پرورده دست ولایت!
فیروز نجومی
البته که رهبر معظم حکومت اسلامی، آخوند خامنه ای، باید بر پیشانی و بازوهای ستبر جنگنده های حماسی بوسه بزند و بر جسارت و شجاعت، از خود گذشتگی و فداکاریشان آفرین بگوید. چه جای تعجب است، تنها آخوند خامنه ای است داننده حقیقت. چون، آخوند خامنه ای بخوبی میداند که بیش از سی سال است که مزدوران حماسی را باستخدام پیاده سازی نقشه های خود معطوف به بازگرداندن عظمت و شکوه اسلام ناب محمدی بقیمت 150 میلیون دلار در سال در 30 سال گذشه در آورده است.
اگرچه، رهبر معظم، آخوند خامنه ای نقش خود را در حمله حماسی ها و قتل عام یهودیان در یک سخنرانی انکار کرد، ادعایی از سر احتیاط و سیاست بازی، توجیهاتی بازدارنده حرکتهایی تلافی جویانه از طرف قدرتهای بزرگ. اما، آنچه انکار ناپذیر است، دینی و یا بهتر است بگوئیم اسلامی بودن کنش حماسی هاست. کنشی که تنها مورد تقدیر و ستایش رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار نگرفت بلکه فرقه اصلاح طلبان برهبری، رئیس جمهور سابق، آخوند محمد خاتمی، بشادی و پایکوبی پرداختند و قتل عام یهودیان را در اسرائیل جشن گرفتند. بعضا، نیز در خیابانها شربت و شیرنی توزیع میکردند.
البته در پاسخ برفتار تف لیسان ولایت فقیه اند، هموطنانی که با پرچم فلسطینی ها بر دوش باستادیوم ورزشی وارد شدند، پرسپولیسی ها فی البداهد پاسخی فراموش نشدنی در هماهنگی با هم بزبان راندند. که با کمی سانسور، باین عبارت که پرچم فلسطین رو تو...بکن، شعاری که تمامی تماشاچیان در بزبان راندنش شرکت داشتند. بهمین ترتیب پاسخ کارگران تولید فولاد و بسیاری دیگر در کف خیابانها، در واقع پاسخ هایی بوده و هستند برخاسته از اراده معطوف به ستیز با استبداد دین و قدرت، اراده معطوف به براندازی حکومت ولایت فقیه و برچیدن بساط حوزه های علمیه و ممنوع ساختن تولید زالوهایی بنام آخوند.
اما، آنچه دارای اهمیت است، جدا از نتایج مصیبت بارش، حمله حماسی ها به یهودیان در اسرائیل را باید بازتاب ارده ای دانست معطوف بر جهاد و شهادت، مفاهیمی برآمده از متن مقدس کلام الهی، کتاب قرآن، کتابی که سراسر لبریز است از تشویق و توصیه باورمند به دوری جستن از مشرک و منافق و کافر و در صورت احتمال نابودی و سر به نیست کردن آنها. این بدان معناست که قدرت و سیاست، در واقع، موضوع مرکزی متن مقدس قران و یا کلام الهی ست. نیازی نیست که اسلام را سیاسی بکنیم. از آغاز نیز اسلام مظهر قدرت بوده است. شمشیر، رمز انتشار و توسعه اش بود در اقصا نقاط جهان که با شکست نظام شاهنشاهی در ایران در اوایل قرن هفتم آغاز گردید.
روشن است که مفاهیمی همچون جهاد و شهادت تا زمانیکه در قلمرو باور و اعتقادات خصوصی بماند، بعید بنظر میرسد، احدی با آن بستیز بر خیزد. در عمل است که معنی نهادین جهاد و شهادت آشکار میگردد، قهر و خشونت و انتقام ستانی که در اصل کنشی ست جنایتکارانه، زشت و غیر انسانی، کنشی که نه تنها الله مورد تشویق و تایید قرار میدهد بلکه برای آن پاداشی هم تعیین کرده است که هر باورمندی را شیفته دریافت آن پاداش نموده و مشتاق سفر به جهان دیگر و گذراندن یک زندگی ابدی در کنار فرشته های همیشه باکره میکند. وقتی به گفتمان جهاد و شهادت میرسیم، دیگر روایات گونا گون از دین الله چندان مهم نیست. آنچه دارای اهمیت است آنست که جهاد و شهادت در خدمت ساختار قدرت قرار گرفته است یا نه؟
در اکثر کشورهای مسلمان، در دورانی که اطلاعات بسرعتی باور نکردنی بگردش در میآید، جهاد و شهادت، مفاهیمی هستند که با واقعیات زندگی روز مره بیگانه و غریبه اند. حال آنکه روایت اسلام ناب محمدی که بعداز 1357 در کشور ما بر فراز منبر اقتدار صعود کرده است بر اساس جهاد و شهادت بنیان گزاری شده است، مفاهیمی که اگر آنرا از هر نوع روایتی از اسلام بیرون کشی، چه مثبت، چه منفی، اسلام حتی در قلمرو باور هم نمیتواند دارای معانی ای باشند. اسلام عاری از قهر و خشونت، کشتار و خونریزی، تخریب و ویرانی، تهی است از اصالت و اعتبار الهی.
یکی از ویدئوهای انتشار یافته در چند روز اخیر، واکنش رهبران حماس را در حمله یاران به یهودیان در اسرائیل نشان میدهد که بطور جمعی مراسم نماز شکر گزاری بر پا میکنند چنانکه گویی عروس پیروزی را در آغوش کشیده اند. برگزاری نماز شکرگزاری پس از قتل عام انسانهاییکه مرتکب هیچ خطا و یا گناهی نشده اند، آیا بازتابنده اراده معطوف بجنایت علیه بشریت و اراده معطوف به تسلیم و اطاعت و فرمانبری نیست؟ حماسی ها با قتل عام یهودیان، اراده معطوف بدرآغوش کشیدن کدام آرمان را بمنصه ظهور رساندند؟ ایا حمله به مردمی که برای لحظه ای زندگی بدیدن کنسرت موزیک در یک محل حضور یافته بودند، میتواند برخاسته از آرمانی باشد بجز آرمان جهاد و شهادت در راه الله بر گرفته از متن مقدس قران؟
بی دلیل نیست که نظام، مرده سردار حاج قاسم سلیمانی را بیک قهرمان افسانه ای تبدیل کرده و میخواهند بر فراز هر صحنه ای بمنصه نمایش در آورند. چون میخواهند نشان دهند که او شیفته جهاد بود و شهادت. که عشقی که سردار به شهادت میورزید همگان را از احساسی که بزندگی داشتند شرمنده مینمود. سردار سلیمانی در سال 90 در مصاحبه ای در واکنش به شایعه ترور او بدست امریکائیها چنین پاسخ میدهد:
من این امر را تهدید نمی دانم بلکه این مسئله کمکی به شوق چندین ساله است که در راه خدا و دینش شهید شوم و امروز دعا می کنم که خدایا شهادت در راه دینت را نصیبم کن.
تردید نباید داشت که سردار حاج قاسم سلیمانی را در اردوگاه های تعلیمات نظامی بعنوان یک الگوی ولایتمدار به حنگنده های حماسی تذریق کرده و میکنند. سردار در ادامه مصاحبه اش به نقد زندگی غربی ها و دلبستگی آنها به زندگی مادی میپردازد و میگوید از آنجائیکه دشمن سخت پایبند این جهان مادی و فانی و دلبسته ی آن است، قادر به درک مفهوم جهاد و شهادت نیست. فرهنگ آنها با شهادت سرشته نشده است. نمیتوانند شوق و شوری که در شهادت است بفهمند. نمیدانند که مرگ و نابودی در راه دین، راه و رسم انسان والا ست.
بعبارت دیگر، اسلام، اینجا، روایتی نیست بر ساخته ذهن و اندیشه و یا تفسیرسردار حاج قاسم بلکه این حاج قاسم است که بتوصیه الله مبنی بر حهاد و شهادت، بکش تا کشته شوی تن میدهد و جانباخته آن میشود. که ان دنیا به است از این. سردار سلیمانی، بعنوان الگو در تعلیمات نظامی بکار برده میشود، بان دلیل که او نماد یک سردار اسلام ، شناسائی میشود، سرداری بی هیچ عیب و نقصی، با کمال و با خرد و سر افراز، سرداری آماده ی جهاد و نوشیدن شربت شیرین شهادت در راه دین اسلام، دینی که جهاد و شهادت را نه مرگ میداند و نه نیستی بلکه زندگی ابدی میپندارد و هستی. یعنی که دشمن بهتر است بداند که سردار اسلام چندان ارزشی برای زندگی قائل نیست. لذا در ادامه ی سخنانش میافزاید که:
من سرباز امام خمینی(ره) هستم و زمانی که ایشان می گویند که جان من فدای ملت ایران اسلامی در این میان جان من که سرباز کوچکی هستم در راه اسلام چه ارزشی دارد؟
بدون تردید، حماسی ها هم در تعلیمات نظامی خود آموخته اند که سرباز کوچک آخوند خامنه ای هستند، آماده جهاد و شهادت، اماده کشتار تا اخرین نفس و کشته شدن. بی دلیل نیست که عملیات حماسی ها در حمله به یهودیان، با چنان بیرحمی و بغض و کینه همراه بوده است که بسیاری از توصیف آن خود داری میکنند. تنها انسانهایی آماده کشتار تا کشته شدن هستند که در باور و ایمان خود به یک آرمان، دچار کوچکترین شک و تردیدی نیستند. هرچه هست نیکوست و پسندیده و با ارزش. در قاموس ولایت جهاد و شهادت یعنی پیروزی و برتری، یعنی هستی واقعی، یعنی زندگی. که ملت باید در تبعیت و پیروی از ولایت بیاندیشند و به زندگی مادی ارجی ننهند. بدون هیچ تردیدی نه تنها به حماسی ها بلکه بتمامی اعضای احزاب و یا سازمانهای پیرو ولایت، مثل حزب الله و جهاد اسلامی و غیره...ارزش جهاد و شهادت و اخلاق بکش تا کشته شوی در راه الله را میآموزانند.
مهم نیست در این زندگی در جهاد و شهادت دست بچه جنایاتی میزنی، سر چندین انسان، مرد، زن، پیر، جوان و کودک را بر رمین میافکنی و با چه بیرحمیها بانسانها دیگر تجاوز میکنی، تا زمانیکه در راه الله و در دفاع از یکتائی و یگانگی او صورت بگیرد، حد و مرزی وجود ندارد. همچنانکه پیامبر خدا، محمد بن عبدالله در قتل عام تمامی مردان قبیله غرایضه، قبیله ای یهودی کوچکترین ترحمی بانان روانداشت و سر همه مردان را بر زمین افکند و زنان و بچه های آنان را باسارت در آوردد. حتی پیامبر با همسر یکی از مردانی که سرش را بر زمین افکنده بود ازدواج کرد.
بعبارت دیگر، خواسته یا نا خواسته عملیاتی همچون کشتار یهودیان در اسرائیل، قهر و خشونتی که حکومت آخوندی نسبت بدگرکیشان و دگراندیشان و دگرباوران روا میدارد، باطن و نهان ارزشها و باورهای اسلام ناب محمدی را آنچنانکه در متن مقدس قران و رفتار و گفتمان ولایت فقیه بازتاب می یابد، آشکار میسازد. که قهر و خشونت و بیرحمی در راه الله، از متن مقدس قرآن است که بر میخیزد، همچنانکه جهاد و شهادت و یا کشتار و خونریزی را الله میستاید و شایسته دریافت زندگی ابدی بعنوان یک پاداش الهی میداند.
زمان بیان حقیت فرا رسیده است. آن زمان که کسی جرات بلند کردن انگشت بر علیه اسلام، بویژه از نوع ناب محمدی آن را نداشت گذشته است. تا دین آخوندی و یا شریعت اسلامی بر جامعه حاکم است باید در انتظار فجایعی شگفت انگیزتر و غمبار و مصیبت بار تر از آنچه در اسرائیل اتفاق افتاد باشیم. مگر اینکه نه تنها نظام ولایت را از بیخ و بن بر کنیم بلکه حوزه های علمیه را بزباله دان تاریخ بسپاریم.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر