در گفتگو با رضا علیجانی
زیتون-آیدا قجر: همزمان با سالگرد اعدامهای گسترده سال ٬۱۳۶۷ خانواده آیتالله منتظری، سندی تاریخی را منتشر کردند که مربوط به دیدار این مرجع فقید شیعه با «هیات مرگ» در اعدامهای سال ۶۷ است. در این جلسه که روز ۲۴ مردادماه آن سال برگزار شده است٬ حسینعلی نیری حاکم شرع وقت، مرتضی اشراقی دادستان وقت، مصطفی پورمحمدی نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین و ابراهیم رئیسی معاون وقت دادستان کشور حضور دارند.
بنابر روایتهای مختلف٬ در مرداد و شهریور ماه همان سال حدود ۵۰۰۰ نفر از منتقدان و مخالفان نظام جمهوری اسلامی با برگزاری چند دقیقه دادگاه اعدام شدند. اگرچه مواضع آیتالله منتظری پیشتر در کتاب خاطرات او مطرح شده بود اما برای اولین بار فایل صوتی اعتراضهای او در مقابل «هیات مرگ» منتشر شد. هرچند فشار مسوولان باعث شد که این فایل از سایت رسمی آیتالله منتظری حذف شود اما در روزگار انقلاب تکنولوژیک و شبکههای اجتماعی این گونه سانسورها کاملا بی تاثیر و بیفایده است.
زیتون با هدف تمرکز بر پیامدهای انتشار این سند تاریخی با رضا علیجانی، روزنامهنگار و فعال سیاسی گفتوگو کرده است که خود از سال ۱۳۶۵ به مدت ۴ سال در زندان اوین محبوس بود. متن کامل گفتگو در پی میآید:
زیتون با هدف تمرکز بر پیامدهای انتشار این سند تاریخی با رضا علیجانی، روزنامهنگار و فعال سیاسی گفتوگو کرده است که خود از سال ۱۳۶۵ به مدت ۴ سال در زندان اوین محبوس بود. متن کامل گفتگو در پی میآید:
آقای علیجانی٬برای شروع بحث از نوشتهی خودتان در فیسبوک و تاکید آقای احمد منتظری آغاز کنیم که فایل صوتی صحبتهای آقای منتظری، ناگفتهای نداشته و موضع ایشان درباره اعدامهای دهه شصت پیشتر در خاطراتشان ذکر شده بود. اما این فایل با واکنشهای بسیاری در شبکههای اجتماعی مواجه شد و در پی فشار به خانواده آیتالله منتظری، این فایل از صفحه رسمی سایت وی حذف شد. چرا این فایل تا این اندازه مورد توجه قرار گرفته و وزارت اطلاعات خواستار حذف آن شده است؟
به نظر میرسد که حضور همزمان آیتالله منتظری و هیات مرگ است که این نوار را تاریخی میکند. درست است که این موارد و مواضع در خاطرات ایشان آمده بود اما در صدا نوعی زندگی جریان دارد. در اینجا تقابل دو نگاه است که اهمیت پیدا میکند. از طرف دیگر مردم ایران عمدتا شفاهی هستند و شاید خواندن کتاب و خاطرات آنقدر گسترده نباشد که شنیدن این صدا و خبر. حکومتی که در پی لاپوشانی و خاک ریختن روی واقعیت است، علاقهای ندارد که این جنایات در این سطح گسترده مطرح بشود.
به نظر میرسد که حضور همزمان آیتالله منتظری و هیات مرگ است که این نوار را تاریخی میکند. درست است که این موارد و مواضع در خاطرات ایشان آمده بود اما در صدا نوعی زندگی جریان دارد. در اینجا تقابل دو نگاه است که اهمیت پیدا میکند. از طرف دیگر مردم ایران عمدتا شفاهی هستند و شاید خواندن کتاب و خاطرات آنقدر گسترده نباشد که شنیدن این صدا و خبر. حکومتی که در پی لاپوشانی و خاک ریختن روی واقعیت است، علاقهای ندارد که این جنایات در این سطح گسترده مطرح بشود.
این نوار گامی علیه فراموشی است. بزرگترین خطری که خانوادههای قربانیان احساس میکنند، فراموشی است. فراموشی که قدرت هم سعی در تحمیل آن دارد
من در سال ۱۳۷۸ در گفتوگو با روزنامه «آریا» اشارهای به این مساله کردم که باعث تعطیلی یک ماهه روزنامه شد. بعدتر این مورد در کیفرخواست من آمده بود و برای آن بازجویی مفصلی پس دادم. شگفتانگیز این بود که در روز دادگاه٬ کل داستان یعنی سوالها از کیفرخواست و پروندهام ناپدید شده بود. این نشان میدهد که تمایل اصلی قدرت به فراموشی سپردن این واقعه است و بعد هم تحریف آن. در همین ۲۴ ساعت کانالهای تلگرامی و شبکههای مجازی وابسته به نیروهای امنیتی و نظامی و جریان راست افراطی مملو از تحریف شدهاند. در کانال «عماریون» خواندم که نوشته شده بود آقای منتظری سادهلوح بود و منافقان را نمیدید، زمان این نوار هم بعد از برکناری ایشان از قائم مقامی رهبری و نفوذ منافقان در دفتر ایشان است، در آن نام هاشمی و موسوی خویینی و میرحسین موسوی آمده است. در حالیکه تمام اینها دروغ است و آقای منتظری در آن زمان همچنان قائم مقام رهبری بود. در همین ۲۴ ساعت شبکهها پر از تصاویری شده که گوشههایی از ترور مجاهدین را نشان میدهد. میخواهند جوسازی کنند که این اعدامها در برابر ترورهای مجاهدین بوده است. آقای رازینی مصاحبه کرده که در پرونده این افراد بعدها مشخص شده که در بازجوییها همه واقعیتها گفته نشده و مثلا در تروری دست داشتهاند و بعدتر دوباره محاکمه شدهاند. در حالیکه همه اینها دست و پا زدن و دروغپراکنی است. دروغپراکنیهایی که ما در چند روز اخیر پس از اعدام عدهای از زندانیان کرد سنی هم شاهد آن بودیم که به صورت فلهای جرایم و اتهاماتی را مطرح کردند که حتی بعد از دستگیریشان اتفاق افتاده و انها را دلیل اعدام معرفی کردند. اما این نوار، سرزندگی آن و تجدید حافظه تاریخی باعث میشود ما بین اعدام به عنوان یک روش سرکوب در روزهای اخیر و سالهای گذشته ارتباط برقرار کنیم.
آقای احمد منتظری هدف از انتشار این فایل را تصریح موضع آیتالله منتظری درباره اعدامهای سال ۶۷ عنوان کردند. اما اگر قبول داشته باشیم که افشای هر حقیقتی دو طرف دارد، ما با شماری از قربانیان این جنایت تاریخی مواجهیم که هنوز هم داغ دلشان تازه است. انتشار این فایل صوتی چه اهمیت و فایدهای میتواند برای قربانیان داشته باشد؟
این نوار گامی علیه فراموشی است. بزرگترین خطری که خانوادههای قربانیان احساس میکنند، فراموشی است. فراموشی که قدرت هم سعی در تحمیل آن دارد. البته خاطرات آقای منتظری قبلتر منتشر شده بود، شاید تنها سند رسمی باشد که این خانوادهها از درون قدرت دارند. شهادتی که جدا از پیکر در گور دستهجمعی خفته فرزندان و همسرانشان میتوانند به آن استناد کنند. آقای احمد منتظری دو موضعگیری درباره چرایی انتشار این نوار در این زمان دارد. هرچند نمیدانم آیا این نوار تا به حال در اختیار خانواده آقای منتظری بوده یا خیر. آقای منتظری گفتهاند که وقتی کتاب منتشر میشود عدهای جوسازی میکنند و صحت و استناد آن را زیر سوال میبرند. این نوار که صدا و زنده است میخواهد نشان دهد که آن کتاب عین واقعیت است. در جای دیگری نیز ایشان گفته این نوار امانتی دست ما بوده که خواستیم قبل از مرگ آن را به دست مردم بسپاریم. فکر میکنم اگرچه داغ خانوادههای قربانیان تازه میشود اما دادخواهی آنها هم زنده میشود. از طرفی برای نسل جدید هم که در آن دوران نبوده و شاید مسالهاش آنقدر که کهریزک بوده و با آن ارتباط برقرار میکند، اعدامهای دهه ۶۰ نیست، همذاتپنداری ایجاد کند تا متوجه شود این نقطهچین از کجا آغاز شده و از چه تونلهای دردناک و خونینی گذشته که ما امروز شاهد برخی داغها و اعدامهای جدید هستیم.
این نوار گامی علیه فراموشی است. بزرگترین خطری که خانوادههای قربانیان احساس میکنند، فراموشی است. فراموشی که قدرت هم سعی در تحمیل آن دارد. البته خاطرات آقای منتظری قبلتر منتشر شده بود، شاید تنها سند رسمی باشد که این خانوادهها از درون قدرت دارند. شهادتی که جدا از پیکر در گور دستهجمعی خفته فرزندان و همسرانشان میتوانند به آن استناد کنند. آقای احمد منتظری دو موضعگیری درباره چرایی انتشار این نوار در این زمان دارد. هرچند نمیدانم آیا این نوار تا به حال در اختیار خانواده آقای منتظری بوده یا خیر. آقای منتظری گفتهاند که وقتی کتاب منتشر میشود عدهای جوسازی میکنند و صحت و استناد آن را زیر سوال میبرند. این نوار که صدا و زنده است میخواهد نشان دهد که آن کتاب عین واقعیت است. در جای دیگری نیز ایشان گفته این نوار امانتی دست ما بوده که خواستیم قبل از مرگ آن را به دست مردم بسپاریم. فکر میکنم اگرچه داغ خانوادههای قربانیان تازه میشود اما دادخواهی آنها هم زنده میشود. از طرفی برای نسل جدید هم که در آن دوران نبوده و شاید مسالهاش آنقدر که کهریزک بوده و با آن ارتباط برقرار میکند، اعدامهای دهه ۶۰ نیست، همذاتپنداری ایجاد کند تا متوجه شود این نقطهچین از کجا آغاز شده و از چه تونلهای دردناک و خونینی گذشته که ما امروز شاهد برخی داغها و اعدامهای جدید هستیم.
در اظهارنظرهای شبکههای اجتماعی پیرامون انتشار این نوار، دو تقابل دیدگاه در دو سوال مطرح شده است. برخی پرسیدهاند که اگر آقای منتظری صبر میکرد تا رهبر شود شاید میتوانست اصلاحاتی انجام دهد و چهبسا جمهوری اسلامی را نجات بخشد. گروهی نیز میگویند اگر این نوار یا نامههای آقای منتظری به آقای خمینی زودتر و در زمان خودش منتشر میشد، شاید میتوانست مقابل اعدام برخی از زندانیان را بگیرد. پاسخ شما به این دو سوال چیست؟
شاید پاسخ به سوال دوم راحتتر باشد. آقای منتظری هم مناسبات داخل قدرت را و هم روانشناسی رهبران سیاسی را بهتر از هرکس دیگری میشناخته است. به نظر من تشخیص او درست بوده که بایستی در پشتصحنه، این ارابه مرگ را متوقف کند و این کار به جز به دست آقای خمینی نیز میسر نیست. آقای خمینی و هیات مرگ و کسانی که این مساله را طراحی کرده بودند، در صورت علنی شدن آن، شاید فضای کشور را متشنجتر میکردند. به هر حال تنازعات سیاسی که وجود داشت و همینطور استارت برکناری آقای منتظری، وضعیت را تشدید میکرد. در این میانه اعدامها نیز تشدید میشد. خصوصا که روانشناسی آقای خمینی نشان میداد که ایشان هم مغرور و هم لجباز است و تحلیل بسیار تندی روی مخالفان و منتقدان خود دارد، آقای منتظری را هم فرد سادهای میدانست که این مناسبات را درک نمیکند. به هر حال آقای منتظری از ارتفاع بالاتری به این مسائل نگاه میکرد که آقای خمینی این ارتفاع دید را نداشت.
شاید پاسخ به سوال دوم راحتتر باشد. آقای منتظری هم مناسبات داخل قدرت را و هم روانشناسی رهبران سیاسی را بهتر از هرکس دیگری میشناخته است. به نظر من تشخیص او درست بوده که بایستی در پشتصحنه، این ارابه مرگ را متوقف کند و این کار به جز به دست آقای خمینی نیز میسر نیست. آقای خمینی و هیات مرگ و کسانی که این مساله را طراحی کرده بودند، در صورت علنی شدن آن، شاید فضای کشور را متشنجتر میکردند. به هر حال تنازعات سیاسی که وجود داشت و همینطور استارت برکناری آقای منتظری، وضعیت را تشدید میکرد. در این میانه اعدامها نیز تشدید میشد. خصوصا که روانشناسی آقای خمینی نشان میداد که ایشان هم مغرور و هم لجباز است و تحلیل بسیار تندی روی مخالفان و منتقدان خود دارد، آقای منتظری را هم فرد سادهای میدانست که این مناسبات را درک نمیکند. به هر حال آقای منتظری از ارتفاع بالاتری به این مسائل نگاه میکرد که آقای خمینی این ارتفاع دید را نداشت.
اگر مجاهدین عملیات کردند خب چپها و مارکسیستها را برای چه کشتند؟ این مساله نشان میدهد که هدف مهمتری مطرح بود یعنی تصفیه زندان از زندانیان سیاسی. این را باید در کنار تحلیل کلانتری قرار دهیم
اما سوال اول، پرسش سختتری است. خود آقای منتظری پاسخی به این سوال داده است. همانموقع هم عدهای از سیاسیون ایشان را نصیحت میکردند که با آقای خمینی درنیفتید تا به رهبری برسید و کشور را اصلاح کنید. در همین نوار هم ایشان میگوید همه دوستان مخالف بودند و من چند شب خوابم نمیبرد و تصمیم گرفتم آن نامه را بنویسم. پاسخ ایشان این است که اگر من در این مدت سکوت کنم و در مقابل ظلم سر خم کنم اما بمیرم چی؟ این را هم از موضع مذهبی میگوید که من چه پاسخی برای خدا دارم و هم از موضعی که در همین نوار هست که تاریخ از شما به عنوان جنایتکار و از آقای خمینی به عنوان فردی سفاک و خونریز یاد میکند. آقای منتظری نمیخواهد قضاوت تاریخ آن چیزی باشد که در دل ندارد و میخواهد اعتراض کند. اما در سطح عمیقتر اخلاقی میتوان مطرح کرد که اساسا اختلاف آقای منتظری با آقای خمینی این بود که هدف وسیله را توجیه نمیکند. آقای خمینی به مصلحت نظام معتقد بود. مصلحت نظام و نه مصلحت ایران و نه حتی اسلام. یعنی مصلحت قدرت و حکومت مستقر. در حالیکه آقای منتظری در آخرین درسی که برای طلابش بعد از رفع حصر داشت تصریح کرد که روی این مساله اختلاف داشتم و معتقدم ما حکومت را برای اجرای این اهداف و آرمانهای مذهبی میخواستیم، نه آنکه مذهب را به خدمت آن درآوریم، حتی اگر این هدف رسیدن به رهبری و اصلاح جامعه باشد که اگر با ابزارهای کثیف بخواهم به حکومت برسم به نظرم میرسد که بعدتر هم کثیف عمل خواهم کرد. آقای منتظری در واقع هم قهرمان اخلاق شد و هم قهرمان سیاست و تاریخ.
در این فایل صوتی درباره زمانی صحبت میشود که آقای خامنهای متوجه این اعدامها شد. آقای احمد منتظری نیز بر همین مساله تاکید کرده که ایشان چندی پس از اجرایی شدن اعدامها متوجه آن شد. به هر حال برخی اظهارات کوتاه میتوان از عواملی یافت که در اعدامهای دهه ۶۰ نقش داشتند و در صدد توضیح یا توجیه نقش خود برآمدهاند. در نوار صوتی هم در مقابل استنادهای آقای منتظری، مسوولان حاضر در جلسه اقدامهای خود را توجیه میکنند. اما میتوان گفت که آقای خامنهای نقشی نداشته یا سکوت ایشان در همان زمان و پس از آن، به نوعی دست داشتن در همان جنایتهاست؟
همه کسانی که در راس امور بودند از این ماجرا به مراتب و با فاصلههایی مطلع شدند. عموما و از جمله آقای خامنهای نیز از موضع خود دفاع کردهاند. اما نمیخواهم در این توجیه و دفاع همه را یکسطح کنم. کسانی بودهاند که در این تصمیمگیریها و سیاستگذاری موثر بودهاند. در این نوار آقای منتظری در حد اطلاعاتی که در آن زمان دارد از آقای احمد خمینی و وزارت اطلاعات یاد میکند و میگوید آنها از چند سال پیش به دنبال این قتلعام بودند. این مساله نشان میدهد تبلیغات و تئوریهایی که بعدا ساخته شد و عملیات مجاهدین سر مرز را علت این اعدامها معرفی کرد، دروغ است. در مدارک و اسناد هم میبینیم نه در فتوای منتشرشده آقای خمینی فتوای قتل عام هست و نه در سوال و جوابهایی که از زندانیان میشد، نه در هیچ خاطرهای و حتی در این نوار هیچ اشارهای به عملیات مجاهدین نمیشود. اگر مجاهدین عملیات کردند خب چپها و مارکسیستها را برای چه کشتند؟ این مساله نشان میدهد که هدف مهمتری مطرح بود یعنی تصفیه زندان از زندانیان سیاسی. این را باید در کنار تحلیل کلانتری قرار دهیم. در یکسال آخر عمر آقای خمینی نزدیکان ایشان و افراد قدرتمند آن زمان میدانستند که ایشان فوت خواهد کرد، برای همین چند مشکل مهم نظام را در همان یک سال آخر حل کردند. یعنی پایان جنگ، برکناری آقای منتظری، تغییر قانون اساسی برای حذف شرط مرجعیت برای رهبری تا رهبری بعدا به امثال آیت الله گلپایگانی نرسد و در مدار آقای خمینی و نزدیکانش باقی بماند، دیگری هم تصفیه زندانیان سیاسی بود که فکر میکردند اینها میتوانند خطری برای ایران پس از خمینی باشند. هر کدام از اینها از نظر آنها خطر امنیتی میتوانست باشد. به هر حال این تصمیمها نمیتوانست بدون پیشینه و دورخیز باشد. اما اینکه آیا در آن جمع تصمیمگیرنده که فکر میکنم در بالاترین سطوح تصمیمگیری کشور بودهاند و تصمیم گرفتهاند که این چند موضوع را با هم حل کنند آقای خامنهای هم نقش داشته یا نه، من بیاطلاع هستم. این مساله یکی از حلقههای مفقوده تاریخ معاصر ماست. اما در حد همین بخش از پازل یعنی اعدام زندانیان سیاسی، تصمیمگیرندگان و افراد موثر در وزارت اطلاعات این تصمیم را گرفتند و با توجیه و مستندسازی برای آقای خمینی مطرح کردند. رابط آنها با آقای خمینی احتمالا آقای احمد خمینی بوده که خودش سیر شگفتانگیزی دارد. آقای منتظری هم به این دو مورد در نوار اشاره میکند و البته استعدادی که آقای خمینی شخصا داشت. یعنی تندی و خشونتی که ایشان در برخورد با مخالفان حکومت ابراز میکرد. جملات ایشان معروف است که اگر ما از ابتدا قلمها را میشکستیم و چوبههای دار را برقرار میکردیم شاید شرایط چنین نمیبود.
همه کسانی که در راس امور بودند از این ماجرا به مراتب و با فاصلههایی مطلع شدند. عموما و از جمله آقای خامنهای نیز از موضع خود دفاع کردهاند. اما نمیخواهم در این توجیه و دفاع همه را یکسطح کنم. کسانی بودهاند که در این تصمیمگیریها و سیاستگذاری موثر بودهاند. در این نوار آقای منتظری در حد اطلاعاتی که در آن زمان دارد از آقای احمد خمینی و وزارت اطلاعات یاد میکند و میگوید آنها از چند سال پیش به دنبال این قتلعام بودند. این مساله نشان میدهد تبلیغات و تئوریهایی که بعدا ساخته شد و عملیات مجاهدین سر مرز را علت این اعدامها معرفی کرد، دروغ است. در مدارک و اسناد هم میبینیم نه در فتوای منتشرشده آقای خمینی فتوای قتل عام هست و نه در سوال و جوابهایی که از زندانیان میشد، نه در هیچ خاطرهای و حتی در این نوار هیچ اشارهای به عملیات مجاهدین نمیشود. اگر مجاهدین عملیات کردند خب چپها و مارکسیستها را برای چه کشتند؟ این مساله نشان میدهد که هدف مهمتری مطرح بود یعنی تصفیه زندان از زندانیان سیاسی. این را باید در کنار تحلیل کلانتری قرار دهیم. در یکسال آخر عمر آقای خمینی نزدیکان ایشان و افراد قدرتمند آن زمان میدانستند که ایشان فوت خواهد کرد، برای همین چند مشکل مهم نظام را در همان یک سال آخر حل کردند. یعنی پایان جنگ، برکناری آقای منتظری، تغییر قانون اساسی برای حذف شرط مرجعیت برای رهبری تا رهبری بعدا به امثال آیت الله گلپایگانی نرسد و در مدار آقای خمینی و نزدیکانش باقی بماند، دیگری هم تصفیه زندانیان سیاسی بود که فکر میکردند اینها میتوانند خطری برای ایران پس از خمینی باشند. هر کدام از اینها از نظر آنها خطر امنیتی میتوانست باشد. به هر حال این تصمیمها نمیتوانست بدون پیشینه و دورخیز باشد. اما اینکه آیا در آن جمع تصمیمگیرنده که فکر میکنم در بالاترین سطوح تصمیمگیری کشور بودهاند و تصمیم گرفتهاند که این چند موضوع را با هم حل کنند آقای خامنهای هم نقش داشته یا نه، من بیاطلاع هستم. این مساله یکی از حلقههای مفقوده تاریخ معاصر ماست. اما در حد همین بخش از پازل یعنی اعدام زندانیان سیاسی، تصمیمگیرندگان و افراد موثر در وزارت اطلاعات این تصمیم را گرفتند و با توجیه و مستندسازی برای آقای خمینی مطرح کردند. رابط آنها با آقای خمینی احتمالا آقای احمد خمینی بوده که خودش سیر شگفتانگیزی دارد. آقای منتظری هم به این دو مورد در نوار اشاره میکند و البته استعدادی که آقای خمینی شخصا داشت. یعنی تندی و خشونتی که ایشان در برخورد با مخالفان حکومت ابراز میکرد. جملات ایشان معروف است که اگر ما از ابتدا قلمها را میشکستیم و چوبههای دار را برقرار میکردیم شاید شرایط چنین نمیبود.
این نوار شاید موضوع آقای رییسی و سابقه ایشان را که همیشه با چراغ خاموش و در تاریکی حرکت میکند، در افکار عمومی بیشتر مطرح کند
زندگی و مرگ آقای احمد خمینی یکی از موارد مبهم و شاید کمتر شناخته شده برای بسیاری در تاریخ جمهوری اسلامی است، آیا جزییات بیشتری از نقش ایشان در دوران دهه ۶۰ وجود دارد؟ در این فایل صوتی صرفا آمده که ایشان اجازه نمیداد خبرهای اعدام به گوش آقای خمینی برسد.
آقای احمد خمینی سیر پر فراز و نشیبی داشته. ابتدا مصطفی خمینی مورد اعتماد پدر بود که در میانسالی فوت کرد. آقای احمد خمینی در ابتدا مواضع متفاوتی نسبت به سران حزب جمهوری اسلامی میگرفت یعنی آقای هاشمیرفسنجانی، موسوی اردبیلی، دکتر بهشتی و خامنهای. حتی در آن زمان تئوری راه سومی را در جدال میان آقایان بهشتی و بنیصدر، یعنی حزب جمهوری اسلامی و نهاد ریاستجمهوری مطرح کرد. اما احمد خمینی از سال ۱۳۶۰ به بعد چرخش شدیدی به سمت سران حزب داشت و به آقای رفسنجانی نزدیک شد. از اینجا به بعد نقش ایشان در حالتی از ابهام قرار دارد. آقای منتظری در این نوار به نقش او در اعدام زندانیان اشاره دارد و بعد نقش وی در برکناری شخص آقای منتظری که باز هم توسط خود ایشان مطرح میشود. یا همینطور نقش ایشان در نوشتن نامه تندی علیه نهضت آزادی نشان میدهد که او نقش بسیار محوری در بیت پدر داشته و مورد اعتماد ایشان بوده است. از سوی دیگر برخی از نوشتههای آقای خمینی ادبیاتی متفاوتی از سخنرانیها و ادبیات رسمی ایشان دارد، در برخی خط آن متفاوت است که البته همه آنها امضای آقای خمینی را دارد و ممکن است پیشنویس آنها توسط آقای احمد خمینی تهیه شده باشد. همینطور شهادتهای آقای هاشمی و احمد خمینی در تایید آقای خامنهای توسط آقای خمینی بعد از مرگش که البته بعدها مشخص شد آقای خمینی از چند نفر اسم برده بوده و نه فقط آقای خامنهای. به هر حال آقای احمد خمینی نقش مهمی در انتقال قدرت به این هسته حزب جمهوری اسلامی داشت. ولی مرگ او در هالهای از ابهام قرار دارد. اعترافاتی در پرونده باند سعید امامی هست که آنها احمد خمینی را کشتند اما علت آن مشخص نیست که آیا ایشان رازهای مهمی داشته یا با آقای خامنهای یا این حلقه به اختلاف رسیده بود؟ یا اساسا با مرگ طبیعی فوت کرد. اینها همه از ابهامات تاریخ است. اما در این مقطع مورد بحث در این نوار نقش آقای احمد خمینی در قتل عام زندانیان، توجیه آن برای آقای خمینی و جلوگیری از رسیدن خبرهای وحشتناک اجرای آن فتوا به آقای خمینی مشخص است. حتی آن حاکم شرع اهوازی که داخل بیت آقای خمینی میرود و نمیدانم چگونه او را راضی میکند که دست آقای خمینی را ببوسد و برود نقش تاریخی ایشان را در این مقطع تاریخی نشان میدهد.
آقای احمد خمینی سیر پر فراز و نشیبی داشته. ابتدا مصطفی خمینی مورد اعتماد پدر بود که در میانسالی فوت کرد. آقای احمد خمینی در ابتدا مواضع متفاوتی نسبت به سران حزب جمهوری اسلامی میگرفت یعنی آقای هاشمیرفسنجانی، موسوی اردبیلی، دکتر بهشتی و خامنهای. حتی در آن زمان تئوری راه سومی را در جدال میان آقایان بهشتی و بنیصدر، یعنی حزب جمهوری اسلامی و نهاد ریاستجمهوری مطرح کرد. اما احمد خمینی از سال ۱۳۶۰ به بعد چرخش شدیدی به سمت سران حزب داشت و به آقای رفسنجانی نزدیک شد. از اینجا به بعد نقش ایشان در حالتی از ابهام قرار دارد. آقای منتظری در این نوار به نقش او در اعدام زندانیان اشاره دارد و بعد نقش وی در برکناری شخص آقای منتظری که باز هم توسط خود ایشان مطرح میشود. یا همینطور نقش ایشان در نوشتن نامه تندی علیه نهضت آزادی نشان میدهد که او نقش بسیار محوری در بیت پدر داشته و مورد اعتماد ایشان بوده است. از سوی دیگر برخی از نوشتههای آقای خمینی ادبیاتی متفاوتی از سخنرانیها و ادبیات رسمی ایشان دارد، در برخی خط آن متفاوت است که البته همه آنها امضای آقای خمینی را دارد و ممکن است پیشنویس آنها توسط آقای احمد خمینی تهیه شده باشد. همینطور شهادتهای آقای هاشمی و احمد خمینی در تایید آقای خامنهای توسط آقای خمینی بعد از مرگش که البته بعدها مشخص شد آقای خمینی از چند نفر اسم برده بوده و نه فقط آقای خامنهای. به هر حال آقای احمد خمینی نقش مهمی در انتقال قدرت به این هسته حزب جمهوری اسلامی داشت. ولی مرگ او در هالهای از ابهام قرار دارد. اعترافاتی در پرونده باند سعید امامی هست که آنها احمد خمینی را کشتند اما علت آن مشخص نیست که آیا ایشان رازهای مهمی داشته یا با آقای خامنهای یا این حلقه به اختلاف رسیده بود؟ یا اساسا با مرگ طبیعی فوت کرد. اینها همه از ابهامات تاریخ است. اما در این مقطع مورد بحث در این نوار نقش آقای احمد خمینی در قتل عام زندانیان، توجیه آن برای آقای خمینی و جلوگیری از رسیدن خبرهای وحشتناک اجرای آن فتوا به آقای خمینی مشخص است. حتی آن حاکم شرع اهوازی که داخل بیت آقای خمینی میرود و نمیدانم چگونه او را راضی میکند که دست آقای خمینی را ببوسد و برود نقش تاریخی ایشان را در این مقطع تاریخی نشان میدهد.
در جلسهای که این فایل صوتی حاصل آن است، چندین مسوول وقت حضور دارند از جمله آقای ابراهیم رییسی که گفته میشود از نامزدهای احتمالی برای جانشینی آقای خامنهای است. ایشان به عنوان تولیت آستان قدس نیز انتخاب شده است. در میان حاضران در این جلسه به نظر شما باید توجه ویژهای به نقش ایشان داشت، چرا؟
در این نشست عدهای حضور دارند از جمله آقای پورمحمدی، رییسی، اشراقی و .. که برخی از آنها معلوم نیست امروز کجا هستند. اما دو نفر معروفتر از بقیه هستند. یکی آقای پورمحمدی که در ساختار قدرت و دولت حضور دارد و دیگری هم آقای رییسی که یکی از نامزدهای مطرح برای رهبری پس از آقای خامنهای است. این نوار شاید موضوع آقای رییسی و سابقه ایشان را که همیشه با چراغ خاموش و در تاریکی حرکت میکند، در افکار عمومی بیشتر مطرح کند. آقای رییسی با سن کمی وارد دستگاه قضایی امنیتی شد و تمامی عمرش در جمهوری اسلامی پشت صحنه حضور داشت. کاش فضای ایران چنان باز بود که خبرنگاران میتوانستند به سراغ او بروند. اما فکر میکنم شبکههای مجازی و جامعه مدنی میتواند این نقیصه را جبران کند. آقای رییسی باید از تاریکی بیرون بیاید. او یکی از خطرهای جدی برای آینده ایران است. فردی که از جوانی در بخشهای قضایی امنیتی بوده مدتی است که روی صحنه آمده. او هم سید است و هم حالا در بارگاه امام رضا که برای نیروهای سنتی ایران ارج و قربی داره مطرح شده. شاید بعدا بخواهند از سید و خادم امام رضا بودنش برای فضا سازی در مورد کسی استفاده کنند که هیچ سابقه مدیریتی و سیاسی علنی ندارد و چهره مرموزی است. امیدوارم این زاویه از این پرونده نیز مورد توجه جامعه مدنی و فعالان سیاسی ایراندوستی که به آینده ایران فکر میکنند قرار بگیرد و مانع از آن شوند که افرادی ناشناخته بتوانند از نردبان قدرت در ایران بالا بروند.
در این نشست عدهای حضور دارند از جمله آقای پورمحمدی، رییسی، اشراقی و .. که برخی از آنها معلوم نیست امروز کجا هستند. اما دو نفر معروفتر از بقیه هستند. یکی آقای پورمحمدی که در ساختار قدرت و دولت حضور دارد و دیگری هم آقای رییسی که یکی از نامزدهای مطرح برای رهبری پس از آقای خامنهای است. این نوار شاید موضوع آقای رییسی و سابقه ایشان را که همیشه با چراغ خاموش و در تاریکی حرکت میکند، در افکار عمومی بیشتر مطرح کند. آقای رییسی با سن کمی وارد دستگاه قضایی امنیتی شد و تمامی عمرش در جمهوری اسلامی پشت صحنه حضور داشت. کاش فضای ایران چنان باز بود که خبرنگاران میتوانستند به سراغ او بروند. اما فکر میکنم شبکههای مجازی و جامعه مدنی میتواند این نقیصه را جبران کند. آقای رییسی باید از تاریکی بیرون بیاید. او یکی از خطرهای جدی برای آینده ایران است. فردی که از جوانی در بخشهای قضایی امنیتی بوده مدتی است که روی صحنه آمده. او هم سید است و هم حالا در بارگاه امام رضا که برای نیروهای سنتی ایران ارج و قربی داره مطرح شده. شاید بعدا بخواهند از سید و خادم امام رضا بودنش برای فضا سازی در مورد کسی استفاده کنند که هیچ سابقه مدیریتی و سیاسی علنی ندارد و چهره مرموزی است. امیدوارم این زاویه از این پرونده نیز مورد توجه جامعه مدنی و فعالان سیاسی ایراندوستی که به آینده ایران فکر میکنند قرار بگیرد و مانع از آن شوند که افرادی ناشناخته بتوانند از نردبان قدرت در ایران بالا بروند.
همه ما یعنی جامعه مدنی و به ویژه نسل جوانی که کهریزک را بیشتر از اعدامهای ۶۷ و بهشت زهرا و خاوران میشناسد میتوانیم به تجربهی مشترکی برای آینده ایران برسیم
به نوشته خودتان در نسبت با قربانیان اعدامهای دهه شصت برمیگردم. شما نوشتهاید که این واقعه «نقطه اوج» خشونتهای بعد از انقلاب است که میتوان آن را به عنوان «تجربه»ای برای آینده مورد بررسی قرار داد و این مساله را ذیل «دادخواهی» برای قربانیان ذکر کردهاید. شما تجربه تحمل زندان و شکنجه را دهه شصت داشتهاید و با برخی از خانوادههای بازماندگان اعدامهای آن دهه در ارتباط بودهاید. زمانیکه این فایل را شنیدید و گستردگی را در شبکههای اجتماعی دیدید، چه حسی داشتید؟ برای دادخواهی با استناد به این فایل صوتی چه میتوان کرد؟
شنیدن این صدا برای من بسیار متاثرکننده بود. فکر میکنم این تاثر برای خانوادهها شدیدتر باشد. واقعا تقابل دو منش و دو شخصیت است که یکی میخواهد با صداقت انسانی خود جلوی جنایت را بگیرد و در مقابل شخصیتهای مسخشدهای قرار دارند که نه تنها از این جنایت دفاع میکنند بلکه خواهان ادامه آن هستند. در اینجا مساله دو سوی دارد. یکی خود جنایت که باید از آن به دادخواهی رسید و علیه فراموشی باشد. اما یک جنبه هم استراتژیک و سیاسی است. یعنی تجربهگیری از این نقطه اوج خشونت که من حتی اسم آن را هولوکاست ایران گذاشتم. این هولوکاست ایران باید به سمت تجربه تاریخی پیش برود. همانطور که درباره کشتار یهودیان ایجاد و به تجربهای تاریخی و حافظه تبدیل شد تا دیگر تکرار نشود. اما نکته من این است که این اوج خشونت پس از انقلاب، تنها خشونت جمهوری اسلامی نیست. خشونتهای زیادی در عرصه اجتماعی در حمله به گروههای سیاسی و حمله به هنرمندان دیدیدم از جمله خشونتهایی که مخالفان و برخی از گروههای سیاسی هم در آن سهیم بودهاند. گشودن پرونده این خشونت و توجه به نقطه اوج آن یعنی اعدامهای ۶۷ که خودش یک پرونده خاص است، میتواند تبدیل به حافظه تاریخی مشترک شود تا بتوانیم چه در رابطه با کلیت ایران و چه با کردستان و بهاییان ابعاد مختلف را بررسی کنیم. از جمله دریابیم در خشونت سیاسی پس از انقلاب سهم هر جریان چقدر است، هرچند من حکومتها را مسوول و متصدی و متهم درجه یک میدانم اما این به معنای انکار و نادیده گرفتن خطاهای سیاسی دیگران نیست. ما اگر این مساله را با این دید تجربهآموز بنگریم، همه ما میتوانیم به حافظه تاریخی مشترکی برسیم. اگرچه فعلا گوش حکومت برای شنیدن این صداها بسته است اما روزی گوشش باز و این صداها بر او تحمیل خواهد شد. همه ما یعنی جامعه مدنی و به ویژه نسل جوانی که کهریزک را بیشتر از اعدامهای ۶۷ و بهشت زهرا و خاوران میشناسد میتوانیم به تجربهی مشترکی برای آینده ایران برسیم که اختلافها را نه به وسیله سلاح و طناب دار بلکه از راه دموکراسی و گفتوگو حل کنیم و به جای تئوریهای تضادی و تقابلی تئوریهای تعاملی، همزیستی مسالمتآمیز و همبستگی ملی مبتنی بر رفع تبعییض قومی و طبقاتی و جنسیتی و .. داشته باشیم.
ایکاش ، این جنابان بجای پرداختن به مباحثی مانند « رویای رسولانه » یا « مکانیزم نزول وحی » به مسائلی همچون هولوکاست می پرداختند.
شنیدن این صدا برای من بسیار متاثرکننده بود. فکر میکنم این تاثر برای خانوادهها شدیدتر باشد. واقعا تقابل دو منش و دو شخصیت است که یکی میخواهد با صداقت انسانی خود جلوی جنایت را بگیرد و در مقابل شخصیتهای مسخشدهای قرار دارند که نه تنها از این جنایت دفاع میکنند بلکه خواهان ادامه آن هستند. در اینجا مساله دو سوی دارد. یکی خود جنایت که باید از آن به دادخواهی رسید و علیه فراموشی باشد. اما یک جنبه هم استراتژیک و سیاسی است. یعنی تجربهگیری از این نقطه اوج خشونت که من حتی اسم آن را هولوکاست ایران گذاشتم. این هولوکاست ایران باید به سمت تجربه تاریخی پیش برود. همانطور که درباره کشتار یهودیان ایجاد و به تجربهای تاریخی و حافظه تبدیل شد تا دیگر تکرار نشود. اما نکته من این است که این اوج خشونت پس از انقلاب، تنها خشونت جمهوری اسلامی نیست. خشونتهای زیادی در عرصه اجتماعی در حمله به گروههای سیاسی و حمله به هنرمندان دیدیدم از جمله خشونتهایی که مخالفان و برخی از گروههای سیاسی هم در آن سهیم بودهاند. گشودن پرونده این خشونت و توجه به نقطه اوج آن یعنی اعدامهای ۶۷ که خودش یک پرونده خاص است، میتواند تبدیل به حافظه تاریخی مشترک شود تا بتوانیم چه در رابطه با کلیت ایران و چه با کردستان و بهاییان ابعاد مختلف را بررسی کنیم. از جمله دریابیم در خشونت سیاسی پس از انقلاب سهم هر جریان چقدر است، هرچند من حکومتها را مسوول و متصدی و متهم درجه یک میدانم اما این به معنای انکار و نادیده گرفتن خطاهای سیاسی دیگران نیست. ما اگر این مساله را با این دید تجربهآموز بنگریم، همه ما میتوانیم به حافظه تاریخی مشترکی برسیم. اگرچه فعلا گوش حکومت برای شنیدن این صداها بسته است اما روزی گوشش باز و این صداها بر او تحمیل خواهد شد. همه ما یعنی جامعه مدنی و به ویژه نسل جوانی که کهریزک را بیشتر از اعدامهای ۶۷ و بهشت زهرا و خاوران میشناسد میتوانیم به تجربهی مشترکی برای آینده ایران برسیم که اختلافها را نه به وسیله سلاح و طناب دار بلکه از راه دموکراسی و گفتوگو حل کنیم و به جای تئوریهای تضادی و تقابلی تئوریهای تعاملی، همزیستی مسالمتآمیز و همبستگی ملی مبتنی بر رفع تبعییض قومی و طبقاتی و جنسیتی و .. داشته باشیم.
ایکاش ، این جنابان بجای پرداختن به مباحثی مانند « رویای رسولانه » یا « مکانیزم نزول وحی » به مسائلی همچون هولوکاست می پرداختند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر