۱۳۹۶ بهمن ۲۸, شنبه

عالم برزخ

فیروز نجومی

اسلام "ناب" محمدی آمد برهبری مردی با تقدس و تقوا، اما، "ابلیس" صفت و "خدعه گر" که جامعه ما و نیز جهان را بسرای "بهشت" رهنمون سازد. از بخت بد روزگار راه بهشت را گم کرد و سر از عالم "برزخ" درآوردیم، عالمی که هم اکنون در آن بزندگی محکومیم، عالمی تنگ و تاریک با دیوارهای بلند سر بفلک کشیده با سیم های خار دار بر فراز آن که گریز را نا ممکن میسازد.
عالم برزخ، عالمی ست که حال خود در آن ندانی که آیا باید اشک بریزی و گریان باشی و یا شاد و خندان، عالمی که در آن نمیدانی که زنده ای و یا مرده ای بیش نیستی، مابین مرگ و زندگی گرفتار شده ای. از چیستی و کیستی خود چندان مطمئن نیستی، مومنی یا کافر، منافقی یا مجاهد، انقلابی هستی و یا لیبرال و ارتجاعی، ایرانی هستی یا "اسلام" پرستی، "بنده" و فرمانبری و یا رها از بندی و آزادی. عالم برزخ عالم دوگانگی ست، عالمی که در آن نه اینی نه آن. بدرستی روشن نیست که "انسان" هستی و دارای حق و حقوقی ذاتی، مستقل و آزاد، خرد ورز و شریف و خود آئین و یا حیوانی کم شعور و وابسته که هیچ نتوانی و ندانی، نه اندیشه ورزی، نه محاسبه گری و تصمیم گیری، مگر سیرکردن شکم و فرو نشاندن شهوت.

کارشناسان حوزه های علمیه نیز برآنند که به عالم برزخ در قرآن نیز اشاره رفته است و آنرا عالمی دانسته است در بین قبر و قیامت، که در آن فاصله، روح هنوز تن آدمی را ترک نکرده است. تنها بر بخشی از تن، مرگ سلطه افکنده است. باین حساب عالم برزخ، عالمی ست بین مرگ و زندگی، نه زنده ای و نه جان را تا آخر به جان آفرین تسلیم نموده ای. 

سوال، اما، اینست که چگونه راه بهشت را گم کرده و سر از عالم برزخ در آوردیم؟ باید در پاسخ گفت، درست از آن زمان که دین، اسلام ناب محمدی و "قدرت،" آن توانایی که سلطه بر دیگری را برغم هرگونه مقاومتی ممکن میسازد، با هم یکی و یگانه شده و در وجود فردی از تبار امامان ماورایی، امامان "مقدس" و "مظلوم"، امام خمینی تجلی یافت. نتیجتن، وقتی امام خمینی سخن میگفت بدرستی معلوم نبود که بزبان دین، بزبان رحمت و رحمان، بزبان معنویات و تسلی روح انسان سخن میگوید و یا بزبان قدرت و خشونت، بزبان بیرحمی و انتقام ستانی. خطبه میگوید، روضه میخواند و راه رستگاری را میاموزاند و یا فرمانروایی کند و شمشیر برکشیده و بر هر گردن فرود آورد که نافرمانی نماید. همچنانکه معلوم نیست آیت الله مقدسی که بر فراز منبر لوله تفنگی را در دست میفشرد، روضه کربلا میخواند و پند و اندرز میگوید و یا آماده است که حمله کرده و با گلوله های آتشین قلب مخالف و منافق را منفجر نماید گویی که "روحانیت" بحیوانیت تبدیل شده است.

بنابراین، میتوان گفت که عالم برزخ، عالمی که ما در آن زندگی میکنیم، عالمی ست که بر آن شریعت و شمشیر که مظهر آن ولی فقیه است، حاکم مطلق میگردد، عالمی که مرزهای شریعت، باید ها و نباید ها، حرامها و حلالها، مرزهای غیر قابل عبور میگردند. چه شمشیر را در پشت خویش دارد. عبور از مرزهای شریعت"نافرمانی" تلقی میشود و شدیدا مورد تنبیه و مجازات قرار میگیرد که در عالم برزخ تنها عامل بازدارنده تخلف از شریعت محسوب میشود. بدین ترتیب یکی از اساسی ترین مرزهایی که انسان را از حیوان جدا میسازد در هم فرو میریزد. چون در عالم برزخ انسان وقتی کمال و تعالی یابد که بشود آنچه که شریعت میخواهد، سر بر نهد و اطاعت کند و به تکالیفی که خداوند بی همتا برای او تعیین کرده است عمل نماید: برخیزد و بخسبد، مراسم طهارت "غسل" و "وضو" بجا آورد، بنوشد و بخورد و بپوشد، آنچه حلال است و از حرام، از مستی و شیدایی، شادی و پای کوبی، از بدعت و نوآوری و از هرگونه تماسی با جنسیت مخالف پرهیز نموده، نه به چپ و نه به راست بلکه باید بزیر بنگرد، چنانکه گویی انسان همچون حیوان تنها میتواند فرمانبر باشد، نه فرمانفرمای خویش و خود آئین. 

در 22 بهمن 1357 در واقع ما ایرانیان وارد قبری تنگ و تاریک شدیم تا به قیامت برسیم یعنی وارد عالم برزخ گردیدیم. در این عالم همچنانکه مرز بین دین و قدرت در هم فرو میریزد؛ مرز مرگ و زندگی، مرز فقیه ریاضت کش و بریده از زرق و برق دنیای مادیات ، ملجا و پناگاه بی پناهان، مرجع تقلید و آنکه ثروت ملت را به عنوان "غنیمت" به یغما میبرد و دژخیمی که طناب شریعت را بگردن "محارب" میاندازد و فتوای سنگسار، قصاص و قطع اعضای مجرم را صادر میکند فرو میریزد. همچنین مرز مقدس و موهن، مرز خیر و شر، مرز درستکاری و بذهکاری، مرز ترحم و خشونت، مرز دیو و فرشته، مرز بین امامت و خلافت مرز انسان و حیوان، مرز عدالت و بی عدالتی و بطور کلی همه مرزهای شناخته شده در هم فرو میریزد، بویژه مرز کذب و حقیقت. در نتیجه، در عالم برزخ همه چیز در پرده ابهام فرو میرود. همه چیز سحرانگیز و اسرار آمیز میشود، از زندانیانی که در اسارت و دست و چشم بسته خود را حلق آویز میکنند، از قتل عام های مختلف، ازجمله قتل عام بیش از 4000 زندانی سیاسی در سال 67، قتل های زنجیره ای، از گرد و غباری که پربار و سبز و خرمترین استانهای کشور را دچار خفگی میسازد گرفته تا ورشکستگی اقتصادی، گرانی و بیکاری، وضع نابسامان بازار ارز و طلا، ورشکستگی فرهنگی و اخلاقی، گسترش فساد و فحشا و اعتیاد، زورگیری جنسی و مالی، رانت خواری و زمین خواری و بیابان خواری و آب خواری، همه در پرده اسرار قرار دارند. آیا دستگیری صرافان، راز صعود قیمت دلار را فاش میسازد؟ 

این ابهام خفه کننده و پرده اسرار آمیزی که بر تمام پدیده کشیده شده است از برجسته ترین وجوه عالم برزخ است و از بی مسئولیتی و فریبکاری ای برمیخیزد که در ذات روحانیت نهفته است. چرا که روحانیت قشر عالم و دانای جامعه است اما نمیداند که نمیداند. چون آنها عالمان تک کتابی هستند. تمام آنچه که میدانند و آنچه که میگویند تنها از یک کتاب بر میآید، کتابی که بازتابنده امیال و اراده آفریدگار یکتا و یگانه، الله است، کتابی که تمام کلمات آن مطلقا متعلق به الله است و نه هیچ کسی دیگری از جمله پیامبر وی. روحانیون نیز داننده کلام الله اند، کلامی که بسنده میدانند برای شناخت هر پدیده ای و لازم برای گریز از هر مسئولیتی، انگیزه ای که عالم و روحانی را ضرورتا فریبکار میسازد.

زندگی در این عالم برزخ است، در این عالم پر ابهام و اسرار انگیز است که جانها را به لب رسانده است. صبر و تحمل را بسر آورده است. در اویل ماه دی، دیدیم که چگونه عالم برزخ همچون کوه آتش فشان دهان گشود و مواد سیال و ذوب کننده را از خود خارج ساخت، چنانکه بارگاه ولایت را بنابودی تهدید نمود. اگر این عالم برزخ هم اکنون از غرش باز ایستاده است، این بدان معنا نیست که به قیامت نزدیک نشده ایم. سرنشینان عالم برزخ باین راز پی برده اند که برون رفت از عالمی که در آن زندگی میکنند زمانی میسر میگردد که حکومت روحانیت را باسفل سافلین گسیل بدارند.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر