۱۴۰۱ اسفند ۱۸, پنجشنبه

 هشت مارس ٢٠٢٣ و چالش های پیش روی زن ایرانی


کاوه الحمودی
انقلاب ژینا (مهسا امینی) با نام زن, زندگی, آزادی یکبار دیگر مسئله زن ایرانی و ستم روا شده در حق او را در سطح گسترده مطرح, و بعد بین المللی هم به آن داد. 

از روز نخست روی کار آمدن خمینی و استقرار ارتجاع مذهبی در ایران زن ایرانی همواره در صف اول اعتراضات بوده و بیشترین چالش را برای نظام ارتجاعی و قرون وسطایی ولایت فقیه بوجود آورده است. 

تظاهرات گسترده زنان در تهران و شهرهای بزرگ دیگر بعد از طرح شعار سرکوبگرانه “یا روسری تا توسری” جلوه بیاد ماندنی از رویایی زنان با دیو ارتجاع و به چالش کشیدن مشروعیت نظام ولایت فقیه در اوج قدرت و محبوبیت خمینی بود. 

پس از آن نیز زنان یک پای جدی صحنه های رزم و نبرد علیه آخوندهای جنایتکار در درون زندان ها و در خیابان و در صحنه های رویارویی سیاسی و اجتماعی بوده و هستند. 

بنابراین تصادفی نبوده و نیست که انقلاب کنونی که یکی از عمیق ترین, تاثیر گذار ترین و ادامه دار ترین خیزش ها در تاریخ جیات ننگین جمهوری اسلامی می باشد به نام و با رمز زن, زندگی, آزادی مهر خورده است. 

آری گزاف نگفته ایم اگر بگوئیم کاوه آینده ایران زن است. 

آخوند به طور عام و جمهوری اسلامی به طور خاص با مشخصه زن ستیزی اولین و  کینه توز ترین دشمن زنان است و بهمین کابوس نظام ارتجاعی ولایت فقیه زن مبارز و فعال زن است.   

متاسفانه ظهور جمهوری اسلامی در ایران و مجموعه عواملی که به صورت هماهنگ و سیستماتیک علیه زن ایرانی عمل کرده و می کنند باعث گردیدند که زن ایرانی خود را در درون یک مثلث مرگبار و شوم محصور ببیند. 

یک ضلع این مثلث مرگبار را مقوله دین و ارتجاع مذهبی تشکیل می دهد که دشمن  قسم خورده زن است و با وضع قوانین زن ستیزانه و ظالمانه عملا زن را به یک برده جنسی تبدیل کرده و از صحنه فعالیت های سیاسی و اجتماعی حذف کرده است. 

در نظام ولایت فقیه زن حق رئیس جمهور شدن و قضاوت ندارد, زن حق حضانت فرزندان خود را ندارد, حق سفر به خارج کشور بدون اجازه شوهر و یا اذن ولی و پدر را ندارد, ارث زن ایران نصف ارث مرد, و دیه زن ایرانی نصف دیه مرد می باشد. 

ضلع دیگر این مثلث مرگبار را مناسبات بشدت عقب مانده قبیله ای و عشیره ای تشکیل می دهد که دقیقا همدست, متحد و مکمل ارتجاع مذهبی در انکار حقوق زن و حذف زنان از عمل و فعالیت اجتماعی است و هویت مستقلی برای زن قائل نیست. 

ضلع سوم این مثلث شوم را آداب و سنن جامعه تشکیل می دهد, که زن ایرانی را به طور کامل طناب پیج کرده و زن را “ ناموس“ “مرد” تلقی می کند و به نوعی سلطه و قیومیت مرد بر زن را به صورت قرون وسطایی و سیستماتیک نهادیه کرده و رسمیت می بخشد, به طوری که پدر, برادر, فرزند و همسر به خود اجازه و حق می دهد سر زن, خواهر, مادر و دختر خود را از تنش جدا کند و جامعه نیز به اعتبار همین آداب و سنن مدال شرافت را به سینه قاتل می زند و این چنین زن ایرانی حتی در درون چاردیواری خانه خود نیز احساس امنیت نمی کند.  

در درون جوامع و بخش الیت جامعه و همچنین در درون بسیاری از احزاب سیاسی و نیروهای مترقی زن آن جایگاه برابر را که باید, ندارد و هنوز  احزاب سیاسی ما فرماسیبون و فرم سنتی و  مردسالارانه می باشند. 

اگر به روند و پروسه طی شده کشور های پیشرفته که زنان از حقوق و آزادی ها و برابری در زمینه های بیشتری برخوردار هستند نگاه کنیم می بینیم مردان معتقد به برابری همواره در کنار زنان وجود داشتند و از حقوق آنان حمایت کرده و برای تحقق امر برابری تلاش کردند زیرا که تحقق امر برابری نیاز پایه ای و ضروری برای پیشرفت جامعه و بخصوص برای خود مردان می باشد. 

کاوه آل حمودی 

Kaveh179@gmail.com


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر