تحلیل شعارهای سلطنتطلبانه
چند سالی است که در اعتراضات مردمی شعارهایی مبنی بر بازگشت به دوران پهلوی و تمایل برای استقرار نظام سلطنت شنیده میشود. در این مقال بر آنیم تا به تحلیل این پدیده از دو منظر دانش و تاریخ بپردازیم تا ببینیم که این تمایل ریشه در چه واقعیات اجتماعی و تاریخی دارد.
در علوم اجتماعی ذیل مبحث انقلاب بعضاً به این پدیده نیز پرداختهشده است. پدیدهای که میل بازگشت به گذشته دارد و نوعی رمانتیسم اجتماعی و سیاسی است. این پدیدهی اعتراضی را در علوم اجتماعی "شورشهای محافظهکارانه" میگویند که در آن مطالبهی بازگشت به گذشته نمود پیدا میکند. البته بین این نوع شورشها با انقلاب تفاوت قائلاند، اما نمود این شورشها را در وضعیت انقلابی میدانند.
وقتیکه ذیل مبحث انقلاب به چنین پدیدهای پرداختهشده، ترجمان این امر واقع است که، پدیدهای عام همهی جوامع بوده و فقط مختص و منحصر به جامعهی ایران نیست. اصطلاح revolution به معنی انقلاب هم وقتی از علوم طبیعی وارد علوم اجتماعی شد، بیش از هر چیز ناظر به این پدیده بود. در برخی فرهنگهای لغت، واژهی revolution در تقابل با evolution یا تکامل معنی شده است. در evolution تحول و تدور بهصورت تدریجی و آرام به سمت جلو و تکاملی است. در revolution اما حرکت به سمت عقب و بازگشت به وضعیت پیشین منظور بوده است. مثلاً گردش زمین به دور خورشید و بازگشتش به مکان آغازین را revolution میگفتهاند. پس این واژه در ابتدا ناظر به حرکت گردشی و چرخی پدیدهها بوده است. وقتی وارد علوم اجتماعی شد، بازهم بیش از هر چیز ناظر به شورشهای محافظهکارانهای بوده است که مطالبهی بازگشت به نقطهی آغازین و چرخش به عقب داشتهاند. آقای حسین بشیریه در کتاب انقلاب و بسیج سیاسی به پلیب اشاره میکند که جزء اندیشمندانی است که انقلاب را به معنی بازگشت امور به وضع متعادل و درست گذشته تعبیر کردهاند. اینکه نقطهی فصل و جدایی بین حال و گذشته از نظر مردم هر جامعهای کدام است که با نمود شورشهای محافظهکارانه خواستار بازگشت به گذشته میشوند، موضوع مهم و قابل کنکاشی است.
این واژه اما در برخورد آراء و عقاید و در اقیانوس ادبیات جهانی، خصوصاً ادبیات مارکسیسم و بهطور ویژه ادبیات شخص مارکس، عمق و گستره پیدا کرد و اکنون مفهومی دیگر را به ذهن متبادر میکند. امروز دیگر واژهی انقلاب نهتنها ترجمان شورشهای محافظهکارانه نیست که حتی بر ضد آنها نیز به کار میرود.
کارل مارکس بنا بر تجارب خود و مطالعاتی که از انقلابهایی مثل انقلاب فرانسه و شورشهای دیگری که در برخی نقاط اروپا رخداده بودند داشت، دریافت که در شورشهای محافظهکارانهای که مطالبهی بازگشت به عقب رادارند، هیچ واقعیت ملموسی وجود ندارد. مطالبهگران تنها بنا بر ذهنیات خویش و رویاهایی که از گذشته برای خود ساختهاند، آن را مطلوب میدانند. اکثر قریب به تمامشان به گذشتهای میخواهند برگردند که هیچ تجربهی عینی و زیستهای از آن ندارند. مثل وضعیتی که اکنون در ایران شاهد آن هستیم. کسانی شعار رضاشاه روحت شاد و شاه برگرد سر میدهند که بهطور مطلق هیچ تجربهای از رضاشاه ندارند و اکثر قریب به تمامشان نیز هیچ تجربهای از رژیم محمدرضاشاه ندارند. شعار دهندگان اکثراً حتی بعد از انقلاب ۵۷ به دنیا آمدهاند؛ متولدین دهههای ۶۰ و ۷۰ هستند. همهی اینها نشان میدهند که آنها درواقع میخواهند به گذشتهی انتزاعی و ذهنیای که برای خود ساخته برگردند. بنا بر برخی خاطرات نادقیق، برخی تلاشهای رسانهای وسیع و تحریفشده از گذشته و... این افراد برای خود یک مدینهی فاضله و یک بهشت برین در گذشته ساختهاند که میخواهند به آن برگردند. نوعی نوستالژی ذهنی و صددرصد انتزاعی و نوعی رمانتیسم که همهچیز را در بازگشت به عقب نیک و مفید میداند.
مارکس بهواسطهی هوش و ذکاوت شخصی این موضوع را دریافت و این پدیدهی ذهنی و مدینهی فاضله یا اتوپیای انتزاعی را به آینده برد و یک بهشت برین در آینده ساخت و نامش را کمونیسم گذاشت. مارکس دریافته بود که بازگشت به گذشته، اولاً ممکن نیست، دوماً ارتجاعی است و سوماً چون واقعی نیست و انتزاعی است، آمد حرکت به جلو و انقلاب برای گذار و گذر از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب آینده را تبیین ایدئولوژیک کرد. یک وضعیت مطلوب ذهنی در آینده ایجاد کرد که انقلابیون به آن سمت حرکت کنند. مارکس انقلاب یا revolution را در دل تکامل یا evolution جای داد و به تبیین آن پرداخت. نگاه مارکس در ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیک تکاملی است. به این معنی که حرکت روبهجلو و تدریجی است، اما برای جهش به مرحله یا وضعیت تکاملی روبهجلو نیاز به انقلاب است. تاریخ را به چند مرحله تقسیم و تأکید کرد که برای گذر و گذار از این مراحل نیاز به انقلاب بوده و هست. برای گذار از بردهداری به فئودالیسم، از فئودالیسم به بورژوازی و از بورژوازی به سوسیالیسم و کمونیسم نیاز به انقلاب است.
حال که واژهی انقلاب گستره و عمق پیدا کرده است و خود به یک مبحث وسیع و گسترده در علوم اجتماعی تبدیل شده و نظریات متعدد و مختلفی در مورد آن ایجاد شده است، پدیدهی شورشهای محافظهکارانه نیز ذیل این مبحث و به عنوان پدیدهای که با انقلاب متفاوت است، بررسی میشوند. پس این پدیده یک پدیدهی منحصر و محدود در ایران نیست، پدیدهای عام است که در همهی جوامعی که وضعیت انقلابی داشتهاند یا فضای انقلاب حاکم بوده، دیده شده است. مردم چون هیچ تصور و دریافتی از آینده ندارند و آینده برایشان گنگ و مبهم است، غالباً نگاهشان به گذشتهای است که در ذهن خویش ساختهاند؛ بنابراین مارکس آیندهی گنگ، مبهم و ناموجود را به صورت انتزاعی اما شفاف خلق و یک تصویر ذهنی و رویایی از آینده ایجاد کرد تا انقلابیون به آن سمت حرکت کنند. اگرچه تجربه ثابت کرده است که مدینهی فاضلهی محافظهکاران و مدینهی فاضلهی کمونیستها تحقق نمییابد، اما همچنان انقلابیون بر این دو رویای خویش سماجت میورزند. برخی بر رویایی که از گذشته برای خود ساختهاند و برخی دیگر بر رویایی که از آینده برای خود ترسیم نمودهاند و میخواهند که با انقلاب و دگرگونی ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاکم، به آن تحقق و عینیت ببخشند.
اینکه امروز میبینیم و میشنویم که برخی شعارهای سلطنتطلبانه سر میدهند، چیز جدید و منحصربهفردی نیست، واقعیتی عام در دو بعد تاریخی و جغرافیایی است. در طول تاریخ و در همهی جوامع این پدیده وجود داشته است و برخی شعار بازگشت به وضعیت پیشین سر میدادهاند؛ اما آنچه از این پدیده میتوان دریافت این است که وقتی چنین پدیدهای نمود بیرونی در گسترهی اجتماعی مییابد، ترجمان وضعیت انقلابی یک جامعه است. جامعهای که مردم خواستار تغییرات ساختاری و عمیق حاکمیتی میشوند و به قولی از حکومت موجود عبور میکنند و بهبود وضع خود را در سرنگونی و فروپاشی حکومت مییابند، چنین پدیدهای که عبارت از شورشهای محافظهکارانهی بازگشت به گذشته است، دیده میشود. نمود چنین پدیدهای، اگرچه انقلاب نیست اما یکی از مشخصههای وضعیت انقلابی در یک جامعه است. وضعیت و فضای انقلابی هم به معنی رویداد خاصی که انقلاب نام دارد نیست. وقتی گفته میشود وضعیت یک جامعه انقلابی است، به این معناست که آن جامعه به لحاظ ذهنی آمادگی خلق انقلاب و امکان بخشیدن به آن رویداد خاص را دارد. این وضعیت ممکن است حتی چند سال هم طول بکشد، اما هر بار با سرکوب شدید اعتراضات مردمی، به آن عمق و گستره میبخشند تا جایی که منتج به رویداد انقلاب میشود.
پدیدهی محافظهکارانهی بازگشت به گذشته، واقعیتی تاریخی در ایران نیز هست؛ یعنی بااینوجود که پدیدهای عام است، در تاریخ ایران بهطور ویژه نیز وجود داشته است. بهترین ضربالمثلی که میتواند این پدیده را در روانشناسی اجتماعی مردم ایران نشان دهد، ضربالمثل "هرسال میگیم دریغ از پارسال" است. این ضربالمثل بهوضوح نشان میدهد که مردم ایران بهطور تاریخی نگاهشان بیش از آنکه به جلو باشد، به عقب بوده است و همیشه گذشته را بهتر از حال و آینده میدیدهاند. اینکه چرا ایرانیان از چنین روحیهای برخوردارند، نیازمند یک تحلیل مفصل در حوزههای مختلف جامعهشناسی، مردمشناسی، تاریخی، اقلیم و جغرافیای ایران، استبداد تاریخی و... دارد و برخی صاحبنظران نیز به آن پرداختهاند؛ اما آنچه در اینجا اهمیت دارد، نفس گذشتهگرایی تاریخی ایرانیان است که همیشه، اگرچه نه بهطور مطلق، نگاهشان به گذشته بوده و قدیم را خوب و رویایی میپنداشتهاند. "به یاد قدیمها" تکیهکلامی است که در ایران بسیار پرکاربرد و وجه ذهنی و رویایی آن بسیار برجسته است. درگذشته همیشه دورانهای طلایی وجود داشته است که ما میخواهیم به یکی از آن دورههای طلایی برگردیم. آنچه مسلم است اینکه حس گذشتهگرایی زمانی به اوج میرسیده و نمود اجتماعی مییافته که مردم از حال و اکنون فردی و اجتماعی خویش ناراضی و خسته بودهاند و چون هیچ چشمانداز روشنی در آینده نمیدیدهاند به گذشتهی رویایی که در ذهن ساختهاند رجعت میکردهاند.
یک مثال تاریخی به درک بهتر این واقعیت اجتماعی که هم پدیدهای عام در همهی جوامع و هم منحصر به ایران است، کمک میکند. یکی از بحرانیترین دورههای تاریخی ایران، دورهی قدرت گرفتن ناصرالدینشاه بوده است. مردم در فقر و فلاکت مطلق زندگی میکردهاند. انواع بیماریهای واگیردار و غیر واگیردار رواج داشته است. بخشی از کشور، ازجمله هرات از ایران جدا میشود. مردان باشخصیت و صاحب تدبیری چون امیرکبیر به قتل میرسند و... چندین شورش و جنبش در دورهی ناصری رخ میدهند که معروفترین آنها شورش نان و جنبش تنباکو هستند. چنان فقری بر جامعه حاکم بوده که مردم نان برای خوردن نداشتهاند و قیام میکنند. به انبارهای غلهی حاکمان و اعوانوانصار پادشاه حمله میکنند و همه را غارت و بین خود و مردم پخش میکنند. گروه چریکی زنان آذربایجان به رهبری زینب پاشا نیز در همین برههی تاریخی ایجاد و میداندار قیام نان میشوند.
در چنین شرایطی، میرزا رضا کرمانی که مشکلی در کرمان دارد و به آن رسیدگی نمیشود، به تهران میآید که شکایت کند، اما خودش را در بند میکنند و آزار میدهند. وقتی تلاشهای دادخواهانهاش بهجایی نمیرسد تصمیم میگیرد که ناصرالدینشاه را به قتل برساند و چنین میکند. شاهی که نماد فقر و فلاکت و بدبختی و سیهروزی مردم است، کشته میشود و بسیاری شادی و شادمانی میکنند. چند سال بعد اما همین جرثومهی فساد حکومتی و مستبد بزرگ تبدیل به شاه شهید میشود و در وصفش شعرها میسرایند و متنها مینگارند. مردم دوباره آرزوی بازگشت به دورهی ناصری را میکنند و آن دوره را طلایی میپندارند. عمدتاً هم کسانی میخواهند به آن دوره برگردند که هیچ تجربهای از آن نداشتهاند و نوستالژیشان کاملاً ذهنی و انتزاعی بوده است. این واقعیت تاریخی ترجمان دو امر واقع است. یکی وجود پدیدهی محافظهکارانهی بازگشت به گذشته که وضعیت انقلابی دوران را نشان میدهد. در بحبوحهی انقلاب مشروطه و بهخصوص بعدازآن که منتج به قدرت گرفتن رضاشاه میشود؛ یعنی از دل این وضعیت نه بازگشت به سلطان پیشین که خلق سلطان جدیدی (رضاشاه) امکان یافته و جامعه وارد دورهی جدیدی از استبداد نوپا شدهاند.
امر واقع دیگری که این تجربهی تاریخی نشان میدهد، پدیدهی تاریخی بازگشت به وضعیت پیشین در روانشناسی اجتماعی مردم ایران است. حتی بدترین دورهها را هم رویایی و رمانتیک میبینند و همیشه گذشته را بهتر از حال میدانستهاند. این گذشتهگرایی در ابعاد طولی تاریخ، از باستانگرایی کوروشی تا معاصرگرایی رضاشاهی نمود یافته است.
همهی اینها اما نتیجهی یاس و ناامیدی مردم از وضعیت اکنونی است. وقتی مردم از شرایط امروز خسته میشوند و هیچ مفر و مجالی برای خروج از این شرایط ندارند، وارد فاز انقلاب و انفجار ساختار متصلبی میشوند که این شرایط را ایجاد کرده است. جامعهی امروز ایران نیز به این مرحله که وضعیت انقلابی است رسیده و خود را به لحاظ ذهنی آمادهی خلق رویداد انقلاب کرده است. برخی به گذشته میخواهند برگردند و برخی به آینده، نقطهی مشترک اما عبور از اکنون است. تجربهی تاریخی هم نشان داده است که بازگشت به گذشته ممکن نیست، پس باید تلاش کنیم که آینده را نیز ویران نکنیم. مردم اکنون را نمیخواهند و از آن عبور کردهاند و هرچقدر سرکوبها شدیدتر باشد، بدیهی است که خشونتهای احتمالی و ویرانیهای آتی، بیشتر خواهد شد.
گویا
وقتیکه ذیل مبحث انقلاب به چنین پدیدهای پرداختهشده، ترجمان این امر واقع است که، پدیدهای عام همهی جوامع بوده و فقط مختص و منحصر به جامعهی ایران نیست. اصطلاح revolution به معنی انقلاب هم وقتی از علوم طبیعی وارد علوم اجتماعی شد، بیش از هر چیز ناظر به این پدیده بود. در برخی فرهنگهای لغت، واژهی revolution در تقابل با evolution یا تکامل معنی شده است. در evolution تحول و تدور بهصورت تدریجی و آرام به سمت جلو و تکاملی است. در revolution اما حرکت به سمت عقب و بازگشت به وضعیت پیشین منظور بوده است. مثلاً گردش زمین به دور خورشید و بازگشتش به مکان آغازین را revolution میگفتهاند. پس این واژه در ابتدا ناظر به حرکت گردشی و چرخی پدیدهها بوده است. وقتی وارد علوم اجتماعی شد، بازهم بیش از هر چیز ناظر به شورشهای محافظهکارانهای بوده است که مطالبهی بازگشت به نقطهی آغازین و چرخش به عقب داشتهاند. آقای حسین بشیریه در کتاب انقلاب و بسیج سیاسی به پلیب اشاره میکند که جزء اندیشمندانی است که انقلاب را به معنی بازگشت امور به وضع متعادل و درست گذشته تعبیر کردهاند. اینکه نقطهی فصل و جدایی بین حال و گذشته از نظر مردم هر جامعهای کدام است که با نمود شورشهای محافظهکارانه خواستار بازگشت به گذشته میشوند، موضوع مهم و قابل کنکاشی است.
این واژه اما در برخورد آراء و عقاید و در اقیانوس ادبیات جهانی، خصوصاً ادبیات مارکسیسم و بهطور ویژه ادبیات شخص مارکس، عمق و گستره پیدا کرد و اکنون مفهومی دیگر را به ذهن متبادر میکند. امروز دیگر واژهی انقلاب نهتنها ترجمان شورشهای محافظهکارانه نیست که حتی بر ضد آنها نیز به کار میرود.
کارل مارکس بنا بر تجارب خود و مطالعاتی که از انقلابهایی مثل انقلاب فرانسه و شورشهای دیگری که در برخی نقاط اروپا رخداده بودند داشت، دریافت که در شورشهای محافظهکارانهای که مطالبهی بازگشت به عقب رادارند، هیچ واقعیت ملموسی وجود ندارد. مطالبهگران تنها بنا بر ذهنیات خویش و رویاهایی که از گذشته برای خود ساختهاند، آن را مطلوب میدانند. اکثر قریب به تمامشان به گذشتهای میخواهند برگردند که هیچ تجربهی عینی و زیستهای از آن ندارند. مثل وضعیتی که اکنون در ایران شاهد آن هستیم. کسانی شعار رضاشاه روحت شاد و شاه برگرد سر میدهند که بهطور مطلق هیچ تجربهای از رضاشاه ندارند و اکثر قریب به تمامشان نیز هیچ تجربهای از رژیم محمدرضاشاه ندارند. شعار دهندگان اکثراً حتی بعد از انقلاب ۵۷ به دنیا آمدهاند؛ متولدین دهههای ۶۰ و ۷۰ هستند. همهی اینها نشان میدهند که آنها درواقع میخواهند به گذشتهی انتزاعی و ذهنیای که برای خود ساخته برگردند. بنا بر برخی خاطرات نادقیق، برخی تلاشهای رسانهای وسیع و تحریفشده از گذشته و... این افراد برای خود یک مدینهی فاضله و یک بهشت برین در گذشته ساختهاند که میخواهند به آن برگردند. نوعی نوستالژی ذهنی و صددرصد انتزاعی و نوعی رمانتیسم که همهچیز را در بازگشت به عقب نیک و مفید میداند.
مارکس بهواسطهی هوش و ذکاوت شخصی این موضوع را دریافت و این پدیدهی ذهنی و مدینهی فاضله یا اتوپیای انتزاعی را به آینده برد و یک بهشت برین در آینده ساخت و نامش را کمونیسم گذاشت. مارکس دریافته بود که بازگشت به گذشته، اولاً ممکن نیست، دوماً ارتجاعی است و سوماً چون واقعی نیست و انتزاعی است، آمد حرکت به جلو و انقلاب برای گذار و گذر از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب آینده را تبیین ایدئولوژیک کرد. یک وضعیت مطلوب ذهنی در آینده ایجاد کرد که انقلابیون به آن سمت حرکت کنند. مارکس انقلاب یا revolution را در دل تکامل یا evolution جای داد و به تبیین آن پرداخت. نگاه مارکس در ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیک تکاملی است. به این معنی که حرکت روبهجلو و تدریجی است، اما برای جهش به مرحله یا وضعیت تکاملی روبهجلو نیاز به انقلاب است. تاریخ را به چند مرحله تقسیم و تأکید کرد که برای گذر و گذار از این مراحل نیاز به انقلاب بوده و هست. برای گذار از بردهداری به فئودالیسم، از فئودالیسم به بورژوازی و از بورژوازی به سوسیالیسم و کمونیسم نیاز به انقلاب است.
حال که واژهی انقلاب گستره و عمق پیدا کرده است و خود به یک مبحث وسیع و گسترده در علوم اجتماعی تبدیل شده و نظریات متعدد و مختلفی در مورد آن ایجاد شده است، پدیدهی شورشهای محافظهکارانه نیز ذیل این مبحث و به عنوان پدیدهای که با انقلاب متفاوت است، بررسی میشوند. پس این پدیده یک پدیدهی منحصر و محدود در ایران نیست، پدیدهای عام است که در همهی جوامعی که وضعیت انقلابی داشتهاند یا فضای انقلاب حاکم بوده، دیده شده است. مردم چون هیچ تصور و دریافتی از آینده ندارند و آینده برایشان گنگ و مبهم است، غالباً نگاهشان به گذشتهای است که در ذهن خویش ساختهاند؛ بنابراین مارکس آیندهی گنگ، مبهم و ناموجود را به صورت انتزاعی اما شفاف خلق و یک تصویر ذهنی و رویایی از آینده ایجاد کرد تا انقلابیون به آن سمت حرکت کنند. اگرچه تجربه ثابت کرده است که مدینهی فاضلهی محافظهکاران و مدینهی فاضلهی کمونیستها تحقق نمییابد، اما همچنان انقلابیون بر این دو رویای خویش سماجت میورزند. برخی بر رویایی که از گذشته برای خود ساختهاند و برخی دیگر بر رویایی که از آینده برای خود ترسیم نمودهاند و میخواهند که با انقلاب و دگرگونی ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاکم، به آن تحقق و عینیت ببخشند.
اینکه امروز میبینیم و میشنویم که برخی شعارهای سلطنتطلبانه سر میدهند، چیز جدید و منحصربهفردی نیست، واقعیتی عام در دو بعد تاریخی و جغرافیایی است. در طول تاریخ و در همهی جوامع این پدیده وجود داشته است و برخی شعار بازگشت به وضعیت پیشین سر میدادهاند؛ اما آنچه از این پدیده میتوان دریافت این است که وقتی چنین پدیدهای نمود بیرونی در گسترهی اجتماعی مییابد، ترجمان وضعیت انقلابی یک جامعه است. جامعهای که مردم خواستار تغییرات ساختاری و عمیق حاکمیتی میشوند و به قولی از حکومت موجود عبور میکنند و بهبود وضع خود را در سرنگونی و فروپاشی حکومت مییابند، چنین پدیدهای که عبارت از شورشهای محافظهکارانهی بازگشت به گذشته است، دیده میشود. نمود چنین پدیدهای، اگرچه انقلاب نیست اما یکی از مشخصههای وضعیت انقلابی در یک جامعه است. وضعیت و فضای انقلابی هم به معنی رویداد خاصی که انقلاب نام دارد نیست. وقتی گفته میشود وضعیت یک جامعه انقلابی است، به این معناست که آن جامعه به لحاظ ذهنی آمادگی خلق انقلاب و امکان بخشیدن به آن رویداد خاص را دارد. این وضعیت ممکن است حتی چند سال هم طول بکشد، اما هر بار با سرکوب شدید اعتراضات مردمی، به آن عمق و گستره میبخشند تا جایی که منتج به رویداد انقلاب میشود.
پدیدهی محافظهکارانهی بازگشت به گذشته، واقعیتی تاریخی در ایران نیز هست؛ یعنی بااینوجود که پدیدهای عام است، در تاریخ ایران بهطور ویژه نیز وجود داشته است. بهترین ضربالمثلی که میتواند این پدیده را در روانشناسی اجتماعی مردم ایران نشان دهد، ضربالمثل "هرسال میگیم دریغ از پارسال" است. این ضربالمثل بهوضوح نشان میدهد که مردم ایران بهطور تاریخی نگاهشان بیش از آنکه به جلو باشد، به عقب بوده است و همیشه گذشته را بهتر از حال و آینده میدیدهاند. اینکه چرا ایرانیان از چنین روحیهای برخوردارند، نیازمند یک تحلیل مفصل در حوزههای مختلف جامعهشناسی، مردمشناسی، تاریخی، اقلیم و جغرافیای ایران، استبداد تاریخی و... دارد و برخی صاحبنظران نیز به آن پرداختهاند؛ اما آنچه در اینجا اهمیت دارد، نفس گذشتهگرایی تاریخی ایرانیان است که همیشه، اگرچه نه بهطور مطلق، نگاهشان به گذشته بوده و قدیم را خوب و رویایی میپنداشتهاند. "به یاد قدیمها" تکیهکلامی است که در ایران بسیار پرکاربرد و وجه ذهنی و رویایی آن بسیار برجسته است. درگذشته همیشه دورانهای طلایی وجود داشته است که ما میخواهیم به یکی از آن دورههای طلایی برگردیم. آنچه مسلم است اینکه حس گذشتهگرایی زمانی به اوج میرسیده و نمود اجتماعی مییافته که مردم از حال و اکنون فردی و اجتماعی خویش ناراضی و خسته بودهاند و چون هیچ چشمانداز روشنی در آینده نمیدیدهاند به گذشتهی رویایی که در ذهن ساختهاند رجعت میکردهاند.
یک مثال تاریخی به درک بهتر این واقعیت اجتماعی که هم پدیدهای عام در همهی جوامع و هم منحصر به ایران است، کمک میکند. یکی از بحرانیترین دورههای تاریخی ایران، دورهی قدرت گرفتن ناصرالدینشاه بوده است. مردم در فقر و فلاکت مطلق زندگی میکردهاند. انواع بیماریهای واگیردار و غیر واگیردار رواج داشته است. بخشی از کشور، ازجمله هرات از ایران جدا میشود. مردان باشخصیت و صاحب تدبیری چون امیرکبیر به قتل میرسند و... چندین شورش و جنبش در دورهی ناصری رخ میدهند که معروفترین آنها شورش نان و جنبش تنباکو هستند. چنان فقری بر جامعه حاکم بوده که مردم نان برای خوردن نداشتهاند و قیام میکنند. به انبارهای غلهی حاکمان و اعوانوانصار پادشاه حمله میکنند و همه را غارت و بین خود و مردم پخش میکنند. گروه چریکی زنان آذربایجان به رهبری زینب پاشا نیز در همین برههی تاریخی ایجاد و میداندار قیام نان میشوند.
در چنین شرایطی، میرزا رضا کرمانی که مشکلی در کرمان دارد و به آن رسیدگی نمیشود، به تهران میآید که شکایت کند، اما خودش را در بند میکنند و آزار میدهند. وقتی تلاشهای دادخواهانهاش بهجایی نمیرسد تصمیم میگیرد که ناصرالدینشاه را به قتل برساند و چنین میکند. شاهی که نماد فقر و فلاکت و بدبختی و سیهروزی مردم است، کشته میشود و بسیاری شادی و شادمانی میکنند. چند سال بعد اما همین جرثومهی فساد حکومتی و مستبد بزرگ تبدیل به شاه شهید میشود و در وصفش شعرها میسرایند و متنها مینگارند. مردم دوباره آرزوی بازگشت به دورهی ناصری را میکنند و آن دوره را طلایی میپندارند. عمدتاً هم کسانی میخواهند به آن دوره برگردند که هیچ تجربهای از آن نداشتهاند و نوستالژیشان کاملاً ذهنی و انتزاعی بوده است. این واقعیت تاریخی ترجمان دو امر واقع است. یکی وجود پدیدهی محافظهکارانهی بازگشت به گذشته که وضعیت انقلابی دوران را نشان میدهد. در بحبوحهی انقلاب مشروطه و بهخصوص بعدازآن که منتج به قدرت گرفتن رضاشاه میشود؛ یعنی از دل این وضعیت نه بازگشت به سلطان پیشین که خلق سلطان جدیدی (رضاشاه) امکان یافته و جامعه وارد دورهی جدیدی از استبداد نوپا شدهاند.
امر واقع دیگری که این تجربهی تاریخی نشان میدهد، پدیدهی تاریخی بازگشت به وضعیت پیشین در روانشناسی اجتماعی مردم ایران است. حتی بدترین دورهها را هم رویایی و رمانتیک میبینند و همیشه گذشته را بهتر از حال میدانستهاند. این گذشتهگرایی در ابعاد طولی تاریخ، از باستانگرایی کوروشی تا معاصرگرایی رضاشاهی نمود یافته است.
همهی اینها اما نتیجهی یاس و ناامیدی مردم از وضعیت اکنونی است. وقتی مردم از شرایط امروز خسته میشوند و هیچ مفر و مجالی برای خروج از این شرایط ندارند، وارد فاز انقلاب و انفجار ساختار متصلبی میشوند که این شرایط را ایجاد کرده است. جامعهی امروز ایران نیز به این مرحله که وضعیت انقلابی است رسیده و خود را به لحاظ ذهنی آمادهی خلق رویداد انقلاب کرده است. برخی به گذشته میخواهند برگردند و برخی به آینده، نقطهی مشترک اما عبور از اکنون است. تجربهی تاریخی هم نشان داده است که بازگشت به گذشته ممکن نیست، پس باید تلاش کنیم که آینده را نیز ویران نکنیم. مردم اکنون را نمیخواهند و از آن عبور کردهاند و هرچقدر سرکوبها شدیدتر باشد، بدیهی است که خشونتهای احتمالی و ویرانیهای آتی، بیشتر خواهد شد.
گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر