تحولات سوریه از آنچه فکر می کنید به بیت نزدیک تر است!
فرزانه روستایی
احمد
جولانی حق بزرگی بر گردن مردم ایران دارد. او دریچه چاهی را برداشت که به
جهانیان نشان داد جمهوری اسلامی مرتکب چه جنایاتی در سوریه شده است.
نیروهای نظامی ایرانی با کمک مشاوران روس از یک نظام سرکوبکر مافیایی و ضد
انسانی در سوریه حمایت کردند که کپی نظام ولایت فقیه در ایران بود. امروز
هر دو اقلیم سرزمینی سوخته اند که دوباره ساختن آن با هزار اگر و اما مواجه
است.
نیروهای نظامی هر دو کشور حقوق ماهیانه ای دریافت می کنند که برای تامین نیازهای یک هفته یک خانوار هم کافی نیست. تجهیزات و تسلیحات قدیمی و از رده خارج و گاها تولید روسیه عملا ارتش دو کشور را به ماکت یک نیروهای نظامی تبدیل کرد تا هر چیز دیگری.
نتیجه سیاست های جمهوری اسلامی در سوریه این بود که اسراییل ارتش این کشور را طی یک هفته بمباران و کاملا نابود کرد. سوریه امروز نه نیروی هوایی و دریایی دارد و نه تاسیسات فرودگاهی و پشتیبانی و کارخانه مهمات سازی نه لجستیک و نه پدافند هوایی. همه آنها همزمان با سقوط اسد بمباران و از ریشه درآمدند. دست بیت علی خامنه ای درد نکند که تحلیلگران اعتقاد دارند بعید به نظر می رسد از این به بعد، سایز و تجهیزات ارتش سوریه از حد و اندازه یک ژاندارمری فراتر رود چون اسراییل اینطور می خواهد و این اسراییل است که معادلات امنیتی آینده سوریه را به عنوان بخشی از پروژه برخورد با ایران تعریف می کند
درست است که جمهوری اسلامی مسائل و مصالح خود را با روسها به
اشتراک می گذارد، اما اسد به چنان فلاکتی دچار بود که مصالح خود را به غیر
از روسیه با منویات سپاه قدس و حزب الله نیز به اشتراک می گذاشت. اتفاقا
به همین دلیل بود که ۲۶۴ ساعته، یعنی ۱۱ روزه ساقط شد و در سکوت و بی خبری
ارتش سوریه تسلیم و پس ازچند روز تجهیزات و تاسیسات آن از روی زمین محو شد.
بعد
از ۷ اکتبر و حمله تروریستی حماس به اسراییل بشار اسد تلاش کرد از جمهوری
اسلامی فاصله بگیرد، اما دیگر دیر شده بود و پایگاههای نظامی روسیه در
سوریه هم بخشی از معادلات پیچیده سوریه بود که اسد نه می توانست از آنها دل
بکند و نه جرات آن را داشت. به عبارت دیگر اسد و علی خامنه ای همه خطاهای
استراتژیک را تا انتهای مسیر مرتکب شدند. دقیقا به همین دلیل بود که جمهوری
اسلامی نتوانست به کمک اسد برود و روسها هم نخواستند. البته همین قدر که
نیروهای ایرانی در سوریه از سوی تحریرالشام قتل عام نشدند خودش دستاوردی
است.
اگر روسها پنج هزار نیروی ایرانی و نیابتی را به سرعت از سوریه
خارج کردند به این علت بود که قلع و قمع نیروهای ایرانی در سوریه پرونده
نفوذ روسیه در در ایران را بشدت مساله دار می کرد و روسها نمی خواستند
همزمان هم تهران را از دست بدهند و هم دمشق را.
در چنین اغتشاشی
تنها اقدامی که برای روسها باقی می ماند این بود که اسد را نجات دهند قبل
از اینکه تبدیل به یک اسیر جنگی گرانقیمت با یک پرونده سنگین حقوق بشری شود
و از دادگاههای بین المللی نقض حقوق بشر سر درآورد.
چرا روسها اسد را بردند نه تهران؟
بشار
اسد را روسها بردند چون مسکو باید عملا نشان می داد که از ایران نفوذ
بیشتری دارد. اسد باید نجات می یافت تا علی خامنه ای در تهران و مادورو در
ونزوئلا و لوکاشنکو در روسیه سفید احساس امنیت کنند و مطمئن شوند روسها پشت
آنها را خالی نمی کند. اگر اسد نجات نمی یافت بی شک اولین کسی که نسبت به
حمایت های روسیه دچار مشکل می شد بیت علی خامنه ای بود که بسیاری معتقدند
به پدیده شمارش معکوس سقوط دچار هستند.
در ضمن، بعد از ترور اسماعیل
هنیه در تهران دیگر نمی شود از امنیت مقام های سیاسی حساس در ایران
اطمینان داشت. به علاوه، همه منتظر وقوع یک زلزله سیاسی در ایران هستند که
جان اسد را نیز به خطر می اندازد.
از سویی، اسد باید در روسیه بماند تا اطلاعات حساس او لو نرود، اگر
لازم شد در آینده دوباره او را به صحنه بیاورند و در صورت لزوم پوتین آرام
آرام سر او را زیر آب کند، مانند الکسی ناوالنی مخالف پوتین که سال گذشته
دریک زندان قطب شمال کشته شد.
لازم به یادآوری است که اسد از پیش سرمایه های خود را به علت تحریم
های بین المللی به بانک های روسیه و پکن منتقل کرده بود، بنابراین او باید
راهی مسکو می شد نه تهران.
حال در پایان این نوشته هر جا نام اسد
بود آن را بردارید و به جای آن بگذارید بیت علی خامنه ای. تو گویی هر دو
این سیستم کپی یکدیگرند و بنابراین سرنوشت همانندی می تواند در انتظار آنها
باشد.
به همین دلیل تحولات سوریه بیشتر آز آنکه فکر می کنیم به میدان پاستور نزدیک است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر