۱۳۹۵ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

آیا مریم رجوی، از این پس می تواند غیر شفاف عمل کند؟

عبدالحمید وحیدی
اطلاعیه آقای ترکی الفیصل ، آنهم در کشور فرانسه ( همان کشوری که از یک ملای بی سرو پا  نلسون ماندولا ساخت )   تنها از این بعد دارای اهمیت است که اروپائیان همگام با کشورهای خلیج ) سکانداری سازمان مجاهدین را که تا پیش از اعلان این خبر ، بر پایه اندیشه مسعود رجوی ( حال زنده بوده است یا مرده ،) قرار ندارد، سازمان  از این پس با سکانداری دیگرو با شیوه ای دیگرو آن شیوه هیچ  چیز نمی تواند باشد ،  جز توسل به  :  « حقوق بشر » یعنی همان چیزی که همه مردم ایران خواستار آنند، حرکت می کند.           
همین گروه متحد، از دو دهه پیش تا کنون تلاش کرده بودند که با حمایت و یاری رساندن  ، زمانی به سلطنت طلبان ، زمانی به اصلاح طلبان و مدتی با کارت خانم شیرین عبادی و سپس  جنبش سبز و در نهایت به اعتدالیون ( روحانی ) ، نظام خون آشام جمهوری اسلامی را بر سر جای خود بنشینند، اما نه تنها  کارساز نیفتاد بلکه نظام را خون آشام تر از گذشته کرد.
حال این گروه متحد، روی چه  کس یا کسانی باید حساب باز کند؟



آنها سازمان مجاهدین را، ولی نه با سیاست مسعود که تا خبر مرگش را اقای ترکی الفیصل اعلان نکرده بود ، همواره بر روح و روان هواداران مجاهدین همانند یک سیاست « پولپتی » سایه انداخته بود. بلکه باسیاست مریم با همراهی افرادی همچون رامادا یاد و اینگرید بتانکورد  ، مریمی که  « مدافع حقوق بشر » است مریمی که  ستایشگر « حضرت مریم » است.

آیا  زمانیکه نظام جمهوری اسلامی خانم نرگس محمدی و دیگر مدافعان حقوق بشر را به جرم دفاع از حقوق بشر را به حبسهای طویل المدت  محکوم می کرد، آیا فکر آنرا کرده بود که خودش با دست خودش میدان را برای خانم مریم رجوی دشمن تشنه به خون آنان هموار کرده است ؟ اگر خانم نرگس محمدی ناگزیر شود که میان نظام جمهوری اسلامی و مریم تعلیم یافته بدست، غربیان یکی را انتخاب کند ، کدام را انتخاب خواهد کرد ؟

آیا همان مردمی که روزی مخالف این سازمان بوده اند،  نخواهند گفت که  من حساب این سازمان را با آن سازمان جدا می کنم ؟
پس خوب است که یادداشت آقای محمد نوری زاد را که در همین راستا نوشته شده است را مطالعه کنید. 


نوری زاد در وب سایت رسمی خود نوشت:
تا بدین سنّ و سال، مرا نه با مجاهدین، بل با هیچ تشکیلات – چه در داخل و چه خارج کشور – به قدر یک دقیقه حتی، مراوده و عضویت و همراهی و همکاری و سر و سرّی نبوده است. و نیز نیست اکنون. کار من به خودم، وکار پسرم به خودش مربوط است. 
باورم بر این است که نسل های هدر شده در نظام مقدس، حق دارند شیوه ی اعتراض خود را خود برگزینند. من – محمد نوری زاد – خیزشِ مسلحانه ی مجاهدینِ دیروز را، و هر حرکت مسلحانه از جانب هر جماعتی را مطرود می دانم. اما مجاهدینِ امروز را، با اسلحه ای که به مجامع جهانی تحویل داده اند، معترضانی می دانم در هیاهو. هواداری از اینان را چه ایراد؟ که در محدوده ی حرف، خواستار خواسته های خود اند. بنازم به مدنیت و فهم جاریِ غربیان که نه تنها به معترضان آرام و متداولِ خود، بل حتی به شهروندان و طرفداران طالبان و القاعده و داعش اجازه می دهند تا با پرچم و لباس داعش در شهرها اجتماع بپا کنند و شعار بدهند و خواسته های خود را تبلیغ کنند. که اراده ی جهان اگر با “برادرانِ” ما بود، نسل ها می روفتند و شبانه کمپرسی های جنازه را از زندان ها بیرون می دادند بسمت خاوران ها.

نیز این بگویم: اگر جماعتی با پیوستن پسرم اباذر به مجاهدین، در پی داغ ننگی اند بر پیشانیِ من، این داغ ننگ در هرکجای این سرزمینِ سوخته و به غارت رفته دم دست است. در هرکجا. در اتاق سرداران سپاه که امروزِ این سرزمین را روفته اند و برای فردایش بساط ها آراسته اند. در اتاق وزیر دادگستریِ رهبری بطور مثال، که یک ملای قاتل اما کارکشته و حرفه ای است و پینه ی سوراخ سوراخ کردنِ چندهزار بی گناه را بر پیشانی نشانده است. در اتاق امام جمعه های پیاده، که هم پخمگی را و هم حوادثی چون اسید پاشی را ورز می دهند. در زندان ها و سلول های انفرادیِ شکنجه، در اتاق آیت الله ها و مراجع تقلیدی که به تجارتِ شیرین شکر و بحث اصولِ فقهیِ دیاثت مشتاق و مشغول اند. در کنار سجاده ی حضرت رهبری، و نقشِ مغرورانه و مقتدرانه اش در قبال کشته ها و پول های بی نشان، و مدیریتِ قمار مفتضحانه ی هسته ای، و پروراندنِ جماعتِ سراسیمه و بالا رونده از دیوار سفارتخانه ها، و هزار هزار آسیب و تاراجِ خاموش بیت رهبری. در اطوار مجتبی خامنه ای و نقش محوری اش در مدیریت و هدایت کودتا و کشتار 88. در شخصِ شهردار تهران که سردار پاسدار است، و فرشی که همو پیش پای سرداران برج ساز سپاه می گستراند.

در خسارت هایی که ملاهای نا آگاه و حواریون ناکارآمدشان در مسندهای اشغالی بجای می نهند و هیچ نیز مسئولیت این خسارت ها را نمی پذیرند. در صورت های سیلی خورده و تحقیر شده ی مردمان اسیر و بی پناه. در آبروهای رفته. در دودمان های محو شده. در نقش سپاه و شخص سیدعلی خامنه ای در آشوب ها و تخریب ها و کشتارهای منطقه ای و تخریبِ وجهه ی بین المللیِ کشور. در ترسِ مردمان ترسیده. در بکارتِ دخترکان بناچار. در حسرتِ جوانان مبهوت و معتاد و بیکار. در فروشکستنِ اوضاع زیستیِ کشور. در آسمانی که از سلامت تهی است و کسی نگاهش نمی کند. در زمینی که رمقش مکیده شده و کسی جز برادرانِ زمین خوار بدان نمی نگرد. به کدامین سو سرک می کشیم؟ داعشیان اینجایند. بمب گذاران اینجایند. دزدان و دین روبان و وطن فروشان و مزدوران اینجایند. و داغ ننگ نیز البته. بله، من محمد نوری زاد هستم. با پذیرشِ مسئولیتِ کارهایم. و پسرم، که مسئولیت رفتارش با خود اوست.

آیا انتشار فایل صوتی آیت اله منتظری در همین راستا صورت نگرفته است ؟
ما هیچ چیز نمی دانیم ، بلکه انچه می دانیم اینست که سیاست پدر و مادر نمی شناسد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر