از یکتاپرستی تا کثرتخواهی
فیروز نجومی
اسلامیست ها، آیت الله ها، علما، فقها، شیخ ها ومفتی ها، آنها که خود را مظهر و متولیان دین اسلام میدانند، ازهر نوعی، چه شیعه و چه سنی، چه خلافتی و چه امامتی، تنهازمانی میتوانند بگویند اسلام ختم تمام دین ها و محمد خاتم انبیاست که “رهایی” یافته باشند، رهایی از “تصلب” و “تعصب”و “غیرت” نسبت به یک “باور” مثل باور به لاالله الا الله، کهالله هست و بجز او هیچکس نیست،
حقیقتی که از توهم برمیخیزد. نیز زمانی میتوانند ادعای برتری بر ادیان وایدئولوژی های دیگر جهان را بکنند و طومار تمدن غرب وشرق را در هم کوبیده و به موزه های تاریخ بسپارند که“حرمت” نهادن به دگر باور را بعنوان یک اصل “اخلاقی” در دروس فقهی خود بگنجانند، حرمت حتی به آن خدا ناشناسی کهاز کرنش به خداوند یکتا و یگانه، الله خود داری نموده و الله را بد گوید و “کفر” گویی کند. که داستان بعثت و فرود جبرئیل ازآسمانها و کوبیدن مهر پیامبری بین دو کتف محمد باور ندارند. که حرمت بدگرباور، برجسته ترین نشانی ست بر زهد و تقوایدرونی. حرمت به باورها، اندیشه ها، عقاید و ایده های گوناگون، کرداری ست پسندیده که هیچ خدایی آنرا منع نکند. چرا کهحرمت بدیگری غرایز سرکش حیوانی مثل خشونت و انتقام ستانی را لگام میزند. در واقع، حرمت بدیگر باور میتواند معیارسنجش انسانی بودن یک جامعه باشد. مسلم است جامعه ای که حرمت بدیگر باور در آن نهادین گشته است، از ثبات و صلح وآرامش و حتی امنیتی بسیار بالا برخوردارند.
چه انتظار بیجایی؟ دینی که شک و تردید در یکتایی و یگانگی الله را گناه “کبیره” میشمرد، تنها از “نفرت” و “نفرین” بدیگریسخن گوید، از خشونت و کین خواهی نسبت به دگر اندیش و دگر باور. چرا که لا الله الا الله فراخوانی ست بسوی “تسلیم” و“اطاعت” و “فرمانبری،” رفتاری در خور حیوان نه در شان انسانی آزاد.
بعضا ممکن است که به کنایه عنوان کنند که چه پیشنهاد و یا نسخه ساده ای؟ مگر ممکن است مسلمان مومن از تعصب وتصلب و غیرت رهایی یابد و بدگرباوران و دگراندیشان، به مخالفین باور خود حرمت نهد و مجال زندگی بدهد. مومن زندانیباورهای خویشتن است، باورهایی را که از راه عقل و خردورزی بدست نیاورده است. حتی پیامبر اسلام هم اسلام را با ابزارعقل و خرد کسب نکرده است. نه اینکه تنها مسلمان است که دین را از نیاکان خود بارث برده است و هرگز از خود سوالنمیکند چگونه و چرا اسلام آورده است و به افسانه “بعثت،” برگزیدن محمد بعنوان پیامبر ایمان آورده است. همه ادیان بزرگارثی اند. لزومی ندارد که فرود فرشته ها از آسمانها بزمین در جستجوی آخرین پیامبر برای بشریت، با عقل و منطقسازگاری نداشته باشد، “ایمان” است که نور بر ابهامات می پاشد. همچنانکه باور مسیحیان بر خدا بودن عیسی از راه عقلدرک شدنی نیست. با این وجود عیسویان بر آن باورند که عیسی ای که بصلیب کشیده شده بوده است، خدا، خودش بوده است کهخون خود را میدهد تا گناهان بندگان خود را بشوید. فیلسوف شهیر مسیحی، کی یرکگارد بر آن است که عقل عاجز است ازدرک چگونگی بصلیب کشیدن خدا، تنها از راه “ایمان ” است که این افسانه پرتناقض واقعی و قابل فهم میشود.
حال براستی چه خواهد شد، چه اتفاق ناگواری خواهد افتاد اگر فردی باور کند که گاو مقدس است، یا هرچه را که دوست دارد ومی پسندد، از نباتات گرفته تا حیوانات، از اشیا جاندار گرفته تا بی جان، خدای خود پندارد؟ چرا باید فقط یک خدا را پرستید؟مگر خدا میتواند زاده چیز دیگری جز توهم باشد؟ مگر میتواند برساخته دست بشر نباشد؟ تفاوت در چیست که به یک خدای بیهمتا باور کنی و یا به چندین خدای گوناگون؟ حال آنکه در کتاب مقدس خود الله پیوسته به تکرار و تاکید بندگان خود را هشدارمیدهد مبادا “شیطان” آنان را بفریبد و در دل آنها شک و تردید نسبت به وحدت و یگانگی الله وارد نماید. قرآن بالاترین مجازاترا مخصوص آنان مقرر داشته است که فریب شیطان را میخورند. آنانکه در مورد وحدت الله شک و تردید بخود راه میدهند“مشرک” میخواند و همانا در آتش دوزخ خواهند سوخت. الله عذاب “الیم” هم برای “کافر” در کتاب مقدس قرآن مقرر داشتهاست. کمتر کسی میداند که چرا باید چنین باشد، چه اگر هم بداند، نمیگوید. چه، هستی و چیستی الله، شخصیت و منش او، حتیعواطف و احساسات او، بازتاب خواست بشری ست، بازتاب خواست معطوف بقدرت. اگر به کنجکاویهای خود ادامه بدهیم بایدپرسید آیا تنوع در پرستش ضرری بکسی میزند؟ زخم بر کسی وارد میکند؟ آیا آزادی بدون آزادی در پرستش امکان پذیراست؟ همچنین چه حادثه عظیمی بوقوع خواهد پیوست اگر تمام افراد بالغ و عاقل کشور ما بجای یک دین واحد به تعداد افرادکشور دین داشتند؟ از اینکه هستیم خیلی بد و شرورتر میشدیم؟ به طبیعت خود بازگشت مینمودیم، هرج و مرج میشد و یکدیگررا بدندان میکشیدیم؟ هرکس، هر کاری که دلش میخواهد، بکند بدون آنکه مسئولیتی داشته باشد، نه پاسخگویی و نه مسئولی؟ درکشور پهناور هند با بیش از یک میلیارد و نیم جمعیت، هزاران هزار دین وجود دارد. هرکس مجاز است که مجسمه ای بهرشکل و جنسیتی بسازد و به پرستش آن بپردازد. این تنوع ادیان ریز و درشت است که فرهنگ هند را یکی از غنی ترین فرهنگها بر روی زمین ساخته است.
در نتیجه ما در این 38 گذشته شاهد دو روند بوده ایم: روند “وحدت” که در شعار “وحدت کلمه” بازتاب مییابد و روند “کثرت”که در آزادی های “زیر زمینی” تبلور” میگردد. چرا که هیچ روندی نیست که در درون خود روندی را پرورش ندهد در تضادبا خویشتن. این بدین معنا که از آغاز فروپاشی نظام شاهی بسوی وحدت که مظهر آن امام مقدس، امام خمینی بود،کشانده شدیم،همراه آن نیز دگر باوران، دگر اندیشان، خداناشناسان گوناگون پا بعرصه وجود گذاردند که به “کثرت” گرایش داشتند.اینفرضیاتی نیست که در آینده اتفاق خواهد اقتاد بلکه دیر زمانی است است که در کشور ما ، برغم سرکوب سفت و سخت و فضایامنیتی، برغم تصلب و تعصب وغیرت گاه همراه با خشونت و بیرحمی، اکثریت ملت به مفاهیمی اقبال نشان میدهند که در نفیو تقابل با باور حاکم است، از جمله حرمت بدگر باور و دگر اندیش و مخالف در برابر حذف “کثرت خواه” و “کافر” و“مشرک،” ” پذیرش و تحمل آنچه “غریبه” است و یا “بیگانه” که خود نشانی ست از رشد و تنومند شدن نهال حرمت بدیگری،آنهم در شرایطی که “نفرت” از دیگری، خشونت و انتقام ستانی گریبان جامعه را فرا گرفته که تنبیه ومجازات در ملا عام ازجمله اعدام های روزانه بنمایش گذارده شده و محیط مناسبی برای انباشت بغض و کینه فراهم آورده که بصورت خشم وعصبیت در جامعه بمنصه ظهور میرسد.
روشن است که وحدتی که بر نفی دیگری، یک کلمه و نه هیچ کلمه دیگر، خدای یکتا و نه هیچ خدایی دیگر، بنیان گذارده شدهاست وحدتی ست کاذب و و دروغین. آنجا که وجود “دیگری” و لاجرم کثرت، نفی و نابود گردیده است، وحدت و یا همبستگیای که در شبستان رضوی در ایام عید به نمایش گزارده میشود، چیزی جز “فریب ” نیست. چرا که شمشیری که ولی فقیه درخطبه خوانی های خود بر زیر عبا و قبای خویش پنهان کرده است بچشم بندگان نیاید. همین بس که ولی فقیه شمشیر شریعت ازگردن اکثریت بر گیرد، آنگاه ملاحظه خواهند کرد که تک ایمانی چیزی ببار نیاورد مگر پاشیدن خاکستر بر آتش سوزان، آتشیکه از زیر خاکستر سر برکشیده و بارگاه فقاهت را طئمه شعله خشم خود سازد.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر