۱۳۹۶ آذر ۳, جمعه

اصلی ترین مسئله جامعه چیست ؟
گزارشی از چهار تن از اساتید دانشگاه ها در خصوص رشته های علوم انسانی


آغاجری: پیش از انقلاب اسلامی در« جنبش روشنفکری دینی » تصور می‌کردیم با تأسیس یک دولت دینی می‌توانیم بر همه بحران‌هایی که از قرن ۱۹ به بعد در جامعه ایرانی انباشته شده بود غلبه پیدا کنیم. ولی حالا با این تجربه ۴۰ ساله می‌بینیم آن تحول نه تنها مسائل گذشته را حل نکرد بلکه خودش موجب و موجد ظهور مسائل تازه شده است.
شفقنا- در نشستی که عصر پنج‌شنبه ۲۵ آبان، از سوی انجمن اندیشه و قلم و انجمن جامعه‌شناسی ایران در مجتمع فرهنگی الرحمن برگزار شد، چهار تن از اساتید دانشگاه در رشته‌های مختلف علوم انسانی، به این پرسش پاسخ دادند که «اصلی‌ترین مساله جامعه ایران چیست؟».
به گزارش روابط عمومی انجمن اندیشه و قلم، در این نشست ابتدا، هاشم آقاجری استاد تاریخ و عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، برای پاسخ به این پرسش در جایگاه سخنران نشست و گفت: از منظر یک معلم تاریخ، به گمانم، آنچه امروز شاهد آن هستیم نتیجه پروژه پروسه‌های ناتمام در تاریخ معاصر ایران و انباشتگی مسائل است و از این رو امروز با یک وضعیت پروبلماتیک مضاعف روبه‌رو هستیم. به‌عبارتی، مسائل امروز ما حاصل پروژه پروسه‌های تاریخی است که از هیچ کدام از آنها در طول دو سده اخیر خارج نشدیم و در نتیجه امروز با انباشت چندلایه و چندوجهی از مسائل روبه‌رو هستیم؛ برخی از این تضادها و گسل‌ها آشکار است و فعال، برخی هم خفته است و غیرفعال.
* آقاجری: مسائل امروز جامعه ایران، ناشی از انباشت تاریخی بحران‌ها و تضادهای حل نشده است
عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس با بیان اینکه «این انباشتگی تاریخی باعث شده نوعی رابطه متقابل و همه‌جانبه میان مسائل ما برقرار شود»، گفت: از این روست که وقتی می‌خواهیم مسأله اصلی را تبیین و مهمتر از آن حل کنیم، دچار سرگردانی و گرفتار قضیه مرغ و تخم‌مرغ می‌شویم و در دام علیت‌های دوری می‌افتیم.
آقاجری با تأکید بر اینکه نه ساختارها را مطلق می‌داند و نه مانند ایدئالیست‌ها عامل انسانی را در خلأ می‌بیند، اضافه کرد: رابطه ساختار و کارگزار بشری یک رابطه ثابت نیست، رابطه متغیر دیالکتیکی است و بسته به اینکه ما از چه موقعیتی و در چه لحظه تاریخی سخن بگوییم این رابطه و برآیند آنها متفاوت خواهد بود.
وی توضیح داد: در برخی لحظات تاریخی که ساختارها غیرمتصلب، ژلاتینی و منعطف می‌شوند، عوامل انسانی به صحنه می‌آیند و مهر خود را با تصمیم و عمل خود در خیابان‌های شهر به پیشانی تاریخ می‌زنند. تمام جنبش‌های یکی دو سده اخیر بر روی اراده و عمل فاعلان تاریخی بروز کرده است. با این حال، وقتی لحظه انقلاب و پیچ تاریخی پشت سر گذاشته می‌شود و عامل‌های انسانی از صحنه خارج یا اخراج می‌شوند، ساختارها به‌تدریج متصلب می‌گردند، سیستم دوباره خود را بازسازی کرده، عامل‌های انسانی منفعل شده و احساس یأس می‌کنند.
وی با اشاره به پنج تجربه تاریخی مردم ایران در این زمینه، گفت: پروژه ناتمام اصلاح‌طلبی نخبه‌گرایانه از بالا در دوران پیش از مشروطیت با فاعلیت الیتی چون قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر، امین‌الدوله، سپهسالار و روشنفکران، ناتمام ماند و شکست خورد. بعد از آن، پیشه‌وران و طبقات پایین آستین بالا زدند و برای یک تحول از پایین حرکت کردند و انقلاب مشروطیت را رقم زدند. این پروژه پروسه هم با طرح‌هایی مثل دولت ملت‌سازی، حکومت قانون، تفکیک قوا، حکومت پاسخگو، فائق آمدن بر شکاف مشروعه‌ و مشروطه‌خواهی، در میانه راه و با کودتای نظامیان و دیکتاتوری ۲۰ ساله ناتمام ماند، مردم از صحنه خارج شدند و روح مشروطه‌خواهی دفن شد؛ هرچند که مدرنیزاسیون آمرانه رضاشاهی برخی از تغییرات را در ساختارها و سخت‌افزارهای جامعه ایران ایجاد کرد. نهضت ملی ایران هم که با به میدان آمدن مردم و جهت‌گیری ضد استبدادی و ضداستعماری آغاز شد، با کودتای ۲۸ مرداد به محاق رفت.
وی همچنین به تجربه انقلاب اسلامی در پایان دهه ۵۰ و پس از آن، اصلاح‌طلبی در دهه ۷۰ اشاره کرده و گفت: پروژه پروسه اصلاح‌طلبی در ۲۰ سال اخیر، حکایت از این دارد که پروژه انقلاب ۵۷ ناتمام یا به انحراف کشیده شده است و نیازمند تصحیح و رفرم درون‌سیستمی است.
آقاجری با بیان اینکه «علی‌رغم تمام این تجربیات، امروز شاهد شکاف‌ها، بحران‌ها و تضادهای گوناگون هستیم»، به بحران اقتصادی و بیکاری اشاره کرد و گفت: فساد درون‌سیستمی امروز کاملا علنی شده و روزی نیست که صدای غارت‌شدگان توسط نهادهای مختلف سیستم مالی و بانکی را نشنویم. بحران کارآمدی و مدیریت هم در زلزله اخیر سرپل ذهاب خود را به وضوح نشان داد.
این استاد دانشگاه، دیگر بحران‌های جامعه امروز ایران را برشمرد و با اشاره به اینکه «در یکی دو دهه اخیر شاهد شکل‌گیری خرده جنبش‌ها و خرده گفتمان‌هایی هستیم که هریک مطالبه‌گرانه حول یکی از مسائل بسیج شده‌اند»، گفت: جنبش‌های کارگری، جنبش‌های زنان، جنبش‌های قومیتی، حقوق بشری، جنبش‌های معلمان و دیگر تلاش‌ها، نشانه‌های مهمی هستند که بدانیم چه گسل‌هایی در جامعه ایرانی فعال است و این جامعه حل چه مسائلی را در دستور کار دارد.
آقاجری سخنان خود را با این پرسش ادامه داد که «در میان انبوه این مسائل، کدام مسأله اصلی است؟» و سپس ابراز عقیده کرد: پیش از انقلاب اسلامی در جنبش روشنفکری دینی تصور می‌کردیم با تأسیس یک دولت دینی می‌توانیم بر همه بحران‌هایی که از قرن ۱۹ به بعد در جامعه ایرانی انباشته شده بود غلبه پیدا کنیم. ولی حالا با این تجربه ۴۰ ساله می‌بینیم آن تحول نه تنها مسائل گذشته را حل نکرد بلکه خودش موجب و موجد ظهور مسائل تازه شده است. دولت‌سازی مدرن را با ادغام دین و دولت دچار بحران کردیم. ملت‌سازی مدرن با منطق تبعیض سیستماتیکی که نسبت به ایرانیان اعمال شد، دچار بحران گردید. نوسازی اقتصادی دچار بحران شد چراکه فقه سنتی مسلط شد و می‌خواست با رساله عملیه مساله کار و سرمایه و روابط و مناسبات اقتصادی و مالی را حل کند.
او اضافه کرد: اگر مشروطه‌خواهان و امثال نائینی می‌خواستند حقوق عرف را در متن بنشانند و حقوق شرع را در حاشیه و اگر می‌خواستند نهاد دینی را از نهاد سیاسی تفکیک کنند برای جلوگیری از استبداد سیاسی و استبداد دینی بود، اما ما با ادغام این دو نهاد و ادغام حقوق شرع و حقوق عرف، حقوق شرع سنتی را سلطه دادیم. لذا امروز هم با مشکل دموکراتیزاسیون روبه‌رو هستیم، هم با مشکل مدیریت علمی و دولت عقلانی، هم با بحران حقوق شهروندی و به‌تبع آن، با بحران ارزش‌ها و بحران هویت و بحران دینی. شاید دین هیچ‌گاه در طول تاریخ اسلام و تشیع به اندازه‌ای که امروز غریب است غریب و بی‌دفاع نبوده. ایمان مردم و جوانان شاید هیچ‌گاه به اندازه امروز آسیب ندیده است. ما با بحران اسلام و ایمان روبه‌رو هستیم. درست است که نمازجمعه و هیأت‌ها برقرار است اما باید دید، این هیئات، مناسک و ظواهر چقدر انعکاس واقعیات جامعه ایران هستند؟
وی گفت: انقلاب سال ۵۷ از گفتمان روشنفکرانه و مدرن دینی که امثال دکتر شریعتی آن را نمایندگی می‌کردند، در سال‌های ۶۰ به بعد، به اسلام فقاهتی و اسلام سنتی پیشامدرن و ادغام دین و دولت شیفت کرد و امروز با تضادی در عرصه مردمسالاری روبه‌رو هستیم که آخرین نمونه آن، نمونه سپنتا نیکنام بود که از پس این نمونه کوچک، می‌توان دشتی از تضاد گفتمان رسمی مسلط با واقعیت جامعه ایران را دید.
آقاجری در پایان، راه حل را در تقویت روح همبستگی در جامعه ایران دانست و گفت: باید برگردیم و از این تاریخ ۲۰۰ ساله درس بگیریم. یکی از مسائل امروز ما، نوعی فردگرایی، انزوا و جداشدن فرد از جامعه است. باید به دامان جامعه برگردیم، باید گروه‌ها، قشرها و طبقات اجتماعی همدیگر را پیدا کنند.
* غلامرضا کاشی: جامعه ایرانی حیات سیاسی خود را از دست داده است
جلسه با سخنان محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی ادامه یافت که در پاسخ به پرسش نشست، گفت: در شرایطی که در یک جامعه، متخصصان هیچ حوزه‌ای قادر نیستند مسأله اصلی را به صورت نسبی در حوزه خود دریابند و مرتبا مساله را به حوزه دیگری حواله می‌دهند، می‌شود گفت مسأله اصلی «از بین رفتن حیات سیاسی» جامعه است.
وی افزود: جامعه‌ای که حیات سیاسی خود را از دست داده، مثل جوانی است که عقلش را از دست داده و با وجود داشتن امکانات و استعداد، شعور استفاده از آن را ندارد و اساسا قادر نیست برای زندگی خود هدف‌گذاری کرده و اولویت‌های زندگی خود را تعیین کند.
غلامرضا کاشی با اشاره به موضوع زلزله‌خیز بودن ایران و آگاهی همه ایرانیان از این موضوع تصریح کرد: جامعه‌ای که می‌داند خطوط متفاوت زلزله در این سرزمین هست و هیچ وقت هیچ کاری برای آن نمی‌کند، حیات سیاسی خود را از دست داده است. تهران، مرتب روی خطوط زلزله گسترش می‌یابد.

استاد دانشگاه علامه طباطبایی با تأکید بر اینکه روی سخنش تنها با حکومت و دستگاه سیاسی نیست، گفت: الان کدام یک از من و شما، با وجود آگاهی از بحران آب در کشور، در مصرف آب صرفه‌جویی می‌‌کنیم؟ این جامعه‌ای است که عقلش را از دست داده است. در این جامعه، همه چیز بی‌ربط و منحط است و منحصر به سازمان سیاسی‌اش هم نیست.
وی با اشاره به مشخصات چهارگانه جامعه‌ای که حیات سیاسی دارد و در شرایط پیشاسیاسی زندگی نمی‌کند، گفت: در چنین جامعه‌ای، همه تصمیم‌ها و قواعد در جهت بقای درازمدت است. همه افراد و گروه‌ها، بقای خود را مشروط به بقای این سازمان جمعی می‌دانند و معتقدند از عدم بقای این سازمان جمعی، متضرر خواهند شد. همگان حس می‌کنند این بقای درازمدت و پایدار در جهت پیروزی و بهروزی است، همگان احساس خرسندی دارند و در همه چیز یک افق امیدبخش وجود دارد. و در نهایت، این جماعت، احساس یک زندگی اخلاقی و ارزش‌مدار را دارد.
غلامرضا کاشی با بیان اینکه «در همه پیمایش‌ها در این سال‌ها اکثر مردم ایران به آینده خوش‌بین نیستند»، افزود: اینکه ما ۳۰، ۴۰ سال است در یک نقطه حساس تاریخی هستیم و تصور می‌کنیم اگر فلان کار را نکنیم همه چیز فرو می‌ریزد، احساس خطر فروریختن همه چیز، چه از طرف حکومت چه از طرف مردم، ناشی از این است که هیچ چیز برای یک بقای جمعی درازمدت سامان نیافته است.
این استاد علوم سیاسی ابراز کرد: ۳۰، ۴۰ سال است انقلاب کرده ایم، می‌خواستیم الگویی به بشریت ارائه کنیم که از آن تقلید کنند. حقیقتا کجای دنیا، امروز به ما به عنوان جماعتی که شریف زندگی می‌کنند و الگویی از زندگی شرافتمند برای جهان عرض کرده‌اند نگاه می‌کنند؟ کشورهای مسلمانی که اسلام‌گرایانشان روی کار آمده‌اند چقدر اعلام کردند ما الگوی شما را سرمشق زندگی خود می‌کنیم. البته سخنانم به این معنا نیست که انقلابیون ما، قصد ایجاد این صورت‌بندی را نداشتند. داشتند، ولی درک درستی از حیات سیاسی در یک جامعه پیچیده نداشتند.
غلامرضا کاشی با اشاره به اینکه «سه الگو متصور است که در این سه فرم، حیات سیاسی قابل اعمال است»، به الگوی «جوامع ساده و شبه‌قبیله» و «الگوی دولت‌های لیبرال‌دموکراسی» اشاره کرد و گفت: در الگوی شبه‌قبیله، ممکن است همه آن شرایط حیات سیاسی برقرار باشد، کارآمد زندگی کنند، قلمرو خود را توسعه بدهند و خرسند زندگی کنند اما چنین الگویی نمی‌تواند از منظر دیگران اخلاقی و مورد احترام تلقی شود. در الگوی دوم هم، مردم در حیات سیاسی مشارکت فعال ندارند. یک حکومتی برقرار است و این سازمان سیاسی قرار است همه امکانات را برای مردم فراهم کند، کارآمد باشد و بهروزی و خرسندی و سرانجام یک زندگی خوب اخلاقی را فراهم کند.
وی تصریح کرد: به نظر من در ایران، اصولگرایان به یک شیوه قبیله‌ای از حکومت فکر می‌کنند و اصلاح‌طلبان به یک جامعه خوب به شیوه دوم فکر می‌کنند. شیوه اول هیچ وقت قادر نیست یک زندگی اخلاقی را در منظر دیگران فراهم کند اما شیوه دوم هم دچار یک بحران ساختاری است؛ اگر بخواهد کارآمد باشد باید مداخله‌جویی کند بنابراین خرسندی را برای مردم فراهم نمی‌کند و بحران مشروعیت گریبانش را می‌گیرد و اگر بخواهد مشروع باشد کارآمد نخواهد شد.
غلامرضا کاشی الگوی سوم برای برقراری حیات سیاسی را «ایجاد یک سازمان سیاسی با توجه به مقتضیات جامعه پیچیده» خواند و گفت: در این الگو، هیچ بخشی از قلمروهای اجتماعی و فرهنگی را نمی‌توان از حیات سیاسی محروم کرد و ضمنا حیات سیاسی را باید از مشارکت فعال و زنده همه گروه‌های اجتماعی استخراج کرد. طراحی این مدل، مستلزم آن است که جامعه مملو از خطوط تعارض و تضاد باشد. امروز جامعه ایرانی مملو از امکان‌های بالفعل شدن تعارض‌های طبقاتی، تعارض‌های قومی، تعارض‌های مذهبی، تعارض در سبک‌های زندگی است و فقط کافی است که بپذیریم در یک قبیله زندگی نمی‌کنیم و هیچ صورت‌بندی واحدی را هم نمی‌شود به نسل جدید تحمیل کرد.
وی در پایان تأکید کرد: با الگوی سوم که مبتنی بر پذیرش بستری از فعلیت‌بخشی به تعارضات سیاسی است می‌توان حیات سیاسی را زنده کرد و در پرتو آن به حل مشکلات سایر حوزه‌ها رسید.
*راغفر: سلطه صاحبان سرمایه‌های تجاری بر نظام تصمیم‌گیری‌های اساسی مشکل اصلی اقتصاد ایران است
حسین راغفر، اقتصاددان و استاد دانشگاه، سومین سخنران این مراسم بود که با برشمردن چهار ابرچالش اصلی در اقتصاد ایران، اصلی‌ترین مسأله جامعه ایران در حوزه اقتصادی را «نظام تصمیم‌گیری‌های اساسی» در کشور دانست و گفت: این تصمیم‌گیران در مجلس، دولت و قوه قضاییه تعیین می‌کنند نرخ ارز چگونه باشد، نرخ بهره بانکی چگونه باشد و اعتبارات منابع نفتی چگونه تخصیص داده شود.
وی، نظام تصمیم‌گیری‌های اساسی در ایران را اصلی‌ترین مانع توسعه ایران از گذشته تاکنون دانست و گفت: تمام این تصمیم‌گیری‌ها حافظ منافع کسانی است که در قدرت هستند. در طول تاریخ معاصر ایران، همواره سرمایه‌گذاری بر روی زمین و مستغلات، سفته‌بازی و یا به عبارتی رباخواری، سودهای بزرگ بدون زحمت و ریسک ایجاد کرده و بانک‌ها از دل همین ساختار رباخوار بازار ایران سر برآورده‌اند. چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب، وضعیت ما فرقی نکرده است. چراکه آن ساختارها دارند کار می‌کنند، صرف نظر از اینکه چه حکومتی یا چه دولتی سر کار است. البته دولت فخیمه نهم و دهم در این زمینه فاجعه‌ای آفریده که تا دهه‌ها آثار آن با مملکت خواهد بود.
این استاد دانشگاه، اصلی‌ترین مشکل ایران را سلطه صاحبان سرمایه‌های تجاری و مالی در یکصد سال گذشته در نظام تصمیم‌گیری ایران دانست و افزود: بعد از جنگ تحمیلی، از ۱۳۶۸ تا ۱۳۹۱ فقط ۲۰هزار درصد تورم در بخش خدمات مالی داریم؛ در این مدت تورم در بخش زمین ۱۶هزار و ۷۰۰درصد است، در بخش مسکن ۱۳هزار و ۵۰۰ درصد و در بخش صنعت ۶هزار و ۵۰۰درصد. یعنی کسی که با پولش بانک یا زمین بخرد، چندین برابر کسی که پولش را به صنعت برده سود کرده است. در اقتصادی که سود در بخش‌های نامولد داده می‌شود، هرگز صنعت رشد نمی‌کند و اشتغال ایجاد نمی‌شود.
راغفر با انتقاد از نظام مالیاتی کشور تصریح کرد: نظام مالیاتی ما از همه کشورهای در حال توسعه سابقه بیشتری دارد ولی کار نمی‌کند. نظام بانکی ما در خدمت صاحبان سرمایه‌های تجاری است. بعد از جنگ در ۱۳۷۸، به بانک‌های خصوصی اجازه تأسیس داده می‌شود و اینجاست که فاجعه رقم زده می‌شود و آینده نیز از همین مسیر، فجایع اقتصادی در انتظار ایران هست.
وی با بیان اینکه «مشکل اصلی اقتصاد ایران منحصر به رژیم گذشته یا دولت احمدی‌نژاد نیست، اما در دولت نهم و دهم اقتصاد ایران را شخم زدند»، گفت: مفهوم اقتصاد مقاومتی به خاطر این است که کشور و مملکت را زیر فشارهای خارجی بردند. فقط در سال ۹۰، ۹۰میلیارد دلار واردات در کشور داریم. این رقم در زمان ورود دولت نهم، ۱۶ میلیارد دلار بود. البته همه مسائل به دولت‌های نهم و دهم ختم نمی‌شود، ریل‌گذاری قانونی در دولت قبل شده بود. دولت‌های نهم و دهم دولت فاسد بودند اما دولت یازدهم کاسب است. امیدواریم دولت دوازدهم تلفیقی از این دو نباشد. در دولت یازدهم دو میلیارد دلار برای لوله‌کشی گاز از جنوب کشور برای سیستان و بلوچستان تصویب شده است. پشت ماجرا پیمانکاران هستند؛ در حالی که سیستان و بلوچستان همیشه آفتاب دارد و یکی از بهترین نقاط دنیا برای سرمایه‌گذاری در حوزه انرژی خورشیدی است و نیازی به انتقال گاز از خوزستان ندارد. همچنین برنامه خروج از رکود تورمی در دولت یازدهم، به اسم بالا بردن قدرت خرید مردم، ماجرای دیگری بود که پشت آن مافیای خودرو بود. با تصویب ۲۵ میلیون تومان وام خودرو که به دلیل نبود اعتبار، ظرف سه روز متوقف شد، ۱۲۰ هزار خودرو فروش رفت. ۳ هزار میلیارد تومان از اعتبارات بانک مرکزی به نظام بانکی رفت که یکی از مافیاهای اقتصاد ایران است در کنار فولاد، پتروشیمی، سیمان، مسکن. بعد خودروسازان توانستند قرارداد ننگینی با رنو ببندند که ورشکسته است.
راغفر با اشاره به تصویب قانون خصوصی‌سازی بانک‌ها در سال ۷۸ و تأسیس سه بانک خصوصی در سال ۷۹، افزود: در قانون خصوصی‌سازی بانک‌ها آمده است برای ایجاد رقابت و ارتقای کارایی در اقتصاد کشور به بانک‌های خصوصی اجازه فعالیت داده می‌شود. سال بعد یک قانون دیگری می‌آورند که کانون بانک‌ها و مؤسسات مالی خصوصی مجاز هستند نرخ بهره بانکی را تعیین کنند یعنی یک امر حاکمیتی را می‌سپرند دست یک گروه به ظاهر بخش خصوصی. بعد به بانک‌های خصوصی اجازه داده می‌شود ۲ تا ۳ درصد بهره بیشتری بدهند و بانک‌های دولتی به بانک‌های خصوصی وام بدهند. این شارلاتان بازی قانونی، امروز هزینه‌هایش را به مردم تحمیل می‌کند. در چنین شرایطی در برنامه چهارم نرخ بهره بانکی بین بخش‌های مختلف اقتصاد یکسان می‌شود. یکباره حجم عظیمی از اعتبارات بانکی به بخش تجارت و مسکن می‌آید. بحران مسکن در کشور ناشی از همین قوانین است.
وی، محصول نظام تصمیم‌گیری اساسی در ایران را، شکل‌گیری اقتصاد و سرمایه‌داری رفاقتی دانست و گفت: در این اقتصاد، اعتبارات بانکی را به رفقا و همپالکی‌های سیاسی می‌دهند و فردی ره صدساله را یک‌شبه طی می‌کند. وقتی دولت نهم وارد می‌شود کل دیون معوقه بانکی ۱۲ هزار میلیارد تومان است. وقتی خارج می‌شود بین ۱۶۰ تا ۲۶۰ هزار میلیارد تومان است. این اقتصاد، فرصت‌های انحصاری و شبه‌انحصاری به رفقا اختصاص می‌دهد. این است که سلطان شکر داریم، چادر مشکی و واردات میوه در انحصار یکی دو نفر است. این فرصت‌های انحصاری درآمدهای بی‌سابقه را برای افراد رقم می‌زند. همچنین در اقتصاد رفاقتی، دستکاری در نظام قیمت‌گذاری صورت می‌گیرد. چند میلیون موبایل وارد می‌کنند، تعرفه را بالا می‌برند. معنایش این است که چند ده هزار میلیارد تومان از جیب مردم به جیب گروه خاصی می‌رود.
راغفر، محصول اقتصاد رفاقتی را ناکارآمدی خواند و تأکید کرد: ناکارآمدی اصلی‌ترین علت سقوط همه ابرقدرت‌ها در تمام طول تاریخ بوده است. شوروی سابق با همه قدرتش سقوط کرد چون اقتصادش ناکارآمد بود.
وی با تأکید بر اینکه، این نظام تصمیم‌گیری صرفا از روی بلاهت یا از روی حرص و آز و مناقع شخصی نیست، ابراز کرد: نباید از نفوذ خارجی در بخش اقتصادی غافل بود. راه‌اندازی هفت کارخانه ذوب آهن در خراسان رضوی که آب ندارد، راه‌اندازی پتروشیمی‌ها وسط بیابان، راه‌اندازی کارخانه فولاد در شهرهایی مثل سنندج که شهرهای کشاورزی و دامداری هستند، با چه منطقی جور درمی‌آید جز اینکه کسانی می‌خواهند نظام را ناکارآمد کنند؟
راغفر دیگر ابرچالش‌های حاصل نظام تصمیم‌گیری‌های اساسی را بیکاری، مشکلات تأمین اجتماعی و سالمندی جمعیت، انرژی، آب و محیط زیست و نوآوری و فناوری دانست و گفت: اینکه ما پای میز مذاکره می‌رویم برای این است که ناگزیریم. برای اینکه نمی‌توانیم نیازهای اساسی خود را تأمین کنیم.
این استاد دانشگاه و اقتصاددان، ویژگی‌های نظام تصمیم‌گیری‌ها اساسی در ایران را، غیبت توجه به امنیت ملی، غیبت آینده‌نگری و غیبت مردم دانست و گفت: دعواهای حزبی که نمونه بارز آن را در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ دیدیم و هر نامزدی به دیگری می‌گفت دزد، ناشی از همین نظام تدبیر و اداره امور است.

وی با تأکید بر اینکه «اقتصاد ما روی درآمدهای بادآورده نفتی نشسته است نه روی تلاش و نوآوری»، افزود: اصلاحات اساسی در اقتصاد کشور ضروری است. ما اصلا فلسفه اقتصادی مبتنی بر قانون اساسی نداریم. اقتصاد مبتنی بر قانون اساسی باید حول محور کرامت انسانی از طریق اشتغال کامل و اشتغال شایسته باشد و اشتغال شایسته، نیازمند دستمزد شایسته است.
راغفر یکی از دلایل مهم عقب‌ماندگی ایران را سرکوب دستمزدها توسط صاحبان سرمایه‌های تجاری و مالی خواند و گفت: الان درکشور ما یک دلال و یک واسطه‌گر درآمدش خیلی بیشتر از یک استاد دانشگاه است.
* بخارایی: مشکل ما جابجایی خرده نظام‌هاست‌
دکتر احمد بخارایی، استاد جامعه‌شناسی نیز که از سوی انجمن جامعه‌شناسی ایران در این نشست حضور داشت، در بخشی که به سخنان او اختصاص یافته بود، به جمع‌بندی گفت‌وگوی۸۰ دقیقه‌ای خود با عمادالدین باقی پرداخت. گفت‌وگویی که بخش‌هایی از آن در ابتدای این نشست برای حاضران به نمایش درآمد. بخارایی درباره سخنان عمادالدین باقی گفت: از نظر آقای باقی، ام‌المسائل عدم باور نظری و عدم التزام عملی به حقوق شهروندی در ایران است.
وی با بیان اینکه پاسخ به پرسش «اصلی‌ترین مساله جامعه ایران چیست؟» هم سهل است و هم ممتنع، گفت: سهل است چرا که از هر منظر که بنگریم، موضوع به نظام سیاسی قابل ارجاع است و ممتنع است چرا که از هر منظر پاسخ سخت است هرچند که بدیهی بنماید.
بخارایی با جمع‌بندی از سخنان هریک از سخنرانان این مراسم، گفت: آقای آقاجری از ادغام دین و دولت در ۴۰ سال گذشته به عنوان مساله اصلی سخن گفتند که به نظام سیاسی بازمی‌گردد. این پاسخ البته قابل نقد است. اگر در جامعه‌ای تمامیت فرهنگ با تمامیت دین انطباق داشته باشد، نفس ادغام دین و دولت مشکل‌ساز نیست. اینکه چطور شد ادغام دین و دولت بعد از ۴ دهه ما را به اینجا رسانده که بوی خوشی از اوضاع جامعه به مشام نمی‌رسد، ناشی از این است که اعتقادات دینی، بخشی از خرده نظام فرهنگی ماست و اتفاقا آنچه حاکم است باز تفسیر خاصی از اعتقادات دینی است. این بخش‌گرایی خود را در خرده نظام اجتماعی بازتعریف کرده و سپس خود را در خرده نظام سیاسی نمایانده است. مشکل اینجاست که خرده نظام سیاسی تصور می‌کند نماینده تمام فرهنگ است. اگر همه فرهنگ ما دینی بود ادغام دین و دولت اشکالی نداشت و مشروعیت تمام‌عیار بود. مشکل ناشی از بخشی‌گرایی است.
وی همچنین به سخنان دکتر کاشی اشاره کرد که از زوال حیات سیاسی به عنوان مشکل اساسی جامعه ایران سخن گفت و اظهار کرد: البته اینکه مثلا اصولگرایان به دنبال جامعه قبیله‌ای هستند یا به دنبال یک وضعیت یک بام و چند هوا، می‌تواند محل بحث باشد.
بخارایی همچنین به اظهارات دکتر راغفر اشاره کرد که مشکل اقتصادی ایران را در نظام تصمیم‌گیری‌های اساسی می‌داند که آن هم موضوع سیاسی است. وی در پایان گفت: اگر شما به این پرسش بخواهید از منظر جامعه‌شناسی کلان هم بپردازید باز به حوزه سیاسی مرتبط خواهید شد. حتی اگر در یک نگاه محافظه‌کارانه ساختار کارکردی، به موضوع نگاه کنید، به این نتیجه می‌رسید که مشکل ما ناشی از جابه‌جایی خرده نظام‌هاست.
از: ایران امروز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر