خیزشهایی برای سرنگونی حکومت اسلامی، جلال ایجادی
تاریخ ایران فرصتهای تازهای برای جامعه بوجود میآورد. خیزش خوزستان پس از خیزشهای کوچک و بزرگ پیشین، بیان تناقض بزرگ میان تواناییهای سد شده و سرکوب شده از یکسو و از سوی دیگر عوامل تخریبی قدرت سیاسی دینی موجود و گروههای انگل رانتخوار و چپاولگر حاکم، میباشد. نیروهای مهار شده جامعه گشایش و نقش روزافزون میخواهند ولی حکومت دینی آنها را منکوب میکند و فضا را تنگ تر مینماید.
رژیم علیه کل جامعه
از همان دوران چهل سال پیش که در جهان تغییرهای اقتصادی و تکنولوژیکی مهم اوج میگرفت ایران ما به محاصره الگوی اسلامی واپسگرا درآمد و انحصارگران قدرت سیاسی جامعه را به خودتخریبی و دوری از جهان سوق دادند. ایران در یک دایره بحران زدگی دائم قرار گرفت زیرا از یکسو حکومت جدال علیه گشایش و شکوفایی را در پیش گرفت و از سوی دیگر نیروهای پویا در دل جامعه علیه خمودگی رشد کردند. درهمین راستا استراتژی انتخاباتی ۱۴۰۰ ولایت فقیه و تشدید فضای انحصارگرانه منجر به درگیری گروههای «خودی ها» شد ولی استراتژی هوشمندانه بخش عظیم جامعه شرکت نکردن در انتخابات فرمایشی بود و بدین ترتیب کل نظام توتالیتر شکننده تر شد و در ذهنیت جامعه بیشتر طرد شد. شرکت نکردن هشتاد درصدی در انتخابات تناقض آشتی ناپذیر پائینیها با بالایی را با شفافیت نشان داد. در روند انباشت ناسازگاریها و تناقضها، بخش مهم جامعه دیگر نمیتوانست با رژیم توتالیتر همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد.
در دوران کنونی شرایط جهانی نشان میدهد که با تغییرهای عظیم فرهنگی و علمی و تکنولوژیکی و سیاسی و اقتصادی فرصتهای تازهای برای پیشرفت ملتها بوجود آمده است و توسعه مدنی و اجتماعی شکوفایی بیشتری برای شهروندان بوجود آورده است. ولی در ایران در چند دهه اخیر علیرغم مقاومت و آفرینشهای گوناگون شهروندانه، چیرگی عوامل نیروسوز و مخرب و انهدام توانایی انسانی و طبیعی و اقتصادی توسط حکومت اسلامی، جامعه را به بن بست کامل کشیده است. بی عدالتی، محرومیت اقتصادی و اجتماعی، ستم سیاسی و خشونت، بحران سازیهای منطقه و جهانی توسط حکومت و ویرانگری در آب و هوا و زمین، گروهبندیهای اجتماعی را بشدت عصبانی کرده و به خشم کشانده است. این گروهبندیها آسایش و رفاه ندارند، نگران امروز و آینده خود هستند، سهمی در قدرت سیاسی ندارند، و آنها میبینند که یک طبقه آخوند و رانت خوار و فاسد و دروغگو شیعه، بر انسانها حکومت میکند و ثروت سرزمینشان را میچاپد. ناخشنودی ژرف کنونی ناشی از یک نظام و یک هیات حاکمه و ایدئولوژی اسلامی آزاردهنده و مستبدانه آن است. بخش گسترده جامعه میبیند که دیگر با حکومت پیوندی ندارد زیرا این حکومت تامین کننده امنیت و رفاه و آزادی برای شهروندان نیست. از نظر جامعه شناختی میان پائینیها و بالاییها بطور قطعی یک گسست عمیق و پایدار بوجود آمده است. با این حال نمیشود ادعا نمود که میان یک حکومت و مردم در یک کشور هیچ ارتباطی وجود ندارد. آنتروپولوژی انسانها و روانشناسی انسانها پیوندهای درونی گوناگونی میان اجزای اجتماع پدید میآورند. بعنوان نمونه اسلام شیعه و فرهنگ قرآنی وسیله پیوند رژیم و جامعه بوده است و باورهای مشترک وجود دارد. دین اسلام طی چهارده سده اعتقاد و احساس و سلیقه مشترک بین اعضای جامعه ایران بوجود آورده است و کل جامعه را به انحطاط کشیده است.
مردم در تضاد با ساختار قدرت
پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ و بدنبال چهار دهه جنایت کاری حکومتی و تخریب فرهنگی و روانی ناشی از اسلام، واکنش به اسلام بشکل پررنگ چندگانه شده است. از یکسو، بخشی از جامعه که «پشتیبان» حکومت نیز میباشد این پیوند دینی را بطرز محکم حفظ کرده است و همان ایدئولوژی قرآنی تبعیضگرا و همان گندآب خرافه در ذهن و ناخودآگاه را بازتولید میکند. بر پایه آمار نهاد «گمان» فقط سی درصد جامعه خود را معتقد به شیعه گری میداند و همین بخش در پخش و اعتقاد به اسلام شیعه فعال است و پشتیبان ایدئولوژیک رژیم میباشد. از سوی دیگر بخش مخالف جامعه که پرشماراست، نمیخواهد در مدیریت جامعه به دین اتکا کند و برای شمار زیادی از این شهروندان مسلمان جامعه، امر تقدس دینی فروریخته و یا باوردینیاش دستخوش تزلزل گشته است. برای شهروندان زیادی شیعه گری دولتی برابر ایدئولوژی زور است و بسیاری از آنها که باور دینی شیعه دارند مخالفت با ستمگری حکومت و آخوندها را مسئله عاجل خود میدانند. آنها دیگر ایدئولوژی دینی شیعه را وسیله نجات خود و جامعه نمیدانند. نزد ایشان، اعتقاد به راه حلهای اسلامی در جامعه فروریخته است و دیگر جادوگران خرافه پراکنی مانند شریعتی و خمینی و سروش و طالقانی و منتظری و کدیور از نفس افتادهاند.
امروز برای بخش بزرگ جامعه به حکومت اسلامی نمیتوان اعتماد کرد و در ذهنیت این شمار عظیم مخالف، حکومت ولایت فقیهی همه فرصتها را سوزانده است و فساد و بی لیاقتی و نبود شایستگی مسئولان، در هر عرصهای نمایان است. در طی چهل سال اخیر چین به دومین قدرت بزرگ جهانی تبدیل شد، کره جنوبی به رتبه دهمین اقتصاد بالا آمد ولی ایران همه تواناییها و فرصتهای پیشرفت را از دست داد و امروز اقتصاد ضربه خوردهاش در رانت و نفت خام و سدسازی و انحصار سپاه دست و پا میزند. نتیجه این وضع جز توزیع ناعادلانه ثروت و دزدی منابع مالی و تخریب محیط زیست و فلج کردن و به هدردادن نیروهای انسانی، چیز دیگری نمیتوانست باشد. چنین اقتصادی فقط با یک دیکتاتوری خشونتگر میتواند همراه باشد. سرکوب مردم و نهادهای مدنی و گروههای سیاسی و نهادهای سندیکایی عملکرد ناگزیر رژیم است. ناتوانی ذاتی رژیم، بطور مسلم خشم و اعتراض در جامعه میآفریند و حاکمان در شرایط نبود امکان برای پاسخگوئی مناسب، به ترور و تبلیغ مذهب و شکنجه و سرکوب بیشتر دست میزند. ما در جامعه شاهد تضاد قطعی ساختار قدرت با همه خواستها و نیازهای جمعیت کشور هستیم. هیچ رفرم و اصلاحاتی نمیتواند این تضاد را تخفیف دهد زیرا کمترین اصلاح با نفی ساخت ولایت فقیهی باید همراه باشد. این نظام دینی نمیتواند عقب نشینی کند و هرگونه تلاش برای درخواست اصلاح از پیش شکست خورده است. همه اصلاح طلبان به یاری حکومت ولایت فقیهی آمدند و همه نواندیشان دینی «اسلام رحمانی» را برای حکومت تجویز کردند، ولی همه شکست خوردند.
جنبش سیاسی
پس از جنبش اصلاح طلبانه ۱۳۸۸ و شکست آن، مبارزه اجتماعی و کارگری ادامه یافت. در این روند رادیکالیسم اجتماعی نیز رشد کرد. اعتراضها و خیزشهای دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸، نشانه این تحول بود. موجهای خیزشی بیش از پیش تندتر شده، گسترده جغرافیایی بزرگتری را دربرگرفته، و سیاسی شده است. شعار سیاسی «اصولگرا، اصلاح طلب، دیگه تمام شد ماجرا» یک چرخش برای سرنگونی است و در خوزستان ۱۴۰۰ شهروندان اعتراضی با وفاداری به همین خط رادیکال و ساختارشکن، فریاد زدند: «مرگ بر جمهوری اسلامی»، «مرگ بر خامنه ای»، «مرگ براصل ولایت فقیه». همین شعارها در تهران و تبریز در همبستگی با خوزستان تکرار شد. و تهران بازهم افزود: «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران»، «توپ تانک فشفشه، آخوند بره گم بشه»، «تهران تا خوزستان، اتحاد اتحاد»، «رضا شاه روحت شاد»، «تا آخوند کفن نشود، این وطن وطن نشود». این شعارها از جمهوری ایرانی خبر میدهد و پایان حکومت اسلامی را اعلان میکند و این امر ویژگی اساسی سیاسی جنبشهای تازه را بیان مینماید.
جنبش زیست محیطی
یکی دیگر از ویژگیهای جنبشهای اخیر خصلت اکولوژیکی آن است. مبارزه برای زنده کردن دریاچه ارومیه، مبارزه کشاورزان اصفهانی برای حقابه زاینده رود، مبارزه خوزستانی برای آب، مبارزه بسیاری از مردم علیه آلودگی هوا، جلوههای گوناگون مبارزه زیست محیطی است. خوزستان آب را به سمبل برجسته عدالت خواهی و حق زندگی تبدیل نمود. این شعار زیست محیطی کاملن سیاسی بوده و یادآور سدهای خانمانسوز سپاه، جنایت گتوند، ویرانگری در هورالعظیم و رود کارون است. حکومت بر پایه بینش ضدزمین و ضد طبیعت و ضد انسان، زیست انسانی را هدف تخریب خود قرار داده است و شهروندان میبینند که زندگی طبیعی آنها و نیز زندگی اجتماعی و فرهنگی و حقوق سیاسی شهروندانه آنها مورد یورش رژیم قرار دارد. امر محیط زیست یک مسئله فرعی نیست و شعار آب خوزستان شعار هستی شناسانه برای زندگی است و اسلامگرایان به زندگی ما حمله کردهاند.
پایان الله اکبر
پدیده دیگری که در شعارهای جنبشهای اخیر فروکشی شعارهای دینی و شیعه گری است. یکی از میراثهای زشت انقلاب ۱۳۵۷ همانا شعارهای دینی مانند الله اکبر و یاحسین بود. اینگونه شعارها در جنبشهای پس از جنبش سبز ۸۸ خاموش شد. کنشگران و مبارزان بیش از پیش متوجه شدند که دین و حکومت پیوند ارگانیک داشته و شعار دینی همان ایدئولوژی حکومتی است. سمتگیری سکولار درجامعه، گرایش فزاینده در اجتماع شده است و کنشگران مبارزه سیاسی بیش از پیش آگاهی یافته و حس میکنند که شعار الله اکبر انحرافی بوده و در تضاد با «جمهوری ایرانی» و عقلانیت و عرفی گری در جامعه است. شعار ارتجاعی الله اکبر شعار رژیم آخوندی است و در تضاد با آزادی و خودمختاری انسان مدرن است. تسلط طبقه انگل آخوند در جامعه محصول تعرض ایدئولوژی استعماری اسلام است. عقب ماندگی ذهنیت و آسیب دیدگی ناخودآگاه انسان ایرانی نتیجه فرهنگ قرآنی و شیعه گری است. گرایشهای تازه فرهنگی و نقد علمی قرآن و اسلام، بیش از بیش اعتقاد محکم دینی را برای بخش مهمی از جامعه سست کرده است. کنار گذاشتن شعار الله اکبر جلوهای نیکو از عقب نشینی ایدئولوژی اسلامی است.
آمادگی جنبش
موتور اجتماعی مبارزه علیه حکومت در درون جامعه است. جامعه در جستجوی تمرکز نیرو علیه جمهوری اسلامی است، خیزشهای خرد و بزرگ در پی ورود به شکافهاهستند تا طغیانها را آزاد کنند. در برابر هرخیزشی حکومت به هراس میافتد و نگران ابتکارهای غافلگیرکننده مبارزان است. کشتن و دستگیری گسترده، قطع انترنت و شبکههای اجتماعی، تبلیغ وابسته بودن مبارزان به محرکین خارجی و تجزیه طلب و منافق، فشار بر خانوادهها، بسیج لابیهای اغتشاش کننده رژیم در خارج و داخل و غیره، از جمله اقدامهای حکومت است. ریشه و منشا خیزش در درون جامعه و در نیازهای آن قرار دارد و در سیر خود این خیزشها قدرت سیاسی را هدف گرفتهاند. در جامعه اگر جنبشها گسترده شوند، کمی طولانی گردند، با اعتصابهای بنگاههای اقتصادی همزمان باشند، خبررسانی شبکهها و تلفنها و رسانههای خارج مورد بهره برداری قرار گیرند، یک مرکز یگانه خبررسانی بوجود آید، و نهاد هماهنگی جنبشی پدید آید، در چنین صورتی رژیم نمیتواند قوایش را در یک نقطه متمرکز نماید و ضربه پذیریاش بشدت بالا رفته و حالت پراکندگی و فلجی پیدا میکند. در چنین هنگامه ترس حکومتیان را فراگرفته و سقوط نزدیک میشود.
همه گروهبندیهای اجتماعی
بازیگران جنبشها و خیزشها و حرکتها و اعتراضهای سالهای اخیر از گروهبندیها و طبقههای گوناگون بوده و این تنوع اجتماعی بیانگر نیروهای فعال و ذخیره جامعه است. من نمیخواهم در تعریف مارکسیستی مفهوم طبقه درجا بزنم و به نظر من گفتمان در باره وسایل تولید و مالکیت کافی نیست. عواملی مانند سیالیت اجتماعی و سرمایه اجتماعی و وابستگی فرهنگی و جایگاه شغلی و رابطه تکنیکی و علمی و حساسیتها و سلیقههای فکری و سیاسی در واکنشهای گروهی مشترک و آگاهی جمعی نقش بسیار مهم بازی میکنند.
موتورهای اجتماعی در بطن جامعهاند. طبقه تشنگان، طبقه مال باختگان، طبقه کارگران، طبقه گروههای متوسط جامعه، طبقه کشاورزان، طبقه بیکاران، طبقه جوانان، طبقه زنان، طبقه کودکان کار، طبقه زحمتکشان پیمانی، طبقه کولبران، طبقه هنرمند و نویسنده و دانشگاهی، طبقه آموزگاران، طبقه بازنشستگان، همه و همه از حکومت آیت اللهها ناراضیاند و هیچ امیدی به او ندارند. بخشی از شعارها صنفی و سندیکایی، بخشی دیگر محیط زیستی و حقوق بشری و بخشی دیگر شعارها کاملن سیاسی هستند. معترضان خیابانی میگویند مرگ بر خامنهای و مرگ بر جمهوری اسلامی. این شعارها در سالهای پیش مطرح شد و در خوزستان از همان ابتدا سرداده میشود. این شعارها بیان خواست مرکزی و اصلی است زیرا همه خود را در تضاد با رژیم میبینند.
همبستگی ملت ایران
چند سالی است که حاکمان و اصلاح طلبان میگویند با نبود رژیم وضع «سوریه ای» میشود و همه بازندهایم. این تبلیغات ایدئولوژیکی برای جلوگیری از شتاب مبارزه برای سرنگونی است. آنها بهرقیمتی خواهان حفظ نظام هستند و میکوشند در دل مردم و کنشگران اجتماعی و سیاسی ترس تولید کنند و مبارزان را در تردید و آشفتگی فروببرند. تجربه نشان میدهد که ماندگاری رژیم ریسک و خطر را برای همه جامعه افزایش میدهد و میتواند به همبستگی ملی مردم ضربه بزند. حکومت با تبعیضها و توطئه گری و تبلیغ دروغپردازانه در باره اختلافات قومی و تجزیه طلبی تلاش دارد تا بخشی را علیه بخش دیگر تحریک کند و استمرار خود را توجیه کند. در ایران حکومت اسلامی خود منشا تبعیض شغلی و اجتماعی و دینی و فرهنگی و اداری بوده و پیوسته مناطقی مانند سیستان و بلوچستان و خوزستان را از سرمایه گذاری لازم و شغل سازی محروم کرده است. همه بخشهای مردم ایران در همه جغرافیای کشوری محصول ادامه همزیستی تاریخی بودهاند و با وجود رنگارنگی زبانی و فرهنگی درکنار هم مهربانانه زیستهاند. جنگی در میان آنها نبوده و حس ایرانی گری میان آذربایجانی و تهرانی و سیستانی و خراسانی و خوزستانی و کردستانی و اصفهانی و مازندرانی و دیگران یک واقعیت بوده است و همه آنها با زبانهای فارسی و آذری و کردی و عرب و بلوچی و گیلکی و تالشی و غیره اجزای ملت ایران میباشند. پروژه عمیق آنان پایان دادن به حکومت اسلامی و دسترسی به قدرت دمکراتیک و سکولار است. در این راه همبستگی اجزای مردم ایران یک حقیقت تابناک است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا کنون از نویسنده کتابهای زیر انتشار یافته است: کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، جلال ایجادی، نشر مهری، لندن»، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، جلال ایجادی، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه و «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، جلال ایجادی، چاپ نشر مهری. نویسنده بزودی آخرین اثر خود را در باره تئوریهای اکولوژیکی و چالشهای زیست محیطی در جهان و ایران، در ۶۰۰ صفحه منتشر میکند.
گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر