حمید رضایی
چرا فرار نکنند؟ برای تهیه این گزارش از عدهای که قصد خروج از کشور را دارند پرسیدیم: چرا میخواهید بروید؟
پاسخها از این دست هستند:چرا فرار نکنند؟ برای تهیه این گزارش از عدهای که قصد خروج از کشور را دارند پرسیدیم: چرا میخواهید بروید؟
«بمانیم که چه کنیم؟ »
«همه میروند.»
«خود شما دوست نداری از ایران بروی؟ »
«در ایران جایی برای پیش رفت نیست.»
«در زمینه رشته تحصیلی من امکانی برای فعالیتی علمی در ایران وجود ندارد.»
«برای آینده بهتر»
«بعد از اینکه درسم تمام شد بر میگردم که به کشورم خدمت کنم.»
اما انگیزه اصلی چیست؟ موضوع بسیار پیچیده است: نارضایتی از وضع کشور عمده است یا دلبستگی به راحتی و آسایش و ارتقای وضع خود؟ این دو ولی از هم جدا نیستند و به این خاطر انگیزهشناسی سخت است. گزارش زیر اطلاعاتی عمومی به دست میدهد و گفتههایی را بازگو میکند.
فرار مغزها
وقتی صحبت از مهاجرت یا فرار از ایران میشود اولین چیزی که به ذهن خطور میکند اصطلاح «فرار مغزها» است. آنچه ابتدا از این عبارت برداشت میشود ظاهرا مربوط به مهاجرت عدهای المپیادی و بچه درسخوان دانشگاهی از ایران است. پدیدهای که به محض روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران رواج پیدا کرده و بعدها در دوران جنگ و اتفاقات دهه شصت سرعت گرفته و در خفقان سیاسی و اجتماعی پس از کودتای سیاسی سال ۱۳۸۸ دوباره به شکلی گسترده رخ نشان داده است.
در جریان انقلاب فرهنگی و پاکسازی دانشجویان و استادان چپگرا و منتقد حکومت از دانشگاه توسط کمیتهها، انجمنهای اسلامی دانشجویان و کلیت نیروهای اسلامگرای به قدرت رسیده در ایران، که با خشونت، ضرب و شتم، شلیک گلوله، کشتن و زندانی کردن بعضی دانشجویان و در آخر تعطیلی و تسویه دانشگاه همراه بود؛ موجی از خروج نخبگان از کشور ایجاد شد. در آن زمان روح الله خمینی در جریان انقلاب فرهنگی با اشاره به موضوع فرار مغزها گفت:
«این مغزهایی است که نگذاشتند جوانهای ما تحصیل کامل بکنند. اینها باید هم بروند؛ باید هم فرار کنند؛ دیگر جای زندگی برای آنها نیست. برای اینکه ملت بیدار است. اینها که مغزهایی ندارند، فرار کنند. آقا! ما هم یک مغزهایی داریم که با اینکه مغز علمی هستند…دارند میروند دِرو میکنند. این مغزها را ما میخواهیم؛ نه آن مغزهایی که حالا که برایشان تَعُّیش (خوشگذرانی) حاصل نیست فرار کنند…این مغزهای فرّار به درد ما نمیخورد، بگذار فرار کنند.»
چرا فرار نکنند؟
حالا با گذشت ۳۷ سال از روی کار آمدن روحانیون شیعه در ایران و حمله مداوم آنها به عرصه عمومی جامعه و آزادیها و حقوق اولیه انسانی مردم ایران، میتوان از یک فرار بزرگ سخن گفت. اساتید دانشگاه، دارندگان مدال المپیادهای علمی جهانی، نخبگان، فعالان سیاسی و اجتماعی، پزشکان و پرستاران، کارگران متخصص و خلاصه «هر کس که بتواند» از ایران میرود.
■ یک استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران در صحبتهایی که بیشتر به درد و دلهای یک آدم خسته شبیه است تا اظهارات رسمی یک متخصص علوم اجتماعی، میگوید: «این نسلی که معروف شده به نسل سوخته وقتی میبیند نیمی از عمر مفیدش از دست رفته، طبیعی است که تلاش کند نیم دیگر عمرش را بردارد و فرار کند. اساتید دانشگاهی در همین حوزه علوم اجتماعی با دهها مقاله علمی و تالیفاتی که دارند ۱۵ سال است استادیار و دانشیار نگاه داشته شدهاند و با همین عناوین بازنشسته میشوند و بعد جایگزین آنها − همین دانشجویان بورسیهای و سفارشی − استخدام میشوند و همان چند سال اول اعلام میکنند که رتبه استادی دارند. کسی که با وجود همه فشارها − که حتی باید حواسش باشد که سر کلاس حرفی نزند که فردا گزارش بدهند و جنجال بشود − به دانشجویش بگوید “بمان ایران و مثل من بشو؟ ” در رشتههای فنی به همین شکل. آنجا البته بیشتر مسئله مالی مطرح است. با یک مدرک لیسانس قرار است دو میلیون یا سه میلیون حقوق بگیرد، در حالی که کمک هزینه نقدی دانشگاههای معتبر، ماهیانه دو برابر این مقدار است.»
نگاهی کوتاه به آمار و ارقام
بر پایه آمارهای سازمان ملل در سال ۱۳۷۱ حدود ۲۴۰ هزار ایرانی با تحصیلات عالی در آمریکا مشغول کار بودهاند. همچنین در سال ۱۳۸۵ حدود ۱۸۲ هزار نفر از متخصصان و مدیران میانی کشور تنها برای مهاجرت به کانادا به سفارت این کشور در تهران مراجعه کردهاند. در سال ۱۳۹۳ تعداد ۱۲۰ هزار نفر دانشجوی ایرانی در خارج از کشور مشغول به تحصیل بودهاند که کشورهای مالزی، آمریکا، کانادا، آلمان، ترکیه، انگلیس و تاجیکستان بیشترین تعداد دانشجویان را پذیرفتهاند.
آمارهای سازمان ثبت احوال نشان میدهد چهار تا پنج میلیون مهاجر ایرانی در ۲۲ کشور جهان سکونت دارند که سهم آمریکا یک میلیون و ۴۰۰هزار مهاجر ایرانی است. (در مورد آمار دانشجویان ایرانی در آمریکا رجوع کنید به این منبع) بیش از یک چهارم ایرانی تبارهای آمریکا دارای مدارک فوقلیسانس و دکترا هستند. امارات متحده عربی، انگلستان، کانادا، آلمان، فرانسه و سوئد در ردههای بعدی اسکان ایرانیان قرار دارند.
مقامهای خانه پرستار در ایران میگویند سالانه بیش از ۷۰۰ پرستار ایرانی کشور را ترک میکنند. رئیس کل سازمان نظام پرستاری کشور با ابراز نگرانی از خالی شدن کشور از پرستاران حرفهای و ماهر، از افزایش ۳۰۰ درصدی مهاجرت پرستاران در اردیبهشت و فروردین ماه امسال خبر داده است.
طبق آمار صندوق بینالمللی پول در سال ۲۰۰۹ ایران به لحاظ مهاجرت نخبگان در میان ۹۱ کشور در حال توسعه و توسعه نیافته مقام اول را داشته است. طبق این آمار، سالانه بین ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار ایرانی تحصیل کرده برای خروج از کشور اقدام میکنند. به گفته سایت خبرآنلاین که وابسته به رئیس مجلس شورای اسلامی است «در حال حاضر حدود ۱۴ هزار دانشجوی ایرانی در کشور مالزی مشغول تحصیل هستند.»
پایگاه خبری عصر ایران به نقل خبرگزاری رویتر میگوید که «در سال ۲۰۰۹ بیش از ۱۱ هزار ایرانی از طریق کمیساریای عالی امور پناهندگان سازمان ملل درخواست پناهندگی کردهاند که این رقم در سال ۲۰۱۰ به بیش از پانزده هزار و در سال ۲۰۱۱ به هژده هزار نفر افزایش یافته است.»
چرا مغزها میروند؟
اگر برای نمونه به دانشجویانی که با معدل بالا و رزومه علمی قابل توجه موفق به اخذ پذیرش تحصیلی از دانشگاههای معتبر جهانی میشوند، نخبه و «مغز» بگوییم، میتوان از آنان پرسید که چرا میروند تا پدیده فرار مغزها را بهتر بشناسیم. بیشترین پاسخهایی که شنیده میشود عباراتی اینچنین است:
•«بمانیم که چه کنیم؟ »
•«همه میروند.»
•«خود شما دوست نداری از ایران بروی؟ »
•«در ایران جایی برای پیش رفت نیست.»
•«در زمینه رشته تحصیلی من امکانی برای فعالیتی علمی در ایران وجود ندارد.»
•«برای آینده بهتر»
•«بعد از اینکه درسم تمام شد بر میگردم که به کشورم خدمت کنم.»
اینها عباراتی هستند که دانشجویان دانشگاه تهران، شریف، امیر کبیر، بهشتی، علم صنعت و چند دانشگاه دیگر به زبان میآورند. اکثر دانشجویانی که موفق به اخذ پذیرش از دانشگاههای معتبر کشورهای غربی شدهاند میگویند که قصدی برای بازگشت به ایران ندارند. از بین ۴۷ نفری که مورد پرسش قرار گرفتند تنها ۶ نفر اعلام کردند که در پایان تحصیلات خود به ایران باز خواهند گشت. سه نفر نیز میگویند که فعلا برنامه مشخصی برای ماندن یا بازگشت ندارند که البته یکی از آنها با لبخندی معنادار میگوید: «این حرفها راستش چرت و پرت است چون بچههای ما وقتی میروند اینقدر راضی هستند که دیگر بر نمیگردند. واقعا ایران جای زندگی نیست.»
کارشناسان و آگاهان، از «وضعیت نابسامان اقتصادی»، «ناامنی سیاسی»، «عدم پایبندی حکومت ایران به رعایت قواعد و قوانین حقوق بشر»، «فساد گسترده اداری و دولتی»، «بی توجهی به نیروهای نخبه و تصاحب پستهای مدیریتی و علمی توسط شبهه نظامیان بسیجی و اسلامگرایان» به عنوان مهمترین عوامل تمایل نخبگان به خروج از ایران یاد میکنند.
■ یک فارغ التحصیل رشته مهندسی برق میگوید که در تلاش برای تهییه وثیقه مورد نیاز سازمان نظام وظیفه است و معتقد است امروزه اکثر دانشجویانی که به دانشگاههای معتبر ایران وارد میشوند از همان ابتدای تحصیل در فکر مقدمات ادامه تحصیل و زندگی در خارج کشور هستند. او میگوید: «اکثر دانشجویان فعلی دانشگاه از خانوادههایی هستند که برای کلاس کنکور بیشتر از ۱۰ یا ۱۵ میلیون تومان خرج کردهاند و برای وثیقه سربازی مشکلی ندارند. تک و توک دانشجوهایی مثل من هستند که خانواده شان توانایی مالی نداشته باشند.» این دانشجوی موفق و نخبه که با معدل ۱۹,۴ مقطع کارشناسی ارشد را به پایان رسانده است میگوید که در ماجرای حمله انصار حزب الله و بسیج به کوی دانشگاه تهران در زمان اعتراضات مردمی به تقلب حکومت در انتخابات ریاست جمهوری، شاهد بوده است که:«بیشتر دانشجویان بسیجی و معمولی کتک خوردند. دانشجوها میخواستند امتحانات را عقب بیاندازند ولی دانشجو بسیجیها رفته بودند کتابخانه و درس میخواندند. اینها را اشتباه گرفتند با جنبش سبزیها و همه را زدند. سیستمی که اینقدر در پیتی است که به طرفدارهای خودش رحم نمیکند معلوم نیست اگر آدم گیر کند چه بلایی سرش میآید.»
او اضافه میکند: «من بعد از ماجرای کوی ترسیدم. استرس دارم. همهاش فکر میکنم توی خیابان قرار است یک اتفاق بد برایم بیافتد. تازه میگفتند کوی دانشگاه تهران سال ۷۸ صد برابر از این بدتر بوده است…من دلم میخواهد بروم یک جایی که این وحشیبازیها نباشد.»
■ یک دانشجوی دختر که در روزمه تحصیلی خود تعداد زیادی مقاله منتشر شده در پایگاههای اینترنتی و مجلات معتبر علمی دارد از دلیلی متفاوت صحبت میکند: «من هیچ برنامهای برای رفتن نداشتم. استادها و دوستانم خیلی تشویق میکردند که برای ادامه تحصیل به کانادا یا آمریکا بروم ولی خودم دوست داشتم که در ایران ازدواج کنم و یک زندگی راحت تشکیل بدهم… ولی راستش این مدت همهاش به عکسهای دوستانم که رفتهاند در فیس بوک و اینستاگرام نگاه میکنم. خیلی شاد و خوشحال هستند. یکی از دوستانم اینجا زندگی سختی داشت. خانوادهاش مذهبی بودند و اذیتش میکردند. با یکی از پسرهای خوب دانشگاه ازدواج کرد. با هم رفتند. در دانشگاه چادری بود ولی کم کم عکسهای بدون حجاب از خودش گذاشت. یک روز از او پرسیدم چرا اینقدر عوض شدی؟ گفت اینجا آدمها خیلی چیزها را رعایت میکنند. تقریبا هفتهای سه بار با هم اسکایپ میکنیم. هرچقدر بیشتر از تجربیاتش میگوید بیشتر میفهمم که ما داریم در چه جهنمی زندگی میکنیم.»
او در میان صحبتهای خود درباره امکانات آموزشی و مالی دانشگاههای معتبر علمی، از خواستههای بسیار کوچکی میگوید که برای یک دختر ایرانی چیزی شبیه به رویاست: «دلم میخواهد یک بولیز و شلوار معمولی تنم کنم و توی خیابان قدم بزنم… جایی که مردم در زندگی هم فضولی نکنند و آدم بتواند آزاد باشد.» بخش بزرگی از صحبتهای او درباره ترس است. ترس از خانواده، پلیس، مردم جامعه و بسیاری ترسهای دیگر.
همه میروند
هنگامی که از رفتن، فرار و مهاجرت از ایران صحبت میشود، همه بر روی موضوع مغزها و نخبگان متمرکز میشوند و این در حالی است که ایرانیان بسیار زیادی در رویای زندگی در کشورهای اروپایی و آمریکایی به سر میبرند. از نوجوانان ۱۵ ساله گرفته تا زنان و مردان شاغل و متاهل، در حال مشاوره گرفتن از دیگران یا جستجو در اینترنت هستند تا بلکه راهی برای رفتن از ایران پیدا کنند. عدهای به دنبال راهی برای خروج غیرقانونی و گرفتن پناهندگی سیاسی هستند و عده دیگر میخواهند از طریق قانونی و بر مبنای حرفه خود اقامت دائم بگیرند.
با شروع جنبش سبز در ایران، افراد زیادی با استفاده از فضای به وجود آمده، خود را به عنوان معترض معرفی کرده و موفق به کسی پناهندگی شدند. در ماجرای هجوم پناهندگان اهل سوریه و لیبی به خاک اروپا، ایرانیان زیادی سریعا خود را به ترکیه رساندند تا در میان موج آوارگان بتوانند خود را به کشورهای اروپایی برسانند. در آن زمان عدهای نام این کار را سوءاستفاده گذاشتند و در مقابل عدهای معتقد بودند که طبیعی است مردم ایران از هر دستاویزی برای فرار از دست جمهوری اسلامی استفاده کنند.
■ یک تعمیرکار تاسیسات حرارتی میگوید دوست دارد از ایران برود «جایی که چشم و دل مردمش سیر باشد. اینجا ملت وقتی با زن و بچه هایشان میروند بیرون، میبینند که این زن شوهر دارد، دو تا بچهاش همراهش است ولی جوری به او نگاه میکنند انگار میخواهند با چشمهایشان، لباس از تن زن و بچه مردم در بیاورند. در خارج، پدر صاحب یارو را در میآورند.» او از دغدغههای حوزه سلامت و بهداشت هم میگوید: «پارازیت را انداختهاند به جان مردم و برایشان مهم نیست سرطان و صد تا مرض دیگر میشود. نمیدانیم غم گرما را بخوریم یا گرد و خاک یا آب لوله کشی که معلوم نیست چقدر آشغال دارد.»
■ یک راننده آژانس درباره برادر خود صحبت میکند که با نوزده سال سن به همراه چهار تن از دوستان خود و بدون اطلاع خانواده اقدام به خروج از کشور کرده است و موفق شده است خود را به کشور آلمان برساند. او به خانواده خود گفته است که در میانه راه یکی از دوستانشان را گم کردهاند و بعدها با خبر شدهاند که در اثر یک اشتباه از کشور چک سر در آورده است. این شهروند با افسوس از آن واقعه یاد میکند و به دلیل آنکه به اندازه برادر کوچکاش زرنگ نبوده و دل و جرات نداشته است خود را سرزنش میکند: «ما هم راحت میتوانستیم برویم ولی دیر جنبیدیم.»
■ یک خانم تقریبا چهل ساله از دوست متاهل خود میگوید که به همراه یک پسر ایرانی از کشور خارج شده است و به همین بهانه در خواست پناهندگی اجتماعی داده و مورد موافقت قرار گرفته است. او در تلاش است تا از طریق جمعآوری مدارک تایید کننده ضرب و شتم خود توسط همسرش، در فرصت مناسب از ایران خارج شود.
■ یک دختر ۲۷ ساله که دیرهنگام تصمیم به قبول شدن در دانشگاه گرفته است میگوید که از طریق نرمافزارهای رایگان اینترنتی و کتابهای خودآموز در حال یادگیری زبان انگلیسی است و با بالا نگاه داشتن معدل درسی خود قصد دارد که پذیرش تحصیلی در اروپا یا آمریکا بگیرد. او میگوید که پس از تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیده است که اقامت در خارج از طریق تحصیل، امنترین و «به صرفهترین» روش «برای رفتن از ایران» است.
نظرات بسیار مختلف است. شهروندان دیگری هستند که با حسرت از اینکه امکان مهاجرت ندارند صحبت میکنند. عدهای از نقشههای خود برای مهاجرت و پناهندگی میگویند. بعضیها از تجربه اقوام و دوستانی که موفق به خروج از ایران و زندگی در «خارج» شدهاند صحبت میکنند. دغدغههای مالی و نارضایتی از بیکاری و دستمزدهای پائین، چهارچوب دلایل شهروندان طبقه متوسط و طبقه کارگر برای رویاپردازی درباره مهاجرت را تشکیل میدهند. زنان به جز این مورد مهم، از امنیت و آزادی صحبت میکنند و میگویند دوست دارند فرزندانشان در جایی بزرگ شوند که آینده داشته باشند. بعضی مردم از ناامیدی خود نسبت به تغییراتی صحبت میکنند که قرار بوده است دولت روحانی ایجاد کننده آن باشد. نکته قابل توجه، زمزمههای ترس از جنگ است که گویی بعد از ختم به خیر شدن پرونده هستهای ایران، اینبار از طرف داعش و وضعیت بحرانی خاورمیانه حس میکنند. اینها همه سوای از دلایل سیاسیای است که فعالان سیاسی و اجتماعی ایران برای خروج از ایران مطرح میکنند و این قصه سری بسیار دراز دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر