۱۳۹۹ خرداد ۲۸, چهارشنبه

Shirin_Ebadi_2.jpgخودکشی نتیجه ناامیدی از تغییر است، شیرین عبادی

خبرهای خودکشی به خاطر فقر یکی پشت دیگری منتشر می‌شود. ما کی این قدر فقیر شدیم که مرگ را به زندگی ترجیح بدهیم؟ و آیا فقط فقر دلیل خودکشی آدمهایی در سن و سال مختلف است؟ خبر جدید این است که « در سال گذشته، ۹۱۹ نفر در کشور فقط ، با خوردن قرص برنج خودکشی کردند که نسبت به سال قبل از آن ۱۱.۴ درصد بیشتر شده است.» چند نفر از این افراد به دلیل نداری و فقر دست به خودکشی زده‌اند؟
قبلا از پدیده زباله‌گردی می‌شنیدیم اما این روزها از افزایش زباله‌خوری می‌شنویم. در ایران گدایی پول رایج بود و کشور ما سالها قبل هرگز گدای نان نداشت. ولی اینروزها می‌شنویم که مردم گرسنه‌ی یک لقمه نان هستند. در این چهل سال بعد از انقلاب همه این تغییرات یکی بعد از دیگری رخ داد، مردم فقیرتر و فقیرتر شدند. کسانی که از زباله‌ها ، فلز و شیشه جدا می‌کردند، به جدا کردن نان و ته‌مانده غذای دیگران رو آوردند.
اما آیا فقر به‌تنهایی دلیل این است که آدمها جانشان را به خاطر نداری بگیرند؟ اگر اینطور است که آمار خودکشی در کشورهای فقیر دنیا باید زیادتر از همه‌جا باشد. در حالی که اینطور نیست. مثلا آمارهای جهانی نشان می‌دهد که نرخ خودکشی در در سال ۲۰۱۹ در کشور همسایه ما افغانستان که به دلایل مختلفی از جمله جنگ‌های متمادی سالها از فقر رنج برده، در ردیفهای آخر آمار جهانی خودکشی است (۴.۷ نفر از هر ۱۰۰ هزار نفر). همینطور خیلی از کشورهای فقیر افریقایی هرگز به دلیل نرخ بالای خودکشی خبرساز نبوده‌اند.
آن چیزی که در ایران اتفاق افتاده، این است که مردم چنان سریع فقیر می‌شوند که برای این شدت از فقر آماده نیستند. آنها ناگهان تغییر شرایط داده‌اند. در طی مدت کوتاهی از زندگی خوب به متوسط، بد، و خیلی بد پرت شده‌اند.
و عامل دوم ناامیدی است. آنها هیچ امیدی به بهتر شدن اوضاع ندارند.

امید مرده است

مردم فقیر اگر کاری می‌کنند مثل کشاورزی خرد و کوچک یا صنعتگری، امید دارند که با افزایش باران یا بهبود اقتصاد، وضیتشان بهتر شود. امید آنها را زنده نگه می‌دارد. اما در ایران امید مرده است. چون چهل سال است که همیشه در تلاش بوده‌ایم تا وضع بهتر شود و همیشه بدتر شده است. و امروز در شرایطی هستیم که هیچ امیدی به بهتر شدن اوضاع نیست. معلم و صنعتگر و کارگر و کشاورز ، امیدی به بهتر شدن وضعشان ندارند. دانشجو با امید درس نمی‌خواند و تنها امیدش به رها شدن از زندان وطن است. این ناامیدی نتیجه فقر و نداشتن پول نیست. به میزان درآمد حاصل از نفت ایران در ده سال و بیست سال اخیر نگاه کنید!
در دو دوره دولت‌های احمدی‌نژاد و پنج سال اول دولت روحانی رکورد فروش نفت در ایران زده شد . درآمد ۴۹۴ هزارمیلیارد تومان مربوط به دوره هشت سال احمدی نژاد است، و درآمد پنج‌سال اول دولت روحانی ۵۳۹ هزارمیلیارد تومان بوده است.
چقدر از این درآمد صرف سفره‌های مردم و بهتر شدن وضعیت معیشتی آنها شد؟ اگر عده‌ای تورم و تحریم را بهانه می‌کنند، باید در جوابشان گفت چرا تورم و تحریم فقط به مردم عادی فشار وارد می‌کند؟ چرا خط فقر فقط نصیب مردم عادی می‌شود و راه خانه آقازاده‌ها و وابستگان حکومت را بلد نیست که برجهای سربه‌فلک زده‌شان روزبه‌روز بیشتر شده و خانه‌های لوکس و ویلاهای آنچنانی و حتی قبرستانهای لاکچری‌شان گواه این مساله است؟
به قیمت دلار در چهل سال گذشته نگاه کنیم. دلار همیشه بالا و بالاتر رفته و فقط در بهترین موقعیت اقتصادی یعنی هشت سال دوره محمد خاتمی قیمتش تقریبا ثابت مانده بود. اما رونق زندگی مردم در همه این چهل سال همیشه رو به زوال و بدتر شدن بوده است. و همین باعث شده که همیشه حسرت گذشته را بخوریم. همیشه نگاهمان به جای آینده به پشت سر باشد. کاشکی انقلاب نکرده بودیم، کاشکی خاتمی مانده بود، ... کاشکی، کاشکی....
این ناامیدی از آینده باعث می‌شود در کنار عامل دیگر یعنی فقر به آخر خط برسیم. خودکشی برای همین افزایش یافته است. برای اینکه مردم طبق تجربه همیشه آینده را بدتر از حال می‌بینند. بچه‌ای که روپوش ندارد، می‌داند تا دو سال دیگر هم نمی‌تواند بخرد. مردی که حقوق ماهیانه‌اش را نگرفته، امیدی هم به آینده بهتر ندارد. پسربچه‌ای که به خاطر نداشتن پول درمان مادرش دست به خودکشی می‌زند، امیدی به دریافت این پول نداشته است.
در جامعه‌ای که همه از تغییر ناامیدند، خودکشی مردم یعنی پایان امید. در جامعه‌ای که کوچکترین حرفی از تغییر بزنید متهم به جنگ طلب بودن شده و سرکوب می‌شوید، آنهم نه فقط از جانب خود حکومت، بلکه طرفداران و حامیان ریز و درشت و پنهان و آشکار حکومت نیز که در سراسر دنیا پخش شده‌اند تو را متهم می‌کنند به اینکه دنبال آشوب در ایران و از بین بردن وطن هستی، همه صدا ها خفه می شوند
این شیوه حکومت جمهوری اسلامی است؛ خفقان! حالا با مردمی مواجهیم که راه حل را در از بین‌بردن خودش می‌داند. چون دریافته در این خفقان کار دیگری نمی‌تواند انجام دهد.

اخلاق مرده است

در این شرایط است که عده‌ای هم که ممکن است اندک کاری ازشان برآید فقط در فکر نجات خودشان هستند و چون از نجات جامعه ناامیدند به زندگی شخصی‌شان چنان می‌چسبند که انگار نجات خودشان واقعا چاره‌ساز است.
این هم نتیجه همان روند است. چون می‌دانند اگر امروز لقمه‌ای نان دارند شاید فردا نداشته باشند. پس به اندوختن بیشتر و بیشتر روی می‌آورند.
دیگر همسایه و همشهری و هموطن مهم نیست. فقط «من» مهم هستم. اینجاست که باید گفت اخلاق هم مرده است. چون اخلاق در جمع و جامعه معنی دارد. شجاعت، فداکارای، احترام، درستی و راستی، از خودگذشتگی، کمک به همنوع و ... اینها همه صفات انسانی هستند که در جمع معنی دارند نه در تنهایی.
اگر همه بدانیم که فردایی هست و امیدی به بهتر شدن هست، کسی که اموالی اندوخته کرده، اموالش را در نمی‌برد و در بانکهای پنهان و آشکار دنیا جا نمی‌دهد، بلکه در همین کشور چاره‌ای برایش می‌اندیشد. نه مثل امروز که همه فقط در فکر کندن و در بردن مال و جانشان هستند. همه اینها به خاطر این است که حکومت و وابستگان و طرفدارانشان راه هر گونه تغییری را برای آینده بسته‌اند.
اگر فکر کنیم که آینده مثل امروز نیست و می‌تواند بهتر باشد، مسیر رسیدن به آن را هم پیدا خواهیم کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر