۱۳۹۸ مرداد ۲۶, شنبه

در نیک و بد بیانیه های۱۴ نفره 


اخیرا در داخل کشور دو گروه از مردان و زنان ایرانی از طیف‌هایی با مشرب‌های مختلف، بیانیه‌هایی انتشار داده و در آن خواسته‌هایی را به طور روشن و شفاف مطرح کرده و در پی آن همین افراد و نیز حامیانشان در رسانه‌ها،امواج تبلیغاتی نسبتا گسترده‌ای را تدارک دیده اند.
از آن‌جا که به نظر می رسد نمی توان چنین پدیده ظاهرا رو به رشدی را نادیده گرفت، مفید دیدم که نظرم را با مخاطبانی که گاه مورد سئوالم قرار می دهند، در میان بگذارم، به این امید که به جمع‌بندی مفید و مؤثری بیانجامد.

شاید بتوان مطالبات صادرکنندگان بیانیه های مورد اشاره را در سه محور اساسی و متمایز طبقه بندی کرد:

– بیان مفاسد و مظالم حاکم بر نظام سیاسی و جاری در جامعه کنونی ایران
– کناره گیری رهبر نظام
– عبور از نظام حاکم

نظرم را در باره این مطالبات سه گانه به اجمال عرض می کنم:

با طرح خوسته اول بی‌گفتگو موافقم. چرا که مفاسد و مظالم جمهوری اسلامی در طول چهار دهه قابل انکار نیست و به گونه ای است که کشور را به تباهی و حتی در معرض سقوط کشانده است.

خواسته دوم، یعنی درخواست کناره گیری «ولیّ مطلقه فقیه نظام»، نیز مشروع و قابل دفاع است. زیرا در بیش از سی سال رهبری بلامنازع آیت‌الله خامنه‌ای، بر عالم و آدم روشن شده که نظام تحت امر ایشان کارآمد نبوده و حتی شوربختانه، این سیاست ها در مجموع به زیان کشور و مردم و حتی خود «نظام مقدس» و بیش از همه به زیان دین و دینداری بوده و هست؛ دینداری‌ای که نظام و رهبری و رهبران آن بیش از همه دعوی حراست از آن را دارند. رهبری آقای خامنه ای به گونه ای بوده که حتی ظرفیت های مثبت قانون اساسی جمهوری اسلامی را مخدوش و بی اعتبار و به زیان مردم و کشور و به سود اقلیتی وابسته و رانت خوار و نفتی وارونه کرده است. راستی آزمایی این مدعا، کار دشواری نیست.

اما «محور سوم» جای مناقشه و گفتگو دارد.

برای تبیین درست موضوع، منطقا می توان بین اصل خواسته و پیشنهاد راهبردی آن تفکیک قائل شد و با یکی موافق و با دیگری مخالف بود. خلط مفهومی این دو موضوع، خود رهزن بوده و موجب سوء برداشت ها و سوء استفاده های تبلیغاتی زیادی شده و می شود.

در عالم نظر و نظریه، مطالبه تغییر رژیمِ نامطلوب و جایگزینیِ رژیمی مطلوب، در اساس درست است. زیرا چنین خواسته ای در سطح ملی، حقی است مشروع (مشروع با معیارهای دینی و یا سیاسی مدرن) و منطبق با اصولی چون آزادی و اختیار و عدالت. اصولا وقتی مردمی و ملتی (ملت به معنای مدرن آن) در هر زمان و مکانی حق دارند به دلخواه خود هر نوع رژیمی را برگزینند و تأسیس کنند (کاری که مردم ایران در سال ۵۷ انجام دادند)، به صورت الزام‌آوری حق دارند روزی همان رژیم را نخواهند و نظام سیاسی مطلوبی (و یا مطلوب تری) را جانشین آن کنند. وقتی که از منظر اسلامی به «خلافت نوعی انسان» (حق مشاعی که در اصل ۵۶ قانون اساسی نیز بدان تصریح شده) باور داریم، روشن است که اعمال این حق، هم در تأسیس نظام سیاسی است و هم در تغییر و انحلال آن. هرچند من خود همواره چنین اندیشیده ام ولی در سه دهه اخیر این اندیشه را به بیان‌های مختلف گفته و نوشته ام. از جمله در زمستان سال گذشته (به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب ایران) بیانیه ای همراه با جمعی از نواندیشان دینی همفکر امضا کرده و در آن به صراحت اعلام کرده ایم که خواست ما انحلال نظام دینی و تئوکراتیک و جایگزینی یک نظام حکومتی عرفی و متعارف و دموکراتیک است. اثباتا و ثبوتا، حکومت دینی (از هر نوعش)، نه ممکن است و نه مفید. از این رو، منطقا نمی توانم خواهان تداوم حکومتی از نوع جمهوری اسلامی و آن هم با مدل ولایت مطلقه فقیه باشم.

با این حال حداقل تا اطلاع ثانوی با پیشنهاد «عبور از حمهوری اسلامی» یعنی «اسقاط رژیم» به مثابه استراتژی و برنامه سیاسی موافق نیستم. چرا که آن را نه ممکن می دانم و نه در عمل مفید. به عبارت دقیق تر، راهبرد «براندازی»، تا اطلاع ثانوی محال‌اندیشی است و دوای درد کنونی جامعه ایران و مردم بلازده وطن ما نیست. آرزو‌اندیشی خوب است و در جای خود مطلوب ولی نه به عنوان یک برنامه سیاسی مشخص برای شرایط کنونی.

گزیده سخن آن است که، تبیین منصفانه و کارشناسانه مشکلات جاری، کار بایسته ای است و هر نیروی ملی باید در جهت روشنگری بکوشد و در واقع مشکلات و راه حل ها را بگوید و بخواهد. انتقاد و طرح هر نوع اندیشه ای (ولو مطالبه تغییر نظام) به لحاظ حقوقی مجاز است و حقی است مشروع برای تک تک شهروندان ایرانی. مطالبه کناره گیری شخص آقای خامنه ای نیز، هم درست است و حق، و هم مدنی است و حتی با قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز در تعارض نیست. این یک حق ملی و قانونی است و مردم حق دارند چنین چیزی را بخواهند و برای تحقق آن بکوشند. اما این که نظام حاکم ظرفیت و یا اراده اصلاح دارد یا نه، موضوعی است مهم ولی باید جداگانه بدان پرداخت.

اما در ارتباط با این بیانیه ها چند ملاحظه دارم:

یکم. نخست آن که امضاکنندگان و حامیان خواسته سوم، زیر عنوان «مدنی» و یا «حقوق بشر» چنان ادعایی را اعلام می کنند و این پارادوکسیکال می نماید. پرسیدنی است که چگونه مدعی فعال حقوق بشر (البته زیر چنین عنوانی) رسما و علنا خواهان تغییر رژیم (ولو از طریق مسالمت آمیز و مثلا رفراندوم) می شود؟ روشن است که مدنی بودن به خواسته بر نمی گردد بلکه مربوط است به راهبرد و راهبردِ اسقاط رژیم و تلاش برای تحقق آن نیز، در هر صورت، مدنی نیست و اگر چنین خواسته ای در برخی جاها و کشورها ممکن باشد، حداقل در جمهوری اسلامی کنونی قابل تحقق و حتی قابل تصور نیست. زیرا بی تردید نظام کنونی (مانند دیگر نظام های استبدادی و مسلکی و ایدئولوژیک) خود رها نمی کند و برود و در نتیجه، اگر خواسته عبور از نظام جدی شده و وارد فاز عملیاتی شود، منطقا یا باید از طریق شورش عمومی و خشونت آمیز و به احتمال زیاد جنگ داخلی ممکن شود (کاری که فعلا دولت آمریکا دنبال آن است) و یا کودتای نظامی و یا حمله خارجی و فکر نمی کنم راه دیگری وجود باشد. همان گونه که اخیرا ترامپیست های وطنی نهان و آشکار مدافع تحریم حداکثری و حمله خارجی (آمریکایی) هستند. به نظر می رسد در نهایت شعار «عبور از نظام» به عملِ «عبور از نظام به هر قیمت» تبدیل شده و تصور چنین فرجامی چندان دشوار نیست. به ویژه نباید غافل بود که رژیم حاکم هنوز می تواند از خود دفاع کند و ابزارهای لازم برای سرکوبی شدید را نیز دارد. راستی وقتی از طریق مبارزات مسالمت آمیز و مدنی و حقوق بشری نمی توان حکومتی را اصلاح پذیر کرد، چگونه می توان از طریق همین نوع فعالیت ها ساقطش کرد؟ نمی دانم کسانی که از چنین راهبردی دفاع می کنند، به این امور و به چنین فرجامی اندیشیده اند یا نه و اصولا فکری برای دوران پس از عبور و شرایط بحرانی «خلاء قدرت» کرده اند یا نه. شواهد چنین چیزی را نشان نمی دهد. آقایان و خانم ها بگویند گام دوم و سوم و . . . شان چیست؟ چرا که نتیجه گام اول روشن است.

دوم. گاه گفتگو می شود راهبرد عبور از نظام، گفتگو و عدم خشونت است. اما «گفتگو» یعنی چه و با کی؟ با آقای خامنه ای؟ رهبری که با موسوی و کروبی و خاتمی گفتگو نمی کند و حتی به دیگران نیز اجازه دیدار و گفتگو برای مصالحه نمی دهد، آنگاه با افراد براندازی که حتی غالبا برای عموم مردم ناشناخته اند و پایگاه اجتماعی استوار و مشخصی هم ندارند، گفتگو می کند؟ و آن هم با موضوع عبور از نظام؟! زهی خوش خیالی! من کسی را متهم به خشونت‌گرایی نکرده و نمی کنم ولی باید دید در عالم واقع چه رخ خواهد داد و چه سناریوهایی محتمل است. نمی توان غیبگویی کرد ولی می توان سناریوهای محتمل را گمانه زنی کرد. سیاست و مبارزه که «چیستان» و یا «بازی تاج و تخت» نیست!

سوم. گاه معترضانه پرسیده می شود که چرا اصلاح طلبان از این جریان حمایت نمی کنند؟!
من بدون این که سخنگوی فردی و یا جریانی باشم، عرض می کنم: روشن است که هیچ اصلاح طلبی (با حفظ صفت اصلاح طلبی) نمی تواند با راهبرد سرنگونی موافق باشد و گرنه می شود انقلابی (البته در اینجا دوگانه معمول اصلاحی / انقلابی مراد است). این افراد مدعی مبارزه مدنی و حقوق بشری، در عمل انقلابی اند و نه اصلاح طلب! قابل تأمل این که بسیاری از همین سرنگونی طلبان (حتی برخی از انقلابیون سابق) انقلاب ضد سلطنتی سال ۵۷ را به کلی محکوم می کنند و غالبا نیز هر نوع انقلابی را مردود می شمارند، ولی اکنون خود انقلابی شده و پیوسته بر آتش قهر و کینه و نفرت به اصطلاح انقلابی می دمند؛ نفرتی که فرجام آن، به احتمال قریب به یقین، خشونت بسیار و بی مهار خواهد بود. البته شعار رهزن و گمراه کننده «استمرار طلبی» نیز چاشنی تبلیغاتی این جریان انقلابی برای بیرون راندن منتقدان از صحنه است! بازی با کلمات بی زبان را کنار بگذاریم، شترسواری دولا، دولا، نمی شود! هر راهبردی الزامات و پیامدهایی گریزناپذیری دارد. پیش از هر تصمیمی، افزون بر مبانی نظری آن، به الزامات و پیامدها و ابزارهای اجرایی آن نیز بندیشیم. باید مسئولیت‌پذیر بود.

بگذارید صادقانه و به اشاره حرف آخر را بزنم: من یک بار گفتم: «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید»، دیگر به هیچ قیمتی حاضر نیستم همان خطا را تکرار کنم یک بار، بدون این که به عواقب عملی شعارها و خواسته ها توجه کنم، به خیابان آمدم اما دیگر دچار چنین اشتباه مهلکی نمی شوم. اکنون برای من راهبردها مهم تر و کارآمدتر از هر نوع هدف و آرمانی است.

چهارم. به رغم این همه «اما» و «اگر»، این بیانیه ها و طرح مطالبات شجاعانه و شفاف و آن هم در داخل کشور و در زیر تیغ سرکوب و سانسور یک فایده اساسی دارد و آن، این است که تابوها و تقدس های موهوم را می شکند و ترس ها را می زداید و این رویداد می تواند در روندی طبیعی و معقول، زمینه های ایجاد خلق یک آلترناتیو ملی و درون‌زا را فراهم کند. قدم مهمی که، به گمانم، باید اصلاح طلبان جدی و واقعی و با تدبیر در داخل کشور در تداوم جنبش سبز بردارند. اقدامی که شیخ شجاع و محصور جناب کروبی اخیرا آغاز کرده است. چنین باد.
زیتون

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر