جنبش آزادیخواهی مردم ایران بدون رهبری قابل اعتماد, پیروز نخواهدشد، بهرام فرخی
پارسال در همین روزها که جنبش جوانان ایران پس از قتل حکومتی مهسا امینی بار دیگر از سر گرفته شده و هفتههاو ماهها ادامه یافت و به اوج خود رسیده بود، بودند سیاستمداران و رهبران گروهها و روزنامهنگاران سیاسی و نویسندگانی که مدام دم از «انقلاب بدون رهبر» میزدند و جوانان گمنامی را که در خیابانهای وطن جان خود را در دست گرفته و با دیکتاتور مبارزه میکنند، رهبران جنبش مینامیدند و از جنبش آزادیخواه مردم ایران به عنوان «انقلاب بیرهبر» نام میبردند.
حال یکسال از آن تاریخ میگذرد و بر همگان مشخص شده که هیچ انقلابی بدون رهبری قابل اعتماد راهی به سوی پیروزی ندارد.
بودند کسانی هم که برای گروههای خاصی شخصیتهای پرنفوذ به حساب میآمدند و فراخوانهای آنها شماری را به خیابانهای بیخطر اروپا و آمریکا میکشاند.
داشتن رهبر در احزاب مختلف برای طرفدارانشان هیچ منافاتی با رهبر قابل اعتماد انقلاب که یک امر ملی و سراسری است ندارد. البته ما احزاب مخالف در ایران و خارج نداریم بجز تعدادی احزاب کرد که فقط میتوانند طرفداران خودشان را بسیج کنند. از این نظر در بین اپوزیسیون دموکراتیک کمکاری شده است.
در بین مشروطهخواهان تلاشهایی در جریان است که احزابی معرفی شوند ولی تا کنون افراد سرشناسی که از اقبال عمومی برخوردار باشند و در بین مردم ایران و یا دستکم اپوزیسیون خارج کشور شناخته شده باشند هنوز وجود ندارد و تنها اختلاف گروهها و احزاب آنها در شخصیت رهبران آنها خلاصه میشود. افرادی هم که با «منشور مهسا» برای مدتی در کنار شاهزاده رضا پهلوی گرد آمدند بجز عبدالله مهتدی، «رهبر» هیچ حزبی نیستند و فقط حرکاتی را با اهداف متنوع از حقوق زنان تا دادخواهی پرواز۷۵۲ هدایت میکنند؛ برای نمونه حامد اسماعیلیون که سخنگوی انجمن خانوادههای جانباختگان سقوط هواپیمای اوکراینی هستند و مسیح علینژاد هم یک فعال اجتماعی در حوزه زنان است. اگر صحبت از گروه مجاهدین نمیکنم، به دلیل نداشتن رهبری در این گروه نیست بلکه به مشخصات این گروه شبهنظامی که بیشتر به یک سکت مذهبی شبیه است بر میگردد. این گروه که حتی از انسجام بالایی هم بر خوردار است ولی در بین مردم و جوانان ایران که نزدیک به نیم قرن از وجود دولت مذهبی و اسلامی رنج میبرند، هیچگونه جایگاه خاصی ندارد. معترضانی که به دنبال آزادی و دموکراسی هستند هرگز رهبری یک گروه شبهنظامی اسلامی را تحمل نخواهند کرد و هیاهوی مجاهدین بیشتر در خارج کشور و بین سیاستمداران بازنشسته غربی است که دستمزد دریافت کرده و میخواهند خود را در سیاست روز مطرح کنند.
از سوی دیگر، به دلیل حکومت پلیسی و سرکوب شدید در کشور امکان علنی شدن رهبر و رهبرانی در داخل با مشکل مواجه است چرا که بلافاصله زندانی و یا در بهترین حالت «محصور» و حتی کشته میشوند.
پس چه باید کرد؟ انقلاب احتیاج به رهبر دارد و لازم است که این رهبری در وضعیت فعلی در خارج کشور باشد و برای رسانههای جهان شناختهشده و از طریق آنها با سیاستمداران و همچنین مردم داخل ایران ارتباط داشته باشد.
شاهزاده رضا پهلوی به عنوان رهبر انقلاب تنها شخصیتی است که در داخل کشور از اقبال بالایی برخوردار است و انواع نظرسنجیهای حتا نزدیک به حکومت نیز این را تأیید میکنند و در خیابانهای کشور نام او به رسایی شنیده میشود. در خارج کشور هم اسم و جایگاه او به عنوان یک تضمین معتبر برای گفتگو با رهبران سیاسی کشورهای دموکراتیک و ارگانهای بینالمللی و شخصیتهای با نفوذ در عرصه جهانی به شمار میرود.
بهتر است هرچه زودتر گروههای سیاسی متنوعی که در خارج کشور هستند نیز رهبران یا نمایندگان خود را مشخص کرده و اگر امکان اتئلاف و تشکیل حزب وجود دارد آنرا به سرانجام برسانند تا از این وضعیت پیچیده خارج شد. کسانی خود را رهبر جنبش معرفی میکنند و یا ادعای رهبری قسمتی از جامعه داخل ایران را دارند، به اندازه انگشتان دست و پایشان هم در خارج کشور طرفدار ندارند. هر چند که کار جمعی و تشکیل احزاب بزرگ یکی از خصیصههای مردم ایران به شمار نمیرود ولی انتظار میرود که در این برهه مشخص سیاسی و زمانی کمی از خودخواهیها کم کرده و برای نجات وطن مقداری ازخودگذشتگی نشان دهند.
لازم است نمایندگان احزاب و گروههای سیاسی موجود از داخل و خارج کشور در یک اجلاس بزرگ در یکی از کشورهای دموکراتیک غربی حول برنامه یکپارچگی کشور، دولت سکولار و دموکراتیک و انتخابات آزاد و رعایت موازین حقوق بشر در مورد اقلیتها در حکومت آینده، گرد آمده و تیمی از متخصصین دوران گذار اعم از سیاستمداران، حقوقدانان، اقتصاد و تجارت و روابط بینالملل تشکیل داده و این تیم منتخب در کنار شاهزاده رضا پهلوی مشروعیت سیاسی لازم را به وی داده و شاهزاده را به عنوان رهبر انقلاب و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران به دنیا و رهبران جهان معرفی کنند تا از این بنبست خارج شده و قدمهای محکم در جهت آزادی مام وطن برداشته شود.
حال که صحبت از رهبری سیاسی شاهزاده رضا پهلوی برای دوران گذار شد لازم است چند نکتهای را هم که قبلاً در مقالات گذشته نوشتهام یادآوری کنم.
به عنوان یک ایرانی آزاده که خواستار سرنگونی دیکتاتور مذهبی در ایران هستم و در شخص شاهزاده رضا پهلوی آلترناتیو دموکرات و وطنپرست برای دوران گذار در کشورم میبینم لازم میبینم نکاتی را یادآوری کنم.
۱-مردم ایران گوش به فرمان رهبری هستند که به وی اعتماد داشته باشند. مردم ایران پس از ۴۴سال دیکتاتوری مذهبی و مردسالاری از مفاهیمی مانند دموکراسی و چندگونهاندیشی در خانواده دور شدهاند. بنابراین لازم است که سخنان و پیامهای شاهزاده دستکم از طرف بستگان و مشاوران نزدیک وی تکرار شود و از چندگونهگویی احتراز شود. در این یکسال بارها از طرف شاهزاده دعوت به همکاری و همفکری در خطوط اپوزیسیون دموکرات شده و انتخاب نوع حکومت به فردای آزادی وطن و انتخابات آزاد و رفراندوم از سوی مردم ایران موکول شده است. ولی پس از چند روزی حملات از طرف نزدیکان و مشاوران ایشان به گروههای دیگر بهخصوص کسانی که حکومت سلطنتی جزیی از خواسته آنها نیست ولی همچنان به دنبال سرنگونی رژیم اسلامی و آمدن یک سیستم دموکراتیک در قالب جمهوری هستند، شروع شده است. و یا در گردهمایی طرفداران پادشاهی شعارهایی داده میشود که با ایدههای دموکرات شخص شاهزاده در تضاد هستند و موجب پراکندگی ملیگرایانی میشود که ستون اصلی مبارزه برای رهایی ایران از دست رژیم آخوندیست. این اتفاقات در قالب رهبر ملی قابل توجیه نیست. مخاطبان انتظار دارند که رهنمودهای شاهزاده در بین نزدیکانش منتقدی نداشته باشد تا بتواند در عمق کشور و تکتک ایرانیان نفوذ پیدا کند.
۲- همانطور که مشاهده شده عدم همراهی قشر خاکستری کشور (که در این ۴۴سال به فلاکت اقتصادی و پرنسیپهای اخلاقی کشیده شده) با جوانان در خیابانها، نبود چشمانداز روشن در فردای سقوط دیکتاتوری است. پیامهای در راستای آزادیهای مدنی که در خارج کشور حامیان بسیاری دارد در داخل کشور چندان برانگیزنده به نظر نمیرسد. لازم است که پیامهای به سوی مردم داخل از محتوای اقتصادی و کمبودهای روزمره آنها سخن بگوید؛ از اقتصاد و درآمد، اشتغال برای میلیونها تحصیلکرده که به کارهایی مشغولند که هیچ ارتباطی با تحصیلات آنها ندارد، از مسکن که وضعیت اسفبارش برای میلیونها شهرنشین تبدیل به کابوس روزانه شده و خیل عظیم مردم شهرنشین که به دلیل ناکارآمدی حکومت به حاشیههای شهرها رانده شدهاند.
مردم ایران باید به خوبی درک کنند که در فردای سقوط دیکتاتوری بسان میلیونها انسان آزاد میتوانند آرزویهای خودشان را با تلاش و کار در یک کشور دموکراتیک برآورده کنند؛ کار، حقوق کافی، مسکن، تشکیل خانواده و در کنار اینها آزادیهای مدنی و اجتماعی برای همزیستی مسالمتآمیز با دیگر هموطنان و اقلیتهای اجتماعی داشته باشند.
۳/جوانان جان بر کف ایران در خیابانها که به مبارزه مشغولند آرزومند کشوری دموکرات و لیبرال هستند. از خیل میلیونی مهاجران ایرانی به کشورهای غربی مشاهده میشود که کسی برای زیستن بهتر در سایه آزادی به چین و روسیه مهاجرت نکرده. همانطور که در طول یکسال گذشته کمتر نهاد و حزب و گروهی از دو کشور بالا اظهار همبستگی با جنبش آزادیخواهی مردم ایران نموده و یا ندای آزادیخواهی مردم ایران را در روزنامهها و رادیو تلویزیونهای خود منعکس کردهاند.
اگر صدای مردم ایران به گوش مردم جهان رسیده و حمایتهای بیشائبه گروهها و احزاب و سندیکاها و نهادهای مدنی و شخصیتهای سیاسی کشورهای غربی و دموکراتیک را به همراه داشته، مدیون همراهی رسانههای همگانی و سوشیال مدیای کشورهای آزاد و لیبرال است، کمتر کشورهای به اصطلاح سوسیالیست جهان سوم با مردم ایران اظهار همبستگی کردهاند.
هرچند قابل درک است ولی قابل پذیرش نیست که کشورهای غربی برای منافع ملی خودشان به شفافی در کنار انقلاب مردم ایران نایستاده و در حالتی ناپایدار بسر میبرند و بخشی از این ناپایداری به عدم شفافیت در رهبری انقلاب و چشمانداز فردای ایران بستگی دارد.
با تمامیاین احوال جوانان و مردم ایران خواستار استقلال و آزادی هستند که آنها را در کنار کشورهای غربی و لیبرال دموکراتیک قرار دهد و این خواسته استقلال، به معنی فاصله مساوی بین آمریکا و چین و روسیه نیست.
قاطبه مردم ایران از حمایت چین و روسیه از رژیم نفرت دارند و حاضر نیستند در فردای آزادی کشور رابطه مساوی با این کشورها و دنیای آزاد به رهبری آمریکا داشته باشند.
مردم و جوانان وطن در عین استقلال خواهان رابطه تنگاتنگ با دنیای لیبرال دموکرات (اروپا، آمریکا، کانادا، استرالیا) هستد و هرگز موازنه منفی را به عنوان چهارچوب سیاست خارجی نمیپذیرند.
همه به خوبی آگاهیم که دولتهای دموکرات در آمریکا هرچند در سیاست داخلی آن کشور موجب بیشتر شدن آزادیهای مدنی شدهاند ولی در سیاست خارجی ناتوان و موجب قوت گرفتن دیکتاتورهای رنگارنگ در کشورهای جهان سوم گشتهاند و این نوع سیاست موجب هرج و مرج شده و دود آن به چشم مردم کشورهای جهان سوم و بهخصوص مردم ایران رفته است.
حال نیز میدانیم که دولت بایدن در حال بند و بست با جمهور اسلامی است و این را هم میدانیم که در آمریکا به عنوان مهد دموکراسی تنها حزب دموکرات فعال مایشاء نیست و احزاب و نهادهای مدنی هستند که ایالات متحده را به مقام پیشرو دموکراسی در جهان رساندهاند و به نظر من نزدیکی بیش از حد دولت بایدن به رژیم ملاها ناشی از ناتوانی اپوزیسیون دموکرات ایران است که نتوانسته تصویر روشنی از یک آلترناتیو واقعی برای جانشینی رژیم قرون وسطایی ارائه دهد تا آمریکا را از منافع زودگذری که در معامله با این رژیم نصیب ایالات متحده میشود منصرف کند. بنابراین تهدید آمریکا به عنوان یک تاکتیک سیاسی بسیار قابل فهم ولی به صورت استراتژی سیاسی در بلندمدت غیرقابل قبول است.
۴/چند مدتی است که در خبرهای آشکار و پنهان سخن از این میرود که در فردای مرگ دیکتاتور گروهی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تغییر مواضع داده و برای مشروعیت بخشیدن به حکومتشان، از شاهزاده رضا پهلوی به عنوان رهبر احتمالی سیستم آینده پشتیبانی خواهند کرد. آنها اگر در چنین راستایی، قولهایی هم داده باشند به هیچ وجه قابل اعتماد نیست آنهم به دلایل روشنی که در برابر همگان است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در حیطه نظامی و اقتصادی دست بالا را در کشور دارد به هیچ وجه محتاج اتئلاف با شاهزاده نیست و تمامی مبانی قدرت را در دست دارد و حتی مشروعیت خود را در حیطه بینالملل نیز از طریق قدرت نظامی و شرایط ژئوپلیتیک خاص ایران کسب میکند. برای جلوگیری از این پیشامد در فردای مرگ دیکتاتور باید هرچه زودتر سپاه پاسداران در دیگر کشورهای دموکراتیک جهان هم در لیست تروریستی قرار بگیرد تا از این احتمال جلوگیری شود. اگر شاهزاده رضا پهلوی روزی به زیر چتر حمایت سپاه پاسداران برود دیگر نه قادر به خدمت وطن خواهد بود و نه مشروعیتی در بین مردم و جوانان ایران خواهد داشت.
تنها راه حفظ اعضای بدنه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که دستشان به خون مردم آغشته نشده، انحلال این ارگان نظامی موازی و نامتعارف و ادغام بدنه این گروه در ارتش ملی و محاکمه فرماندهان این سازمان سرکوبگر در کنار دیگر مسئولین ارشد نظام به جرم تباهی کشور و کشتار صدها هزار شهروند بیگناه در طول عمر این حکومت خونریز است.
گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر