چرا به هم اعتماد نمیکنیم؟ مسعود نقره کار
سخن ازگسترش شعاع بی اعتمادی فردی و اجتماعی در میهنمان، حسرت خاطراتی که نشانههای اعتماد در جامعۀ ما تلقی میشدند را به جان و جهان مان میریزد. به زمانهای که یک قول، یک مُهر، یک قَسَم، یک موی سبیل، یک دست دادن به هم (بزن قَدش)، یک شاهد برای پذیرش وانجام یک تعهد و معامله کافی بود. مسافران راههای دور زن و بچههایشان (ناموس شان) را به لوطیها و پاتوق دارهای محله میسپردند تا درغیاب آنها مراقب و یاور خانواده باشند.
تغییرات بنیادین در جامعه و جهان و شرایط پدیده آمده در زندگی بشر بر روابط انسانی و اجتماعی تاثیری ژرف داشتهاند، که متاسفانه کاهش اعتماد و گسترش بی اعتمادی و بدگمانی در روابط و مناسبات فردی و اجتماعی نمونهای از این تاثیرگذاری هاست.
با بزرگتر و پیچیده ترشدن جامعه، اعتماد فردی و اجتماعی کاهش یافته تا آن حد که بی اعتمادی مشکل بزرگ جامعهی امروزما و بَدَل به یک بیماری مزمن شده است.
۱
" اعتماد" را ازاصلی ترین عناصر شکل دهندۀ رابطه و پیوند فردی و اجتماعیِ سالم و سازنده دانستهاند.
اعتماد را "تکیه کردن، متکی شدن به کسی و کاری را بی گمان به او سپردن" و" باور داشتن درستی دیگران " تعریف کردهاند. نوعی قضاوت یا باور درباره ویژگیهای شخصیتی و رفتاری فرد یا گروه اجتماعی، باور به تعهد متقابل و قضاوت در پیوند با انطباق گفتار و رفتاری که فرد یا گروه اجتماعی خود را متعهد به انجام آن اعلام کرده و قول داده است.
بدیهی ست از" اعتماد" به عنوان یک پدیده انسانی - اجتماعیِ پیچیده و یک اطمینان فردی وعمومی در باره رویدادها، تعریفهای متعدد و سیال در دورهها و جوامع گوناگون داشته باشیم. تعریفهای متعدد و مختلفی که بیانگر رویکردها و مبنای نظری متنوع و گاه متفاوتاند.
اعتماد یک فرایند احساسی و عاطفی، حس اعتماد واعتقاد به فرد و گروه و رویداد است که برالگوهای رفتاری افراد و گروها تاثیرمی گذارد. در پیدائی و یا فقدان اعتماد وجوه روان شناختی و جامعه شناختی توأمان ایفای نقش میکنند.
اعتماد پدیدهای حساس و شکننده است سخت به دست میآید اما به سهولت میتوان آن را از دست داد.
اعتماد درسطوح مختلف و ابعاد گوناگون تعریف و تبیین شده است، اعتماد میان دو فرد، اعتماد میان فرد و گروههای اجتماعی مختلف، اعتماد فرد یا مردم به حکومت و مسئولان، اعتماد نهادهای اجتماعی وحکومتی به یکدیگر و به مردم و...
اعتماد به افراد خاص، اعتماد به افراد یا نظامهای انتزاعی و... "اعتماد صمیمانه" و "اعتماد تعمیم یافته".
اعتماد صمیمانه یا شخصی بین اشخاصی که شناخت و رابطه نزدیک دارند و اعتماد عام، اعتمادی ست تعمیم یافته یا اجتماعی که در ابعاد روابط اجتماعی مطرح شده است.
"اعتماد عام تنها به افرادی که با هم رابطه وتعامل دارند محدود نمیشود و فراتر از سطح روابط فردی و گروهی به سطح گسترش مییابد. این نوع از اعتماد تا حدود زیادی دستاورد دولتهای مدرن و پدیدۀ دولت - ملت است. "
۲
اعتماد فردی فرایندی حسی، عاطفی و حدسی ست که بر مبنای شناخت، هماهنگی گفتار و کردار و قابل پیش بینی بودن رفتار طرف مقابل، پدید میآید.
بی اعتمادی و سوءظن بین دو نفر، در حد معینی اختلال روانی تلقی نمیشود اما اگر شدید باشد و اختلال در روابط شخص ایجاد کند پارانوئید و برخی از اختلالهای روانی مطرح خواهند شد. نشانههای بی اعتمادی در برخی از موارد زمانی بروز میکند که افراد به همدیگر بیش از حد معمول علاقمند و وابسته باشند، وابستگی بیش از حد به شریک عاطفی و دچار ترس از دست دادن گاه به بی اعتمادی منتهی میشود.
بی اعتمادی بی پایه پدیدهای تخریبی ست و بر روندهای روانی و عصبی انسان تاثیر منفی میگذارد. بی اعتمادی دلایل فردی (چگونگی گذران دوران کودکی) تجربههای خانوادگی و اجتماعی دارد. بسیاری از روانشناسان رخدادهای دوران کودکی را عامل اصلی بی اعتمادی دانستهاند. کودکانی که در خانوادههای خود اعتماد را تجربه نکردهاند به دیگران اعتماد نمیکنند.
بی اعتمادی در میان دو نفر به گفتار و رفتار آنها در قبال یکدیگر نیز ارتباط مییابد، برای نمونه دروغگویی در زندگی عامل بروز بی اعتمادی میشود. تجربههای تلخ و دردناک، و پیامدهای ناشی از این نوع تجربهها نیز میتوانند عامل بی اعتمادی شوند.
فرد بی اعتماد عزت نفس از دست میدهد و دچار ترس و هراس از انزوا و طرد میشود و خود را سرزنش میکند. فرد بی اعتماد امید، توانایی همکاری و مشارکت در کارها و توان کارائی و حلاقیت خود را نیز بتدریج از دست میدهد. بی اعتمادی در یک رابطه دو یا چند سویه تضعیف و تخریب آن رابطه را سبب خواهد شد.
بی اعتمادی همراه با سوء ظن در بسیاری از افراد و خانوادههای ایرانی به سلامت روان خانواده و جامعه لطمه زده است.
۳
اعتماد اجتماعی حاصل فرایند روابط اجتماعی بین افراد و سازمانها و نهادهای جامعه است. اعتماد اجتماعی از مهمترین و اصلی ترین عناصر تشکیل دهنده سرمایههای اجتماعی، سرمایهای با ارزش و مولد، و ضامن ثبات و پایداری جامعه است. اعتماد اجتماعی، اعتمادی ست که از حد فردی به سطح اجتماعی گسترش یافته و عاملی بزرگ درایجاد و تداوم امنیت و آرامش روانی مردم است و برای حرکتهای موفقیت آمیز و ثبات اقتصادی و توسعه سیاسی و اجتماعی و مشروعیت یک نظام ضروری ست. اعتماد اجتماعی پایه سلامتی روابط اجتماعی، تقویت همکاری و مشارکت در عرصههای گوناگون حیات اجتماعی است و ازبنیانهای اساسی موجودیت جامعه ست. اعتماد اجتماعی امید و رضایت مندی، فضای سالم تر و پویا تری را در جامعه برقرار خواهد ساخت و سبب بهبود کارآئی جامعه و کنشهای جامعه مدنی خواهد شد.
در جامعهای که اعتماد مردم به مسئولان و حکومت کم رنگ شود، نهادها و ارگانهای رسمی اثرگذاری خود را از دست خواهند داد. مردم بی اعتمادی به مسئولان را به اشکال گوناگون در گفتار و کردار نشان خواهند داد، و محیطی سرشار از سوء تفاهم، سوء ظن و عدم شفافیت پدید خواهد آمد. بی اعتمادی به گفتار وکردار که ناشی از عدم انتظار نسبت به اعمال تعهدات فردی و اجتماعی ست، شیرازه گروه و جمع را از هم میپاشد.
برای حل آسیبهای اجتماعی و روانی وجود اعتماد اجتماعی و عمومی ضروری به نظر میرسد بطوری که باعث پیدایش آرامش و امنیت روانی میگردد.
بی اعتمادی عمومی و اجتماعی مانع پیشرفت و توسعه، رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، و سبب هم گیسختگی روابط اجتماعی میشود و همدلی و همدردی و همبستگی بین مردم، و سازمانهای سیاسی، اجتماعی، مدنی و صنفی را دچار اختلال خواهد کرد و رفتارهایی ناهنجار و مخرب را سبب خواهد شد.
۴
گسترش گفتمان "اعتماد" فردی و اجتماعی در فرهنگ سیاسی میهنمان را باید به فال نیک گرفت. در شرایط حضور بی اعتمادی و بحران اعتماد در بسیاری از عرصههای زندگی سیاسی و اجتماعی، تقویت و گسترش شعاع اعتماد در جامعه و نقد بی اعتمادی و بدگمانی ضروری و حیاتی ست. نقد بی اعتمادی و بدگمانی بدون توجه به پیش زمینههای تاریخی و سیاسی، بدون توجه به اهمیت توسعه یافتگی سیاسی، بدون نقد ونفی پاره هائی از فرهنگ سیاسی در جامعه ما (فرهنگ " تئوری توطئه" و فرهنگ مذهبی تقیه و توریه و خدعه گری و....)، بدون نقد بیگانه هراسی و غرب ستیزی محقق نخواهد شد.
بی اعتمادی یا بحران اعتماد اجتماعی را پدیدهای حاصل فرایندهای روانشناسانه و جامعه شناسانۀ مستبدانه، سوداگرانه، غیراخلاقی و غیرفرهنگی نیز دانستهاند، فرایندهائی که مانع همکاری، تعاون و پیوستگی و اقدامهای مشترک در سطح مناسبات فردی و اجتماعی میشود. رکود اقتصادی و بحرانهای سیاسی و اجتماعی، بحران بی اعتمادی پدید میآورند و جامعه را به سوی از هم گسیختگی و آسیبهای اجتماعی و روانی سوق میدهد. بنابراین شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دموکراتیک، عادلانه، سالم و سازنده نیز اعتماد آفرین خواهند بود، به همین دلیل تحولات دموکراتیک، همکاری، مشارکت و دوری گزیدن از اقدامات خود محورانه و خودخواهانه، پذیرش صداقت و توانایی یکدیگر، پدیده هایی در دسترس و اعتماد آفرین هستند.
تحقق انتظارها و خواستهای دیگران، انطباق کردار فرد و گروه با وعدهها و شعارهای داده شده حس اعتماد ایجاد میکند و تغییراتی را در فضای اجتماعی سبب میشود که به طور کیفی روابط در جهت تفاهم و توسعه پیش خواهند رفت.
آگاهی دادن و تاکید بر اینکه راست گوئی و پرهیز از دروغ و فریبکاری، پذیرش سازوکارهای شهروندی، همدلی و همبستگی سبب گسترش و تقویت اعتماد میشود از کلیدی ترین اقدام هاست.
به تجربه خودمان دروغ گوئی و عوامفریبی و " خدعه" از سوی رهبران سیاسی و دینی (مثل وعدههای آیت الله خمینی) سبب گسترش بی اعتمادی نسبت به هر آنچه که رنگ و بوی سیاست و دین، به ویژه سیاست بدهد، خواهد شد. وعدهها و شعارهای تحقق نیافته، عامل مهمی در کاهش اعتماد در جامعه نسبت به وعده دهنگان و مسئولان است، حس مسئولیت پذیری در جامعه را کاهش خواهد داد و روحیه شهروندی و قانونمداری تضعیف خواهد شد.
رواج رفتارهای خود خواهانه و خودشیفتگی، عدم تحمل دیگران، فساد اخلاقی و مالی در فضای عاری از اعتماد مجال رشد مییابند. فرقه گرایی تشدید بحران اعتماد و دامن زدن به جداسازی و پراکندگی را بیشتر خواهد کرد. اعتماد بیش از حد به خود و بی اعتمادی به دیگران در کارهای جمعی راه به سوی خود محوری و خود خواهی و کمال پرستی خواهد برد. پایبندی به هنجارها و ارزشهای مشترک و اهمیت دادن به رفاه عمومی و تحقق عدالت اجتماعی اعتماد آفرین خواهند بود. اعتمادی که از طریق مناسبات مثبت اجتماعی و مبتنی به تعهد انسانی پدید آمده باشد.
اعتماد وجهی از همبستگی اجتماعی ست. در فضای بی اعتمادی و وجود بحران اعتماد، جامعه به خود و به رهبران و مسئولاناش اعتماد نخواهد داشت. وقتی مردم اعتماد و اطمینان خود را از تأثیرگذاری مشارکتشان بر فرایند اجتماعی بیهوده بپندارند جامعه به ورطه از خود بیگانگی در میغلطد و کانونهای اصلی بی اعتمادی و تردید و سوء طن تقویت میشوند.
برانگیختن حس اعتماد بر پایههای نوین در شرایطی که دین و ایدئولوژی نقش تاریخی و اجتماعیشان رو به کاهش است پر اهمیت و ضروری ست. جامعه مدنی بدون حس اعتماد و اطمینان بیکدیگر پا نخواهد گرفت. معضل بی اعتمادی مُهر و نشانِ غیر سازنده و مخرب خود را بر عرصه هایی همچون دموکراسی، جامعه مدنی، حقوق بشر و... خواهد زد.
نظام آموزش و پرورش و خانواده نقش مهمی درپیدایی، گسترش و انتقال مفهوم اعتماد فردی، اجتماعی وعمومی دارند.
نهادها و سازمانهای مسئول در جامعه و تلاشهای فردی و گروهی در افزایش و گسترش شعاغ اعتماد عمومی در جامعه و پیشرفت در مسیر اعتماد آفرینی اثرگذار خواهند بود.
گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر