عبدالکریم سروش علیه «عبدالکریم سروش»!
زیتون - طاها پارسا
چند خواهی پیرهن از بهر تن
تن رها کن تا نخواهی پیرهن
آنچنان وارسته شو کز بعد مرگ
مردهات را عار آید از کفن
(قاآنی)
یک) عبدالکریم سروش، خطابه درخشانی در مدح آزادی دارد؛ «آزادی چون روش». او در این خطابه که متن مکتوب آن در شماره ۳۷ نشریه کیان منتشر شد، آزادی را به مانند «برهنگی»، «برگیرنده حجاب و ترجمان احوال» میخواند:
«آزادی چون روش، چون آینه، چون برهنگی، چون موسیقی، چون شراب و چون آفتاب، برگیرنده حجاب و ترجمان احوال است، تنها به خدمت حاکمان در نمیآید تا عامه را به خاصه بنمایاند، و جای جاسوسان و خبرچینان را پر کند، و توفیق در تدبیر ملک و ملت آورد، برکات و خدمات او بسی بیش از اینهاست. جامعه و مردم هم در سایه آن، «جامعهتر » و «مردمتر»ند، یعنی به خصلت گوهری خویش نزدیکترند، از نفاق و استتار فارغند، با خود برهنه و یگانهاند، دو چهره ندارند و همانند که مینمایند و از آنجا که راز آنجا که «در کارگاه هستی از کفر ناگزیرست » دهان کفر هم درین جامعه گشادهتر است، لکن کفر بینفاق. چرا که همین که جامعه در نقاب رود، کفر هم نقابی از نفاق برخواهد گرفت، و عفونتی مرکب و مضاعف به دنیا خواهد آورد. حقیقت هم در او برهنهتر است. که گرچه کژخوانان و خام چشمان را زبان دارد، برای محققان غنیمت است. و چه نعمتی است این برهنگی و یگانگی که هم چهره مؤمنان را سپید میکند و هم پرده منافقان را میدرد؛ هم متاع صالح را مینمایاند هم متاع طالح را...
از این روش پرستاری باید کرد که ماندن و سرافراز ماندنش مرهون عزم و لطف خواستاران و پرستاران است و اگر قدر نبیند و بر صدر ننشیند، ای بسا که غروبی بیطلوع کند. قانونهای این جامعه برهنه را نیز حرمت باید نهاد که خادم آزادی و پاسدار برهنگیاند و بار امانتی را میبرند که آسمان از کشیدنش ناتوان ماند. گوهرشان اگرچه منع است، لـکـن مـنع از مزاحمتهای آزادی دزد و رفع پردههای برهنگیپوش» (عبدالکریم سروش، کیان، شماره ۳۷)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر