۱۳۹۸ اسفند ۲, جمعه

jamshid_chalangi.jpg
خانم عبادی راست نمی گویند! جمشید چالنگی


براین باورم که خانم شیرین عبادی انسان کم هوشی نیست اما این را هم باوردارم که اینهم نشانه ی هوش زیادی نیست که پس از 41 سال تازه به این نتیجه رسیده است ،درانقلاب 57 اشتباه کردکه به دنبال خمینی رفته است.درنگاه نخست دیدم خانم عبادی هرچند به شیوه ی کسانی چون جواهر لعل نهرو برای دخترانش نامه ، آنهم نامه سرگشاده نوشته ،اما برخلاف نهرو راستی را ارج ننهاده و نپرداخته است. نهرواگردرفاصله به زندان افتادن هایش خطاب « ایندیرا» ی نوجوانش نامه هائی از سرصدق نوشت ،دراین نامه ی سرگشاده خانم عبادی به دختران حتما نازنین شان وهم نسلان آنها،نه اینکه بگویم دروغ گفته است خیر، حقیقت را نگفته است!
هدف من ازنوشتن این مطلب تنها و تنها تاباندن نوربرناگفته های خانم عبادی برای دختران وهم نسلان دختران ایشان است . ناگفته هائی که بخش بزرگ حقیقت را درارتباط با انقلاب 57 تشکیل میدهند با این امید که علت پرده پوشی درنگفتن حقیقت توسط تنها برنده ی جایزه ی نوبل دراینهم تا اندازه ای روشن گردد.
نخست اینکه شما اگرنام خانم شیرین عبادی را از جبین این نامه ی سرگشاده بردارید دور ازذهن نیست که نویسنده ی آن درزمان انقلاب ، بانوئی با سواد خواندن ونوشتن اندک و بی اطلاع ازجریانات سیاسی و اجتماعی تصورشود نه اولین بانوی قاضی درایران که سالها پیش ازانقلاب ، در 18 سالگی وارد دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران شده است.
عمده ترین مشکل و ناراستی این نامه ی سرگشاده اینستکه به کج راهه رفتن درهواداری ازانقلاب وآیت الله خمینی را ناشی ازاین می داند که کتاب های خمینی دردسترس نبود تا خوانده ودانسته شود که خمینی کیست و چه می گوید.
اینکه آزادی بیان آنگونه که درجهان آزاد می بینم نبود، قطعا نبود اما پرسش اینست کسانی چون خانم شیرین عبادی ، دانشجوی حقوق دردانشگاه تهران تا مقطع فوق لیسان و سپس استخدام دردستگاه قضائی وقت ، تا رسیدن به جایگاه نخستین قاضی زن درایران نمی بایست دستکم درارتباط با رشته و شغلش بطورمثال ، کتاب « تاریخ مشروطه » نوشته ی احمد کسروی یا « شرح زندگانی من » نوشته ی عبدالله مستوفی یا « حیات یحیی » نوشته یحیی دولت آبادی یا... که به دفعات چاپ ودرکتابفروشی های روبروی دانشگاه آزادانه و به قیمت بسیارارزان دردسترس بود، می خواند؟ می خواند تا اسلاف خمینی و بطورکلی آخوند و ملای شیعه را وقتی پا به عرصه ی سیاست می گذارد ، بشناسد؟ آیا درهمان دروس دانشکده ی حقوق سرنخ هائی نبود تاخانم عبادی را به سوی حقوق جزائی اسلامی هدایت کند تا وقتی که خمینی هدفش رابرای برقراری « حکومت اسلامی » با صدای بلند بارها وبارها اعلام کرد ، دریابد با چه کسی طرف است؟
پیش از آن، آیا خانم شیرین عبادی که در جریان رویداد های خرداد 1342 نوجوانی 16 ساله بود نشنیده بود که خمینی ازجمله به اینکه زنان دارای حق رای شده اند معترض است؟
گیرم که دوران نوجوانی بوده ونشنیده بودند اما دوسال بعد و سال های بعد نیزدردانشگاه تهران نشنیدند؟ بعد تر، در حدود 4 ماهی که آیت الله خمینی درنوفل لوشاتو کنگرنخورده لنگرانداخته بود وعالم وآدم با خبرشد که اوچه می گوید ، آیا هنوزنخستین قاضی زن ایران نمی دانست که خمینی کیست ، چه می گوید و می خواهد ؟
آیا بانوشیرین عبادی که خود می گوید درانقلاب شرکت جانانه ای داشته هنگامی که شعار سه گانه ی انقلاب « استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی » را سرمی داده ،گیرم که ایران مثل بسیاری ازکشورهای آفریقائی وآسیائی درقرن 19 مستعمره بود که نبود ، اما می دانستند مفهوم مشترک « آزادی » که اوبه عنوان خواست دوم درکنارفدائیان اسلام ، حزب توده یا چریک های فدائی خلق ودیگران سرمی داد چیست؟ آیا اودرمقام قاضی وقتی با صدای بلند همراه دیگرراه پیمایان به عنوان خواست سوم خواستار جمهوری اسلامی می شد می دانست چه می خواهد ؟ اینکه قاضی بلند پایه ای درهرکشور،اعم ازکشورهای دموکراتیک تا استبدادی برود درخیابان وبا صدای بلندخواستارچیزی بشود که نمی داند چیست یا 41 سال بعد تازه بفهمد چیست، موضوع پژوهش جامعه شناسان و روانشناسان است اما جدای از آن ، به راستی باید به حال متهمان مورد قضاوت چنین قاضیانی گریست!
بازهم گیرم قاضی ما تا اینجای کارهم که همان انقلاب باشد درنیافته خمینی کیست و چه می خواهد واینراهم نشنیده که خمینی درهمان نوفل شاتو به تاکید گفت « اسلام تا صندوق خانه منزل تان هم برای شما دستورالعمل دارد» اما بعد، وقتی درهمان روزها و شب های نخست ِ پس ازپیروزی انقلاب ، تیرباران های پشت بام مدرسه علوی صورت گفت ،بازهم نشنیندند ودرنیافتند خمینی کیست وچه می گوید؟
قاضی گرامی ما درنامه اش نیاورده اما آیا بطورشفاهی به دختران نازنین شان گفته اند که بازجوئی انقلابی ابراهیم یزدی را ازتیمسار رحیمی ودیگراسیران انقلاب را که از کانال تلویزیون انقلاب در همان روز نخست پیروزی پخش شد دیده اند یا ندیده اند؟
آیا گفته اند به عنوان یک قاضی درآن زمان ،دربرابراین بازجوئی ها که سنگ بنای بازجوئی ها ودادگاه های انقلاب را نهادند چه واکنشی داشته اند؟
درهرانقلاب با همه ی زشتی هائی که دارد اگر یک قاضی مجری عدالت به چنین موضوعاتی اعتراض نداشته باشد ازچه کس دیگر می توان انتظاراعتراض داشت؟
بعدترازاین ، آیا زمانی که قاضی ما حکم برکناری خود را ازمقام قضاوت به خاطر زن بودنش دریافت کرد هنوزدرنیافت که خمینی کیست وچه می گوید؟
خاطره ای ست دروجه قیاس ;درهمانسال نخست پس ازانقلاب ، وقتی مدیران مکتبی- انقلابی تلویزیون مانند فخرالدین انوارومحمد بهشتی که بعدها کلاه اصلاح طلبی برسرنهادند، درنشستی با برنامه سازان تلویزیون توپ وتشرهای انقلابی آمدند که شما چرا کارنمی کنید؟ روانش شاد مهدی کفائی عزیزم خطاب به توپچیان انقلابی گفت «ببیند، من به چرا انقلاب شد کاری ندارم اما به این کاردارم که این انقلاب به من برخورده چون من ِ فیلسمازوبرنامه سازباید طرح و سناریوام را بدهم شما تصویب کنید که ازفیلسمازی و تلویزیون هیچ نمی دانید».
آیاوقتی دادگاه ها ی انقلاب برپا شد وتیرباران ها جاری ، وقتی که بنیاد دادگستری نسبتا مدرن ایران را درهم کوفتند تا دوباره دادگاه های شرعی را جایگزین آن سازند آیا به خانم شیرین عبادی برنخورد؟ آیا هنوزهم درنیافت که خمینی کیست وچه می گوید ؟
قاضی ما ازسنگسارها ، ازچشم درآوردن ها ، ازبریدن انگشتان و دستها به عنوان مجازات ، ازتجاوزبه دختران باکره ی زندانی پیش ازاعدام، ازتجاوزبه زندانیان دیگردر برابرکسانشان، ازکودکانی که درزندان های انقلابی معلوم نشد پس ازاعدام پدرومادرشان چه سرنوشتی یافتند ، از......نشنید؟
نمونه های هشداردهنده صدهاست، هزاران شاید اما به نظرمی رسدآنچه را که قاضی ما اختناق درپیش ازانقلاب می گوید برشخص ایشان بطوربسیاراستثنائی چنان اثری عمیق و گسترده داشته که حتی بسیاری از همراهان خمینی این نشانه ها را دریافتند اما ایشان درنیافت . چه می شود کرد اختناق است ، به یکی اثر می کند به یکی دیگراثرتر،اما آیا این اثردرخارج ازایران ودرپی بردن جایزه ی صلح نوبل هم همچنان دوام داشته ودارد؟ به نظرمی رسد که پاسخ مثبت است . چرا که قاضی ما درسخنرانی خود به هنگام دریافت این جایزه چنان سخن گفت که انگارجایزه را به خاطر دفاع اززندانیان « گوانتانامو » یا « ابوغریب » به اوداده اند وانگارنه انگارکه تا سال که 2003 که جایزه را گرفت، اتفاقی در ایران افتاده یا کسی را اعدام کرده اند. قاضی اکنون صاحب نوبل ما زبان به سیاقی چرخاند که انگاراعدام های دهه ی 50 و کشتارزندانیان سیاسی دهه ی 60 و کشتارها وسرکوب های خیابانی درشهرهای ایران تا آن سال ، کاراسرائیل وآمریکا بوده است . مختصر اینکه، محورکلام درسخنرانی مراسم نوبل ، افشای به گفته ی قاضی ما « جنایت» های این دو کشوربود.
آیا اینکه نظام پیش ازانقلاب اجازه نمی داد تا کتاب های خمینی خوانده شود اینهمه تاثیر گذاربوده که باعث شده است ، سالیان سال پس ازسقوط آن نظام وبه قدرت رسیدن خمینی ورفتن اوازجهان ، قاضی ما حتی درکشورهای آزاد مانند آمریکا نیزهنوزخمینی ومیراث داران او را نشناسد ونداند چه می گویند و چه می خواهند؟ ظاهرا چنین است چون درمصاحبه با روزنامه ی های آمریکائی مانند لس آنجلس تایمز، نیویورک تایمزودیگررسانه های آمریکائی همچنان می بینیم نه تنها همزیستی اسلام ودموکراسی را تبلیغ می کند ، همانگونه که مسلمانان انقلابی وچپ های صدرانقلاب، که برای مخالفان برنامه ی هسته ای حکومت فقیه نیزشاخ وشانه هم می کشد.
نشست وبرخاست با محمد جواد ظریف وزیرخارجه ودیگرمسئولان جمهوری اسلامی واعضای لابی ( پادوهای تبلیغاتی) رژیم درنیویورک و واشنگتن هم ناشی ازهمین است که حکومت شاه نگذاشت قاضی ما کتاب های خمینی را بخواند تا بداند او ومخلفاتش کیستند وچه می گویند..
گفتنی ها دراین باب بسیارست اما به این نکته فعلا بسنده می کنم که ، بیائیم ودستکم به فرزندان خود راست بگوئیم.
پیشترگفتم ، زبانم لال که خانم عبادی را متهم به دروغگوئی کنم خیر، او فقط راست نمی گوید، حتی به دختران نازنین شان وهم نسلان آنها!
گویا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر