۱۳۹۶ بهمن ۲۹, یکشنبه

ضرورت تشكيل "شوراى تفاهم ملى ايرانيان" از سوى سكولارهاى مخالف حكومت دينى در ايران

نیکروز اولاد اعلمی 
پس از آنكه فعاليت سياسى نيمه فعالم را در "اتحاد جمهورى خواهان ايران" كنار نهادم به اين نتيجه رسيدم كه ديگر زير هيچ بيانيه سياسى امضاء نگذارم و نمى گذارم وليكن سياست و تحولات سياسى ايران با همه ما كار دارد و همه ما نيز با آن. پس نمى توان نسبت به آن بى تفاوت بود.
چهل سال است كه با "جمهور" درست كردنِ فكسنىِ اسلامى مان در اين خاك اسلامزده، از هر گوشه اش ناقوس شوم مرگ پژواك مى كند؛اگر كر نباشيم كه نتوانيم بشنويم و كور نباشيم كه نتوانيم ببينيم. ضربات توانمند شلاق احكام شرع اسلامى از نوع شيعى اش بر پيكر جامعه و مردم، زخم عميقى را بر جا گذاشته كه از سوزش آن همه ما به فغان آمديم. چه بردبارى و مدارجويى كه چهل سال از نزارى در خود بنالى و با خويشتنت بسازى و دم بر نياورى تا مبادا گفته باشى بالاى چشم حكومت ابروست؟ چه پشت چشم نازكى و چه قمپزى در كرد حكومت اسلامباره ما از اينهمه مكرمه و پابراه بودنمان. اينها زخم زبان نيست كه مى زنيم واقعيت آيينه است كه از بى آزرمى ما در مداراجويى به يك حكومت انسان كُش شرم كرد و ناليد.

 اگر از فغان ما غوغاى دى ماه بر نمى خواست دق مرگ مى شديم. دى ماه شوريد و بُرش زد به هر چه سبز و بنفش كه دوران خوش "طلايى" را به گوشمان نجوا مى كرد. ما در تاريخمان و تاريخمان در ما، كم چنين دوران هاى "طلايى" نديده كه به آن نباليده باشد. از دوران طلايى عظمت ايران باستان بگيريد تا دوران "عظمت اسلامى" خصوصاً در دورانى كه بزرگان فرهنگ ساز ما از طريق اسلام مشغول بى سيرت كردن فلسفه يونان شدند تا عاقبت نوزاد ناقص الخلقه "فلسفه اسلامى" متولد شد و عجبا كه دوران چنين بى مايگى اى را بر آن "عصر طلايى" فرهنگ و ادب ايرانيان ناميديم! از اين مى خواهم به اين نتيجه برسم كه اگر ايرانى چه در نفس فردى خويش و چه گروهى، همواره در مفرد گروهى خويش، خويش را يلى مى دانسته كه هيچكس را با وى هماوردى نبوده، نمى تواند سرچشمه چنين لاف از ادعاى "فرهنگ غنى" وى نبوده باشد.

اين را به اين خاطر برجسته مى كنم كه هنوز گرفتار آنيم و نفوذ رگه هاى نيرومندش همچنان در صحنه سياسى ما، هر گونه تكان خوردن را در يك همبستگى ملى جهت زودون گرد و غبار ديرينه استبداد از پيكر اين مرز و بوم كه نامش ايران است، از ما سلب كرده . وقتى ايرانى فرهنگ نازايش را "غنى و عظمت" مى خواند به راحتى مى تواند اسلام يا هر اعتقاد ديگر را در فرهنگش به عظمت رساند. و به همين ترتيب در صحنه سياسى خودآرايى عظمت طلبانه كند. و يعنى اينكه گروه سياسى من بهترين است و اين بهترين را در نزد خويش انحصارى مى كند. درد مزمن فرهنگى و سياسى ما همين انحصارى كردن حقيقت است. حقيقتى كه در نزد يك فرد و يك گروه باشد بى ترديد عظمت جلوه مى كند اما اگر متكثر بودن آن را بپذيريم به حتم و يقين همبستگى ملى را تحكيم مى بخشيم.

نجات امروز ايران و ايرانى از طريق اين همبستگى جهت دفع آگاهانه اين شّر حكومت دينى شيعى كه هم بلحاظ سياست داخلى و هم سياست خارجى، ايران را در معرض خطر فروپاشى قرار داده، مى گذرد. و چنين دفعى صورت نمى گيرد اگر همه ى طرف هاى مخالفِ سكولارِ حكومتِ استبداد دينى كه اصلاح پذيرى حكومت دينى را باور ندارند و آن را ناممكن مى دانند و خواهان آزادى ايران هستند نتوانند در "شوراى تفاهم ملى ايرانيان" گرد هم آيند. بتبع چنين تفاهمى بسيار فراتر از  بيانيه پانزده نفر معروف به بيانيه رفراندوم بوده و مكمل آن است. مهمترين ويژگى شوراى تفاهم در مخالفت آگاهانه با حكومت دينى و همچنين خصلت آزادمنشى و تكثر گرايى درونى آن است و هوادران هر دو شكل حكومت مشروطه سلطنتى و جمهورى خواه كه مخالف هر نوع ارزشهاى دينى و ايدئولوژيك بر نظام سياسى ايران هستند، در آن جاى مى گيرند. قدرت دينى سياسى در ايران به سبب بى كفايتى خود در اداره و مديريت كشور به بن بست رسيده و به شدت تضعيف شده است. حضور  و آمادگى نيروى سياسى قدرتمند سكولار  در صحنه سياسى ايران بعنوان جايگزين حكومت دينى، مى تواند از احتمال خطر فروپاشى ايران بكاهد.


نيكروز اعظمى

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر