۱۳۹۶ آبان ۲۸, یکشنبه

گذشته، گذرگاه خوب و اقامتگاه بدی است!


محمد هادی
با ملاخور شدن قیام بهمن و روی کار آمدن آخوندها و سرکوب و کشتار دهۀ ۶۰ و سالهای بعد از آن، و طولانی و ماراتن شدن مبارزه با رژیم، رفته رفته در میان برخی از هواداران و اعضای سازمان‌ها و گروههای سیاسی، زمزمه هایی دال بر ندامت و پشیمانی از مبارزاتِ منجر به سرنگونی شاه، به اشکال خروج و انشعاب و استعفاء و.. از نیروهای سیاسی حاضر در صحنه، صورت گرفت که کم و بیش بصورت گفتار و نوشتار آنان در اینترنت تا امروز ادامه دارد
این نوشته بر آن است که بدور از جنبه‌های داغ و سیاسی قضیه و نیز دام و تله‌های رژیم برای تور انداختن و استفاده از اینگونه عناصر جدا شده از نیروهای سیاسی، صرفاً در محدودۀ فردی اینگونه جدا شدگان-جدا از غرض و مرض داران و کسانیکه به نیت یاری رساندن به رژیم، به پرو پای پر نیروهای رو در روی آخوندها می‌پیچند-نگاهی گذرا داشته باشد در اینجا بیشتر کسانی مورد نظر هستند که اغلب ضمن اظهار پشیمانی از گذشته خود، با درک و فهم امروزی خود، انگار نمیتوانند با دیروز خود کنار آمده و آشتی کنند و درکلنجار رفتن با گذشتۀ خود، بعضاً رهبران دیروز و امروز نیروهای سیاسی را، بعنوان مسئول به هدر دادن انرژی و سالهای جوانی خود، به رگبار انتقاد و افشاگری می‌بندند اینان اغلب بر این پندار غلط و غیر واقعی هستند که گویی هر چه گذشته و سوابق سیاسی خود را بیشتر و شدیدتر و بیرحمانه تر به تیغ و تبر انتقاد بگیرند از احساس گناه و فشار ناشی از اشتباهات گذشته خود رها خواهند شد حال آنکه خاطرات گذشتۀ آنها-بدلیل برخورد نادرست- دوبار سر برآورده و کام آنها را دوباره تلخ میکند و آنها را وا میدارد تا در یورشی دیگر، برنده تر و بیرحمانه تر به گذشته خود و مسببین آن حمله ور شوند! و این دور باطل و رفت و برگشت به گذشته، تا هنگامیکه آنها نتوانند بنوعی از گذشته و دیروز خود واقعاً بگذرند و در امروز زندگی کنند، بدبختانه با شدت روز افزون ناچار ادامه خواهد داشت! و این در حالی است که در واقعیت هیچکس، هیچگاه قادر نیست گذشته خوب یا بد خود را، کاملاً پاک و یا پاکنویس و یا بصورت قابل قبول و مُد روز عوض کند! دست همه برای دخالت در گذشتۀ خود، برای همیشه بسته است!
آنچه که ظاهراً بدان توجه نمیشود این است که بسیار بعید و‌ای بسا غیرممکن است که عقل و فهم و درک آدم در سنین بالای پنجاه و شصت-که اکثراً گرایش به محافظه کاری و آهسته آهسته بیا و برو دارد- به تصمیم‌ها و انتخاب‌ها در سنین جوانی که-وجه مشخصه‌اش رادیکالیسم و انقلابیگری است- نمرۀ قبولی بدهد! جوانان در دوران جوانی معمولاً از شدت هیجان و انرژی، بجای راه رفتن میدوند و بعضاً بیقرار و نا آرام نمیدانند با فوران آتش فشان انرژی خود چه کار کنند! جدا از دوران جوانی، اساساً هر کس در هر سن و برشی از زندگی خود، تنها قادر به انجام کارهایی است که عقل و فهم‌اش در همان زمان، آنها را تائید و تشویق میکند بعبارت دیگر بعید است کسی با عقل و فهم متعارف در هر سنی، با آگاهی از نادرستی کاری، بتواند و یا بخواهد آنرا انجام دهد! اگر کسی مثلاً در سن ۱۸-۲۰ سالگی به نیروهای سیاسی پیوسته و در سن ۴۰-۵۰ سالگی-بخیال و تصور خود-متوجه انتخاب نادرست خود شده و از آنها جدا میشود، غیر واقعی است که تمام کاسه کوزه‌ها را سر خود و یا مسئولین سازمانهای مربوطه بشکند! زیرا اگر همین فرد بصورت تخیلی، فرضاً دوباره بتواند به سنین جوانی و درک و فهم همان موقع‌اش برگردد طبیعی است که مجدداً همان انتخاب‌های گذشته خود را تکرار کند! این خود قبل از هر چیز، نشان از پروسۀ گذار آدم از سنین و مراحل و تجارب مختلف زندگی است! که اتفاقاً مورد عکس آن‌ای بسا، نشان نرمال نبودن و نارسایی روحی-روانی باشد بعنوان مثال معمولاً طبیعی است که آدمها در دوران پیری و در دوران مریضی و فرسودگی و با شنیدن صدای پای آمدن عزرائیل، از بیهودگی و بی وفایی دنیا و زندگی بنالند ولی غیر طبیعی است اگر یک جوان ۱۸-۲۰ ساله مانند افراد پیر و رنجور، از زندگی و دنیا گله و شکایت کند و هنوز سفر زندگی را شروع نکرده، دم از بیخودی و بی معنی بودن زندگی بزند!


شاید بهتر آن است که آدم در کلیه مراحل زندگی خود- از جوانی تا پیری و-تا آنجا که بخود او مربوط میشود-مسئولیت انتخاب و تصمیم‌های آگاهانۀ مراحل مختلف زندگی خود را قبول کند و بدون خود آزاری و آزاردیگران، بپذیرد که هنگام انتخاب‌ها و گرفتن تمامی آن تصمیم‌ها، به اندازه زمان انجام آنها می‌فهمیده است و-با فرضی غیر واقعی و غیرتاریخی- اگر بیشتر و یا کمتر میدانست‌ای بسا طوری دیگری انتخاب و عمل میکرد در رابطه با تصمیمات دوران جوانی و گذشته، نمیتوان در سنین بالاتر جر زد و آنها با رنگ و قلم و عقل و فهم ۵۰-۶۰ سالگی خود، تزئین و توجیه وتفسیر و یا حتی انتقاد نمود! با عینک سالخوردگی دوران گذشته را دیدن و نوشتن شاید یکی از دلایل عدم دلچسبی برخی خاطرات شخصیت‌های سیاسی-اجتماعی باشد که گاهاً در آنها-بهر دلیل-رگه هایی از عدم بیان واقعیت در حوادث و اتفاقات گذشته بچشم میخورد! در این رابطه بعنوان مثال آنچه که خاطرات اسداله علم وزیر دربار شاه را، خواندنی و مستند مینماید‌ای بسا همان بروز نویسی و ثبت خاطرات در زمان وقوع آنها باشد! اگر علم در سالهای بعد و در دوران بازنشستگی به ثبت خاطرات گذشته خود می‌نشست شاید طور دیگر و با حساب و کتاب بیشتری می‌نوشت و آنچنان بی پروا خواننده عادی خاطرات خود را، به پستو و کوچه پس کوچه و روابط پشت پردۀ دربار سلطنت پهلوی راه نمیداد!
کسانیکه امروز و در آستانۀ پیری، بیرحمانه و طلبکارانه به فعالیت‌های سیاسی سالهای جوانی خودمیپردازند غافلند که با این نوع داوریِ غیر واقعی، فهم و درک امروزی خود را نیز هم زمان زیر علامت سئوال میبرند! چرا که اگر اینان نسبت به صحت و درستی مسائل سیاسی-اجتماعی گذشته و انتخابهای خود، ۲۰-۳۰ سال تاخیر و اختلاف فاز دارند دیگر چه ضمانت و اعتباری دارد که چند سال بعد نیز به انتخابهای امروزین خود خرده نگرفته و همچنان برآنها تیغ انتقاد نکشند! دوایِ دردِ اینگونه ور رفتن با گذشته و این و آنرا مقصر دانستن، شاید این باشد که باید منصفانه و صمیمانه با گذشتۀ خود-دورانی که واقعاً گذشته و غیرقابل برگشت است-به نوعی تعادل و تفاهم رسید و از گذشته برای همیشه خداحافظی نمود!
دوران جوانی بر خلاف شعر معروفی که میگوید: جوانی بگذرد تو قدرش ندانی! دورانی است که مشکل است کسی قدر آنرا بداند زیرا جوانی مرحله‌ای است که تنها با گذشتن از آن است که متوجه حضور برق آسای آن در زندگی میشوی! و یا بقول طنزی که میگوید هر موقع بهت گفتند: چقدر جوان به نظر میرسی بدان که دیگر پیر شده‌ای! چرا که هیچکس به یک جوان نمیگوید جوان به نظر میرسی!
محمد هادی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر