۱۳۹۵ تیر ۲۱, دوشنبه

سکولاریسم و انحلال حکومت اسلامی


دکتر فیروز نجومی



در شرایطی که قدرت، دین است و دین، قدرت، تدبیر چیست؟ از کدام یک باید رهایی جست؟ از قدرت و یا از دین؟ آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟ یعنی که آیا میتوان آنچه از هم جداناشدنی است تجزیه نموده، یکی را سرنگون و دیگری را در زربفت پیچیده با سلام و صلوات از اریکه قدرت روانه ی جایگاه سنتی اش، مسجد و حوزه های علمیه ساخت؟ آیا میتوان امروز ضدقدرت بود بدون اینکه ضددین بود؟ بعضا رای به انحلال حکومت اسلامی و بر انداختن شریعت، صادر میکنند، اما خود را نه دین ستیز بلکه سکولار میخوانند. یعنی که اگرچه این دوستان در واقعیت امر دین ستیزند و به خسارات جبران ناپذیری که دین بر جامعه ما وارد آورده است بخوبی آگاه هستند، با این وجود، به این تخیل رویاانگیز دامن میزنند که میتوان حکومت اسلامی را منحل نمود بدون اینکه به اسلام کوچکترین صدمه ای وارد گردد.
ما شاهد انحلال رژیم شاهی بوده ایم و خوب میدانیم که انحلال یک حکومت بیش از سرنگونی راس آن حکومت و یا جابجایی قدرت است. به محض هزیمت شاه، نهادهای شاهنشاهی یکی پس از دیگری مورد حمله واقع شده و درهم فرو ریختند. یک شبه دود شدند و به هوا رفتند. ساواکی ها شکنجه گاه ها را رها ساختند. خود را در سوراخ سمبه ها پنهان نمودند تا آب از آسیاب ها بیفتد. موسسات و بنگاه هایی که به خاندان سلطنت تعلق داشت در چشم بهم زدن ناپدید گشتند. ارتش و نیروهای انتظامی که در محور وفادارای به شاه سازمان یافته بودند، بدون کوچکترین تامل و درنگی، دفاع از نظام اسلامی را بر دفاع از منافع ملت، ترجیح داند و در خدمت حکومت اسلامی درآمده و وفاداری خود را به امام خمینی اعلام کردند. قانون اساسی شاهنشاهی، بلافاصله معلق گردید و طولی نکشید که بدست نابودی سپرده شد. وزارت دربار قطره ی آبی شد و به زیر زمین فرو رفت.

مسلم است که انحلال حکومت اسلامی، چیزی نمیتواند باشد مگر انحلال حکومت دین. اما انحلال طلبان حکومت اسلامی سخت میکوشند که خصومت و ستیز خود را با دین در زیر سکولاریسم پوشیده نگاه دارند مبادا که مردم دیندار را با خود بیگانه نموده و از حمایت و پشتیبانی آنها محروم بمانند. یعنی که آنان که از انحلال حکومت اسلامی سخن میرانند و با دین به مماشات میپردازند، مصلحت سیاسی را بر بیان شفاف حقایق ترجیح میدهند.

واقعیت آن است که در سی سال گذشته تمام جنایات و غارت، چپاول و سرکوب و کشتار و قتل عام هایی که در حکومت اسلامی بوقوع پیوسته است به نام نهادهای دینی و اسلامی نیز ثبت گردیده اند. پاسداران دین وقتی به زنان جوان زندانی شب قبل از اعدام تجاوز میکردند که آنها را مستقیما روانه جهنم کنند، احکام شریعت را بعمل در میآوردند. این جا کدامیک را باید مقصر دانست؟ پاسدار دین و یا شریعت اسلامی را؟ مسلم است که این خشونت از ذات شریعت بر میخیزد پیش از آنکه بوسیله ی پاسدار بعمل در آید. این نه تنها ننگ پاسدار است بلکه ننگ دینی است که احکامی را صادر کرده است که میتواند تنها آن چیزی را از انسان بیرون آورد که زشت و شنیع و شرم آور و حیوانی است، نه آنچه نیک و زیبا و پسندیده و انسانی است. اگر پاسدار را بر گیریم و آئین کیفر دهی و کین خواهی را بر اندازی نکنیم، چگونه میتوان به یک حکومت ملی غیرمذهبی امیدوار باشیم؟ آیا سکولاریسم بر اساس جدایی دین و قدرت در شرایطی که تمایز یکی از دیگری ناممکن است، یک رویای فریبنده نیست؟

در زمان انحلال حکومت اسلامی، هیچ یک از نهادهای شریعت مصون از خشم و خشونت مردمی نخواهند ماند. یک شبه عبا و عمامه به حکم امام زمان غیب شان میزند. علائم آخوندی همه زدوده میشوند. خادمان مساجد پا به گریز میگذارند. لباس شخصی ها به زیر زمین فرو میروند. دیگر از گلدسته ها بانک اذان بگوش نرسد. هم چنانکه در زمان انحلال حکومت شاهی، فاحشه خانه ها را بعنوان نماد فساد شاهنشاهی به آتش کشیدند، در زمان انحلال حکومت اسلامی این مساجد و حوزه های علمیه خواهد بود که در شعله های خشم مردم خواهند سوخت. هم اکنون انزجار و تنفر مردم نسبت به طلبه و حجت الاسلام و عمامه دار به راه های گوناگون ابراز میشود. کیست که نشنیده باشد که تاکسی ها از سواری دادن به آخوندها روی گردانند. هر روزی که از عمر حکومت اسلامی که میگذرد خشم و خشونت را نسبت به نهادهای دینی هرچه بیشتر انباشته میسازد. اگر در دوران انحلال حکومت شاهی زندان اوین بعنوان یک نهاد سیاسی که در خدمت حفظ و نگاهداری نظام شاهی بود، در این دوران یک نهاد دینی ست. بازجویان و بازرسان همه دینی اند. از سر رحمت و رحمان است که شکنجه گران زندانیان را وادار به “توبه ” میکنند. آنها بدون وضو هرگز شلاقی بر جسم متهم فرود نمیآورند. زندانیان نیز تقوا و پرهیزکاری بازجویان خود را همیشه ستوده اند. وقتی زندان اوین متلاشی شود این دین است که متلاشی میشود. یعنی که انحلال حکومت اسلامی نمیتواند به دین زدایی و تقدس زدایی در جامعه نیانجامد. انحلال حکومت اسلامی یعنی انحلال حجاب. یعنی آنچه تا لحظات پیشین، هنجار شکنی، تهدید به امنیت اخلاقی و جرم شناخته میشد و مورد توهین و تحقیر قرار میگرفت، زیبا میشود و نشانی بر شجاعت و آزادی. انحلال حجاب یعنی انحلال دین. برگیری حجاب یعنی سرپیچی از حکم الله. یعنی رهایی از یو غ دین. حجاب در نتیجه به اصل خود باز میگردد و میشود همان چیزی که همیشه بوده است نماد فساد و اسارت و بندگی.

هنگامی که انحلال حکومت اسلامی آغاز میشود، بساط خطبه گویی و روضه خوانی برچیده میشود. امام نماز جماعت بجای آنکه لوله ی تفنگ را در مشتش بر فراز منبر بفشرد، بار و بندیل را می بندد و پا به گریز میگذارد. گریز امام های جمعه گریز دین است. وقتی انحلال آغاز میگردد تنها ولی فقیه نیست که سرنگون میگردد. او الله را نیز با خود سرنگون میسازد چه او و سر سپردگان اطرافش او را جلوه الله ساخته بوده اند. ولی فقیه و شرکایش نیز هرگز چیزی نگفته اند و انجام نداده اند که الله احکام آنرا صادر نکرده باشد. الله فرموده است که کیفر کافر و منافق و مشرک، مرگ است. آنکه به یکتایی وجود ش شک و تردید دارد «محارب» نامیده است و او را مستحق اشد مجازات در این دنیا و عذاب الیم و سوختن در دوزخ تا ابدیت در آن دنیاست. ولی فقیه نیز کوچکترین عفو و بخششی نسبت به محارب ان روا نداشته و آنان را بسزای اعمال شان رسانده است. او نیز همچون الله چیزی جز اطاعت و انضباط، عبودیت و بندگی نخواسته است. شمشیر در کف دارد و آماده است بر گردنی که به اعتراض بر افراشته میشود فرود آید. مسلم است که همراه ولی فقیه، بیت رهبری، یعنی دستگاهی عریض و طویلی که در خدمت حفظ و نگاهداری و گسترش دین و یا اقتدار الله بوجود آمده است، از هم گسیخته میشود.

این سرنوشت محتوم را دین برای خود رقم زده است. دین الله یک دین سیاسی است. گفتمان دین اسلام گفتمان قدرت است. گفتمان حکومت است. گفتمان تمامیت خواهی ست. تاریخ به ما میگوید که قدرت همیشه دچار انحلال گردیده است. هیچ دستگاهی نبوده است که قدرت برای نگاهداری خود بوجود آورده باشد و از انحلال مصون مانده باشد. درست است میتوان به بقای دین برغم انحلال قدرت اشاره کرد. اما تنها دین اسلام است که دین قدرت است. اسلام با شمشیر پا به عرصه وجود گذاشته و با شمشیر گسترش و توسعه یافته است. الله هرگز انسانها را به تعقل و اندیشه فرا نمی خواند بلکه به تسلیم و اطاعت دعوت مینماید. او از بندگانش میخواهد که در راه او و حاکمیت ش شمشیر بر گرفته و باور به یکتایی و یگانگی الله را عالم گیر سازند. حکومت اسلامی یعنی حکومت دین

همچنانکه بار ها خامنه ای خود اعلام کرده است حکومت اسلامی، تنها حکومتی است که در طول تاریخ به حکومت صدر اسلام نزدیک است. یعنی حکومت اسلامی بازگشت به زمانی است که دین و قدرت در وحدت کامل بوده اند. بنا براین دین که قدرت میشود، بقای خود را به خطر میاندازد. در صورت انحلال حکومت اسلامی ممکن است که دین بماند. اما نه به شکلی که بوده است. دکان دین بعنوان شغل و پیشه بسته میشود و به خانه های مردم باز میگردد. دین میتواند بار دیگر در دل مردم جایی بیابد. اما خارج از آن نمیتواند وجود داشته باشد. چرا که دین در خارج از وجود مردم، بویژه زمانیکه بر مسند قدرت می نشیند چنگالش بخون بسیاری آلوده میشود. بعبارت دیگر، زمانی میتوانیم به ظهور سکولاریسم در جامعه امیدوار باشیم که دین و دستگاه اقتدار دینی انحلال یابد. تا زمانیکه سکولاریست ها از اعتراف به خواست اصلی خود که معطوف به انحلال حکومت دین و نهادهای دینی است سر باز میزنند، دین و قدرت جداناپذیر از یکدیگر بر جامعه حاکم خواهد ماند.


فیروز نجومی


fmonjem@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر