۱۴۰۱ بهمن ۱, شنبه

لحظه همبستگی ملی فرا رسیده است!

فیروز نجومی

نزدیک به نیم قزن از تجربه حکومت دین برهبری آموزگاران اخلاق و پاک زیستی، فقها و آخوندها و طلیه ها، خطبه گویان و روضه خوانان و مرشدان میگذرد، از تجربه حکومت قشری از جامعه که هدایت مردم براه
مستقیم، براه تقوا و پرهیزکاری، درستکاری و بجا آوردن وظایف دینی را پیشه خود ساخته اند. یعنی که تقریبا نیم قرن از حکومتی میگذرد که براساس احکام شریعت دین اسلام بنیان گزاری شده است، احکامی مطلق و فنا ناپذیر برخاسته از کلام خدائی، کلام الله، خداوند یکتا و یگانه، خدایی که بجز او خدای دیگری نیست. حاصل آن هم پیش روی ماست. آیا شرم و حیا اجازه میدهد که بان بنگری و بشوربختی خود نفرین نفرستی؟

چه جای تعجب، اگر در آغاز مردم، حکومت دین برهبری انسانی، تبلور تقدس و درستی و صداقت، بر کنار از حرص  ثروت و قدرت را در آغوش کشیدند. این استقبال تاریخی و مردمی را باید بامید دست یابی بزندگی بهتر و آرزوی ترقی و پیشرفت و تعالی مادی و معنوی، در همه عرصه های گوناگون زندگی نسبت داد. آنچه هرگز باندیشه مردم راه نیافته بود، ماهیت و کیفیت تعییر و تحولی بود که حکومت دین، حکومت فقها و آخوندها، قرار بود با خود بارمغان بیآورند.

مردم انتظار هرچیزی را داشتند، بجز انتظار ظهور ظلمت و تاریکی، خشونت و خون و انتقام ستانی، بجز تاسیس نظام تسلیم و اطاعت و فرمانبری و فرمانروایی، بر قراری محرو میت ها و محدودیت های بیشتر که هر گونه امتناع از عمل بدانها بشدید ترین وجهی مورد تنبیه و مجازات قرار میگرفت. آری، مردمی- حداقل بحش عظیمی از آنان- که باستقبال الله اکبر و حکومت آخوندی برهبری آیت اللهی مقدس شتافتند، هرگز انتظار نداشتند جامعه ای که در آن زندگی میکردند بیک زندان بزرگ، سراسر، درد و شکنجه، ذلت و خواری تبدیل شود.

اگرچه ار همان آغاز صعود آخوند بر فراز منبر قدرت، بسیاری از فریب دین و دینمداران مقدس رهایی یافته بودند. و بسرعت دریافتند که اسلام، بعنوان یک پناهگاه خصوصی، التیام بخش دردها، التهبات و اضطرابات درونی، بسی بسیار متقاوت است با اسلامی که بر مسند قدرت جلوس می یابد. با این وجود، به پذیرش حکومت دین تن دادند. اما، بر خلاف انتظارشان، حکومت دین، چیزی جز سیه روزی و تیره بختی، جز ظلم و ستم، سرکوب و کشتار، زندان و شکنجه، بگیر و ببند، فقر و فلاکت، مصیبت و نکبت چیز دیگری با خود بارمغان نیاورد.

بگمان من آنچه در انفعال مردم، در 43 سال گذشته در پذیرش حکومتی سرکوبگر و خصم آشتی ناپذیر ابتدایی ترین آزادیهای انسانی، از جمله شادی و طرب و تفریحات و سرگرمیها، اسلام- فقاهتی نقش اصلی را کرده است، اما، پنهان.. اشتراک در باور و اعتقاد به دین اسلام در بخش کوچگ دینمدارن حرفه ای برخاسته از حوزه های علمیه، از یکطرف و بخش بزرگ ستمدیگان در جایگاه باورمندان، از دیگر طرف، بقای نظام را تضمین نمود. یعنی که دین فقرا و ضعفا پوششی گردید فریبنده بر اسلامی که سراسر خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی. تقبل نهادهای دموکراسی و ادغام آن درساختار استبداد مضاعف دین و قدرت، هم مردم بومی را فریفت و خلع سلاح نمود و هم مردم فرامرزی را، بویژه اروپائیان را که در این فکر غوطه ور گردیده بودند که نظام اسلامی، نظامی ست ذاتا انسان دوست. نه بسلطه افکنی علاقمند است ونه به  تجاوز و خشونت تمایلی دارد و نه هرگز خصومت ورزیده است با آزادی و حقوق بشری. 

پس از فروپاشی نظام شاهی، بخش وسیعی از جامعه امید بظهور آزادی و زندگی در رفاه و آسایش دل بسته بودند. اما، حکومت آخوندی در پی اسلامیزه کردن تمامیت جامعه بود از زیر تا بالا در تمام عرصه ها اجتماعی. اول زنان بودند که پرچم مخالفت با برنامه اسلامیزه کردن جامعه را برافراشتند. اما، از بخت بد مورد حمایت سیاستمداران گروه ها و احزاب و دستجات گوناگون قرار نگرفت. نیازی به یاد آوری نیست که با باسارت کشیدن زنان با ابزار حجاب اجباری و جدایی جنسیتها و برنهادن آنان بر جایگاه نیم انسان، راه را برای سلطه مطلق حکومت ولایت بر تمامیت جامعه هموار نمود. 

 مراسم انتخابات در حکومت ولایت نیز، بهمین دلیل برپا میگردید، پوششین چهره کریه استبداد مضاعف دین و قدرت و مشروعیت بخشیدن بحکومت تمامیت خواه فقیه،  نه در سامان بخشیدن به حکومتی برخاسته از اراده جمعی. 

بنابراین اگر دینی بودن حکومت آخوندی و باور مشترک حاکم و محکوم به خدایی یکتا و یگانه، الله، خدایی که بجز او خدای دیگری نیست را علت اصلی تحمل 44 سال، پسروی، خواری و حقارت ملی تحت حکومت آخوندی بدانیم، سخنی بگزاف نگفته ایم. 

در شرایط کنونی، در شرایطی که شاهد بر ظهور جوش و خروش و خیزش جوانان و نو جوانان جامعه هستیم، انچه مسئله بر آنگیز است، آنست که ما هنوز شاهد بر انفعال بخشی بزرگی از جامعه هستیم، بخشی که بنظر نمیرسد کشتار صدها تفر از فرزندان این خاک و بوم و زندانی ساختن ده ها هزار از آنان، برافروخته شان ساخته و آنها را بکف خیابانها و شرکت در اعتراضات بکشاند. براستی چه چیزی این انفعال، این سکوت و خاموشی و عدم شرکت بخش عظیمی از جامعه را در جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی میتواند توضیح بدهد. آیا این بخش عظیم جامعه که سکوت و سکون برگزیده است، بدلیل باور مشترک حاکم و محکوم، به اصل و اصول دینی که هیچ نجوید و نخواهد مگر تسلیم و اطاعت و اسارت و بندگی؟ 

بدون تردید، بسیاراند آنان که علت اصلی انفعالی که هنوز در بخش بزرگی از جامعه دیده میشود ناشی از قدرت سرکوب نظام و ترس و هراسی که اعمال خشونت و بیرحمی بوجود اورده است میدانند، نه باور مشترک به مقدسات دین.

چه چیزی سبب شده است که هنوز بخش بزرگی از جامعه که سکوت و خاموشی را برگزیده اند، بدون تحقیقاتی مقدماتی تنها میتوان بگمانه زنی پرداخت. در چنین شرایط نمیتوان با اطمینان گفت که چه چیزی میتواند منفعل را فعال سازد.. منفعلان، روی در روی مشکلی قرار گرفته اند که حل آن چندان ساده نیست. آیا خدا وند یکتا و یگانه الله، خدائی که روزانه چندین نوبت به عبادت و ستایشش مینشیند و از او طلب بخشایش میکند، همان خدایی نیست که هر روز بنامش حکومت آخوندی انسانهای  بی گناه را بر سر دار بقتل میرساند؟. مگر نه اینکه الله، خود بما فرمان میدهد که بنام او که بخشنده و مهربان است آغاز کنیم. اما، بنام همین خداست، بنام الله ست که کشتار و قتل بهترین فرزندان این خاک و بوم  بر فراز دار مجازات، بوقوع می پیوندد. که این خود خبر از وجود خدایی میدهد که فرمانبری با چشمان و آذهان بسته را مطلقا ترجیح دهد بر پرسش و کنجکاوی و طرح سوالهای بودار و برخاسته از کفر، نیز، نشان از خدایی که مضر و زیانبار و هر چه را گناه می پندارد،  سزاوار تنبیه مجازات میداند، نه در این جهان بلکه در آن سرای دیگر. مگر آنکه حساب و کتابی که در نزد الله داری نشان دهد که بی گناه بر فراز دار مجازات بقتل رسانده شده ای. چه امیدی واهی. این است که آخوند جان هر انسانی را میگیرد، بدون آنکه نیازی باثبات گناهکاری متهم باشد. چه اگر در پیشگاه الله ثابت شود که  متهم بیگناه از دار مجازات آویزان گشته است، به بهشت راه خواهد یافت. اتفاقا، برگزیدگان سکوت و خاموشی، در مقطع بسیار حساسی در تاریخ کشور ما قرار گرفته اند. در مقطعی در تاریخ قرار گرفته ایم که قبل از آنکه رهبر سیاسی را بر گزینم برای گذار از حکومت دین بفردی وکالت بدهیم باید تصمیم بگیریم سر اسارت و بندگی در برابر کدام الله باید فرود آوریم، الله خدای مهر و محبت و یا الله خصم آشتی ناپذیر بنده ای که به آزادی خدایی را که دوست دارد بر میگزیند. بگذار که بخاطر بسپاریم که تا معلوم نشود کدام الله را خدای خود می پنداریم بعید بنظر میرسد که بتوانیم، لحظه همبستگی ملی را در آغوش کشیم و رهبر سیاسی آینده را تعیین نمائیم. 


فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjmem@gmail.com


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر