۱۴۰۴ خرداد ۳۱, شنبه

 دمکراسی با حمله نظامی-

آیا حمله نظامی کشوری به کشور دیگر می تواند موجب دمکراسی گردد؟

نیکروز اعظمی - ویژه خبرنامه گویا

تجربه‌ی برخی کشورها پاسخ مثبت به این پرسش را ممکن می‌سازد. این تجربه‌ها نشان می‌دهند که هرگاه زمینه‌های اجتماعی و سیاسی، و نیز حضور نیروهای دموکراسی‌خواه در کشور مورد حمله فراهم باشد، مداخله نظامی یک کشور بیگانه می‌تواند به تحقق دموکراسی در آن کشور منجر شود. در چنین شرایطی، نیروهای داخلی می‌توانند از فضای پس از مداخله بهره ببرند و مسیر گذار به دموکراسی را هموار سازند. در این زمینه، سه نمونه‌ی تاریخی مهم ــ آلمان، ژاپن و پاناما ــ از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. بررسی این موارد نشان می‌دهد که موفقیت در گذار به دموکراسی پس از مداخله نظامی، به‌شدت به آمادگی‌های داخلی بستگی دارد.>>>>>

در ادامه، پس از مرور مختصر این سه تجربه، نگاهی خواهیم داشت به وضعیت دموکراسی‌خواهی در ایران و نوع حمله نظامی اسرائیل به جمهوری اسلامی و نیز پیوند این دو بهم.

باری، همان‌طور که گفته شد، در تاریخ مواردی وجود داشته که در پی مداخلهٔ نظامی خارجی، ساختارهای دموکراتیک در یک کشور شکل گرفته‌اند. آلمان و ژاپن، پس از جنگ جهانی دوم، به اشغال نیروهای متفقین به رهبری ایالات متحده درآمدند؛ این مداخلات منجر به سرنگونی حکومت‌های دیکتاتوری در هر دو کشور شد. آمریکا در تدوین قانون اساسی جدید این کشورها نقشی تعیین‌کننده ایفا کرد. این در حالی بود که نخبگان آلمان و ژاپن آمادگی نسبی خود را برای پذیرش دموکراسی و همکاری در فرایند گذار از خود نشان داده بودند. نمونهٔ دیگر، کشور پاناما در روزگار ماست. ایالات متحده در سال ۱۹۸۹، در قالب عملیاتی با عنوان Operation Just Cause (عملیات هدف عادلانه)، این کشور را اشغال کرد و تمامی نهادهای وابسته به رژیم دیکتاتوری، به‌ویژه ارتش، را منحل ساخت. در پی آن، ساختارهای جدید سیاسی و نیز نیروی نظامی جدیدی تحت عنوان «ارتش ملی پاناما» تأسیس شدند و این کشور مسیر گذار به دموکراسی را آغاز کرد؛ مسیری که تا به امروز ادامه یافته است.

اکنون این پرسش مطرح می‌شود که آیا حملهٔ پیش‌دستانهٔ اسرائیل به جمهوری اسلامی ـ در چارچوب دفاع از موجودیت خود ـ می‌تواند به استقرار دموکراسی در ایران بینجامد؟ به‌نظر می‌رسد چنین امری، حتا در صورتی که این حمله منجر به سرنگونی فوری حکومت نشود، کاملاً محتمل باشد. از جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ تا خیزش انقلابی ۱۴۰۱، بارها نشان داده شده است که نخبگان سیاسی و فرهنگی ایران، و نیز بخش قابل‌توجهی از مردم، تمایل و آمادگی بالایی برای گذار به دموکراسی دارند. در سوی دیگر، حکومت جمهوری اسلامی دچار ریزش عمیق مقبولیت شده و فاقد هرگونه طرح یا راهبرد مؤثر برای خروج از بحران‌های انباشته است؛ راهبرد غالب آن صرفاً سرکوب مردم و کنترل فضای عمومی است.

در جریان حملات نظامی اسرائیل به مراکز و نهادهای نظامی جمهوری اسلامی، مشخص شد که حکومت از کم‌ترین توان برای محافظت از مردم در برابر تهدیدهای خارجی برخوردار است. این ناکارآمدی، از نظر بخش وسیعی از جامعه، نه‌تنها ضعف حاکمیت را برجسته ساخت، بلکه پیوندی معنادار برقرار کرد میان فشارهای خارجی و جنبش داخلی دموکراسی‌خواهی. در چنین بستری، اگر حملهٔ نظامی اسرائیل به مراکز نظامی و سرکوبگر جمهوری اسلامی، با خیزش یا سازمان‌یافتگی سیاسی و مدنی در داخل همراه شود، تحقق دموکراسی در ایران از خلال این "پیوند" نامحتمل نیست. بی شک، این سناریو تابعی از توانمندی نیروهای دموکراسی خواه ایرانی برای تبدیل بحران به فرصت، است.

نیکروز اعظمی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر