند و بجان هم می اندازد. یک دور یهودی ها به کوره های آدم سوزی فرستاده می شوند، یکبار مسلمانان. آیا تصور کردن چنین روزی سخت است؟
نقد صرفا یک مذهب از موضع قدرت بمعنای تبعیض علیه یک گروه معین درجامعه است. نمونه های تاریخی تراژیک بسیاری موجود است. آنچه در دو دهه اخیر در غرب شاهد بوده ایم، نقد و حمله به اسلام و سکوت کامل و احترام مطلق به یهودیت و اسرائیل. این رابطه خطرناک است و می تواند عواقب ناگوار و تراژیک ببار بیاورد. در حالیکه قران سوزی تشویق می شود، "مسلمانان" مورد تبعیض آشکار قرار می گیرند و با تروریست تداعی می شوند، شما هیچگاه یک کلام ناچیز نیز در نقد یهودیت نمی شنوید. نقد یهودیت تحت عنوان "آنتی سمیتیسم" مجازات می شود. طی این پاکسازی انسانی توسط اسرائیل که رسما یک دولت یهودی است، حتی یک کلام در نقد دولت یهودی به گوش نرسید. فقط جنبش اسلامی نقد و افشاء شد.
باید توجه داشت که غرب در راس آن آمریکا هیولاهای اسلامی را بجان مردم منطقه انداخته است، از جمهوری اسلامی تا طالبان، حماس و القاعده و داعش همه محصول آمریکا هستند. در خاورمیانه توسط آمریکا و غرب شکل گرفته شده اند و به جان مردم منطقه انداخته شده اند. و آنگاه به بهانه جنگ با این هیولاهای دست ساز کل منطقه را به نابودی کشانده اند؛ اسرائیل ژاندارم آن در منطقه نسل کشی براه می اندازد بدون هیچ عواقبی. منظما به کشورهای همجوار حمله می کند؛ سوریه، لیبی، لبنان، ایران. این روایت "جنگ با تروریسم اسلامی" بهترین توجیه برای کشتار و ویرانی کل منطقه بوده است. مردم در دست این دو قطب جنایتکار اسیر شده اند.
ممنوعیت نقد یهودیت و اسرائیل
اما جالب اینجاست که این فقط رسانه ها و سخنگویان حکومتی نیستند که از اشاره به یهودیت دولت اسرائیل اجتناب می کنند، جنبش رسمی سکولار، سازمان های مختلف سکولارنیز لام تا کام به این مساله اشاره نمی کنند. جنبش سکولار در غرب، سازمان های مختلف سکولار/لائیک، سازمان های اومانیست، چهره های شاخص جنبش آتئیستی مانند ریچارد دوکینز که طی سالهای اخیر در نقد اسلام و جنبش اسلامی بسیار فعال بوده اند، در نقد یهودیت و دولت یهودی اسرائیل سکوت کامل اتخاذ کرده اند. آیا این تصادفی است؟
این بهیچوجه تصادفی نیست. سازمان های سکولار در بستر اصلی سیاسی- ایدئولوژیک جوامع غربی قرار دارند. همان روایت را از زاویۀ سکولاریسم و مذهب بیان می کنند. لذا اتفاقی نیست که طی بیست سال گذشته این جریان فعالانه علیه اسلام و جنبش اسلامی عمل کرده است ولی لام تا کام در نقد یهودیت و دولت یهودی سخن نگفته است. تروریسم اسلامی را بدرست محکوم کرده است ولی از تروریسم دولتی- یهودی اسرائیل سخنی بر زبان نیاورده است. از تروریسم دولتی تقاضا می کند تروریسم اسلامی را بیشتر بکوبد؛ از احزاب مذهبی مانند سوسیال مسیحی برای بایکوت دولت و جنبش اسلامی کمک می طلبد!
برخورد این جریانات به رویدادهای فاجعه بار سه ماه اخیر اگرچه با دیدگاه قابل انتظار از یک جنبش سکولار-اومانیست در تناقض است، اما با روش و تاریخ فعالیت این جنبش و جریان، در انسجام کامل قرار دارد. سه ماه از یک نسل کشی سازمان یافته می گذرد؛ بیش از بیست هزار نفر کشته شده اند که ده هزار نفر آن کودک اند. 2 میلیون انسان آواره و دربدر شده اند؛ خانه هایشان، شهر و ده و مدرسه شان توسط ارتش دولت یهودی که با کلام ترات به جنگ اعزام گشته با خاک یکسان شده است ولی حتی یکی از این سازمان ها یا چهره های سرشناس این جنایات و مسبب آنرا محکوم نکرده است.
سازمان سکولار اومانیست های بریتانیا در هفته اول حماس و اسرائیل را یکسان محکوم کرد. ریجارد دوکینز "بیانیه 7 اکتبر" دوستان بریتانیایی اسرائیل، که خواهان دفاع قاطعانه از اسرائیل شده را امضاء کرده است. و ضمنا در توئیتی اظهار تاسف کرده که در تظاهرات پرو اسرائیلی مبارزه با آنتی سمیت نتوانسته شرکت کند. این مواضع بدنبال نظرات بحث برانگیزی است که ایشان در تحقیر جامعه مسلمان رسما در مصاحبه های تلویزیونی و در توئیت های مختلف ابراز کرده است. (در یک برنامه تلویزیونی دوکینز با لحن تحقیر آمیزی گفت: اعضای ترینینی کالج بیشتر از کل مسلمانان جایزه نوبل برده است. زمانیکه مورد نقد قرار گرفت و راسیست خطابش کردند، اعلام کرد که در واقع قصدش مقایسه مسلمانان و یهودیان بوده است!) چنین اظهار نظریه ها، حتی راسیستی تر، نقل ونبات بزرگان آتئیست است که درباره "تِوهّم خدا" می نویسند و در توهّم نارسیستی خود غرق اند.
حقیقت آنچنان آشکاراست که شرم آور است. این معیار دوگانه، این ریاکاری آشکار را چگونه می توان توجیه کرد؟ ظاهرا بخاطر دفاع از انسانیت، آزادی و برابری از اسلام بیزاریم وعلیه اش می جنگیم (که باید باشیم و باید بجنگیم.) اما در مقابل یهودیت که به همان ارتجاعی و خشونت اسلام و بیکسان ضد انسان و ضد زن است، سکوت مطلق پیشه می کنیم. تروریسم اسلامی را محکوم می کنیم ولی در مقابل تروریسم دولت یهودی اسرائیل سکوت می کنیم. جنبش رسمی سکولاریست همچون یکی از بازوهای ایدئولوژیک- سیاسی هیات حاکمه غرب عمل می کند.
مبارزه با جهل، ارتجاع و خشونت مذهبی
مذهب در هر شکل و فرمی یک نهاد ارتجاعی و یک ستون محکم سرکوب طبقاتی است. باید با نهاد مذهب مبارزه کرد. در شرایط کنونی در جامعه ایران اسلام کاملا آبرو باخته است. پشم و پیلی اسلام ریخته. جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی ایران از این نظر گامی به پیش است. مساله اینجاست که تحریکات ضد مسلمان در غرب و ریاکاری که غرب نسبت به یهودیت و تروریسم یهودی اسرائیل نشان می دهد، موجب اعتبار گیری بخشی از جنبش اسلامی شده است. گفته می شود که طی این سه ماه جنایت و نسل کشی، محبوبیت حماس بعنوان "سازمان جنبش مقاومت" در فلسطین و منطقه دو برابر شده است. این تنبیه دو جانبه مردم فلسطین و منطقه است.
رهایی از ارتجاع مذهبی قطعا نتیجه یک آگاهی و بیداری است. اما این آگاهی و بیداری حاصل یک جنبش عظیم انسانی، آزادیخواهانه و برابری طلبانه علیه نابرابری نه فقط حقوقی بلکه طبقاتی است. تاریخ جامعه سرمایه داری مملو از جنایت و سرکوب، نسل کشی و برده داری است. یک قرن اخیر شاهد کشتارهای وحشیانه ای ابتدا از یهودیان در کوره های آدم سوزی، و سپس از نسل کشی و پاکسازی قومی فلسطینی ها ظاهرا در پاسخ به بی عدالتی فاشیسم غرب نسبت به یهودیان بوده است. داستان قتل و کشتار پیروان این دو مذهب آیا باید موضوع چند هولوکاست و نسل کشی در تاریخ قرار بگیرد؟
آنچه در این دوره تاریک و خونبار موجب گرما و امید بوده است، یک جنبش عظیم همبستگی و انسانی بین المللی است. این جنبش توانست در این شرایط، روایت حاکم، یعنی روایت یهودی در مقابل مسلمان یا یهودیت در مقابل اسلام را به مصاف بطلبد. شرکت وسیع و فعال یهودی نسب ها در این اعتراضات بسیار امید بخش است. باید حجاب مذهب را کنار بزنیم. این جنگی میان یهودی و مسلمان نیست. این پیام با صدای رسا در این جنبش اعتراضی اعلام شده است. بحث بر سر عدالت و انسانیت است. بحث بر سر رهایی از زور و قلدری و سرکوب است. همانگونه که در مطلب پیشین اشاره کردیم پرده دروغ و ریای ایدئولوژیک دریده شده است. چشمان جامعه گشوده شده است. همراه با مسلمان ستیزی رسمی و دولتی، آگاهی به دروغ ها و تحریکات و پروپاگاند دولتی نزد مردم گسترش یافته است.
در پادکستی شنیدم یک مرد آمریکایی می گفت: تاکنون تروریست در ذهنم با مرد ریشو تداعی می شد، الان با مردان کت و شلوار کراواتی. جمله ای ساده ولی بسیار گویا و پرمعنا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر