زن ایرانی نماد دیگری،
نفی نظام اسلامی!
فیروز نجومی
تعبیر صریح و شفاف گفتمان لا الله
الا الله، و یا گفتمان توحیدی، بویژه وقتیکه شکل آرمانی بخود میگیرد، چیزی نیست مگر نفی وجود "دیگری."
گفتمان توحیدی بما میآموزد که باید نیست و
نابود سازی آن جنبنده را که خود داری نماید از اعتراف به این حقیقت نهایی که الله
هست و بجز او نیست دیگری.
لا الله الا الله اول و آخر جهان است، سخنی مطلق است و
چون و چرا ناپذیر. هر انسانی از پذیرش این حقیقت سر باز زند و یا نسبت بدان شک و
تردید نماید "دیگری" محسوب میشود و بدین لحاظ مورد خشم و کین خواهی باید
قرار گیرد. همین بس که بیاد بیاورید که خمینی، نماد "تقدس" و
"تقوا" چگونه دست بانتقام ستانی از کسانی زد که او از زمره "دیگران"
تلفی میکرد. بعبارت دیگر، گزاره لا الله الا الله ظاهرا ساده و رها از زینتهای
لفظی ست چنانکه براحتی بر سر زبانها جاری
میگردد. حال انکه، در واقع، میتواند بسیاری از کنشهای خشونتبار و تصمیم سازی های
رهبران نظام را توضیح دهد، تصمیمها و کنش هایی که بعمل در آمده و نتایجی بس مصیبت
بار ببار آورده است، کنشهای سیاسی.
از این مختصر، میتوان چنین نتیجه
گرفت که باورهای دینی در واقع میتوانند بیانگر بسیاری از کنشهای کنشگران باشد
بویژه آنان که بر مسند قدرت قرار گرفته اند. هم چنانکه ماکس وبر، جامعه شناس
آلمانی خاطر نشان ساخته است که با فهم معانی و مفاهیمی که کنشگر را به کنش وا
میدارد، میتوان فهمید چرا کنشگر باین و یا آن کنش دست زده است. یعنی با فهمیدن
آنچه در ذهن کنشگر میگذرد میتوان کنش فرد کنشگر را مورد فهم قرار داده و کنش
عقلانی را از کنش های دیگر متمایز ساخت. بعنوان مثال، اگر خمینی به لا الله الا الله باور نمیداشت هرگز بانتقام
ستانی از کسانی که بزعم او خداناشناسان کافران و منافقین بودند، دست نمیزد. دیگری
البته به کافران و منافقین، هرگز محدود نبوده است. چرا که دیگری در حکومت ولایت،
فرد و یا افرادی محسوب میشوند که "التزام " بولایت نداشته باشند. چون
باورمندی به لا الله الا الله بخودی خود به نفی و نابودی آنچه بیگانه با باور اوست
می انجامد. او وجود دیگری را دشمن موجودیت خود میدان، خصم آشتی ناپذیر کلمه می
پندارد.
همگان، هم اکنون آگاهند که
"وحدت کلمه" بچه مصیبت و نکبتی کشیده شده است. «وحدت کلمه" مگر
میتوانست ویا میتواند بازتابنده چیزی باشد مگر لا الله الا الله، مگر بازتاب
یکتایی و یگانگی خداوند؟ بنا براین، روشن
است که در حکومت اسلامی نه جایی برای سرخ است و نه سیاه و نه حتی «سبز». بلکه همه
اینها و حتی چیزی بیشتر است که تبدیل شده است بدیگری.
این دیگری نه دسته ای است و نه
گروهی، نه حزبی است و نه تشکیلاتی. این دیگری از همه آنانی بوجود آمده است که در
پی کسب انسانیت خود هستند و رهایی از اسارت و بندگی. بر گزینند آنچه خواهند و
نجویند چیزی مگر آزادی، رمز هستی و زندگی انسانی نه تنها برای الله که برای همه ی
زندگان. دیگری، همچون دریایی است طوفانی که امواج خشمگین آن کشتی حکومت دین را به
زیر برد و به زبر. ناخدا ی آن هراسناک سکان را از سویی بسوی دیگری میگرداند در این
دریای متلاطم و خشمگین. بهر سوی که روی کند با امواج سهمگین تری برخورد کند. این
است که وحشت بر او مستولی گشته است و هراس برش داشته است از ظهور دیگری.
نظام ولایت پیوسته کوشیده است که
جامعه را بگونه این بنیان گذارد که بازتابی باشد از وحدت و تبلور لا الله الا
الله، پروژه ای که هم اکنون شکست خورده است. البته که نه با نرمخویی و بشیوه
رحمانی بلکه با بکار گیری ابزار خشم و خشونت و قهر و قدرت که همگان را یک جور و یک
رنگ سازند، مطیع و فرمانبر. بدین منظور، بر طبق فرمان الله، پرهیز از
"حرام" و تبرا از "گناه" را اجباری ساختند و تخلف از آنها را
جرم و قانون شکنی سزاوار تنبه و مجازات اعلام نمودند، بعنوان مثال جدایی جنسیتها و
حجاب اجباری تنها یکی از جرائم محسوب میشود.
بدین منظور رژیم دین، از همان آغاز تاکید را بر تحمیل« حجاب» بر زنان گذارد.
چه حجاب بهترین ابزاری بود برای نابود سازی دیگری و نمایش نماد وحدت و یکسانی همگان در جامعه ای بزرگ و
پهناور، برغم اختلافات طبقاتی و جنسیتی، برغم اختلافات غنی و فقیر، کارگر و
کارفرما، برغم انواع نابرابریها و رنگ وارنگی، تا جامعه بازتاب خداوندی شود که
تنها ست و بجز او هیچ خدای دیگری نیست. چرا که حجاب یک سان سازد و یک رنک جامعه ی
متکثر را با نفی وجود دیگری. بدینترتیب
مقررات و انضباط حجاب بر جامعه سلطه افکن گردید تا "امت" اسلامی پا بعرصه
وجود گذارد.
خروج از حریم خصوصی بدون حجاب، بچنان
تابویی تبدیل گردید که ضربه بدان هنوز همطراز "محاربه" با الله شناخته
میشود . پس بد حجابی شد جرم و هنجار شکنی.
سلطه ی تام و تمام بر زن از آغازین لحظات ظهور رژیم دین، برنامه ای بود استراتژیک
برای برقراری گفتمان لا الله الا الله و
یا نظام وحدت، بدون کثرت و وجود دیگری. یعنی که با ظهور دین بر مسند قدرت
زن بی درنگ تبدیل شد به آن موجود دیگری، البته پیش از آنکه هیچ دسته و گروهی، مقام
و جایگاه دیگری و یا جایگاه زن را بعنوان نفی کننده وحدت کلمه اشغال کند.
زن، در رژیم دین، بعنوان دیگری
شناسایی شده است و میشود. دیگری مقامی بود که انقلاب اسلامی برای زن ایرانی
بارمغان آورد. از اینروی گشت های گوناگون، از جمله گشت های ارشادی برای کنترل زنان
به خیابانها گسیل داشتند. مباد که زنی موی افشان کند و خود را از بند و اسارت حجاب
رها ساخته و بنیان نظام اسلامی را از بیخ و بن بلرزه درآورد.
بهمین دلیل از همان آغاز، زن
گفتمان لا الله الا الله را به چالش کشیده است که من هستم و منم آن دیگری که از هم
میگسلد زنجیر اسارت و بندگی. از این روی حجاب را بر حسب میل خود تغییر داده و
تعریف کرده است. موی خود افشان نموده است و چهره خود آراسته، کوتاه و تنگ پوشیده
است و اندام زیبای خود را نمایان ساخته است. بی جهت نیست که زن، رها از حجاب، شده است، نماد انحراف و هنجار
شکنی، یعنی نماد شهوت و بر انگیختن غرایز حیوانی. بی جهت نیست که پیوسته خشم و
خشونت رژیم دین متوجه زن بوده است. بی جهت نیست که قلب ندا را نشانه رفتند. چون او
بود نماد زیبایی، نماد هستی و زندگی و بر انگیخته بود نفرت حکومت اسلامی. باین
دلیل او باید نابود میگردید تا نباشد دیگری. اما، دیگری نیست که نظام نابود ساخته
است بلکه بعکس این دیگری، بویژه وجود زن است که پیوسته نظام را با خطر نابودی روبرو
ساخته است. چه، همین بس که زن حجاب از سر برگیرد، موی افشان نموده و چهره زیبا
نمایان سازد، آنگاه از اسلام نه نشانی ماند و نه شمشیری که فرود آید بر گردن
بیگناهی. پس رهایی در حکومت وحدت کلمه از رهایی زن است که آغاز میگردد.
فیروز نجومی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر