۱۳۹۶ اسفند ۸, سه‌شنبه

ضعف ها و ضروت های « فراخوان رفراندوم »

علی میرفطروس
*مناظرات و منازعات جاری دربارهء رفراندوم،نمونهء تازه ای ازعصَبیّت ها و فرصت سوزی های ما و فرونهادنِ ادب وُ استدلال وُ انصاف توسطِ مباشران و مُبشّرانِ «آزادی» درمقابله با«حریفان»است.
*باتوجه به خصلت تمامیّت خواه یا توتالیترِرهبریِ رژیم وباتوجه به حضورهم پیمانانش درمنطقه(روسیه،سوریه،حزب الله لبنان،نیروهای شبه نظامی درعراق)،چه بسا که فروپاشی رژیم اسلامی با فروپاشی ایران پیوندخورَد،آنگاه آیادوستدارانِ«رفراندومِ آزادبعدازفروپاشی رژیم»می خواهندکه درگورستانِ ایران «رفراندوم آزاد»برگزارکنند؟!
* باتوجه به شعارهای مردم در خیابان های ایران،صدای«فراخوان رفراندوم»تنها درهمصدائی وهمکاری با رضاپهلوی می تواندبه بانگی بلند بدَل گردد وخواستِ مشروع ملّت ایران را درمجامع بین المللی طرح وتثبیت نماید.
***
-«ما ميراث‌خوارِ يك تاريخ عَصَبی و عَصبانی هستيم و چه بسا حال و آينده را فدای اين عَصَبـّيتِ ويرانساز كرده‌ايم».
این، سخنی است که بارها درکتاب ها و مقالات نگارنده تکرار شده است. به عبارت دیگر،ما فاقدِ توان ساختن هستیم وازاین رو،استعدادهای ما -بیشتر- صرفِ تخریبِ این وآن ومهم ترازهمه، صرف ویران کردنِ آیندهء ایران می شود.«انقلاب شکوهمند اسلامی»-ازجمله-حاصل این عصَبیّت ها وفرصت سوزی هابود.
تاريخ معاصرایران سرشاراز اين عصبـّيت‌هاست،هم ازاین روبودکه ملک الشعرای بهار در شِکوه ازتفرقه ها ونفاق های بعدازجنبش مشروطیّت،می گفت:
ما نگفتیم دراوّل که نجوئیم نفاق؟
یا برآن عهدنبودیم که سازیم وفاق؟
به کجارفت پس آن عهدوُچه شدآن میثاق
چه شداکنون که شمارا همه برگشت مذاق؟
كس نگويد ز شما خانهء من در خطر است
ای وطن خواهان! زنهار! وطن در خطر است
یکی ازنتایج این عصبیّت های ايلي ـ ایدئولوژیک اینست که درعرصهء سیاست ،ما توان همبستگی نداریم وهم ازاین روست که همبستگی های ما-بیشتر-درگورستان ها خودرانشان می دهد!.واینچنین است که توانِ کارِمشترک و استفاده ازفرصت های سازنده را نیز نداریم بلکه -عموماً-در فرصت‌سوزي های زيانبار جامعه را دچارِخُسران ها وخسارت های فاجعه بار می کنیم.به نظرنگارنده،مناظرات و منازعات جاری دربارهء رفراندوم،نمونهء تازه ای ازاین عصَبیّت ها و فرصت سوزی هاو فرونهادنِ ادب وُ استدلال وُ انصاف توسطِ مباشران و مُبشّران«آزادی» درمقابله با«حریفان»است:
-حوالهء سرِ دشمن،به سنگ پاره کنم
نمی دانم!شاید«نیمایوشیج»دراین عُسرت وافسردگی بودکه زمزمه می کرد:
در فروبندکه بامن دیگر
هوسی نیست به دیدارکسی
فکرِ«این خانه چه وقت آبادان؟»-
بودبازیچهء دست هوسی
بااینهمه، دربارهء موضوعی که اخیراًموجب مناظرات ومنازعات تازه ای درمیان ایرانیان شده،حدود دوسال پیش،دریادداشتی به نام«رفراندوم روحانی و رفراندوم ایرانی» نوشته بودم:
«بااین ماشین قراضهء«اُپوزیسیون»من فکرمی کنم که ملّت ما به آزادی ورهائی ملّی نخواهدرسید...بسیارروشن است که حکومت اسلامی حاضربه انجام یک همه پُرسی آزادودموکراتیک نخواهدبود امّااگرسلطهء40 سالهء نظامیان در«برمه»(میانمار)، انتخابات آزاد درآن کشوروپیروزی قاطع ِحزب« آنگ سان سوچی» رابیادآوریم،آنگاه می توان امیدواربود که انجامِ همه پرسی برای عبور مسالمت آمیز ازجمهوری اسلامی نیزممکن ومیسّر باشد...هدف من،راهی است که بتوان باکمترین هزینه، این شیّادان وُشعبده بازانِ شریر را زودتر از حاکمیّت غاصبانه به زیرکشَد...طرح همه پُرسی(زیرنظرسازمان های بین المللی)،نقاب ازچهرهء روشنفکران ملّی و«ملّی-مذهبی»برخواهدداشت که سال هاست مُدعی«مرجعیّت آرای مردم»اند ولی،با کَندنِ سنگرهای مصنوعی»(مانند«کودتای28مرداد» و...)-عملاً -برای بقا واستمرارِ جمهوری اسلامی می کوشند...».
همین اعتقاد در مقالهء دیگر نیز تکرارشده بود.بنابراین،پیشنهادحسن روحانی پدیدهء تازه ای نیست وسابقهء آن به دوسال پیش برمی گردد. لذا ،سخن دوستانی که بامتهم کردن عزیزان شجاع وشریفی- مانند نسرین ستوده، جعفر پناهی و... -انتشارِ فراخوانِ رفراندوم رابه«دست های پنهان»نسبت می دهند،فاقدِ وجاهت وانصاف است.

من و رضاپهلوی

آنانی که به روابط نگارنده بارضاپهلوی آگاهی دارندبه خوبی می دانند که روشِ من دربرخورد با شاهزاده-هماره-«روشِ اتحاد وانتقاد»بوده است.این روش هرچندکه درآغاز،«نامتعارف»می نمودوخوشآیندِبرخی«بندگان اعلیحضرت»نبود،امّا- به خواستِ خودِ شاهزاده،«متعارف» گردید و درروِندِ یک رابطهء 25ساله ادامه یافت.باچنین روشی،سال هاپیش کوشیدم تادررابطه بامسائل ایران،توصیه ها وپیشنهاداتی به ایشان ارائه کنم.مضمون برخی ازاین دیدارها و پیشنهادات(که گاه درحضوربرخی اهل تحقیق واندیشه وسیاست صورت گرفته)در یادداشت های روزانه ام مندرج است و درکتاب«بیداری ها و بیقراری ها »منتشر خواهدشد.این نکته را نوشته ام تاگفته باشم که نوشتهء حاضرنیزمبتنی برهمان روشِ«اتحاد وانتقاد»است ولاغیر.
هماره اعتقادداشته ام که جامعهء ایران،جامعه ای«نابهنگام»یا«غیرمنتظره» است.این ملّت صبور درطول توفان ها وتهاجم ها وتطاوُل های متعدّد تاریخی آموخته است که چگونه درسنگرزبان وفرهنگ وفردوسی پنهان شودتادرشرایط آماده،علیه ظالمانه زمانه بشورَد و...
باچنین اعتقادی،قیام سراسری دی ماه 96 برای من چندان نامنتظرنبودولذا، وقتی یک سال پیش ازآن نوشتم که سال 96،سال سرنوشت است ،موجب تعجّب و تردیدِ دوستان تحلیلگر و کارشناس شده بود.
یکی ازموارداختلاف من بارضاپهلوی احتمالِ وقوع ِهمین«رویدادهای نامنتظر»بود ولذا،پیشنهادکرده بودم تابا انتخابِ 20-30نفر ازمیان افراد موجّه،ملّی ومعروف(ازگرایش های مختلف)درشرایطی -مانندامروز- بتوانند اعتراضات مردم را هدایت ومدیریّت کنند.همچنین،هدف این بودکه اگرسران کشورهای مهمی مانندفرانسه وآمریکا ازشاهزاده بپرسندکه:«شماکِی هستید؟چهره ها وشخصیّت های اطراف شما کیانند؟...»،شاهزاده با معرفی همان افرادِ موجّه وملّی ومعروف بتوانندمشروعیّت سیاسی خودرا درنزدِ دولت های غربی بیشتر نشان دهند...دریغا که به این توصیه ها توجهی نشدتاآنجاکه به قول زنده یادمحمدعلی فروغی:
-بس که گفتم،زبان من فرسود!
ضعف ها:
بااین مقدّمه، وقتی فراخوان رفراندومِ خانم شیرین عبادی ونسرین ستوده منتشرشد،در مقاله ای یادآورشدم:
-«...صرف نظرازبرخی«ملاحظات»،نگارنده،انتشاراین فراخوان را گامی مبارک در راستای رهائی ملّی و کوششی فرخنده برای استقرارِ صلح،ثبات و امنیّت درمنطقه و جهان می داند.».
باتوجه به اینکه فراخوان رفراندوم توسط عدّه ای ازفعّالانِ مدنیِ داخل ایران امضاء شده ،برخی ابهامات یا نارسائی های آن قابل درک وفهم است. اینگونه فراخوان ها بخاطرخصلت عام وعمومی شان-معمولاً- شامل کلیّاتی است که در بیانیّه های بعدی، شفّاف وتکمیل می شوند،چنانکه دراین باره خانم نسرین ستوده -به درستی- گفته اند:
-«این بیانیه یک طرح خام است که باید روی آن کار شود و این تنها از پسِ ۱۵ نفر بر نمی‌آید».
ازاین گذشته،فراخوانی که می خواهد چترفراگیری برای همهء سکولارها و دموکرات های داخل وخارج باشد- طبیعتاً- نمی توانددربندِ«مُچ بندِسبز» یا اعتقادات سیاسی -دینی این وآن باشد، بلکه شرط اساسی، پذیرفتن والتزامِ عملی به آرمان هائی است که اهداف اصلی فراخوان را تشکیل می دهند.باچنین درکی،اختلاف عقیدتی مابابرخی امضاء کنندگان فراخوان ،قابلِ غمض است ونیازی به پیداکردن«دست های پنهان»یا«نیّت خوانی»علیه این وآن نیست،ضمن اینکه می دانیم دراین 40سال،خیلی از سنگ ها وسنگواره ها نیز تغییرکرده اند(این را کسی می گویدکه 30سال پیش درکتاب«ملاحظاتی درتاریخ ایران »فاتحهء حکومت دینی ،دینِ حکومتی و«مردم سالاری دینی» را خوانده است!).
بیانیّهء فراخوان با شجاعت وصراحتِ کم نظیر،«اصلاح ناپذیری نظام»و«ختم اصلاحات» را اعلام کرده و براین اساس، باخواستِ عبورازجمهوری اسلامی،برلزوم گذارمسالمت آمیز به نظامی سکولار،دموکراتیک و پارلمانی تاکیدنموده است؛نظامی که شکل آن(پادشاهی؟ یاجمهوری؟)فقط باانکار،انحلال و اضمحلالِ تمامیّت رژیم اسلامی میسّرخواهدبود.
ازجمله ضعف های این فراخوان،نداشتن سخنگوی رسمی وموجّه ای است که دررادیو-تلویزیون ها بتواند محتوای دقیقِ فراخوان را تبیین وتشریح نماید.این ضعف،باعث شده تا برخی امضاءکنندگان«ازظنِ خود»به اظهاراتی بپردازندکه باروح ومحتوای فراخوان مغایرت دارند؛اظهارات ناپخته ونسنجیدهء آقای محسن مخملباف(دربرنامهء «صفحهء2»تلویزیون بی بی سی)نمونهء درخشان این مغایرت ومخالفت است.
مخملباف هنرمندی است که ازمرداب سینمای دینی-ایدئولوژیکِ جمهوری اسلامی، خودرا به عرصهء هنرنابِ سینما رسانید و دراین راه،مرارت هاومراحل سختی را پُشت سرگذاشته است،امّا،سخنان اخیرِوی نشان دادکه او فاقدهنرسیاست ورزیاست.مخملباف-باارادت واشتیاقی اشک آلود- ازمراد ومحبوب سیاسی خود،سیدمحمدخاتمی ،یادمی کندوبه توجیه شکست ها وناکامی هایش در«دورهء اصلاحات»می پردازد و فراموش می کندکه بقول كارل پوپر:
-«وظيفهء يك سياستمدارِ صديق،خوشبخت كردن جامعه يا تقليل بدبختي‌هايش است و در آنجا كه سياستمدار از تحقّق اين وظايف باز مي‌مانَد،با صداقت و شهامت اخلاقي بايد از كار،كناره گيرد تا از سوق دادنِ جامعه به آشوب و انقلاب جلوگيري گردد».
مخملباف ازمعلم ودوست دیرینه اش،«چریک پیر»(بهزاد نبوی) انتقادکرده که«چرادرحوادث دی ماه، اعتراضات هزاران ایرانیِ آزاده وعدالتخواه را نادیده گرفته ومانندبرخی اصلاح طلبان حکومتی،آنان را موردتخفیف وتحقیرقرارداده است»، ولی خود-بلافاصله-در سخنی ناپُخته وعصَبی،اظهارکرده:
-«اگر قراراست که بعدازرفراندوم،«پسرشاه»(یعنی شاهزاده رضاپهلوی)به قدرت رسد،من هم -باز-محسن چریک خواهم شد».
این اظهارات،اگرچه باورِسیاسی مخملباف را به نمایش گذاشت امّا درراستای موضوع میزگردِ بی بی سی نبود وباروحِ آشتی جویانه و مسالمت آمیزِ فراخوانِ رفراندوم نیز همخوانی نداشت ولذا،لازم بودتا مُجری برنامه ویا شخصیّت موجّهی مانندمهندس حسن شریعتمداری آن را تصحیح یاتقبیح می کردند.
اظهارات مخملباف مارا به جایگاه رضاپهلوی در دیده ودیدگاه امضاء کنندگان فراخوان(خصوصاًامضاء کنندگان مقیم خارج ازکشور)می کشانَد.پرسش اینست که برای تدوین وانتشاراین فراخوان آیابا شاهزاده نیز مذاکره شده یا خواهدشد؟.این پُرسش ازآن رو اهمیّت داردکه دراعتراضات گستردهء دی ماه ،رضاپهلوی برجسته ترین چهرهء سیاسی درمیان شعارهای معترضان بودآنچنانکه درهمهء این اعتراضات،نه ازرهبران جنبش سبز نام ونشانی بود ونه از دکترمحمدمصدّق و مجاهدین خلق!.(بنابراین،صرف نظرازفروتنی و تواضع رضاپهلوی،گاه فکرمی کنم که اگریکی ازاین شعارها به نام ونفع یکی از«مدعیان خودخواندهء رهبری درخارج ازکشور»داده می شد،چه هیاهوها که برپا نمی کرد،یعنی:«این منم طاووسِ عِلّیین شده!»).
مخملباف-متأسفانه- از زاویهء تنگِ دوربین خویش،سپهرسیاسی ایران را رَصَد کرده ولذا،برخی شعارهای مردم در تظاهرات دی ماه را ندیده وُ نشنیده است.جوانانی که باشعارِ«رضاشاه،روحت شاد!»،«ایران که شاه نداره،حساب کتاب نداره» ویا «ولیعهد کجایی،به دادِ ما بیایی»به میدان آمده بودند-اینک نسبت به مبارزات چریکی وی ابرازِ تنفّروانزجار می کنند وبه مخملباف یادآورمی شوند:
فسانه گشت وُ کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتی ست دگر
فسانهء کهن وُ کارنامهء به دروغ
به کار ناید، رُو! در دروغ،رنج مبَر!
بنابراین، کارگردان ما ایکاش به هزاران تظاهرکنندهء آزادیخواه احترام می گذاشت و «درآستانهء فصلی سرد»(پیری)،پندارهای چریکی خود را باعقلانیّت سیاسی نسل بیدارِکنونی اشتباه نمی گرفت.
ضرورت ها:
باتوجه به خصلت تمامیّت خواه یا توتالیترِرهبریِ رژیم وباتوجه به حضورهم پیمانانش درمنطقه(روسیه،سوریه،حزب الله لبنان،نیروهای شبه نظامی درعراق)،چه بسا که فروپاشی رژیم با فروپاشی ایران پیوندخورَد،آنگاه آیادوستدارانِ«رفراندومِ آزادبعدازفروپاشی رژیم»می خواهندکه درگورستانِ ایران «رفراندوم آزاد»برگزارکنند؟!
دراین شرایط عمیقاً حسّاس (که همسایهء شمالی ایران با استفادهء«رسمی»ازپایگاه های نظامی ایران،سرنوشت هولناکی را برای میهن ما تدارک می بیند)رهبران سیاسی وروشنفکران ما- باوجوداختلافات سیاسی ومسلکی- بایدبرای همدلی وهمبستگی ملّی همّت کنند،قصور دراین باره به تقصیری خُسرانبار خواهدانجامید.گذشتهء خونبارِمردم شیلی واسپانیاوآینده نگری وتفاهم ملّی آنان درساختن کشورشان ،به ما می آموزد که باعقلانیت،آینده نگری ومدارا،مانیز می توانیم براین مذلّت 40 ساله فائق آئیم.
شجاعت شیرین عبادی ،نسرین ستوده ،جعفرپناهی ودیگران بسیارستوده است،امّا-باتوجه به شعارهای مردم در خیابان های ایران،صدای این فراخوان،تنها درهمصدائی وهمکاری با رضاپهلوی می تواندبه بانگ بلندی بدَل گردد وخواستِ مشروع ملّت ایران را درمجامع بین المللی طرح وتثبیت وبه رژیم تحمیل نماید.به عبارت دیگر:اعتراضات گستردهء دی ماه هرچند،رفراندوم آشکاری بودکه تمامیّت جمهوری اسلامی را نفی وانکارکرد،امّااشتباه است اگراین اعتراضات خیابانی را باعث سلب مشروعیّت سیاسی رژیم درعرصهء بین المللی بدانیم،ازاین رو،فراخوانِ مشترک وهمکاری شخصیّت های ملّی وحقوق بشری گام مهمی برای تسریعِ این سلبِ مشروعیّت بین المللی خواهدشد،امری که انجام رفراندوم آزاد -زیرنظرسازمان های ملّی وبین المللی را میسّروممکن خواهد ساخت.
چنین باد!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر