۱۳۹۸ بهمن ۲۳, چهارشنبه

Kourosh_Erfani-3.jpgاز انقلاب قبلی تا انقلاب بعدی، کورش عرفانی

در چهل و یکمین سالگرد انقلاب سال ۱۳۵۷ بسیاری از ناظران احتمال می‌دهند که انقلاب دیگری در ایران در آستانه‌ی شکل گیری است. این احتمال البته مشروط به تدقیق تعریف انقلاب است. در این جا شاید نیاز به بحث آکادمیک درباره‌ی موضوع نداشته باشیم. در یک برداشت عام، انقلاب عبارت است از تغییر ساختار سیاسی کشور برای دگرگون ساختن سایر ساختارهای جامعه.
جامعه‌ی ایرانی نیز اکنون در شرایطی است که اکثریت مردم، به دلیل بی لیاقتی، فساد، جنایت و فقر خواهان تغییر رژیم جمهوری اسلامی هستند تا بعد به بهبود اقتصاد، جامعه و فرهنگ ایران بپردازند. نام این فرایند انقلاب باشد یا خیر یک بحث است، این که باور به تغییری ضروری در کشور مطرح است بحث دیگری است.
اما اگر به زعم برخی بار دیگر صدای «انقلاب» در ایران به گوش می‌رسد بد نیست که به بهانه‌ی سالگرد انقلاب قبلی چند نکته را مرور کنیم تا به عنوان درس و تجربه‌ی تاریخی مورد استفاده قرار گیرد.
آن چه انقلاب قبلی به ما آموخت؟
کم نیستند کسانی که انقلاب سال ۵۷ را یک «شکست تاریخی» ارزیابی می‌کنند؛ به این دلیل که ملت ایران را از شرایط بد به بدتر انتقال داد؛ در حالی که گفتیم، فلسفه‌ی انقلاب، انتقال جامعه از شرایط بد به خوب است. پس مروری کنیم به چرایی این امر و ببینیم که آیا انقلابی که در راهست قرار است این بار ما را از این شرایط بد چهل و یک ساله به شرایط بهتری ببرد یا خیر.
برای این منظور باید به عیب و ایرادهای انقلاب قبلی نگاهی کنیم و از خود بپرسیم که آیا این اشکالات همچنان حضور دارند. اگر بلی، بر اساس قانومندی "علت‌های مشابه معلول‌های مشابه می‌سازند" می‌توانیم منتظر نتایج همگون باشیم. نخست فهرستی کلی و البته قابل بحث و بسط از کمبودها و ضعف‌های حرکت انقلابی قبلی:
۱. عنصر آگاهی در آن موجود نبود.
۲. عنصر سازماندهی مردمی در آن نبود.
۳. عنصر رهبری مردمی در آن نبود.
۴. اهداف و منظور حرکت روشن و شفاف نبود.
توضیح این چهار مورد
۱) آگاهی در این جا یعنی «قدرت تشخیص درست منافع جمعی». چنین چیزی به طور گسترده‌ای در میان بازیگران انقلابی و بعد، در میان توده هایی که در انقلاب شرکت می‌کردند، غایب بود. کسی نمی‌دانست به صورت مشخص چه مسیری برای مردم ایران در آن مقطع خوب و مناسب است. اگر هم می‌دانست نمی‌توانست آن را فراگیر ساخته و بر حرکت اعتراضی سوار کند. در نبود قدرت تشخیص درست منافع جمعی (آگاهی)، راه برای اشتباه، سوء استفاده و فریب باز شد.
۲) استبداد پهلوی جامعه را از داشتن ابزارهای جمعی لازم برای دخالت فعال در سرنوشت خود محروم ساخته بود. نه نهادهای شهروندی موجود بود، نه سازمان‌های سیاسی قانونی و نه سندیکاهای مُجاز کارگری. در نبود توان حرکت سازمان یافته از سوی لایه‌های مختلف جامعه، یگانه قشرهایی که اجازه‌ی نوعی از سازماندهی را در آن زمان داشتند، یعنی روحانیت و بازار، موفق شدند هدایت و رهبری جنبش را بر عهده گیرند و اراده‌ی خود را مسلط بر انقلاب کنند.
۳) در نبود فرد یا نهاد مجاز و قانونی برای کسب مشروعیت مردمی، هیچ آلترناتیو مهمی برای رهبری جنبش نبود. به همین دلیل، یگانه جریانی که توانسته بود آزادانه برای جایگاه خویش مشروعیت کسب کند، یعنی روحانیت، موفق شد فرد مورد نظر خود را به عنوان رهبر معرفی و مستقر کند.
۴) به دلیل سانسور و خفقان، فضای گفتگو در جامعه نبود و هر واژه‌ی تازه رسیده‌ای می‌توانست توده‌ها را مسحور کند. واژه هایی مانند استقلال و آزادی چنین اثری داشتند و پشت سر آنها جمهوری اسلامی هم قرار گرفت. مردم، بدون آن که فهم دقیقی از این واژه‌ها داشته باشند و بتوانند اشتراک نظری در مورد برداشت خود پیدا کنند، آنها را در خیابان شعار دادند. این تهی بودن عرصه‌ی معنایی در میان توده‌ها سبب شد که بعد از پیروزی انقلاب، تعبیر و تفسیر آنها در اختیار کسانی قرار گرفت که انقلاب را رهبری و قدرت را به دست گرفته بودند. (قانون اساسی متضمن ولایت مطلقه‌ی فقیه).
پس، بدیهی بود که در چنین شرایطی انقلاب ایران نمی‌توانست دستآوردی «درخشان تر» از یک نظام سیاسی مذهبی-استبدادی تولید کند. نظامی که در طول چهل و یک سال گذشته با تکیه بر سرکوب، قتل عام، جنگ، ترور، غارت، مسخ و تحقیرِ جامعه کشور را در معرض نابودی قرار داده است. اینک اما مردم تحمل این نظام را ندارند. گرسنه‌اند و خشمگین و خسته. می‌خواهند تغییری به وجود آورند. تغییری که گفتیم، به زعم برخی، تعبیری از یک انقلاب جدید است. اما سرنوشت این انقلاب را این بار می‌توانیم با تکیه بر شاخص‌های فوق بهتر پیش بینی کنیم.
انقلاب بعدی چگونه خواهد بود؟
با رجوع به شاخص هایی که به عنوان کمبود و اشکال در سال ۵۷ عمل کردند اینک می‌توان دید که جامعه‌ی ایرانی در چه وضعیتی به سر می‌برد و انقلاب بعدی چگونه خواهد بود. به شاخص‌های فوق بازگردیم: آگاهی، سازماندهی مردمی، رهبری و روشن بودن منظور و هدف. آیا این بار جامعه از حیث این مختصات چهارگانه در موقعیت بهتری قرار دارد؟ بررسی کنیم:
۱) آگاهی: به نظر می‌رسد که در طی چهل و یک سال، هشیاری مردم و دانش آنها در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی با سال ۵۷ قابل مقایسه نیست؛ ایرانیان حالا مطلع و حواس جمع تر هستند. اما صحبت بر سر آگاهی با تعریفی مشخص است: «قدرت تشخیص درست منافع جمعی». آیا هموطنان می‌توانند بدانند که این بار چه و که برایشان بهتر است و تابع آن عمل کنند؟ آیا می‌دانند منافع ملی کجاست و در چیست و چگونه باید آن را در حرکت انقلابی بعدی تامین کرد؟ اگر بلی، پس انقلاب بعدی می‌تواند، در کنار تامین سه عنصر دیگر، نتیجه‌ی بهتری به دست دهد. اگر خیر، باید منتظر بود که باز هم گره‌ی تاریخ استبدادزده و فقر ساختاری در این کشور باز نشود.
۲) سازماندهی مردمی: آیا هموطنانمان حالا به نسبت سال ۵۷ از توان کار جمعی بهتری برخوردارند؟ آیا می‌توانند در انقلابی که در راهست به فعالیت تیمی، هماهنگ و شبکه وار دست بزنند و در تعیین شرایط دخالت کنند؟ آیا قادرند هوای همدیگر را داشته باشند و برای یک درک مشترک به همیاری، همسویی و همکاری بپردازند؟ آیا از سازمان‌های مردمی و سندیکاهای کارگری، صنفی و دانشجویی قدرتمند برخوردارند؟ آیا احزاب مردمی حضور فعالی در میان مردم دارند؟ اگر در پاسخ مثبت به این پرسش‌ها تردید داریم باید حدس بزنیم که این بار هم یک نیروی سیاسی متشکل یا یک قشر خاص دارای قدرت سازماندهی بیاید و بر حرکت مردمی سوار شده و آن را به سمتی که می‌خواهد هدایت کند.
۳) رهبری: آیا این بار مردم بر سر این که چه فرد یا جریانی را در راس حرکت می‌خواهند توافق دارند؟ آیا به طور اصولی در این باره انتخاب‌های خوب و روشنی موجود است؟ آیا توافقی عام و گسترده، حتی نه فراگیر، بر سر یک فرد یا تشکل برای رهبری انقلاب آینده در جامعه دیده می‌شود؟ اگر پاسخ این سوالات روشن است، آینده‌ی انقلاب بعدی هم روشن است. اگر خیر، باید منتظر بود که بار دیگر، دست‌های قدرتمند تبلیغاتی و تشکیلاتی، رهبری خود را بر روی جنبش مستقر کرده و آن را، به مثابه انقلاب ۵۷، به جایی که، آنها می‌خواهند و شاید مردم نمی‌خواهند، بکشانند. مردم پارو می‌زنند اما ناخداست که کشتی را به ساحل دلخواه خویش می‌برد.
۴) اهداف روشن: آیا این بار مردم می‌دانند چه نمی‌خواهند و در ازای آن چه می‌خواهند؟ آیا اهداف تغییر برایشان روشن و شفاف است؟ آیا تعبیر و معنای واژه هایی مانند دمکراسی، سکولاریسم و لائیسیته تدقیق شده و میان جامعه جا افتاده است؟ آیا می‌دانند چه نوع جایگزینی را برای نظام کنونی می‌خواهند؟ با چه ویژگی هایی؟ اگر بلی، پس انقلاب بعدی به نتایج خوبی می‌رسد و اگر نه، باز هم ممکن است سر از ناکجاآباد تاریخ معاصر ایران درآورد.
جان کلام این که، انقلاب‌ها می‌آیند و می‌روند، اما تاریخ یک جامعه به طور لزوم به واسطه‌ی آنها سمت و جهت اصلی خود را تغییر نمی‌دهد. انقلابی مسیر تاریخ یک جامعه را تغییر می‌دهد که بتواند عناصر مذکور را در سطح کمّی و کیفی خوبی برای خویش تامین کرده باشد. انقلاب‌ها ممکن است در ظاهر تصادفی شکل گیرند، اما تصادفی به ثمر نمی‌نشینند. دستآوردهای یک انقلاب به حضور ملموس آگاهی و اراده‌ی مشخص بازیگران آن باز می‌گردد. در نبود درک اجتماعی عمیق، انضباط عمومی و برنامه ریزی هدفمند و در غیبت سازماندهی موثر و رهبری سالم، هیچ انقلابی به نتیجه‌ی درخشانی نخواهد رسید.
مردم ایران تجربه‌ی نه چندان دور از یک انقلاب پر از اشکال را با خود دارند و باید از خود بپرسند که آیا تنها چهار دهه بعد می‌خواهند یک انقلاب مشابه را تکرار کنند یا خیر. بدیهی است که این پرسش به معنای پرهیز از انقلاب نیست، به معنای بها دادن جدی به تدارک یک انقلاب موفق است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
برای دیدن برنامه های تحلیلی کورش عرفانی از تلویزیون دیدگاه به این وبسایت مراجعه کنید: www.didgah.tv
آدرس ایمیل نویسنده برای تماس: korosherfani@yahoo.com
گویا نیوز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر