روژه پهلوی هراسی: عقده یا شرط عقل؟
فرشید مجاور
چهل و چند سال پیش در ایران انقلابی رخ داد که در آن جمع بسیار بزرگی از ایرانیان به رژیم پهلوی نه گفتند. شاه خود انرا شناسایی و به وجود اشتباهاتی اقرار کرد و تعدادی از وفادارترین و بعضا پاکدست ترین خدمتگزاران خود را به زندان انداخت و رفت و رژیم سقوط کرد.
حال با بالا گرفتن نارضایتی مردم از جمهوری اسلامی عده ای خواستار بازگشت رژیم پهلوی شده اند. ولی عده دیگری از ناراضیان انرا فکر خوبی ندانسته و نگرانیهایی را مطرح میکنند. آقای محسن بنائی گروه دوم و کلا منتقدان رژیم پهلوی را به افراد عقده ای بیمار تقلیل داده در مقام مقابله با آن برآمده است. (۱) عقده برای اینکه از دید ایشان «پروژه پهلوی» «باید به زور به ایرانیان پذیرانده می شد» زیرا بیش از ۹۹ درصد جامعه بیسواد بود و علی اکبر داور و یحیی دولت آبادی هم به کار برد زور برای «تحمیل» سعادت به ایرانیان باور داشتند! همین تحمیل از دید نویسنده باعث ایجاد عقده شده که بیماری فوبیا نیز به آن افزوده شده است.نویسنده برای اثبات مدعای خود چند نمونه از سخنان آقایان علیخوانی، درویشپور و نیکفر را نقل کرده با ارائه تفسیری آنها را نماد عقده معرفی میکند و از آن نتیجه میگیرد که منتقدان بازگشت رژیم پهلوی عموما عقده ای هستند.
اینکه با این نمونه ها چگونه میتوان عقده ای بودن جامعه ای را نتیجه گرفت فعلا کاری نداریم اما در اینجای بحث اولین فکری که به ذهن خواننده میرسد این است که اگر نزدیک نیم قرن کار برد زور برای خوشبخت کردن مردم جواب نداده و برعکس باعث عقده ای شدن انها و براندازی آن رژیم و روی کار اوردن عده ای عقده ای بر سر کار شده که عکس راه گذشته را میروند و میخواهند با زور مردم را به بهشت ببرند و حالا مردم از آن نیز ناراضی (عقده ای؟) شده اند پس نتیجه میشود که آن روش کار نمیکند و برای سعادت فکر دیگری کرد. اما نخیر! آقای بنائی بعد از یک قرن شکست کار برد زور برای خوشبختی مردم تازه به این نتیجه رسیده اند که زور نوع اول درست بود! و بعد اظهار تعجب میکند که چرا بعضی از پروژه پهلوی می ترسند! و استدلال میکنند که من با اینکه جمهوریخواهم از آن نمیترسم! گو اینکه ستایشگر استبداد در میان جمهوریخواهان یافت نمیشود! خوب است ما صدام حسین و اسد و اخیرا ترامپ و ستایشگران آنها را دیده و می بینیم.
در این بحث چند نکته فرعی وجود دارد و یک نکته اصلی: نکته فرعی اول نظر دولت آبادی و داور است و نتایجی که از آنها میتوان یا نمیتوان گرفت. نکته فرعی دوم نظر آن سه «کنشگر» پهلوی هراس است و نتایج مربوطه.
اما نکته اصلی، که انحصار به مقاله آقای بنائی هم ندارد و شامل بسیاری دیگر از توجیه گران اخیر استبداد در لوای مباحث فرعی است، در واقع شکل مناسب حکومت برای آینده ایران است: اینکه باید مبتنی بر حاکمیت ملی و قانون برآمده از مردم باشد یا پروژه این یا ان اطاق فکری؟ ولی برای بحث در مورد حکومت مطلوب برای آینده ایران نیازی به رجوع به صد سال پیش و استناد به گفته این یا آن شخصیت بنام یا گمنام تاریخی و اشاره به حوادث و متونی که کمتر کسی خوانده نیست. مستقیما میتوان به خود موضوع برداخت. خوشبختانه تعدادی از «کنشگران» سلطنت طلب هستند که با صراحت از ضرورت کاربرد زور برای پیشبرد سیاستهای «مترقی» اجتماعی و اقتصادی خود سخن میگویند زیرا شعور امروز مردم ایران را در حد فهم و قبول پروژه های خود نمیدانند. درود بر انها که نظرشان را شفاف بیان میکنند. اما دیگرانی هم هستند که پشت «خواست حقیقی مشروطه»، شعار «رضا شاه روحت شاد» (که واقعا درود به روانش) و امثالهم برای اثبات علاقه مردم به استبداد پهلوی و دمکراتیک بودن این نوع استبداد ملی پنهان میشوند. درحالیکه نیازی به این تشبثات نیست. مفیدتر، موثرتر و صادقانه تر آن است که هر کس نظر خود را بطور شفاف بیان کند و دلایل خود را ارائه دهد تا بتوان در لیه یا علیه آن سخنی گفت. این از نکته اصلی، حال بپردازیم به دو نکته فرعی بحث.
نظر دولت آبادی و داور
این بار اولی نیست که آقای محسن بنائی نقل قول ناقصی از شخصیتی تاریخی برای تائید نظرات خود اورده است. نویسنده سال گذشته نیز نگاه تقلیل گرایانه خود را به دولت آبادی نسبت داده نوشتند که مدرن شدن و نه آزادی و دموکراسی خواست اصلی مشروطه خواهان بود که رضا شاه به آن جامه عمل پوشانید، موضوعی که کتاب حیات یحیی هم آمده. (۲) در مقال اخیر نیز ایشان نوشته اند دولت آبادی «بهرهگیری از حکومت نظامی رضاشاه را برای ساختن ایران نوین در برابر روحانیون ناگزیر میدید».
اولا دولت آبادی نه رهبر، نه سخنگو، نه تئوریسین انقلاب مشروطه بود و نه نظر شخصی ایشان در مورد حکومت نظامی رضا شاه حجتی بر درستی آن است. برای دانستن اهداف مشروطه و داوری در مورد درستی حکومت نظامی رضا شاه ابزار بهتری وجود دارد.
با اینحال یاد آوری میشود که دولت آبادی یکی از چهار تنی بود که در جلسه ۹ آبان ۱۳۰۴ علیه لایحه تغییر سلطنت سخنرانی کرد. او در کتاب حيات يحيي خود (۳) در کنار ستایشهایی که از خدمات رضا شاه برای نوسازی و بازسازی ایران بعمل اورد از ویژیگیهای منفی او نیز به تفضیل یاد میکند و نگرانی هاي عمیق خود را از ادامه ان وضعيت بيان میکند.
در صفحه ٢٥٥ کتاب دولت آبادی در شرح صفتهاي نكوهيده رضا شاه میگوید «طمعكاري و تملق دوستي در راس انها قرار دارد». در صفحه ٢٦٣ مينويسد «پسر ها را خطر مزاحمتشان بيشتر است از پيش بر ميدارد و پدر ها را از داغ انها بدق ميكشد و يا بخود كشي وا میدارد» يا در صفحه ٣٢٠ «براي پيشرفت مقاصد خود بي عاطفه ترين افراد ملت را كه در هر كسوت موجودند و هر يك در عالم خود بي شرافتي شناخته شده اند اطراف خود جمع كرده است». در صفحه ٤١٧ حيات يحيي امده است «پس از استقرار سلطنت پهلوي حكومت ملي بمعني خود محو شده حكومت نظامي جانشين ان گشت... هيچكس حتي اعضاي مجلس شوراي ملي كه اغلب همه نماينده سفارشی هستند و هر کدام صفت يك سرباز را دارند در هر دوره وكيلند و هر كدام اندک شخصيت و استقلال فكري بروز بدهند اسم انها از صورت در دوره بعد خارج ميگردد ترديدي ندارد.»
در صفحه ٤٣٦ كتاب دولت آبادی آرزو میکند «شاه پهلوي عاقبت انديشی كرده براي اينكه تاريخ بعد از وفات نادر شاه اقشار تجديد نشود... تا زنده است پايه حكومت ملي متزلزل شده را با رعايت اقتصای زمان مستحكم بسازد و قانون را بتمام معني بجاي قوه شخصي بگذارد»(اين در ١٣١٦ يعني چهار سال پيش از اشغال ايران و تبعيد رضا شاه نوشته شده است).
این نمونه ها اشکارا نگاه کسی که ستایشگر استبداد است نمیتواند باشد حتی در زمان رضا شاه. در ضمن یاداور میشود که انتشار لااقل بعضی از اثار یحیی دولت آبادی به خاطر اتهام به گرایش به بابی گری در زمان پهلوی ممنوع بود.(۴)
و اما علي اكبر داور؛ او يكي از پرشور ترين و پر كارترين و صادقترين دوستداران رضا شاه بود كه به کاربرد سیاستها و قوانین سفت و سخت براي ساخت و ساز و تجدد كشور باور داشت و رضا شاه را برای این منظور مناسب میدانست اما ساده لوحانه تصور ميكرد كه افرادي مثل او و دوستانش در مجلس ميتواند رضا شاه را در حدود قانون كنترل نمايند.
براي ديدن اين وجه داور لازم است به مباحث او در جلسه ٩ ابان ١٣٠٤ مجلس دقت كرد. در آن جلسه مصدق در نطق خود ميگويد «اگر شما میخواهید که رئیس الوزراء شاه بشود با مسئولیت این ارتجاع است و در دنیا هیچ سابقه ندارد که در مملکت مشروطه پادشاه مسئول باشد و اگر شاه بشوند بدون مسئولیت این خیانت به مملکت است برای اینکه یک شخص محترم و یک وجود مؤثری که امروز این امنیت و اسایش را برای ما درست کرده و این صورت را امروز به مملکت داده است برود بی اثر شود هیچ معلوم نیست کی بجای او میآید.»(۵)(مشروح بحث در لينك زير)
داور به نمايندگى از طرفداران لايحه در پاسخ به مصدق ميگويد وجود شاه غير مسئولي كه به عظمت كشور علاقمند و داراي تشخيص باشد در پيشرفت كارها موثر است. او نگرانی مصدق از تمرکز قدرت در دست شاه را مضحک میخواند چون فكر ميكرد هچكس انقدر كوچك و عقب مانده نيست كه زير بار ان برود:
«تصور نمیکنم که هیچ کس در مملکت باشد که فکرش این قدر کوچک و عقب مانده باشد که تصور بکند دادن اختیاری بدست یک نفر بدون هیچ حدی و بدون هیچ قانونی یعنی یکنفر بقول ایشان شاه باشد. رئیس الوزراء باشد رئیس عالی قوا باشد وزیر جنگ باشد. یک همچو چیزی نه تنها یک مسئله ایست که همه به او خواهند خندید بلکه یک مسئله ایست بقدری واضح و مسلم که هیچ کس زیر این بار نمیرود بنده تعجب میکنم چطور ایشان که مدتی است در مجلس هستند و غالب ماها را میشناسند درجه فهم رفقای پارلمانی خودشان را آنقدر کوچک تصور کردند که ممکن است اینطور فرض كند... البته یک شاهی که علاقه داشته باشد و میل داشته باشد مملکتش بزرگ شود و عظمت پیدا كند و در ردیف ممالک بزرگ عالم گذاشته شود و تشخیص هم بدهد که چطور باید اینکار را كرده هر قدر که قانونا غیر مسئول باشد حتما در عمل منتها درجه اثر را خواهد داشت.» (منبع همانجا)
به هر ترتيب اكثريت به تغيير سلطنت راي داد و رضا شاه ديكتاتور ايران شد. ابتدا با همراهي نخبگان طرفدار خود مجلس را در ظرف سه سال از وجود وکلای منتقد و يا مستقل پاکسازی کرد و جای آنها را به گماشتکان مطیع خود سپرد تا به قوانین و وزرای مورد علاقه او رای دهند و سپس نخبگان آزاده طرفدار خود را نيز يكي پس از دیگري حذف کرد. سؤ قصد و ترورهای پراکنده و مشکوک مخالفان اوایل کار جای خود را به بگیر و ببندهای سیستماتیک داد و جامعه پر شور بزرگترين انقلاب فكري و اجتماعي ايران رو به خاموشی گرایید تا انجا كه وقتي چهره استبداد عریان شد از انهايي كه داور گفته بود زیر بار نمیروند و خودش ديگر كسي برای اعتراض باقي نماند.
آقای بنائی از داور نقل قولی اورده که «ایرانی به رضای خود آدم نمیشود، سعادت را بر ایران تحمیل باید کرد» و انرا مطابق منویات خود تعبیر کرده نتیجه میگیرد که «براستی نیز نزدیک به همه کارهای انجام شده در پروژه پهلوی در برابر خواست مردم بودند.»
اتفاقا درست برعکس نزدیک به همه کارهای مهم انجام شده مطابق نظر مجلس شورای ملی ادوار پیشین و در نتیجه از جمله خواست خود مردم بود که رضا شاه در مقام اجرای آن بر امد.(۶) دلیل موفقیت و تمکین مردم از آن قوانین نیز همین بود اما بموازات فرمایشی شدن مجلس و فاصله گرفتن رضا شاه با خواسته های مردم در اجرای همان قوانین نیز دچار چالش شد. در ضمن لازم به تذکر است که بین اقتدار قانونی و مشروع (دارای حقانیت) و خودکامکی و قانون نامشروع تفاوت مهمی وجود دارد. وقتی قوانین مصوب نمایندگان مجلس به وکالت از مردم است اجرای آن قوانین و تحمیل آن به کسانی که به رضای خود انرا مراعات نمیکنند نیز قانونی و مشروع است. این یعنی اقتدار ملی و قانونی.
سلطنت طلبان از یک طرف از رای اکثریت مجلس به تغییر سلطنت بعنوان پایه مشروعیت پهلوی یاد میکنند و از سوی دیگر از بیسوادی به معنی بیشعوری مردم میگویند که رضا شاه را وادار به استفاده از زور برای تحمیل خوشبختی به آنها میکرد. اما این یک تناقض است چطور مردم برای انتخاب پهلوی فهیم بودند اما برای ادامه انتخاب و نظارت بر منتخب خود قوه تشخیص ندارند چون بیسوادند؟! مگر خود رضا شاه چه سوادی داشت؟! البته که ادم فهیمی بود اما فهمش را از کجا اورده بود؟ مردم هم از همانجا.
از ۷ بار خراب شدن مدرسههای رشدیه و یک بار شلیک به پا و شکستن دستش که آقای بنائی یاد کرده درستی استبداد نتیجه نمیشود. همان دوران سخت برخی از برجسته ترین روشنفکران تجدد ایران را تولید کرد که نیم قرن سیستم آموزش پهلوی نتوانست نمونه ای از انرا باز تولید کند. در امریکا ها تا هفتاد سال پس از الغای برده دارای سیاهان را هنوز تکه و پاره میکردند و نعش انها را از درخت به دار میکشیدند. اما از آن تاریخ تیره و تار کسی مطلوبیت دیکتاتوری را نتیجه نمیگیرد.
این از دیدگاه دولت آبادی و داور ولی حتی اگر برداشت نویسنده نیز درست بود نظر گزینشی دو تن از دهها اگر نگوییم صدها شخصیت برجسته زمان دلیل بر درستی مطلبی نمیشود.
نظر ان سه «کنشگر» راجع به پهلوی هراسی
اينكه نظر واقعي ان سه «کنشگر» از مطالبی که نوشته اند چه بوده و آیا واقعا آنطور که آقای بنائی ترسیم کرده تا آن حد نابخردانه است که جز عقده اسم دیگری نمیتوان بر آن نهاد را به خودشان واگذار میکنم. اما مغلطه بودن تقلیل هراس از استبداد پهلوی به این نقل گزینشی این سه نفر، آشکار تر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد. تاریخچه هراس از استبداد پهلوی لااقل به ۱۳۰۴ برمیگردد که تا ۱۳۵۷ یافت. امروزه نیز اظهارات ضد و نقیض شاهزاده رضا پهلوی و اطرافیان فرشگردی او که عموما اقتدار گرا و ستایشگر ترامپ هستند کمکی به رفع آن نگرانی ها نمیکند.
برای دیدن دلایل هراس از استبداد پهلوی علاوه بر مباحث مصدق میتوان به اظهارات قوام، دکتر امینی، برخی دیپلماتهای خارجی مستقر در ایران و حتی داریوش همایون اشاره کرد.
مثلا قوام السلطنه در ۲۶ اسفند ۱۳۲۸ در نامه ای به محمدرضا شاه پهلوی در مورد نتایج وخیم آغاز دیکتاتور منشی ایشان هشدار میدهد: «بنده از نظر پنجاه سال تجربه و سابقه خدمتگزاری صریحأ به عرض میرسانم که برای مملکت هیچ خطری بزرگتر و هیچ لطمه ای عظیم تر از این نیست که تنها وثیقه بقای ایران یعنی قانون اساسی وسیله بازیچه و دستخوش تغییر و تبدیل گردد٠»
دکتر امینی در مصاحبه های خود با لاجوردی (۷) بحثی میکند که گویا طرف سخنش با دیکتاتوری خواهان نو رسیده است. او این نظریه که مشروطه براي ايران عملي نيست و اینکه هر كه بيايد ديكتاتور ميشود را نقد میکند و میگوید حالا خود اين ديكتاتور كيه؟! نابغه است؟! خود اين كسي كه ميخواهد حكومت كند و ميگويد اين مردم قابل نيستند اين خودش كيه؟! اطرافيانش كيا هستند؟! كيا به اينها خدمت ميكنند؟! اينكه بهش بيشتر تملغ ميكنه؟!... دنبال راه حل هاي ساده ميگردند و حاضر نيستند كمي فكر كنند. پنجاه سال حكومت پهلوي بهترين فرصت (براي اموزش و تمرين قانون و دموكراسي) بود بشرط اينكه اعتقاد باشد.
علی امینی در مصاحبه دیگری به تفصیل از گرایشات دیکتاتوری محمد رضا شاه که حتی تا ماه های آخر سلطنت نیز ادامه یافت بحث میکند.(۸)
نارضایتی مردم از رژیم شاه منحصر به چند چپ و اسلامیست «عقده ای» «کنشگر انقلاب ۵۷» نیست و حتی برخی از نظامیان شرکت کننده در سرنگونی دولت مصدق را هم در میگیرفت. ویلیام میلر دیپلمات امریکایی مستقر در اصفهان ۱۳۵۹-۱۳۶۴ در مصاحبه خود در آرشیو دانشگاه هاروارد میگوید جنرال عباس فرزانگان -که خودش گفت چمدان پول برنده (bagman) براي سرنگوني دولت مصدق بوده و ديگر "وطنپرستان" از وجود نارضايتى و فساد گسترده ميگفتند! جای دیگری میگوید مردم اصفهان دائما از ادمهاي پاك و كثيف ميگفتند و ساواكي را به هر لحاظ كثيف مي دانستند و از انها عميقا تنفر داشتند. (۹)
حتی داریوش همایون نیز به استبداد شدید شاه معترف است (۱۰) و مسؤلیت طرفین (شاه و مخالفان سخن میگوید (۱۱). او حتی در لفافه نگرانیهای خود را از توانمندیهای شاهزاده رضا پهلوی سخن گفته بدون انکه حرکات و گفتار سالهای اخیر ایشان را دیده باشد. (۱۱).
اما از نکات فرعی گذشته اگر به نکته اصلی بازگردیم میبینیم دو نگاه نسبت به نقش مردم در حکومت وجود دارد: یکی انی که از اواخر قرن ۱۸ بتدریج در دنیا متداول شد که مردم را رشید، فهیم، آزاد و صاحب حق میداند و دیگری آنی که مردم را صغیر، عقب افتاده و مکلف به فرمانبرداری از رهبران تعیین شده برای خود میداند.
وقتی جریانی مردم را بیسواد و عقب افتاده میداند و مدعی نجات آنها میشود بلافاصله سئوال پیش می اید که نجات با اتکا به چه نیرویی؟ لااقل رضاخان برای کودتای به توان فرماندهی خود و گارد قزاق، مساعدت خارجی و حمایت روشنفکران متجدد دلگرم بود و محمد رضا به ارتش و ماشین بوروکراسی که از زمان پدرش باقی مانده بود و تعدادی از رجال باقی مانده و کمک خارجی اما مشخص نیست که نو پهلوی گرایان استبداد طلب به پشتوانه چه نیرویی دلگرم هستند؟ همان مردمی که بی سوادشان میخوانند یا نیرویی دیگر؟
بهرحال از انجایی که آقای بنائی نیز مانند تعداد دیگری از نویسندگان اخیر در لفافه سخن گفته بطور صریح دلیلی بر برتری حکومت دیکتاتوری یا استبدادی بر مشروطه (چه سلطنتی و چه جمهوری) ارائه نکرده اند بحث راجع به آن دشوار است. بنظر میرسد بسیاری از این نویسندگان نبود جمهوری اسلامی را در آینده ای نزدیک مفروض دانسته اند در حالی که با این وضعیت فکری بسیار بعید مینماید. با ادامه این وضعیت اگر فردا عده ای در خیابانهای ایران شعار «مرگ بر دیکتاتور» داده شود؛ ممکن است سر ان در میان مخالفان زد و خورد شود که منظورت چیست و نکند منظورت رضا شاه کبیر باشد و انها در مقابل شعار سر دهند «رضا شاه روحت شاد» و «مرگ بر منافق» سر دهند و ماموران جمهوری اسلامی همانجا بایستند و بخندید.
ماخذ
(۱)
(۲)
http://bonyadhomayoun.com/?p=19674...
(۳)
حیات یحیی (جلد چهارم)، انتشارات فردوسی، ۱۳۶۲
(۴)
(۵)
مذاکرات مجلس شورای ملی ۹ آبان ۱۳۰۴ نشست ۲۱۱ - مشروطه
(۶)
مثلا برای دیدن مباحث مجلس دور دوم و قوانینی که الهام بخش اقدامات بعدی شد نگاه کنید به
Mangol Bayat, 2020, Iran's Experiment with Parliamentary Governance: The Second Majles, 1909-1911 (Modern Intellectual and Political History of the Middle East),
(۷)
(۸)
https://m.youtube.com/watch?v=p0r2t4WDypM
(۹)
(۱۰)
دقیقه ۳۰
(۱۱)
دقایق ۱۴ و اخر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر