۱۳۹۶ بهمن ۱۹, پنجشنبه

صدای ناقوس « مرگ عدالت » مارا فرا می خواند


جلال رستمی
ده روزی که طنین فریاد عدالت خواهی از مرزاصول گرا و اصلاح طلب گذشت و کل حاکمیت را نشانه گرفت و نگذاشت صدای ناقوس مرگ عدالت و فریاد حق طلبی واعتراض مردم ایران در نطفه خاموش شده ویا به حساب این یاآن جناح حاکمیت واریز شود
حدود ۴۰ سال از انقلاب ایران می‌گذرد. جمهوری اسلامی حکومتی که می‌خواست «عدل علی» را حاکم کند از همان روزِ به دست گرفتن قدرت، شروع به پایمال کردن عدالت و «حقوق بشر» به شدیدترین شکل ممکن کرد و هیچ ابایی هم نداشت و (همچنان ندارد) که آن را از تریبون های رسمی و با نعره کشیدن از بلندگوهای نمازجمعه اعلام کند!
مطلبی که در خاتمه ی این مقدمه ی کوتاه می‌خوانید فرازی از سخنرانی «خوزه ساراماگو» است .آوردن این فرازازسخنرانی ساراماگو به خاطر هم مضمونیِ متنِ آن با حرکت های اعتراضی اخیراست که طی آن «ناقوس مرگ عدالت» درخیابان های بیش از ۹۰ شهر ایران توسط زنان و مردان و جوانان شجاع به صدا در آمد، طوری که موفق شدند آن را فراترازبازی‌های جناحی به گوش مردم جهان هم برساندند. 

صدای «ناقوس مرگ عدالت» ما را فرا می خواند

«خوزه ساراماگو» در جمع۶۰۰۰ نفره ی منتقدین ومخالفینِ «جهانی شدن» (که در ۱۹ ژانویه ی ۲۰۰۲ در پاریس گِردهم آمده بودند) اعتراض خودش را طی یک سخنرانی در این گردهمآیی برعلیه بی عدالتی و پایمال شدن حقوق بشر در روند «جهانی شدن» اعلام کرد و همزمان همگان را بر ادامه ی این‌گونه اعتراضات ومبارزه ی متمرکزتر، علیه سرکوبگرانِ عدالت و پایمال کنندگانُ حقوق بشر در جهان فراخواند. 

چهارصدسال از فاصله ی دو حرکت، حرکت یک دهقان ساکن روستایی نزدیک فلورانس، که با به صدا درآوردن ناقوس کلیسای ده، «مرگ عدالت خواهی» را اعلام کرد و حرکت اعتراضی امروز بر علیه شکل دیگری از «جهانی شدن»- فاصله وجود دارد. اما برای «خوزه ساراماگو» این دو حرکت در یک مسیر تاریخی به هم می رسند.1 ساراماگو سخنرانی خود را در این مراسم با تعریف این داستان آغازمی کند: «درابتدا می خواھم یک اپیزود فوق العاده معنی دار برای شما تعریف کنم که چهارصدسال پیش دردهکده ای نزدیک فلورانس اتفاق افتاده است. از شما خواهش می کنم با توجه کامل به این داستان تاریخی که مانند دیگر داستان های تاریخی نباید برای نتیجه ی اخلاقی اش تا آخر صبر کرد، زیرا بزودی نتیجه ی آن درمقابل چشمان شما ظاهر خواهد شد، گوش فرا دهید: 
دریک روز معمولی که ساکنان ده مذکور مشغول کارروزانه ی خود بودند، ناگهان ناقوس کلیسا به صدا درآمد. در آن زمانها که اعتقادات مذهبی قوی بود (باید توجه داشته باشیم که ما ازحادثه ای که در اواخر قرن ۱۶ اتفاق افتاده، صحبت می کنیم) در طول روز برای هر اتفاق و حادثه ای که رخ میداد ناقوس کلیسا را به صدا در می آوردند. بدین خاطر نباید دلیلی برای تعجب وجود می داشت. ولی این بار صدای ناقوس طور دیگری بود وآهنگ غم انگیزی را ترنم می کرد و این قدری برای اھالی، ناگهانی و تعجب آور بود. زیرا هیچکس در باره این که کسی مُرده و یا حادثه ی غم انگیز دیگری اتفاق افتاده باشد، چیزی نشنیده بود. به همین خاطرابتدا زنان درکوچه ھا جمع شدند و بچه ھا را به حال خود رها کردند. مردها نیز که بر روی زمین زراعتی به کار مشغول بودند، کار را رھا کرده وھمگی به اتفاق در میدان جلوی کلیسا جمع شدند و منتظر ماندند که مطلع شوند باید در غم چه کسی شریک و یا منتظر اعلام چه حادثه غم انگیز دیگری باشند. ناقوس پس از چند دقیقه ای که به نواختن ادامه داد ترنم کنان و آرام آرام از حرکت باز ایستاد. لحظه ای بعد درکلیسا باز شد و یک روستایی در آستانه ی درکلیسا ظاهرگردید. چون او متولی شناخته شده ی کلیسا و همان کسی نبود که ھمیشه ناقوس را به صدا در می آورد، مردم را واداشت تا از اوبپرسند: پس متولی کلیسا کجا است؟ آیا کسی مرده؟ و سرانجام اینکه چه کسی ناقوس را به صدا درآورده است؟ روستایی در پاسخ گفت: متولی کلیسا اینجا نیست و این من بودم که ناقوس را به صدا در آوردم. اهالی روستا باتاکید پرسیدند: پس کسی نمرده است؟ او در جواب گفت: نه کسی که در ظاهر به انسان شباھت داشته باشد؛ عدالت مرده است. این من بودم که «ناقوس مرگ عدالت» را به صدا در آوردم.

چه اتفاقی افتاده بود؟

مالک حریص و یا کُنت بی وجدانی طی سالیان متمادی سعی کرده بود که با جا به جا کردن مرز سنگ چین شده بین زمینھای خود با زمینِ مردِ روستایی، رفته رفته به مساحت زمین های خود اضافه کند و به ھمین خاطر زمین مرد روستایی با هر تجاوزی کوچکتر وکوچکتر شده بود! قربانی این تجاوز ناعادلانه یعنی مرد روستایی ابتدا شکایت و اعتراض خودرا به مراجع حقوقی تسلیم می کند ولی از آنجایی که قانون در عمل جانب مالک (و یا کُنت) را می گیرد، رأی حقوقی به نفع مرد روستایی صادر نمی شود. تجاوز به زمین کشاورزھمچنان ادامه می یابد. او بعداز دادخواھی ھای پیاپی و دوندگی ھای بدون نتیجه در نهایتِ ناچاری تصمیم می گیرد که با نواختن ناقوس کلیسای ده و از ھم آنجا به سراسرکره خاکی2، «مرگ عدالت» را اعلام کند. شاید او انتظارداشته که با این رفتارھیجان زده اش برای جلب ھمدردی، تمامی ناقوس ھای جهان بدون تعلق داشتن به یک ملت، یا یک مذھب ومسلک خاص، ساکت نمانده و بدون استثناء به صدا درآیند تا شاید پژواک صدای آنها خانه به خانه ،ده به ده و شهر به شهر، مرزها را درنوردد و «طنین عدالت خواھی» را بسان پلی برروی رودخانه ھا ودریا ھا برافرازد و جهان را از خوابِ خوشِ خرگوشی اش بیدار کند و «مرگ عدالت» را به آنھا اعلام نماید. من نمی دانم که بعداً چه اتفاقی افتاده است. من نمی دانم که آیا او توانست حمایت اهالی ده را جلب کند تا بتواند مرزھای سنگ چین شده ی زمین اش را دوباره به جای سابقش برگرداند و یا اینکه اھالی روستا بعد ازشنیدن خبر «مرگ عدالت» سر بزیرافکنده و متأثر به سر کار روزانه خود برگشتند. این روشن است که تاریخ ھمیشه ھمه چیز را تا آخر شرح نمی دهد. من حدس می زنم که این اولین بار و تنها باری بود که یک جایی در جهان ناقوس کلیسا که تکه ای ساخته شده از برنز است و اغلب اوقات در آن زمان برای اعلام مراسم مذھبی ویا مرگ یک انسان به صدا در می آمد، در عزای «عدالت» نواخته شد. صدای این ناقوس که برای «مرگ عدالت» درده نزدیک فلورانس به صدا در آمد، دیگر هیچگاه شنیده نشد. ولی باز ھم عدالت مُرد وھنوزھم مرگ آن ادامه دارد. حتا ھمین امروزو در این لحظه که من برای شما صبحت می کنم، کسانی درھمین دورونزدیک، ھمین جلو درخانه ی ما، مشغول کشتن عدالت ھستند . « ساراماگو» سخنرانی خودرا این گونه خاتمه می دهد: حرف دیگری ندارم که اضافه کنم. نه چرا اجازه دهید یک چیز دیگری نیز بگویم؛ از شما می خواھم که یک دقیقه چشمھایتان راببندید و سکوت کنید. ھم اکنون روح دھقان فلورانسی بر فراز برج کلیسا است ومی خواھد ناقوس را در «مرگ عدالت» به صدا در آورد. گوش ھایمان رابه اوبسپاریم.»

********

این متن باز انتشارمتنی با تصحیح مجدداست که سال ۲۰۱۰ در سایت اخبارروز منتشرشده است

۱- برای اطلاع از شرح حال، زندگی وآثار خوزه ساراماگوبه فارسی، به لینک ھای زیر مراجعه کنید: www.dw-world.de www.radiofarda.com www.bbc.co.uk Le Monde diplomatique 15 März 2002 

urbi et orbi -۲
واژه ای لاتین به معنای شھر(روم )وکره ی خاکی است. پیام مھمی است که پاپ ھا درهنگام مراسم مذھبی مانند عید پاک و روز میلاد مسیح ھمراه دعا ونیایش از واتیکان به اطلاع ھمه مردم در سراسرجھان می رسانند.

این مطلب ترجمه ی کوتاه شده ازگزارش این تجمع است که روزنامه ی لموند دیپلوماتی درشماره ی
Le Monde diplomatique 15 März 2002 آورده است






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر