۱۳۹۵ تیر ۱۴, دوشنبه

قداست زدایی و جنبش شب نامه ای


فیروز نجومی

در هیچ زمانی شرایط اینگونه مساعد برای رهایی و آزادی از یو غ معصومیت و شریعت* نبوده است. البته اگر بجای مماشات با شریعت، به بر شمردن نگون بختی ها، سیه روزی ها و عقب مادگی های حاصل از سلطه آن بر گفتار و کردارمان، ادامه دهیم. چرا که سی سال حکومت شریعت ما ایرانیان را مجبور ساخته است که مستقیم در چهره ی معصومیت و شریعت، و جلوه نهادین آن “روحانیت” و حوزه های علمیه بنگریم. مهم نیست که با چه معیاری، مادی و یا معنوی، اقتصادی و یا حقوقی، مارکسیستی و یا لیبرالی به دستاوردهای حکومت معصومیت و شریعت و یا حکومت ولایت، بنگری، یک واقعیت انکار ناپذیر است: جامعه ایران از بدو ظهور ولایت بر مسند قدرت، بسوی اسارت و بندگی و محرومیت از حق و حقوق بشری شتافته است.
تنها آنهاییکه رشته های علائق و احساسات خود را ار شریعت نبریده اند، و نسبت به نفی و نقد آن دچار غیرت و تعصب، هستند از نگریستن در چهره ی شریعت خود داری میکنند. یعنی حاضر نیستند، به چهره کریه شریعت بنگرند. اینان هنوز حاضر نیستند باور کنند که شریعت طناب داری ست که بر گردن قهرمانان جوان ایرانی بجرم محاربه افکنده میشود. که شریعت آن گلوله های آتشینی بوده ست که قلب انقلابیون زندانی را در سالهای ۶۶-۶۷ منفجر ساخته است. که شریعت آن تیرهای غیبی بودند که معترضین ۲۲ خرداد ۸۸ از جمله ندا، نماد زیبایی و صلح و صفا را بخاک و خون کشاند. که شریعت آن بازجویی ست که شکنجه و تجاوز به معترض را متوقف میسازد تا در سجده های طولانی، مراتب حقارت و خواری خود را با نیتی پاک و مطهر به ارباب دو جهان و یا رب العالمین، تقدیم نماید. که شریعت آن باتومی ست که بر سر فرد و یا افرادی فرود میآید که حق و حقوق خود را می طلبند. که شریعت گشت های ارشادی ست که لحظه ای از پاسداری حجاب و برقراری امنیت اخلاقی باز نمی ایستند. که شریعت حجاب اسارت ست که در پناه آن زن باید خود را از چشم نا محرم، چشمان آلوده به حرص و شهوت مردان، پنهان دارند. که شریعت دشنه های تیز نواب صفوی ست که بر پیکر احمد کسروی فرود آمد و چنگال درنده حسین شربعتمداری ست که جان سعیدی سیرجانی را در “خانه امن” از او ربود . شریعت شمشیر برنده ای ست که بر گردن فروهرها، شاهپور بختیار، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و بسیاری دیگر از قربانیان قتل های زنجیره ای، فرود آمده است.
آری. شریعت تنها باور و ایمان نیست. شریعت ریش و پشم و یقه های کوتاه و دگمه خورده ی کارگزاران ولایت است. شریعت هشت سال جنگ بوده است و تخریب و ویرانی. و نیز کلیدهای دروازه بهشت که به گردن خرد سال ان و نو جوانانی آویخته میشد که رهسپار میادین مین بودند. شریعت گروگان گیری ست و مرگ بر آمریکا. شریعت فن آوری هسته ای است و غنی سازی اورانیوم. که شریعت سه قوای مجریه است و مقننه و قضایی. آیا ممکن است در چهره ی علی لاریجانی، آیت الله صادق لاریجانی و مهمتر از همه محمود احمدی نژاد بنگری و چیزی جز شریعت هم مشاهده نمایی؟ طهارت و وضو ی آنان در برابر ولایت فقیه و همردیفان حوزه ای وی بی رنگ میشوند. چون فقها و علما، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، هم از بیرون عین شریعت هستند و هم از درون. آیا میتوانی بگویی که عمامه و قبا و عبای آنان شریعت نیستند؟ آیا میتوانی بگویی “حضرت آیت الله” خامنه ای، مکارم شیرازی، هاشمی رفسنجانی، و نیز آیت الله جنتی، و دیگر آیت الله ها و حجت الاسلام ها، عین شریعت نیستند؟ و یا آیا میتوانی در چهره های رهبران نیروهای سرکوبگر و خشم و خشونت ولایت، از جمله سردار سرلشگر جعفری و یا فیروز آبادی و نقدی، بنگری و در آنها نور شریعت را نبینی؟ تمام نهادهای ولایت همه سامان و سازمان یافته اند بر اساس مقررات و قواعد شریعت. در راس هیچ موسسه ی ولایتی هرگز فردی را نمیتوان یافت که نسبت به شریعت احساس شک و تردید کند. ولی فقیه چندی پیش به هیئت دولت و مدیران توصیه نمودند که هر روز قبل از پرداختن به وظایف صدارت و مدیریت یک سوره از کتاب قرآن را بخوانند.
واقعیت آن است که دوره ای که رهایی و آزادی در معصومیت و شریعت جستجو میشد به پایان آمده است. که از آغاز خود فریب بزرگی بود که بخش عمده ای از دانشگاهیان و روشنفکران، دچار آن شده بودند. این البته ناشی از ستیز و خصومتی بود که معصومیت و شریعت برهبری آیت الله خمینی در ۱۵ خرداد نسبت به حکومت استبدادی شاه به ظهور رسانده بود. گویی که آقای خمینی در پی خلع شاهنشاه بود که مردم ایران را از یوغ استبداد رها و آزاد سازد. آنان هرگز به بیگانگی و خصومت و ستیز شریعت با آزادی با خبر نبودند. حتی به افسانه سرنگونی حکومت دکتر مصدق بدست سازمان سیا را بدون چون چرا باور داشتند و از نقش اساسی آیت الله ها در کودتای ۲۸ مرداد، غافل بودند. ترس و هراس از حزب توده بود که شریعت را به شمشیر متوسل ساخت. آیت الله بهبهانی بود که فتوای شورش علیه حکومت مصدق را صادر نمود. رد پای سیا را باید در زیر قبای شریعت جستجو نمود.
شاید شاه را باید مسئول تحکیم و تداوم معصومیت و شریعت دانست. زیرا که نتوانست، تحجر و جزم و واپسگرایی مطلق نهفته در شریعت را در یابد و درهم بکوبد. چرا که او خود نیز از سر ضعف و ناتوانی دلبسته معصومیت و شریعت بود. شاید به این دلیل بود که به دکتر شریعتی و آیت الله مطهری بال و پر داد. اولی با پوشاندن جامه انقلابی به تن شریعت توانست بخش مهمی از دانشجویان و روشنفکران را شیفته “تشیع سرخ” نماید. و دومی با موفقیت دانشگاه تهران را به حوزه های علمیه مرتبط سازد. شاه فکر میکرد که میتواند خطر مارکسیست ها، انقلابیون چپ و کمونیسم را با توسل به شریعت، نابود سازد. او خبر نداشت که شریعت انتظارات عمیقتری از او داشت. که او نه تنها باید دهانی که نسبت به استبداد گشوده میشد، می کوبید، بلکه جامعه را در تبعیت از نظم و انضباط مقررات و قواعد شریعت، از جمله برقراری حجاب، بستن سینماها، برچیدن رادیو و تلویزیون و غیره که دارای لیست طولانی ست، در میآورد. او به تقلید از کورش و داریوش شاهی میکرد، در حالیکه باید از محمود غزنوی و شاه اسماعیل صفوی تبعیت مینمود، اگر بقای خود و تایید و تصدیق شریعت را صادقانه می طلبید.
اما تنها شاه نبود که دچار این فریب بزرگ بود. جلال آل احمد، یکی از نویسندگان پیش کسوت، که در بکارگیری زبان تند و تیز و انتقادی در میان روشنفکران شهرت خاصی یافته بود در بجا انداختن شریعت بعنوان رهایی از استعمار و سلطه غرب و مظاهر غرب زدگی، نقش بسیار مهمی در میان روشنفکران بازی نمود. در نتیجه در ادبیات و هنر، بویژه فیلمسازی، تاثیر عمیقی گذارد به آن گونه که راه درست و اخلاقی همیشه نهایتا به زیارت از مشهد، خطه ی پاک و مطهر امام رضا ختم میگردید. همچنانکه روسپی میتوانست به پای امام معصوم، بوسه ی توبه بزند و به آغوش پاکی و طهارت بازگردد، قاتل و جانی نیز بنام دفاع از شریعت و یا تعصب و غیرت، میتوانست خون انسانی دیگری را بریزد و به زیارت آستان مطهر به شتابد.
پس از سی سال حکومت، معصومیت و شریعت حرمت خود را از دست داده است. سحر و افسون آن ضعیف و رنجور گردیده است. به بیماری مزمنی مبتلا شده است. درست است. هنوز بسیارند نابینایان، آنان که از رویت شریعت در قامت و سیمای فقاهت و مزد دوران ولایت، ناتوانند. شرایط موجود حاکی از آن است که شریعت در حال افول است بآن دلیل که برای بقا خود تنها میتواند به شمشیر تکیه کند. ضعف بر شریعت روزی چنان مستولی خواهد گردید که نخواهد توانست شمشیر را بار دیگر بر گردن بی گناهی فرود آورد. سی سال تجربه حکومت ولایت، دلبستگی را نسبت به معصومیت و شریعت کاهش داده است. امروز ساحت روحانیت، ساحت ریش پشم و پیشانی پینه بسته ی کارگزاران ولایت، برای بسیاری از مردم چندش آور است. اگر مجوز سنجش نظر مردم وجود داشت، میتوانستیم با اطمینان بیشتری اعلام کنیم که مهر و علاقه مردم نسبت به معصومیت و شریعت بطور روزی افزونی کاهش یافته است. درست است که هنوز گرانی و بیکاری و فقر و محنت را با شریعت شناسایی نمیکنند. این البته وظیفه ای ست بر دوش روشن بینان و روشنفکران درون جنبش سبز که به قداست زدایی، افسون زدایی و اسطوره شکنی، معصومیت و شریعت، دست بزنند.
نگاهی به گروه های سنی جامعه نیز حاکی از این واقعیت است که ۶۰% مردم که در زیر ۴۰ سال دارند، شریعت را به شیوه ای دریافت نکرده اند که در ذات شان نهادین شده باشد، زیر که شریعت را از نهادهایی دریافت نموده اند که مظهر قدرت بوده اند و خواست شان پیوسته معطوف به نظم و انضباط. نسلی که در دوران حکومت ولایت به بلوغ و جوانی رسیده است، شریعت را هم چون غل و زنجیری تجربه کرده اند که بر گردن و دست و پای آنها سنگینی میکرده است. بخش اعظمی از این نسل دلبستگی نهادین با شریعت ندارد. نسبت بآن عاری از تعصب و غیرت اند. با تکیه به مشاهدات خود به جرات میتوانیم بگوییم که اکثر آنهائی که در راهپیمایی ها پس از ۲۲ خرداد ۸۸، شرکت کرده اند و جنبشی بنام جنبش سبز را بوجود آورده اند، از گروه سنی زیر ۴۰ سال بوده اند.
در چنین شرایطی ست که نفی معصومیت و شریعت بسرعت رشد میکند. در دل اسارت و بندگی که جلوه معصومیت و شریعت است، حرکت بسوی رهایی و آزادی زاده میشود و شده است و دچار بحران ش میکند. نظام ولایت هم اکنون تا بیخ استخوان هایش بخود لرزیده است. بعضا بر آنند که رهایی و آزادی از قیومت معصومیت و شریعت تقریبا غیرممکن است. نباید باین موضوع زیاده اهمیت داد. چرا که مسئله سیاست است نه شریعت. حال آنکه نظام ولایت از بالا تا پائین جلوه و مظهر شریعت است، از بیت ولایت و شورای نگهبان گرفته تا قوای سه گانه نظام جمهوری اسلامی. سوال این است که اگر شریعت نبود آیا مبتوانستی به جرم محاربه، دست به جنایت بزنی و به اتهام “منافق” و “کافر ” ملت را مورد ضرب و شتم و بازجویی و شکنجه و تجاوز قرار دهی؟ اگر شریعت نبود آیا میتوانستی حقوق زنان را نسبت به مردان محدود نموده و در جایگاه فروتری در جامعه قرار دهی؟ اگر شریعت نبود آیا میتوانستی وزارت ارشاد و منکرات بر قرار سازی؟ مگر سنگسار و قصاص از چیز دیگری جز شریعت بر میخیزد؟ مگر فساد و فقر و عقب ماندگی اقتصادی، و اخلاقی و افزایش روسپیگری میتواند از شریعت منشا نگیرد؟ شناسائی شریعت با جنایت و سرکوب، با غارت منابع ملی و نیز با مصیبت های خانمان برانداز، تورم و بیکاری و فقر و محنت، امری اجتناب ناپذیر است.
بعبارت دیگر، خصومت و ستیز معصومیت و شریعت با رهایی و آزادی هرچه بیشتر تشدید می یابد. البته علیرغم، عشق و علاقه ای که به علم و دانش و تکنولوژی نشان میدهد، در طول تاریخ مظهر خرافات و عقب ماندگی بوده است و حرمت و تقدس خود را بر دوش مردم چشم بسته بوده است که بدست آورده است. بندرت میتوان احکامی در شریعت یافت که سازگار با عقل و استقلال بشری، باشد. بهمین دلیل است که در عرصه های مدیریت، اجرایی، قضایی و قانونگذاری دست به گریبان بحرانی عمیقی گردیده است. چرا که مناسبات و روابط بر اساس خلوص نیت و ایمان به معصومیت و شریعت است. تصمیم گیریها بر اساس اولویت های معصومیت و شریعت اتخاذ میشوند. تحکیم و تداوم شریعت است که اصل است. شریعت ساختار سازمانها و نهاد های مختلف ولایت را به هم متصل میسازد و در میان شان همبستگی ایجاد میکند. این شریعت است که باید مسئول همه زیان ها و خسارت ها به آینده ی جامعه و کشور بشمار آید. اگر مردم هنوز ارتباطی بین محرومیت و عقب ماندگی و وجود شریعت نمی بینند، زمان آن رسیده است که قداست زدایی از شریعت آغاز گردد. کنش ها و واکنش ها و تصمیمات، سخنان و خطبه های درون نظام ولایت، از جمله ولی فقیه را باید در متن شریعت مورد بررسی قرار داد. هر چه بیشتر به ارتباط شریعت با اسارت و بندگی و محرومیت از حق و حقوق بشری، بپردازیم از قداست شریعت زدوده ایم. هیتلر بدون جهانی که فاشیسم برایش تبیین میکرد، نمیتوانست پا به عرصه وجود بگذارد، هم چنین لنین و استالین نیز هرگز زاده نمیشدند اگر چشم انداز مارکس و حکومت کارگری در برابرشان وجود نداشت. این بدان معنا نیست که دیکتاتور و خونخوار نمیشدند. بلکه بدین معناست، قتل و جنایت و تحمیل یک نظام اجتماعی به یک جهان بینی نیازمندند. چرا که بدون زبان توجیه.، رنگ خون سرخ و زندگی بشر با ارزش میشود .هم چنانکه برای هیتلر و استالین فاشیسم و کمونیسم سامان دهنده بود معصومیت و شریعت نیز برای خمینی و خامنه ای همان نقش را بازی میکند. هرگز بساط ولایت را نمیتوان تهدید به برچیدن بنمایی، اگر قداست را از شریعت نزدایی. و این زمانی میسر است که جنبش اعتراضی به جنبش بینایی و روشنایی تغییر شکل دهد. جنبش خیابانی تبدیل بشود به جنبش شب نامه ای نه بر علیه این و یا آن آیت الله و حجت الاسلام که بر آن اصل و اصولی که به خلق نهادی انجامیده است که اعضای ش از مهمترین خدمت به کشور معافیت داشته اند و همچون انگلی از درآمد و کار جامعه تغذیه کرده اند. حوزه های علمیه که پیش از این کانون ترویج کوری و تاریکی بودند، هم اکنون به کانون قدرت تبدیل شده اند و بخودی خود زمینه را برای قداست زدایی شریعت آماده ساخته اند. روشن است که شریعت را نمیتوان با شمشیر بخاک و خون کشید، بلکه تنها با جنبش شب نامه ای و روشنایی بر اصل و اساس حق و حقوق بشری و پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک است که به سلطه هژمونیک شریعت میتوانی پایان بخشی.

مارس 2010

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر