۱۳۹۶ تیر ۵, دوشنبه

علی شریعتی ؛ ایدئولوگ نظام سرکوب

مجید محمدی
علی شریعتی، مرتضی کاظمیان،تحلیلگر سیاسی مقیم فرانسه و مجید محمدی،جامعه شناس مقیم امریکا، دو یادداشت در مورد عقاید و تاثیر افکار علی شریعتی در رادیو فردا منتشر کرده اند.
علی شریعتی را به درستی ایدئولوگ اسلامگرای انقلاب خونین و خشونت بار سال 57 (با هزاران کشته) نامیده‌اند. آثار و ایده‌ های وی در سال‌های 56 و 57 به شدت در میان جوانان انقلابی مسلمان و طلاب حوزه‌های علمیه رواج داشت.
صدها هزار نسخه از سخنرانی‌های پیاده شده و ده ها هزار کپی از نوار گفتارهایش در میان نسل انقلابی مسلمان مثل کاغذ زر دست به دست می شد. اسلام انقلابی، یا اسلامگرایی شیعه‌ای که وی عرضه می کرد، اذهان نسل جوان را برای تخریب وضعیت موجود سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آماده می کرد تا یک رژیم اسلامی و انقلابی رویایی جای آن را بگیرد.

اما او فراتر از ایدئولوگ انقلاب 57 (یا حداقل یکی از آنها) ایدئولوگ حکومت اسلامی به عنوان نظام سرکوب و ترور نیز بوده است. هیچ کس مثل وی نظام سانسور، گزینش، دشمنی با غرب و لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی، نفی حاکمیت قانون، نفی چرخش نخبگان، نفی آزادی‌های فرهنگی و هنری، تمرکزگرایی دولتی و دولت محوری، نظام چویان و رمه‌ای، دخالت در زندگی خصوصی، مرگ باوری، اقتدارگرایی و سرکوب هر روزه و همه جانبه را اسلامیزه نکرده است.

این وجه از تاثیر وی کمتر مورد توجه قرار گرفته است چون دوستداران و پیروان سرسخت شریعتی که بسیاری از آنها قربانی این نظام بوده‌اند نمی خواهند اندیشه‌های وی را کلاً یا بعضا مسئول نظام ترور و سرکوب موجود تلقی کنند. اما اگر سید قطب ایدئولوگ ترور در میان اهل سنت بود (و آثارش مورد توجه خامنه‌ای و شریعتی نیز قرار گرفت) شریعتی هم ایدئولوگ ترور و هم ایدئولوگ سرکوب در شرایط پس از تاسیس نظام اسلامی بوده است. مطهری و مصباح به عنوان ایدئولوگ‌های جمهور یاسلامی در دوران خمینی و خامنه‌ای نکات تازه‌ای به گفتمان ترور و سرکوب شریعتی نیفزودند.

در این نوشته مبانی جمهوری اسلامی را در برابر مبانی فکری شریعتی گذاشته و نشان می دهم که تا چه حد این دو به هم نزدیک هستند. جمهوری اسلامی بر چهار مبنای فکری بنا شده است که شریعتی مبلغ جدی آنها بوده و تلاشی بی‌وقفه در پیشبرد آنها داشته است:

1. ضدیت با غرب، سرمایه داری و لیبرالیسم

شریعتی به عنوان یک سوسیالیست اسلامگرا دشمن نظام سرمایه داری، لیبرالیسم سیاسی، بازار آزاد و دول و جوامع مبتنی بر آنها بود. این دشمنی تا حد نفرت (بسیار نزدیک به ادبیان خامنه‌ای و انصار حزب الله) در همه‌ی آثار وی که عمدتا تبلیغات سیاسی و موعظه هستند موج می زند. او گرچه در فرانسه تحصیل کرده بود اما در هیچ نوشته‌ای یا گفتاری قدردان آزادی‌ها و نهادهای جامعه‌ی غربی نبوده است.

او از آن دسته از اندیشمندان غربی تاثیر پذیرفته بود که خصومتی ویژه با مبانی آزادیگرایانه و فرد گرایانه‌ی جامعه‌ی خود داشتند. او یکی از کسانی است که سهم قابل توجهی در نشاندن تخم کینه و تنفر از تمدن غربی را در میان ایرانیان داشته است.

استعمار و امپریالیسم عباراتی بودند که چپ و بعد اسلامگرایان برای تنفر از غرب بدان‌ها متمسک می شدند. مقابله‌ی دول غربی با امپراطوری کمونیستی (که درجنگ‌هایی مثل کره و ویتنام متجسم می شد)، همکاری دول غربی با دیکتاتوری‌های در حال توسعه (برای فروش محصولات خویش و جلوگیری از نفوذ کمونیسم و ثبات منطقه‌ای) و تجارت و سرمایه گذاری شرکت‌های غربی در این کشورها از نگاه چپ و اسلامگراها برچسب استعمار و امپریالیسم می گرفت. جوهره‌ی این سه رشته فعالیت ثبات بین المللی، بسط تجارت و بازار آزاد و دمکراسی و مقابله‌ با جوامع بسته بود که البته برای چپ و اسلامگرایی ارزشی نداشته‌اند. شریعتی همانند همه‌ی اسلامگرایان به جای آن که تمدن غربی را محیطی مناسب برای یادگیری علم و انتقال فن آوری و عقلانیت و نهاد سازی و آزادی رسانه‌ها و دمکراسی و مدارا قلمداد کنند به سراغ رمانتیسم چوپانی و شبانی (ضد ماشین و ضد مصرف، بازگشت به دوران قبیله‌ای) رفتند که محصولات آن امروز نه در رفاه و آسایش و آزادی ایرانیان بلکه در جاه طلبی‌ها و تمامیت خواهی‌های جمهوری اسلامی (در مقایسه با توسعه‌ی اقتصادی کره‌ی جنوبی و ژاپن) هویداست.

2. هویت اسلامی

شریعتی هویت انسان را به هویت مذهبی‌اش تقلیل می دهد. علی رغم ادعای جامعه شناس بودن، در خطابه‌ها و تبلیغات سیاسی وی اثری از هویات متنوع انسانی مثل هویت ملی، هویت جنسی، هویت جنسیتی، هویت شغلی و حرفه‌ای، هویت قومی و زبانی و هویت‌های ناشی از عضویت در نهادهای مدنی به چشم نمی خورد. او همه‌ی این هویات را تحت عنوان ایسم‌های غیر اسلامی رد می کند. این تقلیل انسان به هویت مذهبی‌اش بخشی بسیار مهم از برنامه ی بسیج انقلابی و بر ساختن اسلامگرایی شیعه و سنی بوده است. اسلامگرایان پیروان خود را به گونه‌ای تربیت می کنند که تنها هویت خود را وابستگی به این دین خاص بدانند و آمادگی برای "دیگری" پنداشتن و ارتکاب به هر جنایتی علیه افرادی با هویات دیگر را پیدا کنند.

مهم‌ترین وجه این هویت سازی "اسلامی سازی" بود. شریعتی روی اسلامی سازی انقلاب و جامعه و سیاست کار می کرد و رژیم جمهوری اسلامی چهار دهه است روی اسلامی سازی‌های دیگر کار می کند که به نحوی دنباله‌ی برنامه‌ی ایدئولوژی سازی وی است.

در این جهت، او ایده‌های بنیادی مارکسیسم- را که در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی مد روز بود- مثل جدل دیالکتیک، نگرش طبقاتی به جامعه، تاریخگرایی، ضدیت با سرمایه داری و بازار آزاد، توزیع قهری ثروت، انقلاب، از خود بیگانگی، و خلق توده وار را "اسلامی" کرد (مثل تفسیر امت و ناس به خلق یا اجتهاد به انقلاب دائمی یا تفسیر طبقاتی قاسطین، مارقین و ناکثین و داستان هابیل و قابیل) تا جوانان را جذب اسلام انقلابی کرده و علیه وضعیت موجود بشوراند. او همچنین به اسلامی سازی برخی ایده‌های اگزیستانسیالیسم فرانسوی مثل اومانیسم، خودآگاهی و ضدیت با عقلگرایی و پوزیتیویسم اقدام کرد.

از این جهت تفاوتی بنیادی میان وی و صدها روحانی و غیر روحانی که در پی اسلامی سازی آموزش و پرورش، دانشگاه، علم و هنر، و اقتصاد بودند نیست. آنها همه در یک برنامه‌ی کاری درگیر بوده‌اند. شریعتی و دیگر اسلامگرایان نام هنر و علم و فن آوری متعهد مارکسیستی را به هنر و علم و فن آوری مبتنی بر شیعی گری (مسئولیت شیعه بودن، صص ۶-۱۲) تغییر داده و راه را برای مشروعیت انقلابی و دینی سانسور و گزینش و نقض حقوق فردی (با امر به معروف و نهی از منکر) باز نمودند.

نقد شریعتی از مارکسیسم نه از منظر آزادی مذهب، آزادی‌های فردی یا مبانی عقلانی مثل هزینه- فائده و فلسفه‌ی تحلیلی بلکه از دریچه‌ی باورهای دینی (نفی مادیگرایی) انجام شده است. او مارکسیسم را رقیب سیاسی ایدئولوژی خود می دید و نه یک ایدئولوژی ضد بشری. به خود باوری رساندن فرد در برنامه‌ی شریعتی نه ایجاد انگیزه جهت ارتقای علمی و حرفه‌ای و تلاش برای افزایش سرمایه‌های اجتماعی و ثروت جامعه بلکه در نفی غرب و دشمنی با مجراهای تولید ثروت در جامعه بود.

3. اجرای شریعت

شریعتی بازگشت به اسلام و دقیق تر بازگشت به صدر اسلام را تبلیغ می کرد. محتوای صدر اسلام برای شریعتی چه بود؟ کسب قدرت سیاسی توسط پیامبر اسلام و یارانش و ارائه‌ی دستور العمل‌هایی برای فرد و جامعه. این محتوا در آثار فقها به عنوان فقه رسول تجسم پیدا کرده است.

صدر اسلام برای اسلامگرایان غیر از سلطه سیاسی و گسترش طلبی محتوای دیگری بجز فقه نمی توانست داشته باشد و از همین جهت روحانیت تا این حد به فقه چسبیده است. ممکن است پیروان وی بگویند که شریعتی منظورش احیای فقه نبوده است. اما کاری که وی می کند دقیقا احیای حاکمیت فقه است. اسلام و به طور کلی ادیان نه اخلاق و نه فلسفه‌اند (از جمله فلسفه‌ی سیاسی) و جوهره‌ی آنها مجموعه‌ای از باورها و دستورالعمل‌هاست که در الهیات و فقه آنها متجلی شده است.

کسی نمی تواند خواهان احیای اسلام و بازگشت به صدر اسلام باشد اما فقه و الهیات آن را که در قران و حدیث ریشه دارد کنار بگذارد. شریعتی حکومت دینی را بر فراز فقه می نشاند اما فقه را کنار نمی گذارد. کسی که بر امر به معروف و نهی از منکر تاکید دارد (شیعه یک حزب تمام، ص ۲۱) چگونه می تواند شریعت را در منظومه‌اش کنار گذاشته باشد؟ انتقادات شریعتی به مذهبیون سنتی از این جهت انتقاد به امر به معروف و نهی از منکر نیست؛ انتقاد به روشهای کسانی است که به اسلام انقلابی باور ندارند و امر به معروف را بخشی از یک برنامه ی بزرگ تر نمی بینند. مگر امروز در جمهوری اسلامی امر به معروف و نهی از منکر بخشی از یک برنامه ی بزرگ تر یعنی تداوم حکومت اقتدارگرا و تمامیت خواه دینی و امپریالیسم شیعی نیست؟

ممکن است شریعتی اجرای قطع دست و پا و انگشتان، سنگسار یا کشتن مرتد را تصور نکرده باشد و این از بی‌توجهی وی و امثال وی در میان روشنفکران دینی به مطالبات روحانیون نشات می گیرد و نه فریفتن مردم توسط روحانیت. روحانیون همیشه خواهان اجرای شریعت بدون کم و کاست بوده‌اند.

فراتر از این، آیا پی گیری اجرای شریعت توسط اکثر پیروان شریعتی در جمهوری اسلامی یا حداقل عدم مخالفت با آن توسط قریب به اتفاق پیروان وی نمی تواند بدین معنا باشد که شریعت نیز در این جریان احیا بخشی از پروژه‌ی بازگشت به خویشتن اسلامی است؟ چند تن از شاگردان شریعتی به صراحت با شلاق زدن کسانی که در ماه رمضان غذا می خورند (یک عمل انسانی که روزه خواری نام داده شده)، یا شلاق زدن کسانی که مشروب می نوشند یا حجاب اجباری را رعایت نمی کنند مخالفت کرده‌اند؟ آیا هویت اسلامی که عمدتا محدودیت‌هایی است که برای زنان ایجاد شده و اکثر دوستداران شریعتی با آنها مخالفتی نمی کنند چیز دیگری است؟



4. قهر انقلابی

ترور و اعدام و زندانی کردن و شکنجه‌ی حکومت انقلابی در دوران پس از انقلاب و توسط حکومت‌هایی که خود را انقلابی می دانند با قهر انقلابی توجیه می شود. مسلمانان این قهر را با جهاد و شهادت توجیه می کنند. شریعتی اگر با این رفتارها مخالف بود باید این مخالفت خود را با تمامیت خواهی حکومت‌های کمونیستی شرق اروپا نمایان می ساخت. اصولا نقض آزادی برای وی موضوعیت نداشت. آیا شریعیت که برای رنج انسان‌ها در نظام‌های سرمایه داری زجه می زند جایی برای سرکوب صدها میلیون نفر تحت سلطه ی حکومت‌های کمونیستی کلمه‌ای سخن گفته است؟ او این گونه نظام‌های سرکوب را انقلابی می دانست و لذا کارت سفید بدان‌ها عطا کرده بود.

شریعتی یک جهادی و استشهادی تمام قد است (تعبیر جهاد و شهادت صدها بار در آثار وی به معنای انقلابی‌اش مطرح شده است، مثل شیعه یک حزب تمام، ص ۱۰۵). می شود مسئولیت روحانیون شیعه را انقلاب شیعی دانست (مسئولیت شیعه بودن، ص ۵۰) اما ترور و سرکوب "ضد انقلاب" را از این صفحه‌ شطرنج حذف کرد؟ در انقلاب شیعی اسلامگرایان شیعه چگونه قدرت را به دست آورند؟ با انتخابات آزاد و منصفانه و رقابتی یا آتش زدن سینما و اعدام در پشت بام مدرسه‌ی رفاه؟ شریعتی از مبدعان مردمسالاری دینی به سبک جمهوری اسلامی در کتاب امت و امامت است؛ فهم او از دمکراسی انتخاب خلیفه‌ی اول تا سوم در یک جامعه‌ی قبیلگی است. نظریه‌ی انقلاب دائمی وی در رهبر انقلاب بودن ولی فقیه تجسم یافته است.

ایده‌ی حزب الله به عنوان یک گروه انقلابی نخستین بار در آثار شریعتی به جامعه ایران ارائه می شود (شیعه یک حزب تمام، ص12) قهر انقلابی این حزب یا گروه با این توجیه دینی می شود که در جامعه‌ای که اکثرا دیندار هستند باید از دریچه‌ی دین به سیاست وارد شد و با نفی سکولاریسم و لیبرالیسم افراد را از پشتیبانی عمومی برای ترور و سرکوب مطمئن ساخت. اصلاح طلبان مذهبی پس از چهار دهه گرچه در ساخت قدرت به موثر بودن و مفید بودن سکولاریسم پی برده‌اند اما هنوز نمی توانند از جذابیت توده وار سازی ایده‌هایشان در میان اهل دین با تعابیر قرانی و دینی فاصله بگیرند (بختک شریعتی هنوز بالای سر آنهاست).

شریعتی بزرگ‌ترین منکرات دنیای امروز را "صهیونیسم جهانی" و "امپریالیسم بین الملل" و غربزدگی و سرمایه داری می داند (شیعه یک حزب تمام، ص 80). او در عین حال به نهی از منکر دعوت می کند. نتیجه‌ی این دیدگاه برای مخاطبان وی غیر از این است که افراد را به نابودی ایالات متحده و اسرائیل و سکولارهای داخلی دعوت می کند؟ این گونه ادبیات وی چه تفاوتی با خامنه‌‌ای و مصباح یزدی دارد؟ تفاوت وی با این دو در پیشگامی وی است و نه در محتوای این باورها.

آیا اسلامگرایان شیعه و سنی‌ای که امروز در خاورمیانه و شمال آفریقا جنبش‌ها و دولت‌های اسلامی را هدایت می کنند و در اروپا و امریکا تخم ترور می کارند غیر از مبانی فوق به ایده‌ی دیگری باور دارند؟ آیا حتی یکی از پیروان شریعتی با مصادره‌ها و کتاب سوزی‌ها و اعدام‌های سال‌های ۵۷ و ۵۸ که دانشگاهیان سکولار و لیبرال و مدیران و کارشناسان دستگاه‌های اجرایی را هدف قرار می داد مخالفت کردند؟ آیا با ایده‌های فوق می توان جامعه‌ای مبتنی بر عقلانیت و علم و مدارا و همزیستی و حقوق اساسی و دمکراسی داشت؟ اگر تجربه‌ی جمهوری اسلامی و تحقق همه‌ی ایده‌های فوق نبود شاید می شد جایی برای ظن و گمان و خوش بینی باز گذاشت.

اجرای شریعت (البته با توجیهات انقلابی) مایه‌ی سرکوب هر روزه حقوق تک تک شهروندان ایرانی است. با اسلامی سازی صحنه‌ی فرهنگ و سیاست و اقتصاد و جامعه به تصرف اسلامگرایان درآمده و صدها هزار نفر در ایران از شغل و حرفه‌ی خود محروم و از انتشار و پخش آثار مولدان فرهنگی جلوگیری شده است. اگر شریعتی و دیگر روشنفکران دینی و ایدئولوگ‌های اسلامگرایی مسئولیت فکری توجیه ارزشی گزینش ایدئولوژیک و سانسور و اعمال انواع محدودیت بر زنان (از حجاب اجباری تا عدم حق سفر) را ندارند چه کسی دارد؟

نیازی نیست شریعتی کسی را به خشونت دعوت کرده یا از یک گروه خشن تروریستی حمایت کرده باشد. ایده‌های وی زمینه ساز، مشوق و توجیه کننده ترور و سرکوب است.

فاصله‌ی شریعتی با جمهوری اسلامی؟

بخشی از پیروان شریعتی بر این باورند که نمی توان و نباید شریعتی را در همان قفسه‌ای گذاشت که خمینی و خامنه‌ای و رفسنجانی و مصباح را. کسانی که به ادبیات ضد اسرائیلی، ضد یهود، ضد امریکایی، زن ستیزانه، اقتدارگرایانه و انسان هراسانه (با انواع توجیهات امنیتی، هویتی، اقتصادی و دینی) عادت دارند البته شباهت‌های میان اندیشه‌های شریعتی و نظام جمهوری اسلامی را نمی بینند. البته افراد ذکر شده با هم تفاوت دارند همان طور که شریعتی و مصباح با هم تفاوت دارند. اما این مانع از آن نیست که مشترکات بسیار زیاد آنها در اندیشه و رفتار را نادیده بگیریم. اگر این مشترکات به خوبی دیده شوند آنگاه برخی فاصله گیری‌های شریعتی از رفتار جمهوری اسلامی (در کویریات وی) معنی خود را (فرعی و محوری نبودن آنها) پیدا خواهند کرد.

مدیحه سرایی‌های رمانتیک شریعتی برای آزادی (که عمدتا رهایی رمانیتک است) در کویریات هیچ تاثیری بر محتوای نظامی سیاسی‌ای که از دل اندیشه‌اش بیرون می آید ندارد همان طور که آشنایی خامنه‌ای با ادبیات و رمان هیچ تاثیری بر نحوه‌ی مدیریت وی بر ماشین سرکوب نداشته است. اسلامگرایان آزادی بیان و تشکل و تجمع و رسانه را فقط برای انقلابیون در شرایط جنبش و استمرار انقلاب می خواهند. در هیچ نوشته‌ای از شریعتی نمی بینیم که وی از آزادی مذهب در ایران یعنی آزادی بهاییان و مسیحیان و یهودیان در عبادت و برگزاری مراسم خویش دفاع کرده باشد. در نوشته‌های وی جایی برای آزادی بدون قید و شرط رسانه‌ها، آزادی زنان، آزادی همجنسگرایان و دیگر گروه‌های اقلیت به چشم نمی خورد. همجنسگرایان و بهاییان و اهل سنت یکباره در دهه‌ی ۱۳۹۰ خلق نشده‌اند تا گفته شود این گونه موضوعات در دوران وی مطرح نبوده است.

شریعتی به احتمال زیاد همانند هزاران پیرو وی در جمهوری اسلامی مورد پیگرد قرار می گرفت اما این بدین معنا نیست که اندیشه‌اش در تضاد با این نظام باشد. در طی چهار دهه هزاران تن از کسانی که به اسلامگرایی شیعه، جمهوری اسلامی، و نابودی ایالت متحده و اسرائیل باور داشته‌اند مورد تعقیب، آزار و حتی شکنجه واقع شده‌اند. رقابت سیاسی در کسب قدرت این گونه اشتراکات را در پرانتز می گذارد. روحانیت اسلامگرا نه با مبانی فکری شریعتی در برساختن ایدئولوژی از اسلام بلکه فقط با ایده‌ی ایدئولوگ‌های طراز مکتب وی (که روحانی نبودند) مخالف بوده است.

حتی آن دسته از پیروان شریعتی که امروز در کشورهای غربی در تبعید زندگی می کنند نگرش‌های ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری و ضد اسرائیلی خود را کنار نگذاشته‌اند. سم نفرت و خشونتی را که امثال شریعتی در میان یک نسل از جوانان باورمند گسترد حتی با فلاکتی که نظام انقلابی- اسلامی مورد نظرش برای جامعه‌ی ایران به بار آورد زدوده نشده و به راحتی زدوده نمی شود.
شریعتی با تمرکز بر هویت اسلامی طبعا از مدافعان جدی مهندسی فرهنگی، نظام متمرکز و ایدئولوژیک آموزش و پرورش، تمرکز و انحصار رسانه‌ها در دست دولت، تهاجم و شبیخون فرهنگی خواندن نشر و پخش تولیدات هنری و فرهنگی امریکایی و اروپایی است چون بدون این ابزارها- همچنان که برخی پیروان وی هم می اندیشیدند و به مهره‌ها و چرخدنده‌های نظام اسلامی در بخش فرهنگ تبدیل شدند- نمی توان با "فرهنگ مسلط غرب" کنار آمد و انسان "مکتبی" ساخت. آیا می توانید تصور کنید که همان طور که لکسوس و اپل در ایران محصولاتشان خرید و فروش می شود فیلم امریکایی پر فروش در سینماهای ایران تحت حکومت دینی‌ای که با نظام سرمایه داری در جنگ است به نمایش درآید؟
پیروان شریعتی که از آزادیخواهی وی سخن می گویند فراموش می کنند که آزادی رسانه‌ها با امکان انتشار مجله‌ی پلی بوی سنجیده می شود و نه با امکان انتشار مجله‌ی پاسدار اسلام یا روزنامه کیهان و سلام. آزادی تشکل‌ها با آزادی برای تشکلی مثل پیروان احمد کسروی یا دوستداران ایالات متحده یا سلطنت پادشاهی در جمهوری اسلامی اندازه گیری می شود و نه آزادی هیئت‌های مذهبی یا حزب مشارکت. آزادی تجمعات با امکان تجمع همجنسگرایان معنی می یابد و نه آزادی تجمع حزب الله یا افطار اصلاح طلبان؛ و آزادی بیان با کارتون کشیدن از مقدسان تجلی پیدا می کند و نه مداحی برای آنها. آزادی یعنی آزادی مخالف و ناهمرنگ و دگر باش و دگر اندیش.

متاسفانه کسانی که در یک دوره مسحور ایده‌های شریعتی بوده‌اند نمی توانند این نکات را ببینند.

شریعتی به دلیل دردمندی و شوریده سری‌اش ستایش می شود در حالی که بسیاری از عوامل ماشین سرکوب و ترور جمهوری اسلامی را به همین دلایل می توان ستایش کرد. نوزایی فرهنگی شریعتی ارائه‌ی قرائتی ایدئولوژیک و بسته و محدود کننده از دین بود که امروز با نتایج آن در سراسر دنیا به صورت خشونت و تنفر از یک سو و سرکوب زنان و همجنسگرایان و نویسندگان/هنرمندان/روزنامه نگاران از سوی دیگر مواجه هستیم. شریعتی نه به دنبال رنسانس و پروتستانیزم اسلامی بلکه در پی برساختن اسبی راهوار برای قدرت گرفتن سوسیالیست‌های اسلامی و مبارزه با غرب بود که امروز اشکال کاریکاتوری هر دو در ایران به خوبی نمایانگر شده است. استخراج و تصفیه منابع فرهنگی در برنامه‌ی ایدئولوژیک شریعتی به دور ریختن مدارا و ریاضت فردی و معنویت شخصی در برابر بسیج اجتماعی و کنش انقلابی جهت بر ساختن جامعه‌ای اقتدارگرا، بسته و مهندسی شده توسط "امامان" مورد نظر وی بود.

بزرگ‌ترین و فاجعه بار‌ترین میراث شریعتی نه نوشته‌ها و موعظه‌های پر از تناقض و تبلیغاتی وی بلکه نظام جمهوری اسلامی است که هنوز از دیدگاه‌های امثال شریعتی تغذیه می شود. چرا آن دسته از سیاسیون مذهبی که چهار دهه از جمهوری اسلامی زخم خورده‌اند هنوز دیدگاه‌های ضد امریکایی و ضد غربی و ضد بهایی و زن ستیزانه و ضد لیبرالی دارند در حالی که در دمکراسی‌های غربی پناه گرفته اند؟ پاسخ را در آموزه‌‌های امثال شریعتی و بازرگان و مطهری می توان پیدا کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر